vendredi 17 octobre 2014

بانوی اول افغانستان: زنان افغان مثل هر جای دیگر دنیا احترام شوند

بانوی اول افغانستان: زنان افغان مثل هر جای دیگر دنیا احترام شوند

 رولا غنی اولین افغان خارجی‌الاصلی است که بانوی اول افغانستان شده
در اولین مصاحبه تلویزیونی‌اش با لباسی ساده جلوی دوربین بی‌بی‌سی ظاهر شد، با ظاهری آرام، خنده روی، با موهای کوتاه و گوشی همراهی به دست.
رولا غنی چهل سال پیش، با اشرف غنی احمدزی ازدواج کرد. شوهر و بستگانش او را "بی‌بی‌گل" صدا می‌زنند و شصت سال دارد.
بی بی گل می‌گوید خوشحال است شوهرش را در جایگاه ریاست جمهوری افغانستان می‌بیند چون برای چنین روزی انتظاری طولانی کشیدند. او می‌گوید: "آقای احمدزی برای این که رهبر این کشور شود زحمت زیادی کشیده و برای آوردن رفاه و آزادی در کشور برنامه‌های زیادی دارد."
عکس‌های بیشتر از رولا غنی را اینجا ببینید.
اشرف غنی احمدزی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ افغانستان هم نامزد بود ولی پیروز نشد و در این انتخابات هم در دور دوم پس از روندی جنجالی،طولانی و پر ماجرا بر اساس توافقی که طراحی آن به دست آمریکا بود، به عنوان رئیس جمهوری افغانستان معرفی شد.
بانوی اول افغانستان اشرف غنی احمدزی را "فردی مناسب برای موقعی مناسب" می‌داند و می‌گوید که "آقای کرزی تلاش کرد و صلح آورد" و حالا زمینه آوردن اصلاحات برای شوهرش مهیا شده است.

قصر دو طبقهِ شماره۲

رولا غنی در روزنامه نگاری لیسانس دارد و در روابط بین‌الملل تا فوق لیسانس تحصیل کرده است
قصر شماره۲ ساختمانی دو طبقه است در محوطه پشت کاخ اصلی ریاست جمهوری. باغچه‌ای سبز دارد و برای رسیدن به آن باید پنج ایست بازرسی را طی کرد. این ساختمان که رو به روی ساختمان شورای امنیت ملی قرار دارد، قبلا از مهمان‌خانه های ویژه ریاست جمهوری بود که حالا برای دفتر کار بانوی اول در نظر گرفته شده است.
رولا غنی قرار است حداقل پنج سال آینده را در همین فضای نسبتا بسته، تحت تدابیر شدید امنیتی و دیوارهای ضخیم ارگ که با درخت های انبوه احاطه شده کار کند. می‌گوید کار اصلی‌اش روی فعالیت های اجتماعی و کمک به مردمان بی بضاعت متمرکز خواهد بود.
رولا غنی در سال ۱۹۶۹ زمانی که تازه از فرانسه برگشته بود
خانم رولا می‌گوید فکر نمیکند برای کمک به زنان در خیابان‌ها راه بیافتد و به هر دری بکوبد چرا که تصمیمی برای تغییر ساختار اجتماعی ندارد بلکه می‌خواهد نقش تسهیل کننده‌ای برای تشویق زنان به منظور پیاده کردن طرح ها و آرزوهای شان داشته باشد.
رولا غنی کارهایش را با یک دستیار و چند مشاور و یک هماهنگ کننده آغاز کرده و همچنان مشغول آماده سازی دفتر است و می‌گوید می‌خواهد در سه ماه آینده کار خاصی انجام ندهد و فقط از مردم بشنود.

زن لبنان و افغانستان

از نظر بانوی اول افغانستان زن بودن در زادگاه او (لبنان) و افغانستان تفاوت های زیادی دارد. او می‌گوید: "در لبنان زنان به حقوق خود دست یافته اند و برای شان امکانات زیادی فراهم شده. آنها می‌توانند آزادانه در خانه و بیرون کار کنند. در لبنان به زنان ارج گذاشته می‌شود اما در افغانستان زنان هنوز در بسیاری از موارد حتی احترام هم نمی‌شوند."
اشرف غنی در نخستین سخنرانی خود به عنوان رئیس جمهوری افغانستان پس از مراسم تحلیف از همسرش به نام بی‌بی‌گل یاد کرد و از او تشکر کرد. رولا غنی در میان شرکت کنندگان مراسم تحلیف بود.
او می‌گوید که وقتی آقای احمدزی به طور علنی از او نام گرفت "بسیار خوشحال" شد. به نظر او آقای غنی با این کار به همه گفت که برای همسرش احترام قائل است و به نظر او این نشانه ای از احترام شوهرش به زنان بود.
خانم رولا می گوید انتظار دارد زنان افغان احترام شوند
از خانم رولا پرسیدیم که چرا رئیس جمهوری او را بی‌بی‌گل خطاب کرد؟ با لبخندی جواب داد که سه سال پس از سفرشان به افغانستان شوهرش پیشنهاد کرد که لقبش بی‌بی‌گل باشد.خود رولا غنی هم مدت ها مادرشوهرش را "ضیاگل" صدا می کرده ولی بعدها متوجه شده که نام اصلی مادر آقای احمدزی "کوکبه" است.

‫خانواده افغان-لبنانیِ آمریکایی

اشرف غنی احمدزی و رولا در دانشگاه با هم آشنا شدند و تصمیم گرفتند ازدواج کنند.
رولا و اشرف غنی احمدزی با خانواده شان
خانواده رولا ترجیح می‌دادند که دخترشان با یکی از نزدیکان یا پسران همسایه ازدواج کند چون نمی خواستند دخترشان از آنها دور شود. اما وقتی والدین خانم رولا با آقای احمدزی آشنا شدند و بعدتر به افغانستان سفر کردند، به این وصلت رضایت دادند.
برادر خانم رولا می‌گوید که رولا غنی در کودکی به پیانو و از ورزش ها به شنا و کوه‌نوردی علاقه داشت
در آن سال پدر خانم رولا با دخترش به افغانستان سفر کرد و آقای احمدزی و رولا غنی پس از سه ماه نامزدی ازدواج کردند. حاصل این ازدواج دختری به نام مریم و پسری به نام طارق است که در آمریکا به دنیا آمده و بزرگ شده اند و در همانجا مشغول کار و تحصیل اند.
خانم غنی می‌گوید سفر از یک کشور به کشوری دیگر با تنوع فرهنگی، اجتماعی و سنتی برای خانم رولا غنی که چهار سال در فرانسه درس خوانده و سال های زیادی را در آمریکا سپری کرده چندان دشوار نبوده و همین سبب شده تا او خود را در میان اعضای خانواده آقای احمدزی راحت احساس کند.
پوشش، خوراک و رفتارها و بافت خانوادگی او با افغان ها نزدیکی دارد و برای همین می گوید با هیچ مشکلی رو به رو نشده است.
بی‌بی‌گل هرچند متوجه چالش هایی برای رسیدن به اهدافش است اما می‌گوید در حرف ها و نظراتش آزادی کامل دارد و می خواهد وقتی ریاست جمهوری را ترک می‌کند، میراثش این باشد که زنان افغانستان مثل هرجای دیگر دنیا احترام شوند و آزادی داشته باشند.
رولا غنی می‌گوید که در هیچ یک از شبکه های اجتماعی حساب کاربری ندارد و همه حساب هایی که به نام او ساخته شده، جعلی اند
برگرفته از سایت بی بی سی 

mercredi 15 octobre 2014

هرگز بە خانە برنگرد! ، رویا طلوعی

پس از مقالەی اخیرم تحت عنوان «فمینیسم کوردی و راز آن اسلحەی مقدس»(۱) بر آن شدم دریچەی گفتگویی را کە در سایت مدرسەی فمینیستی گشودە شدە مغتنم شمارم و در ادامه نگارش سلسله مقاله هایم، بە پدیده ی «فمینیسم در ملل بی دولت» هم بپردازم. خمیر مایەی این نوشتار در واقع کامنتی از خانم «رؤیا صحرایی» در سایت مدرسەی فمینیستی است مبنی بر این کە: «گرفتاری فمینیسم با واقعیت های روزانه، آن را مجبور می کند (و به درستی به آن مفتخر است) که هر روز نگاهی نو به جهان داشته باشد. این نو شدن در تحلیل واقعیات نهفته است نه در مقدس دانستن مبارزەی مسلحانه یا نامقدس شمردن آن، و یا خط بطلان کشیدن به تمام زنان مسلح یا غیر مسلح. این نو شدن، نقد «زن محور» واقعیت های پیرامون ماست.»؛ در واقع عبارت «نقد زن محور واقعیت های پیرامون» شاید زیباترین بیانی است کە می تواند وصف حال و انگیزەی نوشتەهای اخیر من و دوستانم «سحر دیناروند» (۲) , «تروسکە صادقی» (۳) و «عصمت صوفیە» باشد.(٤)
از جمله واقعیت های عینی پیرامون ما در خاورمیانە، وجود یک ملت چهل میلیونی بی دولت (کوردها) است کە در وضعیت منحصر بە فردی بە عنوان «اقلیت» در چهار کشور ایران، عراق، ترکیە و سوریە زندگی می کنند. چە مایل باشیم کە این چهل میلیون را ملت بخوانیم و چە نخوانیم، به هر حال آنها دارای ویژگی های مشترکی هستند کە بر همین مبنا خود را ملت می نامند.
مفهوم ملت و ملت های بدون دولت
به طور کلی ملت بە مجموعەی بزرگی از مردم اطلاق می شود کە واجد: نسب، تاریخ، فرهنگ، زبان و سرزمین مشترکند. «حبیب اللە فاضلی» در مقالە خود تحت عنوان «ناسیونالیسم، هویت و دولت ملی در تئوری اجتماعی» می نویسد: «ارنست رنان در رساله‌ی معروف خود «ملت چیست؟» نگاه ویژه‌ای به این پدیده دارد و ملت را حاصل میراث مشترک و اراده‌ی باهم بودن و ماندن می‌داند. او پنج نظریه‌ی معروف تشکیل ملت [مبنی بر نژاد، زبان، دین، منافع و مصالح مشترک و جغرافیای مشترک] را رد می کند... هر چند کە اهمیت جغرافیا و سرزمین را به‌ عنوان عنصری از ملت در می‌یابد اما آن را برای ملت‌سازی ناکافی می‌داند. در نهایت ارنست رنان ملت را مجموعه‌ای از عناصر ذکر شده با یادآوری گذشته و تلاش برای زیستن در کنار هم قلمداد می‌کند و بر رأی همگان جهت ادامه‌ی هستی ملت تأکید می‌ورزد همآن گونه که حیات فرد مساوی خواست دائم وی به ادامه زندگی است.»(۵) در وبسایت فروم سیاست جهانی هم در تعریف ملت گفتە می شود کە «یک ملت ممکن است کە ادعای استقلال یا خود گردانی داشتە باشد اما [ملت] لزوماَ بە مردمان دارای دولت اطلاق نمی گردد. معمولا هویت ملی بر فرهنگ، دین، تاریخ، زبان و قومیت مشترک استوار است.(٦)
«نجات اتحادی» در مقالەی «ملت های بدون دولت» چنین می نویسد: «ملت بدون دولت[1]، مفهومی است به قدمت ملت، پیش از شکل گیری ملت ها، قومیت ها در سرزمین خود و با رسم و رسوم، شیوه ی کنترل و.... به حیات ادامه می دادند، ملت بدون دولت پدیده ای است که آغازش با ملت گره خورده است، گیدنز این مسئله را به صراحت بیان می کند: «دوام و پایداری اقوام مشخص در بطن ملت های استقرار یافته، به ظهور پدیده ی ملت بدون دولت می انجامد. در این وضعیت، بسیاری از خصوصیات اصلی یک ملت دیده می شود اما کسانی که این ملت را تشکیل می دهند فاقد اجتماع سیاسی اند ( گیدنز،1386،ص 641 ).»(۷)
مردم کورد با جمعیتی چهل میلیونی بە هزار و یک دلیل درونی و بیرونی در مجموع فاقد اجتماع سیاسی منسجم اند. تنها کوردستان باشوور(کوردستان عراق) کە حالتی نیمە مستقل دارد و کانتون های تازە تأسیس رۆژئاوا (کوردستان سوریە) کە هنوز دارای شناسنامە و رسمیت جهانی نشدەاند به نحوی دارای اجتماع سیاسی هستند. هم اکنون بخش هایی از همین ملت بی دولت در جنگی نابرابر اما شجاعانە با داعش، توجە رسانەهای جهانی را به خود جلب کردەاند. همین ملت با وجود برخی برچسب های آکندە از شرمساری قتل های ناموسی بر پیشانی اش کە حتا در قلب اروپا هم رخ دادە، اکنون چهرەای متفاوت از خود (در کسوت زنانی رزمندە و شجاع) بە جهانیان ارائە می دهد کە برای رسانەها بسیار توجە برانگیز است. تضاد تصویری زنان جنگجو در خاورمیانە کە محجبە هم نیستند، با زنان سراپا مشکی پوش داعش با حجاب هایی روبندەدار کە تنها چشمان شان را نشان می دهد، بسیار چشم نواز است. واقعیت چیست؟ وضعیت زن کورد در میان این ملت بی دولت چگونە است و چە تفاوتی با ملت های دارای دولت دارد؟ تناقض موارد قتل های ناموسی و خشونت علیه زنان با مشارکت یکسان زنان و مردان در عرصەی دشوار نظامی چە تفسیر و توجیهی دارد؟ آیا به راستی خشونت علیه زنان در میان کوردها بالاتر از سایر ملت های دور و بر است؟ آیا آمارهای قابل اتکا برای مقایسە در این مورد در دسترس است؟ چگونە می شود که یک زن از سویی می تواند تا بدین حد فرودست و خوار شمردە شود و بە بهانەهای ناموسی بە قتل برسد اما از طرف دیگر آن قدر قوی باشد کە دوشادوش مرد بجنگد؟ آیا این زن قوی جنگندە قادر بە دفاع از موقعیت هم جنسان خود نیست؟ اصولا چگونە می توان ریشەی خشونت ها را خشکاند و یکسانی ظاهری را از عرصەی نظامی/ جنگ، بە درون همەی خانوادەها و جوامع سنتی در شهرها و روستاها کشاند؟ از همە مهم تر چگونە می توان زنان پیشمرگە و گریلا را بر آن داشت کە پس از پایان جنگ بە خانەهایشان بازنگردند و بە حذف از عرصەی سیاست، و سپردن این عرصه بە سیاست مداران مردسالار رضایت ندهند؟ اینجاست کە فمنیسم کوردی باید ضمن ارزیابی وضعیت مشخص و واقعیت های پیرامون، پاسخ این سوالات را بیابد و بکوشد کە راهکارهای عملی ارائە دهد!
فمینیسم کوردی در آینەی نظریە «نقطەی تلاقی»
همچنان کە قبلا هم نوشتم، معتقدم کە نباید تأثیر مسایل اتنیکی را بر فمینیسم نادیدە گرفت و با زدودن خیالی همەی مرزهای قراردادی و تفاوت های میان ملت های مختلف، زنان را خواهران جهانی همسانی دانست کە: مشکلات مشابهی دارند؛ یکسان کتک می خورند؛ یکسان کشتە می شوند؛ و یکسان تحت خشونت قرار می گیرند. واقعیت این است کە زنان ملت ها و اتنیک های مختلف علاوە بر تفاوت های فرهنگی، دارای تفاوت هایی ناشی از نایکسانی توزیع قدرت سیاسی و بە تبع آن، نابرابری ها و مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هستند کە بە نوبەی خود در تشدید خشونت مردان علیه زنان و حتا زنان علیه زنان، اثری غیر قابل انکار دارد.(۱)
فیروزە مهاجر در مقدمەای کە بر ترجمەی مقالەی «نشانەهای خستگی فمینیسم سفید» نوشتە است، تعریفی از نظریەی جامعەشناسی فمینیستی به نام نظریەی «نقطەی تلاقی» ارائە می دهد: «نظریەی جامعە شناسی فمینیستی «نقطه‌ی تلاقی»[2]، که به زبان ساده یعنی مطالعه‌ی شیوەهای عمل جنسیت، نژاد، قومیت، طبقه و سکسوالیته همراه با هم، برای ساختن و حفظ نابرابری و نظام های سرکوب بهم چفت و بست شدەای که گروه های مختلف محروم و/یا اقلیت را نشانه می گیرد، که بدیهی است شامل همەی «ما» نمی‌شود. طبق این نظریه در مفهوم‌سازی های قدیمی از سرکوب، از قبیل تبعیض نژادی، جنسی، و جز آن بیش‌ترِ نظریەهای جامعە شناختی مرتکب اشتباه می‌شوند و هربار فقط یک متغیر را بررسی می کنند. حال آن که متغیرها گروهی عمل می کنند. شکل های سرکوب با هم ارتباط متقابل دارند و برهم تاثیر می گذارند، و نظام سرکوب درهم تنیدەای را درست می کنند که فصل مشترک تمامی تبعیض هاست. پذیرفتن این موضع امکان دیدن و تشخیص دادن بسیاری فضاهای دیگر محل تلاقی تبعیض ها را فراهم می کند. ریتزر (2007) نظریەی نقطەی تلاقی را یکی از نظریەهای عمدەی فمینیستی می داند و تعریفی که از آن می دهد از این قرار است: «… این دیدگاه که: زنان سرکوب را به شکل های مختلف در صورت بندی های مختلف و با شدت درجات مختلف تجربه می کنند.»(۸)
در واقع تئوری «نقطەی تلاقی» می تواند تأییدی بر صحت استدلال فمینیست های کورد باشد کە هموارە بە دیگر فمینیست های ایران می گویند کە: ما علاوە بر همەی مشکلات مشترکمان، از تبعیضی هم کە بە کوردها روا می شود در رنج مضاعفیم. جامعەی کوردستان جامعەای آکندە از التهاب سیاسی است. مردم کورد از بدیهی ترین حقوق سیاسی و مدنی خود بی بهرەاند و این محرومیت، هموارە بە نارضایتی ها دامن زدە است. با وجود سرکوب نارضایتی ها و سکوت ظاهری، سیاست در جامعەی کوردستان همچون آتش زیر خاکستر دائماَ حضوری خاموش ناشدنی دارد. در واقع تار سیاست در میان ملت های محروم از حقوق بە پود همەی جنبەهای دیگر زندگی، گره خوردە است. دقیقاَ بە همین دلیل فمینیسم کوردی نتوانستە و نمی تواند خود را از سیاست مبرا کند یا نسبت بە مشکلات سیاسی کورد بی تفاوت باشد و خود را تنها در تلاش برای برابری جنسیتی فارغ از ملیت و قومیت، خلاصە و محدود کند. سیاست حتا عامل تشدید خشونت در منطقە و بویژە تشدید خشونت علیه زنان است. به دفعات دیدە شدە کە مردانی کە از دست تبعیض های سیاسی و اجتماعی بە ستوه آمدەاند نارضایتی خود را به صورت تشدید خشونت علیە زنان تخلیە کردەاند. تبعیض ها و مشکلات سیاسی حتا در تشدید نگرش ناموسی بە زنان و لزوم حفظ این ناموس در مقابل زورگویان پایمال کنندەی حق نیز مؤثر بودە است.(۱)
به اعتبار این مجموعه آراء تجربی و تئوریک، و مشخصاَ از منظر نظریە «نقطەی تلاقی»، زنان کورد در مقایسە با همجنسان خود در ایران، گرفتار نظام سرکوب بهم چفت شدەای از تلاقی جنسیت، ملیت و سیاست هستند. روشن است که این مفصل بندی تبعیض آمیز، با راندە شدن کوردها از عرصه مشارکت سیاسی و محرومیت از سهم عادلانه در قدرت سیاسی، تقویت شده و بر شدتِ تبعیض و خشونت علیه زنان کورد می افزاید. اتفاقاَ در همین جاست کە زن کورد میان خود و زن فارس، تفاوت هایی می بیند، و به همین قیاس نیز در ارزیابی های فمینیستی از خشونت، به طور کامل شامل تفسیر تعمیم گرای آن «ما»یی نیست کە معمولا از آن بحث می شود. بە عنوان مثال زن فارس نگران بدیهی ترین حق خود (حق زبان مادری) نیست. زیرا او از دوران طفولیت، به راحتی بە زبان فارسی صحبت کردە و سپس بە همان زبان تحصیل می کند. زن کورد اما تا شش سالگی بە زبان مادری خود صحبت می کند و با ورود بە مدرسە ناگهان باید بە پلەی اول نردبان بازگشتە و مجبور است زبانی دیگر (فارسی) را برای گفتگو و تحصیل فرابگیرد! ممکن است اصرار زن کورد بر لزوم حق تحصیل بە زبان مادری اش برای زن فارس قابل فهم نباشد چراکە خود با چنین مشکلی مواجە نیست! بنابراین، زن فارس در «ما»یی کە زن کورد از خود ارائە می دهد نمی گنجد.
از سوی دیگر، زن فارس در جامعەی سیاسی مردسالار آموختە است کە مام وطن یعنی برترین مفهوم سیاسی و ارضی، کە اگر لازم شد باید جان را هم فدایش کرد تا تمامیت آن دست نخورد. از همین منظر هرگونە تلاشی برای رسمیت یافتن دیگر زبان ها و احقاق مراتب دیگری از حقوق، بە معنای لطمە بە ابهت یک ملت/یک زبان/یک دولت است. لذا اولین نگرانی او به صورت «حفظ تمامیت ارضی» نمود یافتە و زن فارس «ما»یی را مطرح می کند کە در آن باید همە بە فکر حفظ تمامیت ارضی باشند. در نتیجه، پرسش از لزوم رسمیت یافتن دیگر زبان ها بە معنی «تجزیە طلبی» است. در این «ما» خودبەخود زن کورد هم از جانب زن فارس حذف می شود، و هم خود زن کورد جایی در «ما»ی تک صدا و تک زبان نمی بیند. در همین رابطە، مثال های متعدد دیگری همچون بیکاری فزایندە در کوردستان، و در نتیجه، روی آوردن بە قاچاق کالا از مرز (مرزی خونین میان ساکنان یک سرزمین) برای امرار معاش، وجود مین های پاک نشدە در طی ۳۵ سال، گرفتاریهای بیشتر گزینشی برای دانشجویان کورد و غیرە را هم می توان اضافە کرد.
دعوای قوم/ ملت، داستان تحقیر کردن و تحقیرناپذیری
در تعریف قوم و ملت بی دولت، همپوشانی فراوانی دیدە می شود و عملا قوم هم بە گروهی از انسان‌ها اطلاق می شود که اعضای آن دارای ویژگی‌های نیایی و اصل و نسبی یکسان یا مشترک هستند. هم‌چنین گروه‌های قومی اغلب دارای مشترکات فرهنگی، زبانی، رفتاری و مذهبی هستند که ممکن است به آبا و اجدادشان برگردد و یا بر اساس عوامل دیگری به وجود آمده‌ باشد. بنابراین یک گروه قومی می‌تواند یک جامعه فرهنگی نیز باشد.(۹) برای واژەی قوم هم دولت داری و اجتماع سیاسی در نظر گرفتە نمی شود اما بە نظر می رسد کە تعریف قوم، نوعی کوچک شماری و کاهش تعداد اعضا را القا می کند؛ اگرچە منبع تعریف رسمیی یافت نمی شود کە با ذکر شمارە و رقم بتواند قوم را از ملت متمایز کند.
از آنجا کە جمعیت میلیونی کورد متعاقب قراردهای سیاسی چون قرارداد سایکس-پیکو و غیرە به جای داشتن یک ملت-دولت مدرن در سرزمین خود، در چهار کشور قدیم و جدیدالتاسیس، به چهار پاره تقسیم شدە اند و اتفاقا در هر چهار کشور هم مورد تبعیض و سرکوب و محرومیت از حقوق سیاسی و مدنی قرار گرفتە اند، واژەی قوم، بار سیاسی بسیار منفی و تحقیر آمیزی برای اکثریت کوردها اعم از زن و مرد دارد. در واقع برای کوردها سخت است کە همەی مشترکات خود را با جمعیت چهل میلیونی مردم شان در آن سوی مرزهای خونین اجباری کنار نهادە و بە گروه های قومی تحت سرکوب و تبعیض تقلیل یابند. در کنار این تقلیل و حتا در کنار تحمیل آموزش زبان متفاوتی بە عنوان زبان رسمی، از آنها هم خواستە شود کە خود را شادمانانە، مرزداران غیوری بدانند کە بخشی از هویتی هستند کە بە آنها تحمیل شدە و هویت اصلی و حقوق شان را بەهیچ عنوان بە رسمیت نمی شناسد!
از دیگر سو برای ملت-دولت های کشورهای دربرگیرندەی بخشی از کوردستان، ملت فقط معادل دولت داری و واجد شناسنامەی سیاسی و رسمی در سازمان ملل متحد بودن است. بر این مبنا این بخش از مردم کورد، قومی کم تعداد و در مقایسە با کل ملت-دولت، اقلیتی قومی و فاقد دولت و قدرت سیاسی است! اقلیتی کە از نظر آنها چیزی از خود ندارد، حتا مالک خاک و سرزمینش هم نیست چراکە این خاک، بخش «جدایی ناپذیری» از خاک تحت مالکیت ملت-دولت است نە خاکی متعلق بە ساکنان چندین هزار سالەی آن. این «قوم» البتە کم فرهنگ، ناتوان، کم سواد ، فقیر، وابستە و سزاوار ترحم و دلسوزی هم هست و اگر چنانچە بە حال خود رها شود از گرسنگی خواهد مرد پس چە بهتر بە آنچە کە از سایەی سر ملت-دولت دارد، بسیار شاد و راضی باشد!
حال با رجوع مجدد بە «نظریەی نقطەی تلاقی» باز هم کورد و زن کورد گرفتار نظام سرکوب در هم تنیدە و به هم چفت و بست شدەای از تلاقی جنسیت، ملیت و سیاست و تحقیر است کە اتفاقا این بار هم حتا زنان فمینیست فارس زبان در ایجاد این چفت و بست مشارکت می کنند چراکە با قوم خواندن کوردها و مشارکت در نگرانی سیاسی مردسالارانە مبتنی بر مالکیت خاک پرستانە و ترس از تجزیە، کوردها را تحقیر می کنند. در عجب ام کە چرا و بە چە علت فمینیست های ایران زمین از پذیرش و درک مفهوم ملت های بی دولت سر باز می زنند در حالی کە هموارە سری در کتاب های جامعەشناسی و علوم سیاسی نوین دارند؟ یعنی اندیشیدن و پذیرش این واقعیت کە چهل میلیون انسان در یک سرزمین غیر پراکندە کە بە چهار بخش تقسیم شدە است و زبان، تاریخ، فرهنگ و جغرافیای مشترکی دارند، یک ملت بی دولت هستند، تا این حد سخت و دشوار است؟ یعنی فمینیسم ایرانی قادر بە قبول مفهوم «ملت بی دولت» نیست و الا و بلا ملت فقط یعنی همان تعریف سنتی ملت-دولت؟!
سلاح زن کورد از منظر تئوری «نقطەی تلاقی»
«نجات اتحادی» در همان مقالەی «ملت های بدون دولت» پاراگرافی را از «کرایمز» (کرایمز،2008،ص2_3) نقل می کند کە از جهاتی منطبق با وضعیت ملت بی دولت کورد است: «ملت بدون دولت همواره با یک وضعیت حقوقی، سیاسی و اجتماعی پیچیده همراه است. این افراد عموماَ در یک وضعیت وخیم انسانی سر می کنند. آنها از حقوقی چون مشارکت در روند سیاسی، محافظت، استخدام رسمی، مالکیت زمین محرومند و دسترسی ناکافی به تحصیل و بهداشت و درمان دارند. این افراد معمولا مورد خشونت قرار می گیرند. تصویری که در مورد ملت بدون دولت ارائه می شود نمایانگر محرومیت و تبعیض است.»(۷)
وجود و تحمیل تبعیض، محرومیت، سرکوب و خشونت در کوردستان امری انکار ناپذیر است. طبعاَ خشونت، خشونت می آورد. محرومیت و تبعیض بە خشم بیشتر می انجامد. بویژە وقتی همەی راه های مبارزەی مسالمت آمیز مدنی مسدود می گردد، برای انسان های بە ستوه آمدە متأسفانە یک راه بیشتر باقی نمی ماند: کوهستان و اسلحە! حال خود را به جای یک کورد و بە ویژە یک دختر کورد بگذارید. تصور کنید حتا اگر بە قول «جان لنون» تصور کردنش هم سخت باشد. برای دختر کورد بە ستوه آمدە از محرومیت و خشونت (در هر شکل آن، چە خانگی، چە اجتماعی،-سیاسی و-فرهنگی) کە امکان ادامەی تحصیل هم بە دلایل فراوانی از جملە فقر یا ردی گزینش و غیرە ندارد (ولو این کە ادامە تحصیل هم لزوماَ بە یافتن شغل و استقلال اقتصادی نمی انجامد) و مایل یا قادر هم نیست کە بە ازدواجی معمولی و خانەداری تن دهد؛ امکان هیچ مبارزەی مدنی مسالمت آمیزی هم وجود ندارد چراکە پاسخ هر حرکت مدنی هم بازداشت و احکام سنگین قضایی و ارتباط دادن هر حرکت مدنی با احزاب سیاسی در تبعید است؛ واقعاَ چە راه گریزی امکان پذیر است؟ حتا اگر این دختر با فکر و ارادەی خود هم انتخاب نکردە باشد، هنوز پناه بردن بە کوهستان و اسلحە از لحاظ دید و ارزش گذاری اجتماعی محترمانەتر و موجەتر از فرار به سوی شهرهای بزرگ است کە هزاران فاجعە در کمین اش خواهد بود.
قصد من بە هیچ عنوان تأیید پناه بردن بە اسلحە و خشونت نیست و اتفاقاَ معتقدم کە راه های مسلحانە تاکنون در ایران جواب ندادە و کوردها را حتا یک قدم هم بە سوی دستیابی بە حقوق شان نزدیک تر نکردە است. وضع امروز کوردها در ایران از لحاظ حقوق سیاسی و مدنی، وضعیتی نامطلوب و راکد است کە تفاوتی با ۳۵ سال پیش نکردە است. با این وجود پناه بردن زن کورد بە اسلحە را انتخابی از سر ناچاری و نە از روی میل و رضا می دانم چراکە هر انسانی در آرزوی یک زندگی آرام و مرفە و شاد است. همین دختر اگر اهل تهران بود شرایط و امکانات و گزینەهای انتخاب اش بدون شک بسیار متفاوت می بود.
حال بخشی از همین زنان کورد کە امکان هیچ فعالیت مدنی یا حتا مسلحانە در ایران ندارند، جان بر کف نهادە و در شنگال و کوبانی شجاعانە جنگیدە و از مردم شان در مقابل وحشی گریهای بی حد و مرز داعش دفاع می کنند. در واقع این زنان مسلح دست بە حملە و خشونتی نمی زنند بلکە از مردم خود در برابر حملە و یورش دفاع می کنند. این نقطەی تلاقی «فشار سیاسی، تبعید، اسلحە و دفاع» برای زن فمینیست فارس بیگانە و بی معنی است، البتە تا وقتی کە ایران هدف حملەی داعش قرار نگرفتە است. بە نقل از ترجمەی «رؤیا صحرایی» از مقالەی «نقش های جنسیتی در جنگ و خشونت»: «آن چه که مشخص است این که زنان در مواجهه با جنگ یا صلح الزاماَ بر مبنای ویژگی های کیفی پرهیز از خشونت، یا بر مبنای باروری یا پرورشی خود عمل نمی کنند.»(۱٠) حال من حیرانم کە اگر بر فرض محال داعش بە ایران حملە کند و زنان و دختران شیعی مذهب را کە رافضی و دشمن بەشمار می آورد، بە اسارت و بردگی گرفتە و بە عنوان کنیز بە فروش برساند، آیا زنان ایرانی پشت مردان شان پنهان شدە و منفعلانە منتظر خواهند ماند تا از آنها دفاع شود و یا از خود دفاع خواهند کرد؟ خواهشاَ در نوشتەهای بعدی تان بە این پرسش من پاسخ دهید.
راه چارەی زنان فمینیست
راه چارەی زنان فمنیست کورد و فارس و دیگر ملیت ها را تنها در گفتگو و تلاش مستمر برای درک همدیگر و نیز تلاش برای تغییر دیدگاه ها و فرهنگ فضای مردسالارانەی سیاسی حاکم بر هر دو سو می دانم. بە باور من زنان حتا می توانند مبدع رفتارهای سیاسی جدیدی باشند کە بە صلح بسیار بیشتر از جنگ و سرکوب تمایل یابد. شاید برخی افراد، ما زنان را بە سخرە بگیرند کە گویا ما در احقاق حقوق جنسیتی خود درماندەایم چە برسد بە ایجاد تغییرات جدی در فرهنگ سیاسی مردمحور! اما اینان چشمان شان را بر توانایی خزندە، پیوستە و فزایندەی جنبش زنان و تأثیرات اگرچە آهستە اما غیر قابل انکار آن بر جامعە، می بندند. بە نظر می رسد در عصر ماهوارە و اینترنت، بشر بسیار ناشکیبا شدە و انتظار دارد کە تغییرات فرهنگی و اجتماعی با سرعت یک کلیک بر کامپیوتر صورت بگیرد، اما همە به خوبی می دانیم کە سال ها زمان برای ایجاد تغییرات عمیق در فرهنگ کهنە و پُر اشتباه، لازم است.
بە نظرم ما زنان باید خود و فمینیسم را از گرد و خاک مالکیت خواهی و برتری جویی های مردسالارانە (کە خود از اولین قربانیان آن بودە و هستیم) بتکانیم. واقعیت های پیرامون خود را آنچنان کە هست ببینیم و نقدی زن محور از واقعیت های پیرامون خود داشتە باشیم تا دنیا فقط در انحصار نقدهای مرد محور نباشد. ما زنان فمینیست ناگزیریم که عینک مردسالارانەی سیاسی را از چشم هایمان بر داریم و در دیدن واقعیت های اطرافمان، منافع متکثر همه زنان را در نظر بگیریم. لازم است بدانیم و بە این باور هم برسیم کە هیچ مرد و سازمان مردسالار، رهبر و رهنمون ما به سوی حقوق مان نیست به جز خود ما. به قول معروف: «کس نخارد پشت من/ جز ناخن انگشت من»؛ ما زنان هر دو سو می بایست با شهامت، استفادەی ابزاری از زنان در عرصەی سیاسی و رسانه ای (خود و دیگری) را بە نقد کشیدە و برای توقف آن حقیقتاَ تلاش کنیم؛ از طرف دیگر برای حضور بیشتر زنان در عرصەی تصمیم گیریهای سیاسی بە نفع حقوق و منزلت زنان بکوشیم. فمینیسم نمی تواند بە بهانەی صرفاَ مدنی و مسالمت جو بودن، خود را از سیاست کنار بکشد؛ و با نگاهی منزه طلبانه، از ورود به کارزار سیاسی، امتناع ورزد و داوطلبانه، عرصەی مهم و تاثیر گذار سیاست را بە مردان واگذارد. سپس، با مشاهده ی تبعات تلخ و زیانبار این واگذاری، به شیون بپردازد و مدام ناله کند کە ما «قربانی» سیاست های مردسالار هستیم. وقت آن فرا رسیده که فمینیسم «قربانی پرست و قربانی محور» را کنار بگذاریم. چرا که ما زنان اکنون بیش از هر موقع دیگر، نیازمند فمینیسم «شجاعت محور و برانگیزانندە» هستیم.
در مورد چالش سیاسی کوردها همچون واقعیتی عیان در خاورمیانە و نیز آراء متفاوت فمنیست های کورد و فارس بر سر تسلیح زنان کورد، باز هم می توان در عین تفاوت و حتا تضاد اما نقاط مشترکی برای کار مشترک یافت. فصل مشترکِ «لزوم رفع تبعیض»، سکوی مناسبی برای درک همدیگر و تفاهم و تلاش برای تغییر است. چە خوب است کە زنان فمینیست از هر دو سو، شرایط تاریخی و اجتماعی و سیاسی همدیگر را مطالعە و درک کردە و با واقع بینی اقدام بە زدودن اشتباهات و سؤتفاهم های رایج در فرهنگ سیاسی بنمایند. به عنوان مثال وقتی کە ملی بی دولت، اصطلاحی پذیرفته شده در جامعە شناسی معاصر است، چە لزومی بە اصرار در کاربرد واژەی حساسیت زا و تحقیر کنندەی «قوم» در مورد کوردها وجود دارد؟ اگر فمنیست های فارس* (و در کل فمنیست های غیر کورد در ایران) نگرانند کە با پذیرش و ترویج اصطلاح ملت بی دولت، مجوز استقلال طلبی کوردها را صادر کردەاند، باید بدانند کە مطابق قوانین بین المللی این رأی مردم است کە مجاز بە تعیین حق سرنوشت شان می کند. نمونەی اخیر رأی مردم اسکاتلند هم کە مثالی از تعیین سرنوشت مردم از طریق صندوق رأی است. مسئلەی کنونی ما بە عنوان فمینیست، پیچیدن نسخەی استقلال و یا بیمە کردن عدم استقلال نیست چرا کە هیچ مرز و خاکی مقدس نیست. از منظر سیاسی فمینیستی، مهم زندگی برابر و آزاد مردم است، مهم، برخورداری مردم از حقوق دموکراتیک است، مهم، رفاه و امنیت فارغ از تبعیض است. پس لزومی ندارد کە از امروز دن کیشوت وار بە جنگ احتمال ناخوشایند استقلال کوردها (ناخوشایند از نظر غیر کوردها) و یا افتخار احتمال خوشایند استقلال از نظر کوردها، در آیندەای نامعلوم برویم. اگر بخواهیم نقطەی عزیمت خود را از سکوی مشترک «لزوم رفع تبعیض» شروع کنیم، خواهیم دید کە در گستره ی نگاه زن کورد ناراضی و عاصی، لزوم تلاش برای رفع تبعیض به روشنی دیدە می شود. همین لزوم در پهنای دید فمینیست فارسی کە دغدغەی برابری طلبی جنسیتی دارد نیز مشاهده می شود. پس چە بهتر کە به جای نگرانی از آیندەای مبهم، و به جای بهم پریدن، از فصل مشترک مان (لزوم رفع تبعیض) آغاز کنیم! مگر نە این کە زنان کورد باور دارند کە چنانچە هرکدام از کشورهای واجد بخشی از کوردستان، حقوق کامل زن و برابری جنسیتی زن و مرد را بە مرحلەی اجرا بگذارند اما اگر مردم کورد همچنان تحت ستم بودە و از حقوق سیاسی و مدنی خود بی بهرە باشند، زن کورد آزاد نشدە است، و از سوی دیگر چنانچە مردم کوردستان بە حقوق خود در هر شکلی دست یابند اما برابری جنسیتی محقق نشود، قوانین ضد زن همچنان پابرجا باشد، و زنان همچنان تحت تبعیض و خشونت قرار داشتە باشند، زن کورد آزاد نیست؟
لازم می دانم انتقادی را هم با برخی دوستان در فضای مجازی (کە عملا بە فضایی غیر قابل اجتناب در زندگی مان تبدیل شدە) در میان بگذارم. در برخورد با مقالاتی کە توسط فمنیست ها نوشتە می شود و احیاناَ بە مذاق سیاسی خوانندگانی خوش نمی آید، راه چارە، پرخاش و تحقیر و تهمت زنی نیست. اصولا اگر ما مجهز بە منطق باشیم با کمال آرامش نظریات خود را ولو صدوهشتاد درجە مخالف با نظریات نویسندگان، با احترام عنوان می کنیم و لازم هم نیست که حتماَ همدیگر را قانع نماییم. دستکم بە شناختی از نظریات همدیگر نائل خواهیم آمد کە می تواند نقطەی مناسبی برای آغاز گفتگو و درک متقابل باشد. بستن دروازەی گفتگو، ناشی از ضعف، عدم منطق و نشان از ناکارآمدی خشونت کلامی است. شاید بستن در گفتگو سادەترین راه باشد اما بهترین راه نیست!
در پایان مایلم با بیان پاراگرافی از رؤیا صحرایی در مقالەی «نقش های جنسیتی در جنگ و خشونت» باز هم بە محور اصلی بحث بازگردم: « هر چند که مقالات این کتاب به بارقه های امیدی برای زنان در دل تاریک جنگ اشاره دارد از جمله فرصت های غیر قابل پیش بینی که در به چالش کشیدن ساختارهای مردسالارانه برای زنان در زمان جنگ ایجاد می شود، اما متأسفانه نشان می دهد که این دستاوردهای هر چند کوچک، پس از پایان جنگ به رهایی زنان منجر نمی شود و آزادی های به دست آمده در طول نبردها الزاماَ تثبیت شده نیستند و بعد از جنگ اغلب از زنان خواسته می شود که به نُرم های اجتماعی قبل از جنگ باز گردند. با این وجود باز هم هنوز درک این موضوع سخت است که حمل یک اسلحه «ای کی، 47» احترام مردان را نسبت به زنانی که این سلاح ها را حمل می کنند کسب می کند و این زنان، آزادی و رهایی بیشتری را در مقایسه با قبل از مسلح شدن شان تجربه می کنند.»(۱٠)
فمنیسم کوردی باید همەی زنان مسلح کورد، چە گریلا و چە پیشمرگە را تشویق نماید کە چە اکنون و چە پس از اتمام جنگ، هرگز راضی بە بازگشت بە خانە (خانە بە مفهوم فضای خصوصی امن فقط برای انجام دادن وظایف تعریف شدە و نُرم های زنانە و به دور از فضای عمومی) نشوند و عرصەی سیاست را دوبارە بە مردسالاران واگذار نکنند. آنان باید بە جامعەی پدرسالار اثبات کنند کە حاملان شجاعت، توانایی، دانش و حتی زیبایی، بە عنوان بخشی از وجود و شخصیت خود و اعتماد بە نفس شان هستند نە ابزارهایی برای برآورد نیازهای مردان بەبە و چەچە گو در قالب های مادر، پرستار دلسوز، جنگجوی شجاع و ستودنی و یا خوراک تبلیغاتی. زن مسلح کورد باید هویت انسانی زن کە توانایی های مادری، پرستاریی و جنگجویی و غیرە و غیرە، تنها بخش هایی از آن است، را کاملا بە اثبات برسانند. پس لطفا «هرگز بە خانە برنگرد!»
منابع:
- (۱) http://feministschool.com/spip.php?article7582
- (۲)http://www.feministschool.com/spip.php?article7573
- (۳) http://www.feministschool.com/spip.php?article7587
- (٤) http://www.feministschool.com/spip.php?article7594
- (۵) http://iranshahr.org/?p=811
- (٦) https://www.globalpolicy.org/nations-a-states/what-is-a-nation.html (۷)http://anthropology.ir/node/17141 (۸) http://pecritique.com/2013/10/27/ (۹) http://fa.wikipedia.org/wiki/ (۱٠) http://feministschool.com/spip.php?article7421
پانوشت:
* اصطلاح فمنیست فارس در این جستار بە قصد تقسیم جنبش فمینیستی ایران بە دو جنبش فمینیستی فارس و کورد نیست. در واقع من اصطلاح فمینیسم فارس را برای هموزنی اصطلاح فمینیسم سفید در مقابل فمینیسم سیاە بە عاریت گرفتە و به کار بردەام.
[1] People Without State یا Statelessness Nation
[2] intersectionality theory
برگرفته از سایت مدرسه فمینیستی

زنان مسلح کرد در جبهه جنگ علیه داعش و آزمونی تاریخی!، عصمت صوفیه




تاریخ حضور زنان در جنگها و انقلابها
هنگام تجزیه و تحلیل یا بررسی نقش جنسیت در جنگ، اولین اسطوره ای که با آن روبرو میشویم افسانه غیبت زنان از میدان جنگ و صحنه های انقلابی و مبارزاتی است. این غیبت زنان را اغلب به طبیعت ذاتی زنان و مردان نسبت داده اند. بسیار ساده انگارانه خواهد بود اگر فرض کنیم که طبیعت ذاتی مردان و زنان، اولی را در عرصه های عمومی و میدانهای مبارزه و دومی را در عرصه های خصوصی و صلح طلبانه قرار داده است. این ادعا که اولی ذاتاَ خشن و رزمجو است و دیگری ملایم و صلح جو، اولی گوهر وجودی اش در پیوند با جنگ، انقلاب و شورش گره خورده و دومی با صلح، گزاره ای غیر علمی و بدون پشتوانه تاریخی است.
علاوه بر استدلالهای فمینیستی که مغایر با این مفروضات است، شواهد تاریخی، علمی و روانشناسی صحت نظریه های مبتنی بر ذات گرایی جنسیتی و جنگ وخشونت را به تمامی زیر سوال می برد. این ادعا که طبیعت زنانه نرم و مغایر با خشونت است با شواهد تاریخی حضور زنان در جنگها، و خشونت اعمال شده از سوی آنها در زمان به دست گرفتن قدرت مغایر است. احتیاجی به کنکاش در عمق تاریخ نیست تا به نمونه هایی که دال بر این ادعاست برسیم. اخبار حضور زنان آمریکایی به شکل سربازانی خشن و گاهی به عنوان شکنجه گرانی عاری از هویت انسانی در زندانهایی چون ابو غریب میتواند نمونه ای از این دست باشد. از طرف دیگر تحقیقات اجتماعی نشان میدهند که مردها در اغلب موارد نه به انتخاب و میل ذاتی خود بلکه به دلیل دستور از طرف قدرت مافوق یا کنترل و نظارت حکوت یا رئیس قبیله مجبور به شرکت در جنگ و میدان نبرد شده اند.
به علاوه زنان در دوره های مختلف تاریخی، نه تنها از طریق حمایت های عملی شان و در نقش هایی مانتد پرستار، تهیه کنندگان مواد مورد نیاز رزمندگان و حامی آنها، بلکه در میدانهای جنگ پا به پای مردان شجاعانه شرکت فعال داشته اند. در سده های اخیر زنان در آمریکای لاتین، جنوب شرقی آسیا، آفریقا، نیجریه، ویتنام و آفریقای جنوبی، مبارزان آزادیخواهی بوده اند و در اغلب موارد، آموزشهای رزمی دیده اند و پا به پای مردان جنگیده اند. مشارکت زنان در هر دوره ای ارتباط مستقیم با شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه داشته است. زنان مسلمان نیز در کشورهای اسلامی از این قاعده مشارکت در جنگها مستثنی نبوده اند. همانگونه که در تاریخ اسلام هم حکایتهایی از نبرد مستقیم زنان در میدان جنگ وجود دارد. نمونه این ادعا شرکت عایشه در نبرد جمل و نقش فرماندهی اش در این جنگ است.
در تاریخ ایران نیز در سده ها و ده های اخیر شاهد مشارکت فعال زنان در قیامها و جبهه ها بوده ایم. نمونه ها فراوانند: از دخالت مستقیم زنان در مبارزه و شورش گرفته تا حضور مؤثرشان در مبارزات خیابانی و انقلابها. پیشقراولی زنان در بلوای نان در سال ۱۲۷۷ و از پای درآوردن دروازه بان شهر و حتی دست به اسلحه بردن و درگیری با نیروهای گارد شاهی و تأدیب یکی از مردان و محافظان شاه به نام «کامران میرزای نایب السلطنه» که در احتکار گندم دست داشت از نمونه های پیشقراولی و دخالت مستقیم زنان در مبارزه و شورش بوده است. همچنین نقش زنان و تاثیر گذاری آنها در جنبش تنباکو و تحریم آن به خصوص از طرف زنان دربار ناصرالدین شاه تا آنجا که شاه را مجبور به دستور لغو امتیاز تنباکو به شرکت انگلیسی کردند غیر قابل انکار است. این حضور و تأثیر گذاری همچنان ادامه داشته است تا به انقلاب ۵۷ و حضور فعال زنان در قبل و بعد از این انقلاب در تحولات اجتماعی و سیاسی می رسیم.
اگر به تاریخ مبارزات معاصر زنان کرد بنگریم سالهاست زنان همزمان با حضور مؤثر و غیر مستقیم در جنگ با به دست گرفتن اسلحه در صفوف مقدم جنگها در کنار مردان در نبردها حضور داشته اند. اولین زن کردی که در سده اخیر اسلحه به دست گرفت بانوی کرد آسوری "مارگارت جورج" در دهه شصت میلادی بود که به صفوف پیشمرگه های ملا مصطفی بارزانی پیوست. بعدها لیلا قاسم و لیلا زانا و بسیاری زنان دیگر کرد، نماد زن مبارز بوده اند.
هر چند تاریخ را مردان نوشته اند و نام بسیاری از زنان مبارز شاید به این دلیل در تاریخ یا ثبت نشده و یا به فراموشی سپرده شده است و هر چند که کلیشه های جنسیتی جامعه مردسالار همیشه در تلاش بوده است تصویری بسیار کم رنگ و ناتوان از وظایف زنانه زنان در جنگ ارائه دهد و همزمان وظایف مردانه را پررنگتر کند اما واقعیت این است که شرکت فعال زنها در میدانهای نبرد و مشارکت مستقیم آنها تصویر ساخته شده از زن در جنگ به عنوان موجودی قربانی که توان دفاع از خود ندارد و به پشتیبانی و حمایت مرد وابسته است را دگرگون کرده است. هرچند که این تصویر میتواند دو تصویر کاملا متمایز و در دو جبهه کاملا جداگانه باشد. این تصویر میتواند از یک طرف تصویری از زن گریلای کرد در جبهه جنگ علیه داعش یا تصویر زنی فلسطینی در دفاع ازحقوق و هویت برباد رفته اش باشد و یا از طرف دیگر تصویر زن نظامی آمریکایی در جبهه امپریالیست علیه ملت های زیر دست یا تصویر زن طرفدار داعش در جبه جهاد نکاح باشد.
جنگ و زنانگی
آنچه که قابل توجه است اینکه در زمان جنگ و با حضور فعال زنان در جبهه های نبرد، موانع و محدودیتهای جنسیتی رقیق و کم رنگ میشود. مشارکت فعال زنان در جنگها اغلب به ایجاد حس برابری و کم رنگ نشان دادن تفاوتهای جنسیتی کمک کرده است. حتی در مواردی استثنا، زنان توانسته اند در موضع قدرت به موقعیت های بالایی برسند. اما واقعیت این است که بعد از اتمام جنگ، زنان وضعیت دشواری برای حفظ موقعیت اجتماعی خود دارند. زنان با وجود نقش فعالی که ممکن است در زمان جنگ ایفا کنند، بعد از دوران جنگ به حاشیه رانده می شوند و نقش های اجتماعی کلیشه ای دوباره به آنها تفویض میشود. این شاید به این دلیل است که اغلب، مشارکت زنها در جنگها به عنوان امری حاشیه ای در نظر گرفته شده است. آنها اکثرا به صورت یاری دهندگان به مردان دیده شده اند نه فعالان اصلی میدان مبارزه. واقعیت تلخ تاریخی نشان میدهد که حضور واقعی یا نمادین زنها در جنگ یا حضور رسمی و غیر رسمی، مستقیم و غیر مستقیم آنها باعث ایجاد تغییرات اساسی در موقعیت های اجتماعی اشان چه در زمان جنگ و چه بعد از آن، نشده است. در زمان نبرد، تغییر نقش مردان از نان آور خانه به جنگاور یا رزمنده برای آنها امتیاز و احترام بیشتری به همراه دارد و پس از جنگ نیز به چشم قهرمانان و نیروهای فداکار به آنها نگریسته میشود. اما برای زنان این چنین نبوده است. گاهی نه تنها زنان امتیازی از این شرکت فعال به دست نیاورده اند بلکه حتی به قیمت از دست دادن احساسات ، علایق و زنانگی شان تمام شده است. به عنوان مثال بر تن کردن لباس مردانه و به دست گرفتن اسلحه و در اکثر موارد تلاش بی وقفه زنان برای اثبات تعهد و شجاعت شان به گونه ای به محروم شدن شان از زنانگی منجر شده است. حتی در مواردی توقعات جامعه از آنها چنان دگرگون شده که از آنها انتظار خشن بودن ، مجرد ماندن و مردانه رفتار کردن داشته اند. مثلا اگر زن رزمنده ای بعد از دوران جنگ، دامن کوتاه و لباسهای رنگی و زیورآلات بپوشد بی شک با نگاههای سنگینی روبرو خواهد شد.این در حالی است که بسیاری از زنان مبارز و رزمنده تلاش میکنند همزمان که در نبرد و میدان جنگ شرکت میکنند بتوانند به زنانگیشان برگردند و نقش مرد و مردانگی بر آنها تحمیل نشود.
دیدگاههای مختلفی در مورد حضور زنان در میدانهای نبرد و همچون نیروهای رزمنده وجود دارد. گروهی از فمینیست ها از آنجا که اساس جنگ را زیر سوال میبرند هر نوع حضور زنان در میدانهای جنگ مغایر با دیدگاههای برابری طلبی و رهایی انسانها به صورت عام و در نتیجه رهایی زنها قلمداد میکنند. آنها از آنجا که دولتها و منافع اقتصادی و سیاسی آنها را مسبب ایجاد جنگها میدانند به هر نوع جنگی به چشم مانعی برای رهایی انسانها مینگرند. اما برخی از فمینیست ها استدلال میکنند که ادغام زنان در ارتش گامی به جلو در آزادی و رهایی زنان است. بعد از جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ «نائومی ولف» فمینیست آمریکایی استدلال کرد که تصویر زنان به عنوان گردانندگان واقعی آتش های جنگ و نشان دادن قدرت آنها در میدانهای جنگ در بازسازی تصویر زن به عنوان کسی که دیگران به او احترام بگذارند و از هیبت اش دچار وحشت و ترس شوند ضروری است. اما دیگر فمینیست ها استدلال میکنند که تصویر زنی آمریکایی مسلح قدرتمند، تنها به این شرط میتواند پیام آور و ارمغان دهنده آزادی و رهایی بیشتر برای آن زنان باشد که بر این واقعیت که این تصویر چه کسی را میخواهد وادار به ترسیدن یا احترام به او بکند چشم پوشی کنیم. این نه مردان همرزم و همکاران آن زنان یا حتی شهروندان آمریکایی بلکه ( درجنگ خلیج فارس) مردم عراق و کودکان و زنان عراقی است که از این تصویر زن اسلحه به دست نظامی آمریکایی میترسند. بیشتر از دویست هزار از مردم عراق و بیشتر انها زنان و کودکان غیر نظامی در آن جنگ کشته شدند. زنان آمریکایی نمیتوانند بازسازی تصویر خود و آزادی و رهایی شان را به قیمت جان قربانیان اهداف امپریالیستی آمریکا به دست بیاورند.
میتوان به مخالفان حضور زنان در جنگ این نکات را یاد آوری کرد که باید با حضور زنان در ارتش آمریکا که برای آنها منفعت های اقتصادی به همراه دارد و همانند هر سرباز دیگری وجوه ماهیانه ای برای کاری که میکنند پرداخت میشود و همزمان در خدمت اهداف امپریالیستی که به نوعی همدستی با ستمگر به حساب میاید و حضور زنانی که بدون هیچ چشمداشتی فقط برای دفاع از جان خود و مردمشان اسلحه به دست گرفته اند و نه تنها نفع اقتصادی نمیبرند بلکه از جان و زندگی و تمام دار و ندارشان مایه میگذارند تفاوت اساسی قائل شد. فرق اساسی است بین زنانی از ملیت های بدون دولت و یا اقلیت های تحت ستم که خود ستمدیده اند و برای به دست اوردن کمترین حقوق خود و در بسیاری موارد برای حفظ جانشان از خود دفاع میکنند با زنانی که با حضور در ارتش های دولتهای امپریالیستی قصد سلطه بر دیگری دارند و یا در خدمت اهداف امپریالیستی هستند.
استفاده تبلیغاتی از زنان در جنگ
استفاده ابزاری از زنان همچون حوزه های دیگر در حوزه جنگ نیز به شیوه های مختلف اعمال میشود. گاهی از آنها در پروپاگانداهای حزبی و حکومتی استفاده میشود، زمانی از طرف نیروهای ناسیونالیستی برای به قبضه درآوردن ، یا به انحراف کشیدن اهداف اصلی حضور فعال زنان یا مصادره به مطلوب کردن حضور آنها و گاهی نیز برای تأثیر گذاری بر شرایط جنگی وتأثیر بر افکار عمومی استفاده میشود. در استفاده تبلیغاتی از زنان آنها را به صورت قهرمانان وطن پرست جلوه دادن امری معمول است.
در جنگ امریکا بر علیه عراق در سال ۲۰۰۳ «جسیکا لینچ» به سوژه تبلیغاتی بزرگی در این جنگ امپریالیستی تبدیل شد. او یکی از سربازان ارتش آمریکا بود که در همان سال به عراق اعزام شد. ارتش آمریکا با ساختن ماجرای دروغین، او را سرباز شجاع آمریکا نامید و کار به جایی رسید که هالیود با ساختن فیلم دروغین هجرت به سرجوخه «جسيكا لينچ» شهرت جهانی بخشید. روایت ساختگی دولت آمریکا در مورد چگونگی اسارت او و شکنجه های که در دوران اسارت تحمل کرد و سپس شیوه نجات دادن او توسط ارتش آمریکا او را در مدت کوتاهی به قهرمانی بزرگ تبدیل کرد تا جایی که برچسب ها، تی شرتها و آوازهای مردمی برای او ساخته شد و حتی عباراتی مانند " آمریکا عاشق جسیکا" است ورد زبانها شد. اما مدتی بعد روایت ساختگی جسیکا لو رفت. پزشکانی که جسیکا را مداوا کرده بودند فاش کردند که هیچ نشانه ای از جراحت ناشی از جنگ بر بدن او نبوده و شاهدان عيني به بی بي سی گفتند تفنگدارانی كه براي نجات او به بيمارستان هجوم برده بودند از قبل مي دانسته اند كه هيچ نيروی عراقي در آن اطراف نيست. به علاوه خود جسیکا هم فاش کرد که هرگز گلوله ای شلیک نکرده است. این داستان ساختگی را در کنار واقعه غم انگیز «راشل كوري» دختر 23 ساله آمریکایی قرار بدهید. راشل، فعال صلح طلب بود كه به خاطر حمايت از زنان و كودكان غزه به طرز فجیعی کشته شد. او درست هفت روز پيش از آنكه جسيكا لينچ درمارس ۲۰۰۳ به اسارت نيروهاي عراقي در آيد، در زير بولدوزرهاي اسرائيلي در غزه له شد و رسانه های پر سر و صدای دولت آمریکا هرگز نامی از وی نبردند.
قهرمان سازی دروغین آمریکا از طرفی برای روحیه دادن به سربازان آمریکایی تعبیر شد و از طرف دیگر بسیاری چنین برداشت کردند که آمریکا از طریق قهرمان جلوه دادن سربازی زن خواسته است پیغام مدرنیته و آزادی انسانها و مخصوصا آزادی زنها را تبلیغ کند. از سوی دیگر افکار عموی را که به شدت ضد جنگ بود میتوانست تحت تأثیر قرار بدهد.
بیشتر از دو سده است که ملل استعمارگر و امپریالیست جنگهای وحشیانه را زیر لوای کلمات پرطمطراقی مانند آزادی، حفاظت و بشردوستی هدایت کرده اند. اغلب پیش آمده است که سازمانهای فمینیستی در آمریکا از جنگهای امریکا در کشورهایی مانند افغانستان به امید اینکه این جنگها زنان افغان را آزاد کند حمایت کرده اند. امروز زنان افغان در شرایطی بدتر از قبل از جنگ و فرسنگ ها به دور از آزادی اند. جنگهایی مانند جنگ خلیج، جنگ در افغانستان و جنگ اخیر در عراق به ما یاد آوری میکنند که به قیمت به دست آوردن اهداف اقتصادی و سیاسی از طرف کشورهای حمله کننده، وضعیت زنان و فشار بر آنها در این کشورها بدتر و وخیم تر شده است. با توجه به این واقعیت ها میتوان اذعان داشت که شرکت زنان در ارتش و فعالیت های نظامی و جنگها تنها زمانی میتواند به زنان قدرت بدهد و به توانمند سازی زنان کمک کند که آنها به عنوان ابزاری در دست نهادهای قدرت امپریالیستی و استعماری نباشند. به عبارتی ابزار دست ستمگر نباشند.
آزمونی تاریخی؟ ضرورت دفاع فمینیست ها از زنان مسلح کرد در جبهه جنگ علیه داعش؟
مسلح بودن زنان کرد در جنگ علیه نیروهای داعش و شرکت فعال آنها در این جنگ زیر هیچ کدام از نقدهای فمینیستی علیه جنگ و حضور زنها در جنگ قرار نمی گیرد. این زنان نه تنها ابزار دست قدرتهای امپریالیستی و استعماری نیستند بلکه خود قربانی سیاست های استعماری اند. آنها در مقابل نیرویی به پا خواسته اند که خود سران استعمارگر و امپریالست به همدستی با آن نیروهای مرتجع اذعان کرده اند. آنها در جبه ای می جنگند که نه تنها به نفع زنان است که بی اغراق به نفع تمام بشریت است. کل توحش در مقابل کل انسانیت قرار گرفته و در این میان زنان کورد هم سهم تاریخی خود را ایفا میکنند.
آنها نه تنها تفنگ بلکه بار و مسئولیت بزرگ تاریخی را بر شانه هایشان گذاشته اند و شجاعانه خود را برای همیشه در تاریخ جنبش های فمینیستی به ثبت میرسانند. اکنون در غیاب تمام کمپین ها و ادعاهای معمول حقوق بشری و در بی توجهی جامعه جهانی و رسانه های بین المللی، این زنان به تنهایی تمام بار و مسئولیت تاریخی را کوه به کوه، روستابه روستا و شهر به شهر بر دوش میکشند. در حالی که یاری دهنده ای هم نیست. بی انصافی است اگر تلاش این زنان شجاع را با سربازان زن آمریکایی که در خدمت اهداف امپریالیستی آمریکا هستند مقایسه کرد و یا آنها را با نیروهای زن مرتجع در خدمت داعش که برای ارضای نیازهای سکسی مردان تحت عنوان جهاد نکاح و یا در خدمت هدفهای غیر انسانی آن گروه هستند در یک ردیف قرار داد.
اگر زنان نظامی آمریکایی به دلیل موقعیت های اقتصادی به ارتشی یا نیروی نظامی وارد میشوند، اما زنان گریلا چنین طمع یا انگیزه ای ندارند. آنها نه تنها نفعی اقتصادی نصیب شان نمیشود که از هر چه دار و ندار خود هم گذشته اند. آنها در جنگی نابرابر برای ماندن و برای حفاظت از تمام هستی اشان به میدان آمده اند. وجود و هستی اشان در معرض خطر است.
عده ای با این استدلال که شرکت فعال زنان در جبه های مقدم جنگ، آنها را آسیب پذیرتر میکند و در مقابل خشونت عریان قرار میدهد، از مسلح شدن زنان انتقاد میکنند. واقعیت این است که در اکثر جنگها، زنها حتی اگر در پناهگاهها هم خود را پنهان کنند باز به همان نسبت آسیب پذیرند. زنان فلسطینی که در پناهگاهها بمباران میشوند یا زنان بی دفاعی که در خانه های خود مورد تجاوز و حمله واقع میشوند این ادعا را که مسلح شدن زنان آنها را آسیب پذیرتر میکند به چالش میکشاند.
صلح طلب بودن به معنای ضد جنگ بودن صرف نیست. بکله به معنای ابتکار و خلاقیت داشتن در شرایط جنگی است. میتوان فمینیست صلح طلب و منتقد و مخالف جنگ بود اما نمیتوان چشم خود را بر واقعیت های خشن جنگهای تحمیلی و ضرورت دفاع از خود بست. واقعیت این است هر زن فمینیستی که ادعای صلح طلبی و مخالفت با جنگ دارد در شرایط عملی درگیر شدن با جنگ تحمیلی دو راه بیشتر ندارد: یا میتواند با خواندن بیانیه های صلح طلبانه و ارائه تئوریهای مربوطه در مقابل گوشهای کر داعشیان خود را برای مرگ یا اسارت، تجاوز و به کنیزی بردن آماده کند یا اینکه با تمام وجودش در مقابل این مردان عاری از هویت انسانی بجنگند و از خود و زنانگی اش، مردمان، کودکان و پیران بی دفاع و به تعبیری از تمامی انسانیت دفاع کند.
این مبارزه مبارزه ای است بر سر رهایی زنان. هر مبارزه ای برای رهایی زنان بی شک به مبارزه ای بر سر رهایی انسان ختم میشود. فمینیست هایی که مخالف دفاع مسلحانه زنان در مقابل داعش هستند گویا نمیدانند که اگر داعش پیروز شود آنها نیز (همان فمینیست های صلح طلب و مخالف جنگ) در امان نخواهند بود و دیر یا زود نوبت آنها هم خواهد رسید. از دور ایستادن، نظاره گر بودن و ارائه تئوریهای ضدجنگ ابداع و خلاقیتی را نمی طلبد. خلاقیت را آنهایی که در جرگه دفاع از خود در مقابل داعش ایستاده اند به نمایش گذاشته اند.
هر چند نگرانی مصادره به مطلوب کردن حضوز این زنان رزمنده از طرف نیروهای ناسیونالیست در آینده و حال وجود دارد و هر چند که آینده موقعیت اجتماعی و سیاسی این زنان در فردای پس از جنگ در تارنما است و اگر چه بتوان به ایدئولوژی رهبرانی که پشت مسلح کردن این زنان قرار دارند شک کرد و آن را نقد فمینیستی نمود اما نمیتوان به بهانه این نگرانیها حضور مسلح این زنان در دفاع از تمامی وجود خود را زیر سوال برد. دفاع از کوبانی و شنگال اکنون فقط دفاع از کورد و کردستان نیست. دفاعی است از انسانیت در مقابل توحش، دفاع از زنانگی است در مقابل سیستم تا مغز استخوان مرتجع مردسالار داعش. در حقیقت دفاع از دستاوردهای هر چند اندک حقوق بشری در خاورمیانه بلازده است. آری، در خاورمیانه ای که سالهاست زنها و زنانگی شان انکار میشود اکنون نیرویی به میدان آمده که میخواهد پیام توانمندی زنان را برساند و این پیام نیرومندی و توانمندی زنان ضروری است که از طرف فمینیست ها حمایت شود.
میتوان به زنان مسلح کرد درگیر با نیروهای مرتجع داعش نقدهایی داشت و از آنها خواست که آگاهی فمینستی شان را افزایش دهند تا به ابزاری در خدمت ایدئولوژیهای مردسالارانه تبدیل نشوند. این نگرانیها به جاست. اما نمیتوان حرکت آنها را دردفاع از خویش در شرایطی این چنینی به کلی زیر سوال برد. این یک فرصت تاریخی و به عبارتی آزمونی تاریخی برای فمینست ها است تا نگاهی دیگرگونه به جنبش های (چه مسلحانه و چه غیر مسلحانه) زنان ملتهای بدون دولت یا زنانی از گروههای یا ملیت های اقلیت سرکوب شده داشته باشند. این یک آزمون تاریخی است نه تنها برای فمینیست ها بلکه برای تمام بشریت.
پانوشت:
[1] برخی از مقالاتی که در این رابطه در مدرسه فمینیستی منتشر شده را در لینک های زیر می توانید پیدا کنید:
http://feministschool.com/spip.php?article7577
http://feministschool.com/spip.php?article7582
http://feministschool.com/spip.php?article7560
http://feministschool.com/spip.php?article7565
فهرست منابع
Kumar, Deepa (2004) War propaganda and the (AB) uses of women, Feminist Media studies. Nov2004, Vol. 4 Issue 3, p297-313. 17p.
Culbertson, Debbie (2001) Battling for Women. Lesbian Review of books. Winter2001, Vol. 8 Issue 2, p6-7. 2p.
Cockburn, Cynthia (2010) Gender Relations as Causal in Militarization and war, International Feminist Journal of Politics, 12:12, 139-157
Herbert, Melissa S.(1994) Feminism, Militarism, and Attitudes Towards the Role of Women in the Military. Feminist issues, Fall94, Vol. 14 Issue 2, p25-48. 24p. 2 Charts.
Runck, Taryn McCall (2006) Feminists in the Military. Off Our Backs. Jul2006, Vol. 36 Issue 2, p17-18. 2p.
Afshar, Haleh (2003)Women and wars: Some trajectories towards a feminist peace. Development in practice, vol. 13 issue2/3
- Jessica Lynch
- Naomi Wolf
برگرفته از مدرسه فمینیستی

mardi 14 octobre 2014

این زنان نام آور با داعش می جنگند زمان آن فرارسیده است تا آنها را بشناسید

این زنان نام آور با داعش می جنگند
زمان آن فرارسیده است تا آنها را بشناسید

الیزابت گریفین - مترجم: زهره اسدپور


گروهی ۷۵۰۰ نفره از سربازانی هستند که در شرایطی به غایت خطرناک در حال جنگ هستند. آنها علی رغم این که دائما در معرض جراحت یا کشته شدن هستند، به جنگ ادامه می دهند. با اسلحه هایی که بزرگ تر و سنگین تر از خودشان است علیه دشمن برخاسته اند و هنوزبه جنگیدن ادامه می دهند. (ی پ ج) یا واحد تدافعی زنان که در سال ۲۰۱۲ برای دفاع از مردم کردستان در برابر حملات مرگبار تحت رهبری رییس جمهور سوریه، بشار اسد، جبهه النصره (نزدیک به القاعده)، و داعش تشکیل شد، متشکل از زنان داوطلب نظامی کرد است.
در مقاله ی اخیر بی بی سی، ی پ ج و واحد همقطاران مرد آنها، ی پ گ، علی رغم ابزارهای محدودی که در دست دارند، درمبارزه برای توقف نیروی نظامی فزاینده ی داعش "فوق العاده موفق" ارزیابی شده اند. همچنین واشنگتن پست در ارزیابی اهمیت ی پ گ، معتقد است این نیرو می تواند متحد موثر غرب باشد. هر دو گروه ی پ جِ و ی پ گ با یاری رساندن به کمک رسانی های آمریکا در تخلیه ی هزارن پناهنده ی ایزدی که پس از اشغال شهرهایشان در کوه سنجار سرگردان بودند، اعتبار یافته اند.
ارین تریب که عکاس است، اخیرا یک هفته را صرف مستند کردن زندگی اعضای ی پ ج، در پست های مختلف نظامی در شمال شرق سوریه و در طول مرز سوریه - کردستان کرده است. او حادثه ای را که در آن زمان در آنجا رخ داد به یاد می آورد: "یک روز صبح، من صدای دو انفجار بلند، یکی پس از دیگری، را شنیدم. از مترجمم پرسیدم، راما این صدای چه بود؟ و او گفت ی پ ج و داعش به همدیگر صبح به خیر می گفتند."
    این زنان چه کسانی هستند که با برخی از وحشی ترین و خونریزترین گروه ها رو در رو شده اند و چرا در غرب انقدر کم از آنها می شنویم؟ ما از تریب خواستیم تا تجربه (و عکس هایش) از ی پ ج و سخنان تکان دهنده ای که این زنان رزمنده می خواستند تا جهان آنها را بشنود، با ما سهیم شود.

اوین احمد، ۲۶ ساله، ایست بازرسی ی پ ج، اطراف ربیعه، کردستان، آگوست ۲۰۱۴.
اوین احمد ۲۶ ساله، عضو ی پ ج،( صاحب عکس فوق) می گوید: "ما باید از دست حکومت سوریه خلاص شویم". او ادامه می دهد "ما باید منطقه را بدون وابستگی به آنها کنترل کنیم. آنها نمی توانند ما را ازداعش محافظت کنند، ما باید از خودمان و از دیگران فارغ از نژاد و دین شان دفاع کنیم."
احمد همچون بسیاری از اعضای ی پ ج ، به شدت به همقطارانش وفادار است. او تاکید می کند " من عاشق این هستم که سرباز ی پ ج باشم، عاشق دیگر سربازان هستم، ما از خواهر به هم نزدیکتریم. این تنها شیوه ی زندگی من است، نمی توانم زندگی به روشی دیگر را تصور کنم."
تریب می گوید این احساس در تمام اعضای ی پ ج ، که ویژگی های صداقت، اخلاقیات، و عدالت را در خود دارند، وجود دارد. تریب توضیح می دهد " اصطلاح خود آنها " هوال" یا " رفیق" است و این به خاطر اهمیت بسیار زیاد این ارتباط برای آنها است. آنها با همدیگر( و با من) با حسی از همبستگی و خواهری رفتار می کردند. همدیگر را هوال می خواندند و وقتی با من صحبت می کردند مرا " هوال ارین" صدا می کردند. این موضوع حس دائمی تعلق و حمایتگری را تقویت می کند."
این زنان بین ۱٨ تا ۴۰ سال سن دارند، هرچند بعضی از آنها مثل هوادار محمد، ۱۲ ساله( عکس پایین) جوانتر هستند. اعضای زیر ۱٨ سال اجازه ی جنگیدن ندارند، هرچند آنها برخی آموزش های فیزیکی را می بینند و با به عهده گرفتن کارهای "خانه" در گروه مشارکت دارند. برای هوادار، همچون بسیاری از اعضای ی پ ج خوش نامی این گروه در پرورش زنان قدرتمند، مستقل و وجهه ی مثبت آن در اجتماع الهام بخش پیوستن به این گروه بوده است.
   
سربازی پ ج، هوادار محمد، ۱۲ ساله، مرکز آموزش وای-پی-جی در نزدیکی شهر ِدرِک، سوریه، ۲۰ آگوست،۲۰۱۴
هوادار می گوید: " در خانه دیدم همه ی دوستانم می روند تا به ی پ ج بپیوندند. دوستانم به من گفتند که آنجا(ی پ ج) محشر است و خوب است به آن بپوندم. یک روز، به خانه رفتم و به مادرم گفتم که می خواهم به آنها بپیوندم. مادرم در ابتدا چون من خیلی کوچک بودم مخالفت کرد، من باز از او درخواست کردم و نهایتا او اجازه داد. پدرم گفت که به من بسیار افتخار می کند."
بسیاری از زنان همچون ژنرال زلال، ٣٣ ساله، (تصویر پایین) یکی از رهبران ی پ ج این نظر را که گروه برای زنان منطقه استقلال را به همراه آورده است بیشتر توضیح می دهد:" من نمی خواهم ازدواج کنم یا فرزندانی داشته باشم یا تمام روز در خانه باشم. می خواهم آزاد باشم. اگر من عضو ی پ ج نباشم حس می کنم که روحم مرده است. سرباز ی پ ج بودن به معنای آزاد بودن است- این به معنای آزادی حقیقی است."
تریب می گوید: "این حس میان زنان وجود دارد که ی پ ج یک جنبش فمینیستی است، گرچه فمینیسم قصد و هدف اصلی آنها نیست. آنها می خواهند بین زنان و مردان "برابری" برقرار شود، و یکی از دلایل پیوستن آنها به ی پ ج مترقی تر کردن تصویر زنان در فرهنگشان است- آنها می توانند قدرتمند و رهبر باشند."


ژنرال زلال، ٣٣ ساله، ایست بازرسی ی پ ج اطراف ربیعه، کردستان، ۷ آکوست ۲۰۱۴.















سائل مراد، ۲۰ ساله، با تریب هم نظر است که او به این دلیل به صفوف نظامیان پیوسته است تا ثابت کند:" ما می توانیم همه ی کارهایی که مردان می کنند را انجام دهیم، زنان می توانند هر کاری بکنند، برای ما غیر ممکن وجود ندارد" او به یاد می آورد: " وقتی در خانه بودم همه ی مردان فکر می کردند زنان به تمیز کردن خانه می پردازند و به بیرون از خانه نمی روند. اما وقتی به ی پ ج پیوستم همه چیز تغییر کرد. من به همه ی آنها نشان دادم که می توانم اسلحه به دست بگیرم، که می توانم در نبردها بجنگم، می توانم هر کاری را که آنها فکر می کردند انجام آن برای زنان غیر ممکن است، انجام دهم. حالا وقتی به خانه بازگردیم مردان نظرشان را درباره ی من و دیگر زنان تغییر داده اند. اکنون آنها دیده اند که ما با آنها برابریم، همان توانایی ها را داریم، شاید گاهی بیش از آنان. آنها فهمیده اند ما قدرتمند هستیم و هر کاری که آنها می کنند را می توانیم انجام دهیم."
طبق گفته های تریب، زنان به اندازه ی هم قطاران مردشان، قدرتمند، منظم، و متعهد هستند. آنها پیش از این که اجازه ی جنگیدن بیابند، ماه ها سطوح مختلفی از آموزش های حمل اسلحه و مانورهای تاکتیکی را می گذرانند. جامعه آنها را تحسین می کند، چیزی که طبق گفته های تریب در بخشی از جهان که زنان اغلب فرودست تر از مردان هستند، غیر منتظره است.
عده ای در منطقه معتقدند که برای داعش این زنان بیش از همقطاران مردشان تهدید محسوب می شوند. آن چنان که تریب خاطرنشان می کند،" ضرب المثلی بین کردهای سوریه هست که می گوید داعش از کشته شدن به دست زنان بیشتر می ترسد، زیرا اگر به دست زنان کشته شوند، به بهشت نمی روند."
سائل مراد، ۲۰ ساله، مرکز آموزشی ی پ ج نزدیک شهر درک ، سوریه ، ۲۰ آگوست ۲۰۱۴.

زوین بوتان، ۲۰ ساله، ایست بازرسی ی پ ج، اطراف شهر ربیعه، کردستان، ۷ آگوست ۲۰۱۴.
غیر از سرسختی اعضای ی پ ج ،گروه وجه غیر منتظره ی دیگری دارد که تریب آن را بر ملا می کند. " گرچه در زمان آموزش یا در سر پست آنها بسیار جدی هستند، زمان استراحت آنها، اغلب به شوخی و خنده می گذرد. جوان تر ها بسیار شبیه دخترهای تین ایجر آمریکایی هستند و من در کنارآنها در مقرهای آموزشی حس می کردم در اردوی تابستانی هستم- همان روند های روزانه، فعالیت های زیاد، و اعضای جدید تری که می خواستند همدیگر را بشناسند."


میزگون امرالی، ۱۴ ساله، ایست بازرسی ی پ ج، اطراف شهر ربیعه، کردستان، ۷ آگوست ۲۰۱۴.























سرباز ی پ ج، نارلین، ۲۰ ساله، ایست بازرسی ی پ ج، اطراف شهر ربیعه، ۷ آگوست ۲۰۱۴
تریب برملا می کند که اعضای ی پ ج اغلب نگران تصویری هستند که آمریکایی ها از آنها دارند، " نگرانی از این که آمریکایی ها تصور کنند ما تروریست هستیم". سربازان ی پ ج از تریب می پرسیدند: " آمریکایی ها درباره ی ما چه فکر می کنند؟" تریب می گوید: " واقعیت این است که اغلب غربی ها چیزی درباره ی ی پ ج نشنیده اند. گفتن این موضوع به آنها بسیار سخت بود. زیرا آنها سه سال بود که هر روزه در این جنگ، می جنگیدند، و شوک می شدند وقتی می شنیدند اغلب آمریکایی ها حتی نمی دانند آنها وجود دارند."
طرح دقیق دلیل این که این نیروها به شدت برای آمریکایی ها و بسیاری ملت های غربی نا شناخته هستند، دشوار است، هرچند این موضوع ممکن است تا حدی به علت شمار ناچیز رسانه های غربی در سوریه باشد. تریب توضیح می دهد به لحاظ تاریخی " اعضای ی پ ج به خاطر ترس از این که چگونه در غرب تصویر می شوند، از رسانه های غربی دوری جسته است..." ی پ جِ ( و ی پ گ) ارتباط نزدیکی با دیگر نیروی مبارز کرد به نام حزب کارگران کردستان یا پ کاکا دارد و دپارتمان دولتی ایالات متحده، ناتو، و اتحادیه ی اروپا همگی پ کا کا را – به خاطر سه دهه خشونت- (۱۹٨۴-۲۰۱٣) ، و مبارزه برای کسب خودمختاری از دولت ترکیه ( یک عضو ناتو)گروهی تروریستی معرفی کرده اند. هرچند برخی به موفقیت پ کاکا در متوقف ساختن داعش که همچنان ادامه دارد، اشاره کرده اند.
اکنون ، ی پ جِ که از سوی دولت های غربی پشتیبانی نمی شود، بیش از هر چیزبرای فراهم ساختن وسایل و امکانات مالی، به جامعه ی خود تکیه کرده اند.
تریب می گوید گرچه، زنان به ی پ جِ و ماموریتش متعهد مانده اند و خود را صرف دفاع از مردم خود کرده اند. آنها به هیچ عنوان مجبور نیستند بمانند و همه ی آنها که پیوسته اند، از سر وفاداری مانده اند. در حقیقت، هیچکدام از آنها قراردادی امضا نکرده اند (همچون بسیاری از نظامیان) و می توانند هر وقت که بخواهند آن جا را ترک کنند. از آنجایی که پیوستن به ی پ ج اساسا داوطلبانه است، بسیاری از زنان دستمزدی نمی گیرند و حتی وقتی به آنها در ازای خدماتشان مبلغی پیشنهاد می کنند، به گفته ی تریب" آنها از پذیرفتن هدایا امتناع می کنند و یا آن هدایا را به ی پ جِ تقدیم می کنند".
تریب می گوید: ی پ جِ در دو هفته عملیات هایی را در خطوط مقدم جبهه انجام داد. گروه های کوچک در پست های نگهبانی مختلف در طول مرز ربیعه مستقر شدند تا امنیت منطقه را حفظ کنند. برخی در ساختمان های مخروبه ی ارتش عراق زندگی می کنند، که همان طور که می شود تصور کرد در حال ویرانی هستند و هیچ وسیله ی لوکسی ندارند. اغلب، تک تیراندازان داعش فقط ۵۰۰ پا از آنها فاصله دارند و آماده ی شلیک هستند. تریب که از دیوارهای مخروبه ی ساختمان ها به عنوان پشت صحنه عکس ها استفاده کرده است، به یاد می آورد که برای احتراز از آتش احتمالی دشمن، بین ساختمان های ی پ جِ خم شده و دویده است.
اما حتی تحت چنین شرایط دشواری، تریب می گوید اعضای ی پ ج اغلب " از مبارزه استقبال می کنند و برای آن آماده هستند". او ادامه می دهد " برخی از آنها اتومبیل های شخصی خود را بیرون ساختمان پارک کرده اند، بنا بر این آنها می توانند به اصطلاح به سوی نبردی ، که شاید برفروخته شود "برانند". تریب می گوید آنها نترس هستند. " گرچه شاید آنها این را نگویند، اما ترس را در نظر می گیرند و در هر حال به پیش می روند."


اوینار کلسر، ۲۶ ساله، ایست بازرسی ی پ جِ، اطراف ربیعه، کردستان،۷ آگوست ۲۰۱۴.












میزگون روناهی، ایست بازرسی ی پ جِ، اطراف شهر ربیعه، کردستان، ۷ آگوست ۲۰۱۴.























اوین ساداک، مرکز آموزشی ی پ جِ نزدیک شهر دِرِک، سوریه، ۲۰ آگوست ۲۰۱۴






















سوسن شینگل، ۱۷ ساله، مرکز آموزشی ی پ جِ نزدیک شهر دِرِک، سوریه، ۲۰ آگوست ۲۰۱۴.






















شاوین باچوک، ۲۶ ساله، ایست بازرسی ی پ جِ، اطراف شهر ربیعه، کردستان، ۷ آگوست ۲۰۱۴.






















حسرت سهاد، ایست بازرسی ی پ ج، اطراف ربیعه، کردستان، ۷ آگوست ۲۰۱۴.










تذکر سردبیر: در هفته های اخیر، ی پ جِ تحت حملات فزاینده ای قرار گرفته است. بسیاری از زنانی که تریب عکس آنها را گرفته است مجروح شده اند و برخی توسط داعش اسیر شده اند.

 منبع: www.marieclaire.com
 برگرفته از سایت اخبار روز