samedi 25 avril 2015

غیبت "بدن رنج‌کشیده زن" در میان کلمات

غیبت "بدن رنج‌کشیده زن" در میان کلمات


grief
مصاحبه با عبیر حمدار، استاد دانشگاه دورهام، نویسندهٔ کتاب "بدن رنج‌کشیدهٔ زن" (چاپ انتشارات سیراکوز ۲۰۱۴)
مصاحبه کننده: جدلیّه، مترجم: آناهیتا حسینی
چند داستان یا زمان می‌توان یافت که شخصیت زن در آنها دچار معلولیت یا بیماری باشد؟ این پرسشی است که عبیر حمدار، نویسنده عرب‌تبار را واداشت درباره بدن زنان بیمار و معلول در ادبیات عرب تحقیق کند.
عبیر حمدار در کتابش به نام «بدن رنج‌کشیده زن»، با بهره‌گیری از جامعه‌شناسی، نقد ادبی و مردم‌شناسی سلامت و بیماری به بررسی روند تغییر رویکرد نویسندگان عرب در بازنمایی بیماری و معلولیت زنان در آثارشان پرداخته است. او اعتقاد دارد که تغییر رویه نویسندگان و به خصوص پررنگ شدن روایت‌های زنانه که از درد و رنج زنان سخن می‌گویند و در متون قدیمی‌تر غایب بودند، بازتابی‌ است از مسیری که زنان پیموده‌اند تا خود را مرئی سازند و از به حاشیه‌رانده شدن به متن بیایند و راوی فاعلیت خود باشند.
کتاب او از طرف خوانندگان و به خصوص فعالان حوزه‌ زنان و محققان مطالعات جنسیتی مورد استقبال و تحسین قرار گرفته است. در زیر ترجمه‌ مصاحبه‌ای را که به تازگی با او انجام شده، می‌خوانید:
جدلیه: چه شد که به فکر نوشتن این کتاب افتادید؟
ع. ح: یکی از دوستانم که از بیماری مزمن رنج می‌برد می‌گفت از خواندن داستان زنانی با تجربه‌های مشابه آرامش پیدا می‌کند و از من خواست تا به عنوان محقق ادبیات عرب، به او آثاری که زندگی زنانی با بیماری جسمی را روایت می‌کنند معرفی کنم. اما من حتی یک رمان یا داستان کوتاه به در این زمینه به خاطرم نمی‌آمد! در آن لحظه می‌توانستم لیست بلند بالایی از آثار ادبی در مورد زنانی که دچار بیماری‌های روانی بودند یا مردانی که بیماری‌های جسمی یا روانی داشتند ارائه کنم، ولی چیزی درباره‌ زنانی که بیماری جسمی یا معلولیت داشتند نمی‌دانستم. از این فکر که تصویر زن در حال درد کشیدن ممکن است از ادبیات و روایات فرهنگی ما غایب باشد بی‌قرار شده بودم و به این نتیجه رسیدم که باید در این مورد بیشتر تحقیق کنم. در قدم اول باید به دنبال شخصیت‌های داستانی زن می‌گشتم که از بیماری جسمی یا معلولیت رنج می‌بردند. اما وقتی در این مورد از یکی از منتقدان برجسته‌ ادبی راهنمایی خواستم خندید و گفت: چیزی پیدا نمی‌کنی، چون چنین شخصیت‌هایی وجود ندارند!
اما در حین مطالعاتم متوجه شدم که اینطور نیست، مسئله این نیست که کاراکترهای زن بیمار یا معلول در ادبیات عرب وجود ندارند، اتفاقا آن‌ها در بسیاری از آثار حاضرند اما خارج از رویدادهای مهم طرح داستان جای داده ‌شده‌اند، صدای آن‌ها در طول روایت حداقلی‌ است و چنان استعاری و نمادین تصویر شده‌اند که درک جنبه‌ فیزیکی بیماری یا معلولیتشان عملا غیر ممکن است. به همین دلیل است که بعد از خواندن اثر ما آن‌ها را از یاد می‌بریم، چرا که شخصیت‌هایی زنده و پویا نیستند. خلاصه اینکه هدف در این کتاب بررسی تصویر بدن زن رنج کشیده در ادبیات عرب بود، اینکه این تصویر چه فرم‌های به خود می‌گیرد؟ در مرور زمان چگونه تغییر می‌کند و به چه دلیل این تصویر تا به حال اینقدر به حاشیه رانده شده؟
ج: کتاب به بررسی کدام موضوعات و مباحث مشخص و چه نوع ادبیاتی می‌پردازد؟
ع. ح: این کتاب اولین تحقیق جامع در مورد بیماری و معلولیت زنان در ادبیات عرب است و تلاش من بر پر کردن خلاء بین دو حوزه‌ مطالعاتی متمایز، یعنی ادبیات عرب و بیماری و مطالعات معلولیت بوده است. محققان این دو حوزه تا کنون به دلایل مختلف موفق به تحقیق در مورد این موضوع نشده‌اند. در ضمن، تلاش من بر این بوده که در این اثر تحقیقی از نقد ادبی و جامعه‌شناسیِ سلامت، بیماری و معلولیت در کنار هم استفاده کنم تا اولین نسب‌نامه‌ «بدن رنج کشیدهٔ زن» در ادبیات عرب عرضه کنم.
تمرکز اصلی این کتاب بر بیماری فیزیکی و معلولیت زنان در ادبیات عرب در مصر و شام از ۱۹۵۰ تا امروز است. در این اثر هم کارهای نویسندگان جریان اصلی و هم کارهای حاشیه‌ای‌تر بررسی شده‌اند که از بین آن‌ها می‌توان به آثار محمود تیمور، غصان کنفانی، نجیب محفوظ، زیاد قاسم، کولت خوری، علیا ممدوح و بتول خدیر اشاره کرد. این کتاب همچنین این آثار را با توجه به گفتمان‌های تاریخی سیاسی غالب در مورد سلامتی و بیماری در جهان عرب بررسی می‌کند.
این کتاب با تمرکز بر تغییراتی که در بازنمایی بدن رنج‌کشیده‌ زن از ۱۹۵۰ به بعد، در عرصه‌ فرهنگ و ادب رخ داده است، سعی در کاوش نحوه‌ تغییر دیدگاه‌ها در مورد بیماری‌های فیزیکی و معلولیت زنانه در دنیای عرب در دوران معاصر دارد.
ج: ارتباط این کتاب با آثار قبلی شما چیست؟
ع. ح: این اولین کتاب من است، حاصل علاقه من به تحقیق در زمینه‌ جامعه‌شناسی پزشکی، در متن خاورمیانه. من همچنین به بررسی ارتباط دین و ادبیات علاقه‌مندم. در آثار من این موضوعات به ظاهر متفاوت همیشه در جایی به ‌هم می‌رسند، برای مثال، در یکی از فصل‌های این کتاب، استدلال من این است که نویسندگان مرد عرب در آثارشان استعاره‌ای مشکل دار در بازنمایی بیماری و معلولیت زنان به کار گرفته‌اند و از آن به عنوان محملی برای روایت مذهبی از «گناه» و «تقاص» استفاده کرده‌اند: در این آثار درد زنانه «مکافات» خطایی اخلاقی یا اجتماعی پنداشته می‌شود اما در عین حال فرصتی‌ست برای تقاص پس دادن و توبه.
ج: مخاطب شما کیست و دوست دارید خواندن این کتاب چه تاثیری روی آن‌ها بگذارد؟
ع. ح: سال ۲۰۰۴، نویسنده‌ سوری، حیفا البیتار، رمانی منتشر کرد با عنوان: «زنِ این دوران». کتاب شرح‌حال زنی‌ است که به سرطان سینه مبتلا شده است و تحت عمل جراحی تخلیه‌ پستان و شیمی درمانی شدید قرار می‌گیرد. اهمیت این رمان در این است که موفق می‌شود بدن دردکشیده‌ زن را به عرصه‌ نوشتار بیاورد، و زمینه‌ای برای زیبایی‌شناسی متفاوت ارائه می‌کند که در آن بدن بیمار زنانه، بدل به سوژه‌ تاثیر گذاری می‌شود که سخن می‌گوید و زندگی می‌کند.
با وجود این یک منتقد مرد به البیتار برای تصویری که از شخصیت اصلی بیمارش ارائه می‌دهد حمله می‌کند و می‌گوید: «حس زنان بیمار اینگونه نیست.» بحث این منتقد این است که بازنمایی این شخصیت بیمار غیر واقع گرایانه است چرا که قهرمان داستان در حینی که بدنش در اثر بیماری و درمان تغییر می‌کند در مورد تمایلات جنسی و رابطه‌اش با مرد‌ها تردید پیدا می‌کند. این عکس‌العمل انتقادیِ شدیدالحن به قهرمان بیمار البیتار، فاش کننده‌ سنت ادبی غالب ماست که بیشتر تمایل دارد واقعیت حاد بدن زنانه‌ در رنج را در هاله‌ای از تشبیه و استعاره بپیچد و در مقابل هر تلاشی که سعی در تغییر این سنت داشته باشد مقاومت می‌کند.
من امید دارم که این کتاب پاسخی باشد به دیدگاه‌های موجود در مورد درد و رنج و معلولیت زنانه. من می‌خواهم که کتاب توجه‌ خوانندگان را به شیوه‌هایی که تاکنون رنج فیزیکی و معلولیت زنان را یا با داغ ننگ زدن پنهان و یا زیر کوهی از سمبولیسم مدفون کرده‌اند جلب کنم و در عین حال از اینکه چطور کم‌کم پای این قهرمانان بیمار که از دردشان صحبت می‌کنند، دارد به متون ما باز می‌شود سخن بگویم. مخاطب این کتاب طیف گسترده‌ای را در بر می‌گیرد از افراد آکادمیک و منتقدان گرفته تا دانشجویان و محققان رشته‌های مختلف از جمله ادبیات، مطالعات فرهنگی، جامعه‌شناسی سلامت، مطالعات جنسیت و خاورمیانه‌شناسی و مطالعات معلولیت. البته با توجه به نگارش ساده و همه فهم کتاب، این کتاب مخاطب عام هم دارد، مخصوصا که موضوع بحث در مورد بدن ما (در بیماری و سلامتی) و جایگاه آن در جامعه و فرهنگ است.
ج: آیا اعتقاد دارید بیماری جسمی و معلولیت زنانه طی چند دهه‌ اخیر از حاشیه به مرکز ادبیات عرب وارد شده است؟ اگر چنین است، علت آن چیست؟
ع. ح: در این کتاب تلاش من این است که نشان بدهم بدن رنج کشیده‌ زن که البته خواستگاه آن حاشیه ادبیات عرب بوده است، به مرور توانسته به جایی برسد که امروزه زنان بیمار و معلول توانایی این را دارند که برای اولین بار خود را نمایندگی کنند. به نظر من تحولات رادیکال اجتماعی و سیاسی که در ۵۰ سال اخیر در مصر و شام رخ داده‌اند بر این تغییر موثر بوده‌اند، تحولاتی از جمله تغییر نقش‌های جنسیتی، افول پان-عربیسم و از هم پاشیدگی نسبی حس «خود جمعی».
برای من، ترومای (روان زخم) حاصل از بین رفتن هویت جمعی عرب، که ریشه در مفهوم رهایی از قدرت‌های استعماری داشت، به‌وسیله‌ میل به تجلیل از آزادی بدن از هرگونه قید و بند اجتماعی، فرهنگی و جنسی جبران شده است. بحث من این است که بازگشت به بدن فردی، در بحبوحه‌ ترومای بیرونی و درونی‌اش، در عرصه‌ سیاست تنانه، در ‌‌نهایت به ادبیات عرب این توانایی را خواهد داد که از بدن در حال رنج بردن بنویسد. به یک معنا می‌توان گفت که بازتابی که ادبیات عرب از بدن در رنج، چه از نظر طبیعی و چه سیاسی، ارائه می‌دهد بالاخره موفق شده که سکوتی را که دورتادور بازنمایی بیماری و معلولیت زنانه را احاطه کرده، بشکند.

samedi 4 avril 2015

تشییع جنازه فرخنده؛ حرکت خودجوش تابو شکن، زینب محمدی، بی بی سی




برای اولین بار در افغانستان، تابوتی بر شانه‌های زنان برداشته شد. این تابوت بدن سوخته دختر جوانی بود به نام فرخنده که به اتهام آتش زدن قرآن در یکی از نواحی شلوغ شهر کابل، پایتخت افغانستان زیر مشت و لگد ده‌ها مرد جان داد و سوختانده شد.

زنان در کابل مصمم شدند که به هیچ مردی اجازه دست زدن به تابوت فرخنده را ندهند زیرا به باورشان "مردان حاضر در شاه دو شمشیره" عامل و تماشاچی کشته شدن فرخنده بودند و برای دفاع از او کاری نکردند.

حرکتی خودجوش و جمعی

دکتر عالمه از فعالان مدنی در کابل می‌گوید که قتل فرخنده، واکنش‌های زیادی در شبکه‌های اجتماعی به دنبال داشت.
به گفته وی، مفکوره برداشتن تابوت فرخنده از سوی زنان، از پیشنهادات کاربران شبکه‌های اجتماعی بود.
او گفت که این پیشنهاد با خانواده فرخنده در میان گذاشته شد و با موافقه و استقبال آنها، گروهی از زنان از جمله خودش در مراسم تشییع جنازه، تابوت او را برداشتند. هیچ یک از حاضران در مراسم مخالفتی با آنها نکردند.
_______________________________________
نزدیک به سی زن از خانه تا قبرستان تابوت فرخنده را همراهی کردند و به نوبت آن را به یکدیگر سپردند. شماری از مردان دور آنها حلقه زده و دایره‌ای را برای محافظت شان ایجاد کردند.
_______________________________________
زنان کابل در حالی که تابوت را به دوش می‌کشیدند مسیر ناهموار و نسبتا طولانی قبرستان را با شعار و فریاد "ما همه فرخنده ایم!" طی کردند.
دکتر عالمه می‌گوید: "تمام زنان از ته دل شعار می‌دادند و بدون ترس و هراس قدم برمی داشتند. همه با اراده، تصمیم قاطع و همبستگی‌ای که نظیرش را ندیده بودم، حرکت می کردیم...خستگی احساس نمی کردیم، حتی نفهمیدیم چند دقیقه تابوت روی شانه‌های ما بود."
زنان حاضر در مراسم تشییع جنازه فرخنده، در نماز جنازه او نیز در صف آخر ایستادند و با دستان خودشان فرخنده را دفن کردند.

"بخشی از خودم را دفن کردم"

رادا اکبر یکی دیگر از بانوان جوانی است که تابوت فرخنده را روی شانه‌اش حمل کرده است.
رادا پس از شنیدن خبر قتل فرخنده، هیچ آرام و قرار نداشته و برای تسلی نسبی قلبش خواسته در مراسم تشییع اشتراک کند و سهمی در برداشتن تابوتش بگیرد.
می گوید: "یک حس غریب داشتم. فکر می کردم جنازه انسانیت را دفن می کنم. هنوز در شوک هستم و فکر می‌کنم کابوس می بینم...احساس می‌کردم بخشی از وجود من در تابوت است و می‌خواهم خودم را دفن کنم."
رادا گفت غمی که در دل داشت تمام بدنش را بی حس کرده بود و سنگینی تابوت را احساس نکرده اما روز بعد فهمیده شانه اش کبود شده است.
او می‌گوید که قتل فرخنده "فاجعه"ای بود که همه را تکان داد و باعث ترس و وحشت بسیاری ها شد و حالا آنها تنها خواهان تامین عدالت به شکل جدی هستند.

"همه چیز زنانه بود حتی حمایت مردان"

از بهار سهیلی یکی از زنان جوان دیگر که تابوت فرخنده را در روز مراسم تشییع جنازه اش به دوش کشیده بود، خواستم با من مصاحبه کند، این پاسخش بود: "احساس آن روز مرده بود. من هیچ حسی نداشتم. خودم را دفن کردم بعد از این دیگر چیزی اهمیت ندارد. نه من، نه شما و نه حقی. حالا که قرار است همه به نحوی بمیریم؛ خوب سکوت مرگ خواهیم کرد!"
او پس از پایان مراسم تشییع در صفحه فیسبوکش نوشت: "امروز بوی مرد سالاری نمی آمد. همه چیز پاک و زنانه بود حتی حمایت مردان سوگوار. حضور مردان در کنار سی زن تابوت به دوش، امید امنیت و عدالت اجتماعی را در دل زنده می‌کرد. امروز همه برادر و پشتیبان بودند."
او نوشته که تا به حال کابل را در چنین حال و هوا و زنان کابل را چنین راسخ، یکدست و سوگوار ندیده بود.
بهار می نویسد "فرخنده تاریخ ساخت. تاریخ جسارت و فریاد زن افغان در طلب عدالت...خواهران فرخنده او را با عزت و حرمت همراه با مردان کابل به دل خاک سپردند. امروز کابل بوی آشتی با زن و زنانگی داشت. امروز بوی امنیت و همدلی داشت. امروز روز فرخنده بود! حالا نوبت دولت افغانستان است که با پیگیری و مجازات عاملین این قتل گروهی، صداقت خود را در حفظ ناموس کابل به اثبات برساند."

اوزگه‌جان اصلان، دانشجوی بیست ساله به هنگام بازگشت به خانه از سوی راننده مینی بوس مورد حمله قرار گرفت

برداشتن تابوت توسط زنان نه تنها در افغانستان بلکه در تاریخ اسلام کم نظیر بوده است. شماری از ملاامامان مساجد پس از این کار توسط زنان، حتی آن را تقبیح هم کردند و یکی از آنها این حرکت را "بدتر از لت و کوب فرخنده" خواند.
شماری می گویند که این حرکت زنان افغان الگو برداری از حرکت زنان ترکیه بود که در همین اواخر تابوت "ازگه جان" را بر دوش انتقال دادند.
اواسط ماه فوریه سال جاری بود که اُزگه‌جان اصلان بیست ساله به دلیل مقاومت در برابر یک راننده مینی‌بوس که قصد تجاوز به او را داشت، کشته و سپس جسدش آتش زده شد.
قتل او نیز اعتراضات زیادی را به همراه داشت و ده‌ها هزار زن و مرد را به خیابان‌های ترکیه کشاند.