samedi 30 janvier 2016

اعتراض گروه فمن به اعدام‌ها در ایران در نزدیکی برج ایفل

رادیو زمانه - اعضای گروه فمن در جریان سفر حسن روحانی به پاریس در نزدیکی برج ایفل در اعتراض به افزایش اعدام‌ها در ایران صحنه حلق‌آویز شدن را بازسازی کردند.
روزنامه لوموند فرانسه، امروز پنج‌شنبه ۲۸ ژانویه / ۸ بهمن فیلمی از اعتراض فمن‌ها به اعدام‌ها در ایران را روی وب‌سایت خود منتشر کرد.
Femen-Paris-2.jpg
اعتراض گروه فمن به اعدام‌ها در ایران در نزدیکی برج ایفل
فمن‌ها گفته‌اند هدفشان از این اقدام آن است که رئیس جمهوری ایران خود را «در خانه خود حس کند». آن‌ها به این طریق نقض حقوق بشر در ایران را افشا کردند.


سارا کنستانتین، از فعالان گروه فمن به روزنامه لوموند گفت: «در کشور آقای روحانی هر سال بیش از ۸۰۰ نفر اعدام می‌شوند. آزاداندیشان، همجنسگرایان، فمینیست‌ها در زندان‌اند و فرانسوا اولاند (رئیس جمهوری فرانسه) این مسائل را به حساب نمی‌آورد و روحانی را به کاخ الیزه دعوت می‌کند تا با او قراردادهای اقتصادی امضا کند.»
Femen-Paris-3.jpg
6c6b3086-ef45-4155.JPG
او افزود: «موضوعی که برای اولاند اهمیت ندارد وضعیت حقوق بشر در ایران است و او تنها می‌خواهد با این کشور تجارت کند.»
ویدیو این حرکت اعتراضی را در ادامه مشاهده کنید:

vendredi 29 janvier 2016

سه سال حبس برای یک نویسنده زن مصری به جرم توهین به عید قربان


دویچه وله: دادگاهی در مصر، یک نویسنده زن مسلمان در این کشور را به جرم توهین به مقدسات به سه سال حبس محکوم کرده است. فاطمه نعوت، در روز عید قربان در صفحه فیس‌بوک خود در عبارتی خلاصه و انتقادی نوشته بود: «(عید) خون‌ریزی مبارک.»

مقام‌های قضایی مصر روز سه‌شنبه (۶ بهمن/ ۲۶ ژانویه) اعلام کردند که فاطمه نعوت، نویسنده مصری که در روز عید قربان در عبارتی انتقادی در صفحه فیس‌بوک خود نوشته بود "(عید) خون‌ریزی مبارک" به جرم توهین به مقدسات اسلامی به سه سال زندان محکوم شده است.

نعوت همچنین نوشته بود: «هرساله این مراسم خون‌ریزی به خاطر کابوس یک پیامبر درباره پسرش، برقرار است. آن کابوس برای آن پیامبر و فرزندش خاتمه یافت، اما همچنان هر سال حیوان‌های بی‌پناه هزینه آن کابوس را می‌پردازند.»

به گزارش روزنامه دولتی "الاهرام" مصر، فاطمه نعوت که خود را مسلمان معرفی می‌کند، سال گذشته پس از عید قربان به خاطر همین پست فیس‌بوکی به دادگاه احضار شد و سرانجام پس از یک سال، حکم نهایی دادگاه علیه او صادر شده است. او همچنین باید جریمه‌ای ۲۵۵۰ دلاری به دادگاه بپردازد.

ریشخند سنت دیرینه مسلمانان در قربانی کردن حیوانات و خون ریختن به قصد تقرب به درگاه الهی، هزینه‌ای سنگین برای فاطمه نعوت در پی داشته است. او در پی شکایت وکیلی به نام محمد عفیفی به دادگاه جرایم قاهره، با احضار دادستانی مواجه شد.

فاطمه نعوت که در توییتر بیش از نیم میلیون فالوئر دارد، همواره اتهامات وارد شده را رد کرده و گفته هدفش صرفا اعتراض به آسیب رساندن به حیوانات و به خصوص گوسفندان در مراسم عید قربان با نگاهی طنزآلود بوده است.

او در گفت‌وگو با خبرگزاری فرانسه گفت: «من از زندان رفتن هراسی ندارم، اما ناراحتی‌ام از این است که همه تلاش‌های اصلاح‌گرایان در کشورم به باد فنا رفته است.»

نعوت می‌تواند درخواست تجدید نظر در حکم صادرشده را به یک مرجع بالاتر قضایی در مصر ارائه کند. دادگاه پس از صدور این حکم، حکم جلب وکیل شاکی، محمد عفیفی را هم صادر کرده است. گفته می‌شود او در جریان جلسات دادگاه و در صفحه فیس‌بوکش به فاطمه نعوت توهین کرده است.

بازداشت به اتهام "تمسخر پلیس" با کاندوم‌های بادکنکی

انتشار یک ویدئوی فیس‌بوکی توسط یک طنزپرداز تلویزیونی در مصر در روز پلیس در این کشور، موجب بازداشت وی شد. در این ویدئو دیده می‌شد که وی به نیروهای پلیس بادکنک‌هایی که از باد کردن کاندوم تهیه شده بود، هدیه می‌داد.

شادی حسین، طنزپرداز مشهور تلویزیونی در مصر، این ویدئو را روز دوشنبه (۵ بهمن/ ۲۵ ژانویه) در صفحه شخصی‌اش در فیس‌بوک منتشر کرده بود و یک روز بعد به دستور مقام‌های قضایی بازداشت شد.

به گزارش روزنامه مصری "الیوم"، او در این ویدئو در کنار احمد مالک، بازیگر مشهور مصری، کاندوم‌ها را باد می‌کرد و پس از ظاهر شدن این پیام، آنها را در میدان تحریر به پلیس‌ها هدیه می‌داد: «از طرف جوانان مصر، در روز (پنجمین) سالگرد خیزش ۲۵ ژانویه.»

اشاره آنها به روز آغاز "بهار عربی" در مصر بود؛ بهاری که با براندازی حسنی مبارک امیدهای زیادی برانگیخت، اما دیری نپایید و ناباورانه به خزان رسید.


mercredi 27 janvier 2016

ملاقات با زنان JINHA، آژانس خبری تماما زنانه کُردی



خبرنگاران خبرگزاری JINHA به طور قطع در شرایط دشواری به سر می برند. همکاران آنها به اتهام تروریسم در زندان به سر برده در حالی که [خود آنها نیز] هر روز با بمب گذاری، آدم ربایی و تیراندازی در منطقه ای سر و کار دارند که حملات خشونت آمیز در آن بسیار پرآوازه تر از برابری جنسیتی است.

فاطمه سکاندار این جنبش جدید است. خبرنگار کهنه کاری که در مقایسه با کسی که کارکنانش در حبس به سر می برد، به طور شگفت آوری خوش بین است. از دفتر محقر آژانس که در آپارتمانی معمولی در مرکز شهر دیاربکر واقع است تا جک های دوست داشتنی و صریح روزنامه نگاری که از او در خصوص اینکه آیا تا به حال دستگیر شده است یا نه، پرسیده می شود.

او خنده زنان پاسخ می دهد: «البته، چه سوال خنده داری است برای خبرنگاری که اینجا کار می کند، همین حالا که ما باهم گفتگو می کنیم دو تن از خبرنگاران ما در زندان به سر می برند.»

یک آژانس خبری تماما زنانه در خاورمیانه ممکن است عجیب به نظر آید اما برای فاطمه و زنان JINHA - JIN در کُردی به معنای زن است- آژانس بایستی به سیل حملات خشونت آمیز علیه زنان و پوشش رسانه ای آنها بپردازد.
                                                
فاطمه می گوید: «JINHA از لابه لای گفتگوهای شش زن روزنامه نگار متولد شد»، زمانی که کرولاین دانشجوی آمریکایی مقطع دکتری که به عنوان مترجم فعالیت می کند، پیشنهاد بیرون رفتن برای ناهار را داد.

من خطرناکم. تمام زنان این دفتر خطرناک اند.

«ما در حال پوشش داستانی در استان ماردین بودیم. بیست دختر توسط سربازان، مامورین دولتی و افسران پلیس مورد تجاوز واقع شده بودند. در آن زمان ما نمی دانستیم بهترین راه برای انتشار این خبر چیست. می خواستیم که از بت وارگی پورنوگرافیکی که غالبا جریان های اصلی رسانه ای در خصوص خشونت علیه زنان گرفتار آن می شوند، دوری گزینیم.در حالی که ما مشغول بحث در مورد اینکه چه کار باید کرد بودیم، تیتری منتشر شد: «فاحشه کوچک تلاش در لکه دار کردن لباس پلیس دارد» یکی از دختران تنها ۱۴ سال داشت. در آن زمان بود که دریافتم بایستی کاری کرد.»

                                           نورجان یالچین و بریتان اَل یاکوت

برای فاطمه این نقطه عطفی بود. همانطور که گزارش های بیشتر و بیشتری بیرون می آمد وی متوجه شد تغییر دادن رسانه از داخل تنها یک گزینه نبوده است.

«من به جایی رسیده بودم که فقط به طور گسترده شاهد آموزش ها و آماده سازی های [ناصحیح] زنان بودم. این وضعیت در همه جا وجود دارد و منحصر به کُردستان نیست. پس ما احساس کردیم که زمان خلق یک آلترناتیو فرارسیده است ».

من به سختی سعی می کردم صدای فاطمه را که توسط صدای هواپیماهای نظامی ترکیه در مسیر شمال عراق، محو می شد را بشنوم. طبق گفته های Guzzy که مترجمی سیار است و لباس پشمی خاکستری بر تن داشت، این یک اتفاق معمولی است.

او با خنده می گوید: «این که چیزی نیست، شما باید چند ماه پیش اینجا می بودید. آنها هر پنج دقیقه به پرواز در می آمدند. ما به خاطر صدای بسیار بلند آنها به ندرت می خوابیدیم»

برای من مشخص شد که آژیرهای پلیس و صدای غرش هواپیماها در مناطق جنوبی درگیر ترکیه فقط نوع عجیبی از موسیقی زمینه دفتر JINHA و موزاک آن می باشد.

زنان JINHA مقاوم هستند، و بایستی که باشند. استان های کُرد جنوب ترکیه برای رسانه های بین المللی مناطق ممنوع به شمار می روند. حکومت نظامی به طور گسترده ای برقرار است، در حالی که عملیات نظامی روزانه افزایش می یابد، امکانات و خدمات چند شهر قطع شده است.

بریتان کانوزر پنج دقیقه قبل از اینکه دستگیر شود در تظاهرات علیه حکومت نظامی در دیاربکر [حضور داشت].


Guzzy می گوید: «بریتان و روژا، دو تن از همکاران ما اکنون در زندان به سر می برند. یکی به جرم کمک رسانی به تروریست ها و دیگری به جرم عضویت در تبلیغات تروریستی»

بریتان کانوزر ۲۰ ساله زمانی دستگیر شد که در حال پوشش تظاهراتی علیه حکومت نظامی بود. او پس از اینکه در تویترش تصویر یک زن مبارز کُرد را منتشر کرده متهم به کمک رسانی به تروریست ها شد. روژا اوغوز، دانشجوی ۲۵ ساله به سبب اینکه بخشی از یک گروه همبستگی کُردی در دانشگاهش شد، به تبلیغات تروریستی متهم گردید.

آنها تنها نیستند. در اوایل این ماه ایستگاه تلویزیونی Kanal D، خود را در وضعیت مشابهی یافت، زمانی که مجری مشهورش تماس تلفنی زنی از دیاربکر را گرفت که اعلام کرد زنان و کودکان در حملات نظامی به منطقه، به قتل رسیده اند. دولت به شدت این ادعاها را رد کرده و در بیانیه ای اعلام کرد میزبان، تماس گیرنده و آنهایی که مسئول این برنامه تلویزیونی بوده اند بایستی برای تبلیغات تروریستی مورد بازجویی قرار گیرند.

کرولاین ابراز تاسف کرد که: «سایت های ما چندین بار مسدود شده اند». زمانی که از او پرسیدم آیا در چنین زمان نامشخصی احساس آسیب پذیری می کند یا نه مکث کرده و پاسخ داد: «مطمئن نیستم، گمان می کنم بله. در حقیقت من دیگر زیاد بیرون نمی روم، اگر منظور شما این باشد.»
روزنامه نگاران در ترکیه با وضعیت متزلزلی روبه رو هستند.

برگرفته از: www.nnsroj.com
منبع: www.vice.com

mardi 19 janvier 2016

جنون مردانگی، سیما راستین

این مقاله یک تیپ اجتماعی را بررسی می‌کند، یک کاراکتر را به تصویر می‌کشد که در بستر اجتماعی فرهنگی کوچکی شکل می‌گیرد تا به جهانی بزرگ شکل دهد.

کودکی

او هم مثل خواهرش، نوزادی شیرین و تو دل برو بود. وقتی سیر و خشک بود، سر و صدایش در نمی‌آمد و لبخند می‌زد، وقتی گرسنه می‌شد یا خودش را خیس می‌کرد، جیغ می‌کشید و گریه می‌کرد. کمی بزرگتر که شد، متوجه کلمات نوازشگرانه‌ای می‌شد که مادرش هنگام شستن و حمام کردنش به کار می‌برد؛ در حالی که وقتی خواهرش خودش را خیس می‌کرد، مادرش با ملایمت می‌گفت: ای دختر بد، باز هم خودت را خیس کردی.
پنج ساله بود که برای اولین بار در حمام توجهش به بدن برهنه خواهر دوقلویش جلب شد و با کنجکاوی معصومانه‌ای پرسید، چرا تو شوشول نداری؟
دنیای زیبا و پر از لطافت او آنگاه دچار تلاطم شد، که مسئولیت حمام کردن او به عهده پدرش واگذار شد. اولین بار که فهمید بایستی با پدرش به حمام برود، به تلخی گریه کرد و پا بر زمین کوبید که بازهم با مادر و خواهرش به حمام برود. او را نوازش کردند و گفتند: مرد که با زنها به حمام نمیره، مرد که گریه نمی‌کنه! مدتها موقع حمام رفتن با پدرش بغض می‌کرد و آغوش مادرش و آب بازی با خواهرش را آرزو می‌کرد. اما درعوض به تشویق‌ها و ستایش‌های مادرش دلخوش کرد که: پسرم برای خودش مردی شده؛ پسرم آقاست.
با شش سالگی برای جشن ختنه سوران آماده اش کردند. می‌شنید که این مراسم، برای مرد شدن خیلی مهم است. مرد واقعی دوتا عروسی دارد، اولی ختنه سوران، دومی جشن دامادی. اما همه این جو‌سازی‌ها مانع از این نبود که در هنگام ختنه، جیغ نزند و گریه نکند. در پاسخ به ناله‌های درد آلودش فقط یک کلمه می‌شنید: حالا شدی یک مرد واقعی، مرد که گریه نمی‌کنه. وقتی دوستان و خویشان برایش هدیه آوردند و برخی هم توی پاکت برایش پول گذاشتند، خیلی کیف کرد و مغرور شد. همیشه وقتی کار خوبی انجام می‌داد، تشویقش می‌کردند و بهش جایزه می‌دادند.
پسر‌بچه خیلی زود یاد گرفت که چگونه با مردانگی کودکانه‌اش دلبری کند. یک روز که برف روی زمین را پوشانده بود و باباش دنبال لنگه دمپایی‌اش می‌گشت، به گوشه‌ای از حیاط خانه رفت، شوشولش را در آورد و یک نقطه را با جیش آبپاشی کرد تا برفها آب شدند و لنگه کفش گم شده پدرش، در مقابل چشم‌های حیرت‌زده آنها از زیر برف نمایان شد. پسر بچه لنگه کفش را برداشت و سرمست و پیروزمند از خنده‌های تشویق آمیز و قربان صدقه‌های پدر و مادر و میهمان‌هاشان، به دست پدرش داد.
یک روز موقع بازی با خواهرش، یک گیر سر او را به مویش زد و توی آینه نگاه کرد. خیلی از خودش خوشش آمد. همه سرخوشی‌اش از دماغش بیرون آمد وقتی مامانش با نارضایتی گیره را از موهایش کند و با لحنی غضب آلود گفت: مرد که گیره به سرش نمی‌زنه، این مال دخترهاست.
فردای آن روز بابایش بردش سلمونی و دستور داد تا سر پسر بچه را از ته بتراشند. با دیدن خودش توی آینه، بغضش ترکید و زار زار گریه کرد. بابا و آرایشگر گفتند: مرد که موهاشو بلند نمی‌کنه، حالا شدی مثل یک مرد واقعی، مرد که گریه نمی‌کنه. از آن پس به هر بهانه‌ای گیس‌های بافته خواهرش را با کینه می‌کشید تا فریادش به آسمان بلند شود و آنوقت دلش حسابی خنک می‌شد. مادرش در حالی که موهای خواهرش را از چنگ او در می‌آورد، با لحنی سرزنش آمیز به خواهرش می‌گفت: خوب حالا انقدر کولی بازی در نیار، چیزی نشده که.
پسر‌بچه همه این دردها را طاقت می‌آورد، اما هیچ چیز برایش دردناک‌تر از جدا کردنش از خواهرش و دختر خاله هاش نبود. بازی با آنها لطیف و رنگارنگ بود، پر از تخیل و خلاقیت، خاله بازی، میهمان بازی و بچه‌داری با یکی دوتا عروسک و چند تا اسباب‌بازی. همه چیز تخیلی و زیبا بود و به راحتی در گوشه‌ای از اتاق انجام می‌شد. به او گفتند، آخه مرد که عروسک بازی نمی‌کنه، آخه مرد که خاله بازی نمی‌کنه، آخه مرد که نمی‌رقصه.... و به این ترتیب پسربچه راهی کوچه و فضای مردانه شد.
در مدرسه پسرانه فوت وفن دعوا کردن و کتک کاری با بچه‌ها را یاد گرفت. همیشه آثار زخم و خراشیدگی روی سرو کله اش دیده می‌شد، اما دیگر موقع دعوا گریه نمی‌کرد، گریه کردن جلوی پسربچه‌های همسن و سال خیلی شرم آوره، و همه اعتبار مردانگی‌ نورسش به باد میره. کمی که بزرگتر شد، دیگر از همبازی‌هایش‌ پیش مادرش شکایت نمی‌کرد. البته آموختن راه و رسم مردانگی تفریحاتی هم داشت. پس از تعطیل شدن مدرسه با همکلاسی هایش گروهی راه می‌رفتند و از تنه زدن و هل دادن دخترهای دانش آموز خیلی کیف می‌کردند. بخصوص به دختر بچه‌هایی که جیغ می‌زدند و دنبال راه فرار می‌گشتند، یا آنهایی که لای دست وپا گیر کرده بودند و نتوانسته بودند خودشان را به موقع از مهلکه نجات بدهند و گریه می‌کردند، پیروزمندانه می‌خندیدند و با سرعت از محل دور می‌شدند.
پسربچه فقط یک بار با همکلاسی‌هایش در افتاد. آن‌هم وقتی بود که آنها خواهر خودشو گیر انداخته و گریه اش را در آورده بودند. البته این به این معنی نبود از بازی فرح بخش حمله کردن به داخل گروه دختر بچه‌ها و هل دادن آنها دست برداره، بلکه به خواهرش قواعد توی تله نرفتن و فرار از مهلکه را یاد داد. این تعلیمات عبارت بودند از اینکه با همکلاسی‌هاش و دختربچه‌ها به طور گروهی توی خیابان راه نره، بلند حرف نزنه و هیچگاه نخنده، مقابل ویترین مغازه‌ها توقف نکنه، سرش را پایین بیندازه، از کنار پیاده‌رو با سرعت به خانه برگرده. حرفهای پسربچه عین تذکرات و امر ونهی‌های پدر و مادرشان بود. به همین دلیل نیز پدر ومادرش از احساس مسئولیت و مراقبت او از خواهرش از ته دل مغرور بودند و در جمع‌های خانوادگی با ستایش از شیرین کاری‌هایش تعریف می‌کردند. از آن وقت به بعد هیچ یک از پسرهای کوچه اجازه نداشت، خواهرش را اذیت کند. انحصار اذیت کردن خواهرش فقط به خودش تعلق داشت. فقط خودش بود که هلش می‌داد، موهایش را می‌کشید، دفترهایش را پاره می‌کرد و وقتی با دخترهای همسن و سالش بازی می‌کرد، مدام بازی آنها را بهم می‌‌زد و لج‌شان را در می‌آورد.
باری غول مردانگی به تدریج در پسربچه بزرگتر و قوی‌تر می‌شد.

نوجوانی

کم کم آثار بلوغ در پسر بچه ظاهر می‌شد. صدایش دورگه و زمخت شده بود. روی گونه‌ها و پشت لبش را کرک سیاهی پر کرده بود.قد و هیکلش به سرعت رشد می‌کرد. زورش زیاد شده بود. یک بار زمزمه خاله جانش را شنید که به مادرش می‌گفت، وای بچهٴ به اون خوشگلی، چقدر زمخت و نخراشیده شده. دیگر از قیافه خودش خوشش نمی‌آمد، به ندرت توی آینه نگاه می‌کرد. در درونش همه چیز در غلیان و تغییر بود. از این که مادرش بغلش کنه و ببوسدش، خوشش نمی‌آمد و او را با بداخلاقی کنار می‌زد. مدام سربه‌سر خواهرش می‌گذاشت تا حرصش دربیاد. ریزه‌کاریهایش را می‌پائید و در همه کارهایش دخالت می‌کرد، روزی نبود که گریه او را در نیاوره.
پس از این‌که یکی از همکلاسی‌هایش عکس‌هایی از زنهای برهنه را به مدرسه آورده و به همه نشان داده بود، حال و هوایش عوض شده بود. تصویر متفاوتی از مادر، خاله جان و خواهرش در ذهنش نقش بسته بود. از این تصویر خوشش می‌آمد، دلش می‌خواست بازهم آن را ببیند.
آنگاه که با همکلاسی‌هایش در گوشه دورافتاده‌ای از شهرشان به خانه‌ای رفتند تا زنانی که هرشب در رویاهایشان می‌دیدند، از نزدیک ببینند و لمس کنند، دنیای پسر بچه تماما دگرگون شد. نخستین آموزش‌های رابطه جنسی با زن را در مکتب کارگران سکس آموخت. در آنجا مردانگیش بدون تناقض با آموزش‌های اولیه در خانواده، کامل شد. در رابطه جنسی با کارگر سکس هم، نقش مسلط و تعیین کننده را داشت. لازم نبود تلاش کنه که دل او را به دست آورد. هرکاری دلش می‌خواست، می‌کرد، اگر شیرین سخن، نوازشگر و مهربان نبود، اگر خیلی طولش می‌داد و یا خیلی سریع کارش را انجام می‌داد، برای کارگر سکس بی تفاوت بود. پولش را گرفته بود و خیالش راحت بود که به هرحال پس از چند دقیقه شرش را می‌کند و گورش را گم می‌کند. ازآن پس گهگاه با دوستانش به آن خانه دور افتاده سر می‌زد. وقتی از آن خانه بیرون می‌آمدند، حالت فاتحانی را داشتند که پیروزمندانه به خانه باز می‌گشتند. از میزبانانشان با تحقیرحرف می‌زدند و از شیرین‌کاری‌های خودشان با خودنمایی. پسر احساس دوگانه‌ای داشت، از سویی تجربه توصیف ناپذیری که همه وجودش را فرا می‌گرفت و از سوی دیگر رازی که به ویژه خواهر و دختر خاله‌ای که از کودکی هم‌بازیشان بود، هرگز نبایستی از آن بویی ببرند.

جوانی

دوران جوانی پسر در خانواده با آرامی و سکوت می‌گذشت. هیچکس سر از کارش در نمی‌آورد. هیچکس نمی‌دانست چه می‌کند. مادرش همواره با محبت ستایش‌آمیزی از پسر مظلوم و خجالتی‌اش حرف می‌زد. پدرش به مادر توصیه می‌کرد که زیاد سربسرش نگذارد، دارد مرد می‌شود.
وقتی حکم احضار به خدمت سربازی به دست پدرش رسید، مادرش از اندوه و نگرانی نقش بر زمین شد. خواهرش گریه می‌کرد. فورا خاله‌جان و دخترش خودشان را به خانه آنها رسانیدند و در عزای خانوادگی شرکت کردند. پدرش خود‌دار و خونسرد به نظر می‌رسید. و پسر را پس از مدتها در آغوش کشید و به آرامی گفت: پسرجان، سربازی برای مرد شدن لازمه، خدمت سربازی سخته، اما مرد را می‌سازه، سربازی مکتب مردانگی است. سخنان پدر برای همه آرامش دهنده و نوید بخش بود.
دیری نپایید که بار و بنه را پسر را بستند و با چشمان اشک‌آلود او را به پادگانی که در منطقه دور‌افتاده‌ای قرار داشت، روانه کردند.
در سربازخانه آخرین بقایای نرم‌دلی‌هایش نیز زائل شد؛ او سخت و آبدیده شد.
نرمش‌های رزمی منظم، بدن‌سازی، بیدار شدن قبل از سپیده دم، نگهبانی دادن در شب‌های سرد و تاریک، تمرین‌های نفس‌گیر با سلاح‌های گرم، تنبیه‌های سخت و کشنده در مقابل کمترین بی انضباطی، اطاعت از سرگروهبان، له کردن ضعیف‌تر‌ها، حبس و محرومیت از مرخصی و دیدار خانواده.
زورمدار شد؛ غولی خشن، انعطاف‌ناپذیر و قاطع در درون پسر رشد ‌کرد، غولی که از سرکوب احساسات، محرومیت، فرو دادن بغض و خون جگر پسر بچه تغذیه می‌کرد. این غول، این مردانگی صعب و خشن، در بسیاری از مراحل زندگی هدایتگر او شد.

                                                                         جنون مردانگی

در موقعیت‌های اجتماعی ویژه‌ای که غول مردانگی جان می‌گیرد و استخوان می‌ترکاند، دیگر براحتی مهار نمی‌شود. آن‌جایی را که چنگ بیندازد، دیگر رها نمی‌کند، ریشه می‌گیرد و نسلش را تکثیر می کند. غول مردانگی در برخی موقعیت ها دچار جنون می شود و شر می آفریند. تجلی جنون مردانگی را می‌توان مشاهده کرد: در تجاوزهای دسته‌جمعی در جنگهای بالکان، زنده به گور کردن دسته‌جمعی زنان ایزدی در سوریه، در اسیدپاشی به صورت زنان ایرانی، در تجاوزهای دسته‌جعی و زنده سوزانیدن زنان هندی، در تجاوز، قتل و سوزانیدن دختری دانشجو اوزگه‌جان اصلان در مینی بوسی در ترکیه، در سواستفاده جنسی ازکودکان در اروپا، در سنگسار دسته‌جمعی فرخنده و به آتش کشیدن پیکر نیمه جان او در افغانستان.
امسال جلوه‌ای از جنون مردانگی در شب اول سال نو مسیحی در چند شهراروپایی به نمایش گذاشته شد.
وقتی غول مردانه از شیشه بیرون بیاید و دچار جنون شود، نمی توان او را با چند کلام جادویی به شیشه بازگرداند. رام کردن غول و درمان جنون او مستلزم زمان، آگاهگری، مداومت و پرهیز از نسخه‌های پست مدرنیستی و نسبی‌گرایانه است .
فراموش نباید کرد که این غول، وقتی به دنیا آمد، مثل خواهر دوقلوش شیرین و تودل برو بود. برای این که از او یک مرد واقعی بسازند، خیلی زجرش دادند...
پیر بوردیو در کتاب "سلطه مردانه" می‌نویسد: مردانگی به معنای توانایی بازتولید جنسی و اجتماعی و آمادگی برای جنگ و اعمال خشونت، بیش از هرچیز حاصل رنج و زحمت است. برخلاف زن که بایستی فضیلت‌های زنانه‌ بکارت و وفاداری را حفظ کند، در مقابل مرد حقیقی کسی است که از همه فضایل و امکانات مردانه‌ای که به او ارزانی داشته‌اند، تماما استفاده کند. تنها از این راه است، که فضائل او افزایش می‌یابند. مرد شکوه و جلال خود را در پهنه عمومی جستجو می‌کند. اوج‌گیری ارزش‌های مردانه یک وجه تاریک هم دارد، که ترس‌ها و نگرانی‌هایی است که مبادا شکوه و جلال مردانه خود را از دست بدهد و او را ضعیف و ترسو ارزیابی کنند.
مردانگی و خشونت مردانه یک مرد در حقیقی‌ترین شکل خود، بایستی در برابر مردان دیگر اثبات بشود و از سوی مردان دیگر مورد تأیید قرار بگیرد. در بسیاری از مدارس افسری و سرباز خانه‌ها‌، امتحان‌های مردانگی وجود دارد که اتحاد مردانه را تقویت می‌کند. امتحان‌هایی مثل تجاوز دسته‌جمی، مثل رفتن گروهی به روسپی‌خانه‌ها.
این تجربه‌هاعمیقا در ذهن این افراد می‌ماند، زیرا که در این برنامه‌ها مردانگی خود را اثبات کرده‌اند. اما منشآ درونی این همکاری و دنباله‌روی بیشتر از آن ‌که شجاعت باشد، وحشت است، وحشت از دست دادن ارج و اعتبار مردانگی و سرکوفت و سرزنش ابدی. در حقیقت شجاعت مردانه در بزدلی ریشه دارد، در وحشت حذف شدن از دنیای مردانه.[1]

------------------------------
[1]Vgl. Pierre Bourdieu , Die männliche Herrschaft, Frankfurt/M 2005, S. 90 -96

برگرفته از سایت اخبار روز

samedi 16 janvier 2016

سنگسار زن پاکستانی به دلیل داشتن موبایل + تصاویر

 
 این زن با حکم قاضی مستقر در این روستا به سنگسار محکوم شده بود. منابع آگاه گفته اند به خانواده این زن اجازه داده نشد در تشییع جنازه او مشارکت کند.
یک زن در یکی از روستاهای پاکستان به دلیل همراه داشتن گوشی موبایل، سنگسار شد.


به نقل از روزنامه کویتی الوطن، این زن که مادر دو فرزند بود به بهانه داشتن موبایل و "خروج از قوانین اسلامی"، سنگسار شده است.

اعضای قبیله این زن معتقدند که همراه داشتن گوشی موبایل برای زن، خیانت بزرگ به شمار می آید و خیانتکار هم مستحق مرگ است.


این سنگسار در روز ١١ سپتامبر گذشته عملی شد. این زن با حکم قاضی مستقر در این روستا به سنگسار محکوم شده بود.

منابع آگاه گفته اند به خانواده این زن اجازه داده نشد در تشییع جنازه او مشارکت کند.

در این منطقه از پاکستان، تفسیرهای افراطی و اشتباهی از شریعت و مقررات اسلامی وجود دارد به همین دلیل قتل بسیاری از زنان با بهانه های مختلف روبه افزایش است.

مجازات سنگسار هم اکنون به عنوان یک مجازات قانونی حداقل در ١٥ کشور جهان وجود دارد.
آمارهای جدید نشان می دهد اجرای این مجازات در سه کشور افغانستان، پاکستان و عراق روبه رشد است.