lundi 26 mars 2018

«قرچک رهایمان نخواهد کرد»، زهره اسدپور


بیدارزنی: ون مخصوص حمل زندانیان وقتی به سمت اوین نرفت، برای همه‌ی ما مشخص بود که مقصد قرچک است، تمام راه را سرود و آواز خواندیم و خندیدیم، و گاه درباره‌ی آنچه که در قرچک در انتظارمان بود حرف زدیم. با فاصله‌ای ۱۸ ساله دوباره به بند عمومی می‌رفتم، بار پیش ۱۸ سال جوانتر بودم و دانشجویی بی‌تجربه و تنها…

به بچه‌ها می‌گویم تصویرتان را از زندانیان واقعی کنید، نه از آنها زامبیِ ایستک به دست (اصطلاحی که همانجا بچه‌ها ساختند) بسازید و نه تصویری سانتی‌مانتال…

بازتولید روابط بیرون از زندان

زندان فرصت بی‌نظیری است برای بازنمایی نابرابری و نقش حیاتی پول در برساختن سلسله مراتب، در فضایی کوچک. پول در زندان بسیار حیاتی است و کافی است پول نداشته باشی تا در اعماق سلسله مراتب دست و پا بزنی و حتا از آب و خوراک مناسب نیز بی‌بهره باشی.

میوه و سبزیجات جزو جیره‌ی زندان نیست و بالطبع تنها کسانی می‌توانند به آن دسترسی داشته باشند که پول داشته باشند و بتوانند از فروشگاه زندان میوه و سبزیجات بخرند.

حتا آب آشامیدنی نیز در دسترس نیست، آب شور و تلخ قرچک برای شستن لباس هم مناسب نیست و خط شوره‌ای که بر روی لباس برجا می‌گذاشت، نیازمند تلاش دوباره‌ای برای پاکسازی بود. از حوضچه‌ی کوچکی که به اصطلاح شیر آبی آشامیدنی داشت با ارفاق می‌شد برای مسواک زدن استفاده کرد و تلاش بچه‌ها برای آشامیدن از آن با حالت تهوع شدید، ناموفق مانده بود. در زندان برای آشامیدن آب هم باید پول داشته باشی تا بتوانی بطری آب معدنی را از فروشگاه زندان تهیه کنی.

اما کسب پول هم ماجرایی جداگانه دارد، زندانیان محروم چاره‌ای جز کارگری در زندان ندارند، چند نفر از زندانیان وظیفه‌ی نظافت سرویس‌ها را بر عهده داشتند، شب به شب زن میانسال ریز نقشی با چهارچرخه‌ای بزرگ می‌آمد، به انتهای بند می‌رفت، سطل‌های بزرگ و سنگین از زباله ۱۲۰ زندانی را خالی می‌کرد، روی چهارچرخه می‌گذاشت، چند ردیف حمام و دستشویی زندان را تمیز می‌کرد و می‌رفت. دستمزد این زنان کارگر نه با زندانبانان که با زنان زندانی بود و هر کدام موظف بودند ماهانه هزار و پانصد تومان به عنوان دستمزد به این زنان بدهند. زباله‌ها هم لابد جزو همان‌ها بود که در همان نزدیکی‌ها سوزانده می‌شد و عصر به عصر دودِ ناشی ازسوزاندنش در همان نزدیکی را می‌شد دید و کمی بعدتر خاکسترش بر حیاط زندان و بر سر و روی زندانیان می‌بارید و همه جا را سیاه می‌کرد.

تعداد دیگری از زندانیان در کارگاه‌های اشتغال زندان مشغول به کار بودند. زندانیان کارگر باید پیش از ساعت ۹ صبح به کارگاه می‌رفتند و تا ساعت ۵ آنجا می‌ماندند. روزی ۸ ساعت کار در ازای دستمزدی به شدت ناچیز! گروه کارخانجات «حامی» که زیر نظر قوه‌ی قضاییه است این کارگاه‌ها را ایجاد کرده است. دستمزد مصوب طبق مصاحبه‌ی مطهرنژاد مسوول بنیاد تعاون زندانیان کشور، بین ۳۸ تا ۵۴ درصد دستمزد مصوب برای کارگران آزاد است. به عبارت دیگر حتا اگر گفته‌های مطهر نژاد را بپذیریم، کارگران در ازای کاری که مشابه کار کارگران آزاد است، کمتر از نیمی از دستمزد در بیرون زندان را دریافت می‌کنند و این یعنی صنعت پر سود زندان داری!

مطهرنژاد گفته است نیمی از این دستمزد به خانواده زندانی تعلق می‌گیرد و ۲۵ درصد برای زندانی پس‌‌انداز می‌شود و ۲۵ درصد به زندانی تعلق می‌گیرد. وی این کار را در راستای حمایت از خانواده‌های زندانیان دانسته است. به عبارت دیگر در بهترین حالت گروه کارخانجات حامی که تحت نظر قوه‌ی قضاییه است به جای این که به زندانی یک میلیون تومان حقوق بدهد، ۵۰۰ هزار تومان دستمزد در نظر می‌گیرد، و ۲۵۰ هزار تومان را به خانواده زندانی می‌دهد و این را حمایت از خانواده زندانی می‌داند (تصور کنید خانواده‌ای با حداقل یک یا دو فرزند قرار است با این مبلغ «زندگی کند»). ۱۲۵ هزارتومان را به زندانی می‌دهد و ۱۲۵ هزار تومان را هم باز قوه قضاییه با عنوان «پس انداز برای زندانی!» برمی‌دارد. پس‌اندازی که زندانی تا زمان آزادی به آن دسترسی ندارد. اما این پایان فاجعه نیست، دستمزد ماهی پانصد هزار تومان برای زنان زندانی رویایی بیش نیست. آنان در ازای روزی ۸ ساعت کار تنها ماهی ۲۰ هزار تومان دریافت می‌کنند. بازسازی فاجعه بار تفاوت دستمزد میان زنان و مردان در بیرون از زندان!

و من به یاد محور تجمع ۸ مارس روبروی وزارت کار می‌افتم! خواستِ دستمزدی عادلانه و برابر برای زنان… و قلبم فشرده می‌شود.

زنی که بیرون از زندان سرپرستی خواهر معلولش را برعهده داشت، جانماز دوخته شده‌ی زیبایی را نشانم می‌دهد و می‌گوید این «جانمازهای مدافع حرم» را در کارگاه زندان برای مدافعین حرم می‌دوزند. زن ادامه می‌دهد که پرده برای قطارها می دوزند با ماهی ۱۰ هزار تومان و خیاطی‌های تخصصی‌تر مثل همان جانمازهای مدافع حرم دستمزدهای بالاتری دارند؛ ماهی ۶۰ هزار تومان! صنعت پرسودی است زندان‌داری!

مطهرنژاد گفته است گروه کارخانجات حامی در ۳۱ استان و ۲۹۱ زندان کشور بیش از ده هزار زندانی را به کار گرفته است. او از بهره برداری از زمین‌های اطراف زندان برای کشاورزی سخن می‌گوید و همچنان که از «خدمات قوه قضاییه در اشتغالزایی» می‌خوانم از محاسبه‌ی سودی که از این همه اشتغالزایی کسب می‌شود درمی‌مانم!

اما زندان چندان هم جای بدی نیست، کافی است پول داشته باشی و راه پول درآوردن در زندان را بلد باشی که حتا در برابر آزاد شدن مقاومت کنی… زنی را به یاد می‌آورم که می‌گفتند در همین مدت زندان توانسته از طریق معامله با همین زندانیان میلیاردی پول در بیاورد و هیچ هم دلش نمی‌خواهد زندان را ترک کند. کافی است پول داشته باشی تا حتی قرچک هم برایت بهشتی شود که نخواهی ترکش کنی.

تصویرهایی که در یاد می‌ماند

گرچه به قول یکی از بچه‌ها اقامت ما در قرچک «توریستی» بود و می‌دانستیم به زودی آزاد خواهیم شد، اما تصاویر این سفر توریستی به این زودی‌ها از ذهنم پاک نخواهد شد.

تصویر زنانی فرورفته در خود که می‌بافند و می‌بافند و می‌بافند. تصویر زنی با بازوانی که بر روی جراحت‌هایش گوشت اضافه روییده است، تصویر دختر جوانی که ناپدریش را هنگام تعرض به خود کشته است، تصویر زنی که شوهرِ زن‌باره‌اش را کشته و سالها از دیدار دخترش محروم مانده است، تصویر دختری که ادعا داشت مدل بوده است و روزی چند بار لباس عوض می‌کرد، تصویر زنی با دندان‌های ریخته که بدش نمی‌آمد گاه ‌به گاه دختران جوان را دستمالی کند، تصویر شادمانی‌های غم‌انگیز موقع شنیدن خبر آزادی یک هم‌بندی، تصویر اشک‌ ها پس از رفتن زندانیِ آزاد شده، تصویر گنجشک‌هایی که هر روز سرخوشانه برای خوردن پس‌مانده‌ی غذای زندانیان به باغچه‌ها هجوم می‌آوردند و تصویر زباله‌های سوخته‌ای که بر سرمان می‌باریدند… می‌دانم قرچک رهایمان نخواهد کرد…

کف‌خواب‌ها، بنفشه جمالی

گزارش یک بازداشت




بیدارزنی: زنان زندانی به زندان قرچک ورامین می‌گفتند آخر دنیا. ته ته خط. می‌گفتند وقتی بیایی این ور دیوار دیگر صدایت به جایی نمی‌رسد. زنان بلاتکلیف که بسیاری‌شان حکم نداشتند. زنانی که به دلیل مبالغ ناچیز در زندان بودند. دختران جوانی که به دلیل حمل مواد مخدر بازداشت‌شده بودند. زنانی که جرمشان قتل بود؛ غالباً قتل همسرانشان. راست می‌گفتند زندان قرچک ته خط بود.

ساعت دوازده شب به زندان رسیدیم و بعد از بازرسی‌های بدنی و تحویل تمامی وسایل شخصیمان از جمله مبالغ پولی که داشتیم و با تحویل گرفتن بسته‌ای مخصوص زندانیان شامل شانه و لیوان یک بار مصرف و … به داخل زندان منتقل شدیم. علی‌رغم اینکه درون برگه‌هایمان نوشته شده بود بخش قرنطینه، سه چهار نفری به بندهای عمومی و جداگانه‌ای منتقل شدیم و بعد از گرفتن پتویی توسط مسئول بند، کف اتاق خوابیدیم. بعداً از طریق دیگر زندانیان فهمیدیم دلیل قرنطینه کردن زندانیان جدیدالورود هم تشخیص اعتیاد آن‌ها است و هم زدن واکسن‌هایی چون هپاتیت به دلیل بیماری‌هایی است که در بندهای عمومی وجود دارد.

روز اول:

حدود ساعت هشت صبح از طریق بلندگوهای زندان اعلام شد که زندانیان برای شمارش به هواخوری بروند. هواخوری حیاط بزرگی بود که بین بندهای پنج و شش مشترک بود. ما و بچه‌های بند پنج که به بند «بلاتکلیف‌ها» معروف بود امکان دیدن هم را در هواخوری زندان داشتیم؛ اما بچه‌هایی که به بند چهار که «اندرزگاه» نام داشت فرستاده شده بودند عملاً از ما ۹ نفر جدا افتاده بودند. جیره صبحانه زندان، شب قبل پخش می‌شد. دو عدد نان و تکه‌ای ارده یا مربا. آب جوش هم ساعت پنج صبح درون فلاسک های زندانیان ریخته می‌شد و طبعاً ما نه فلاسک آبی داشتیم و نه جیره صبحانه‌ای. هرچند زندانیان دیگر با سخاوت، درون لیوان‌های یک‌بار مصرف ما آب جوش ریختند و تکه‌ای نان از سهمیه صبحانه‌شان به ما دادند.

آب زندان قرچک ورامین شور بود و غیرقابل نوشیدن. در ابتدای ورودمان به زندان گفته بودند با پول‌هایی که در همان بدو ورود از ما گرفته‌اند، برایمان کارت‌های بانکی صادر می‌شود که می‌توانیم با آن‌ها از فروشگاه زندان خرید کنیم. کارت‌هایی که تا یک شب قبل از آزادی به دستمان نرسید و عملاً ما در تمام دورانی که در زندان قرچک بودیم هیچ پولی برای خرید آب آشامیدنی نداشتیم. همه ‌چیز در زندان قرچک پولی بود. از تلفن‌هایی که به خانواده‌ها می‌توانستی بزنی گرفته تا آب آشامیدنی و لباس و وسایل بهداشتی و اگر لطف و سخاوت زندانیان نبود ما در دورانی که در زندان بودیم عملاً از خوردن آب آشامیدنی محروم می‌ماندیم. روز اول را با تشنگی گذراندیم و در طول روز اجازه داده نشد به خانواده‌هایمان زنگ بزنیم. آخر شب اعتراض گروهی‌مان نتیجه داد و توانستیم با خانواده‌ها تماس بگیریم و آن‌ها را از وضعیت خود مطلع کنیم. ما تشنه بودیم و آب زندان قرچک هم غیرقابل نوشیدن.

روز دوم:

از دیگر زندانیان شنیده بودیم طبقه بالای زندان کارگاه‌هایی برای اشتغال وجود دارد. با هماهنگی مسئولان بند به کارگاه‌های اشتغال رفتیم. از کارگاه خیاطی و گلدوزی گرفته تا کارگاه‌های کارتن‌سازی در بخش اشتغال وجود داشتند. ما را به سمت کارگاهی بردند که مربوط به گروه کارخانجات حامی بود. بنر بزرگی بر دیوار نصب شده بود با این مضمون: «مهم مشکلی نیست که پیش آمده مهم نحوه مواجهه ما با آن مشکل است!»

کاری که باید انجام می‌دادیم مربوط به سرپیچ‌های چراغ موتورسیکلت بود. باید سیمی که سر آن بدون روکش بود را با نوک انگشتان دست آن‌قدر دور فنر می‌پیچیدیم تا محکم شود و بعد مابقی سیم روکش‌دار را از درون فنر رد می‌کردیم. ما سیزده نفر حدود دویست سرپیچ را سرهم کردیم و در همان چند ساعت نوک انگشتان دستانمان تماماً پوست پوست شد. بعداً که با دیگر زندانیان صحبت کردیم فهمیدیم دستمزدی که برای هشت ساعت کار دریافت می‌کنند، ماهی ۲۰ هزار تومان است! فقط ۲۰ هزار تومان. زنی گریه می‌کرد که بعد از دو ماه تنها ۱۷ هزار تومان به کارتش واریز کرده‌اند؛ فقط ۱۷ هزار تومان!

ابدی‌های محترمانه:

بندی که من به همراه سه نفر دیگر که اسممان را گذاشته بودند بازداشتیان وزارت کار به آن‌جا منتقل شده بودیم، بند مالی نام داشت. هرچند زندانیان جرائم دیگر هم در بین زندانیان دیده می‌شدند اما غالب زندانیان افرادی بودند که به دلیل مسائل مالی در زندان بودند. از دختری که کارفرمایش به نام او دسته چک گرفته بود و آن‌طور که می‌گفت تنها به خاطر پنج میلیون در زندان بود تا مدیر آژانس گردشگری که به دلیل پیش‌فروش تورهای مسافرتی و نوسانات قیمت ارز با یک میلیارد بدهی در زندان بود. زندانیان مالی به خودشان ابدی‌های محترمانه می‌گفتند. می‌گفتند تا وقتی‌که نتوانیم پول شاکیانمان را بدهیم یا رضایت از آن‌ها بگیریم، باید در زندان بمانیم. زنان زندانی در روز دو بار با هم سریال فرار از زندان را که از شبکه نمایش پخش می‌شد نگاه می‌کردند صبح‌ها حدود ساعت یازده و عصرها حدود ساعت شش و چه بغضی داشت تماشای آن چشمان پرحسرت که در حسرت زندگی در هوای آزاد می‌سوختند.

زندان قرچک در وسط بیابان ساخته‌شده است. بیابان‌هایی که محل آتش زدن زباله‌هاست و در طول روز و زمانی که زندانیان در هواخوری هستند رقص زباله‌های سوخته شده که در آسمان پرواز می‌کردند و بر سر و صورت زندانیان می‌نشستند را می‌شد دید.

روز آخر:
zendan-3.jpg
صبح حدود ساعت هشت و نیم در هنگام شمارش، اسامی‌مان را برای اعزام خواندند. با دستبند و با چادری که سرمان کردند به دادسرای اوین منتقل شدیم. خانواده‌ها جلوی در زندان ایستاده بودند. تنها توانستیم برایشان دستی تکان دهیم. آنجا بعد از بازپرسی، بازپرس پرونده قول داد که اگر سیستم‌های زندان وصل شوند تا چند ساعت دیگر آزاد می‌شویم؛ آزادی که تا ساعت نه شب طول کشید. ما را از دادسرای زندان اوین دوباره به زندان قرچک منتقل کردند. شنیدیم که خانواده‌هایمان را برای گذاشتن کفالت خواسته‌اند. تا ساعت هفت شب خبری از خواندن اسامی‌مان نبود چون می‌گفتند فکس زندان قطع است و ابلاغیه آزادی‌مان هنوز نرسیده است. حدود ساعت هفت بود که اسامی‌مان را برای آزادی خواندند. یکی از زندانیان که دختری حدود بیست شش هفت ساله بود، پشت سطل آشغال ضرب گرفت و برایمان خواند و بقیه برای آزادی‌مان دست زدند و خواندند؛ و ما چه شرمنده بودیم از آن‌همه محبت و آن‌همه مهربانی که نثار ما میهمان‌های سه روزه‌شان کردند. زنانی که حبس‌های طولانی مدت داشتند برای آزادی ما می‌خواندند و دست می‌زدند. زنانی که تا آخر عمر فراموششان نخواهم کرد.

گوشه‌ای از هواخوری زندان درخت خشکی بود که در طول روز تعداد زیادی گنجشک روی آن می‌نشستند و آواز می‌خواندند. برای ما زندانیان جدیدالورود دیدن آن‌همه گنجشک منظره قشنگی بود. روز اول وقتی گفتیم چه قدر دیدن این‌همه گنجشک بر روی این درخت زیباست، زن زندانی که کنارمان ایستاده بود گفت برای روزهای اول دیدنشان خوش‌آیند است اما به تدریج از تک‌تکشان متنفر می‌شوی چون آن‌ها آزاد هستند و می‌توانند هر جا که دوست دارند بروند اما تو نمی‌توانی.

mercredi 14 mars 2018

کارزار زنان هالیوود علیه آزار جنسی برای همه زنان آمریکا

بی بی سی: سیصد زن از صنعت فیلم سازی آمریکا، از کارگردان و بازیگر گرفته تا وکیل و تهیه کننده، کارزاری برای مبارزه با آزار جنسی در محیط کار ترتیب داده اند که بیشتر قصدش کمک به زنانی است که شغل هایی با درآمد پایین دارند.
این گروه اسم کارزارشان را گذاشته اند "وقتش سرآمده". آنها ۱۳ میلیون دلار پول جمع کرده اند تا خرج مبارزه حقوقی برای قربانیان بدرفتاری های جنسی کنند.
در سال ۲۰۱۷ میلادی نیویورک تایمز گزارش مفصلی از سورفتارهای جنسی هاروی واینستین، از تهیه کنندگان مشهور هالیوودی منتشر کرد که موجب شد زنان و مردان دیگری هم دهان بازکرده از تجربیات مشابه با افراد قدرتمند دیگر بگویند.
نتیجه جنبش به راه افتاده که در شبکه های اجتماعی با نام "من هم" مشهور شد، این بود که بسیاری از نام آوران سیاست، روزنامه نگاری و هالیوود از کار برکنار شدند. اما انتقادی هم به آن جنبش بود و آن اینکه صرفا کسانی تجربیات تلخشان شنیده شد که طرف حساب فرد مشهوری بودند. آنها که مثلا در شغل های کم در آمد مثل کشاورزی و پرستاری بودند مجبور شدند با عواقب اعتراضشان بسازند.
کسانی که کارزار "وقتش سرآمده" را راه انداخته اند می خواهند به خصوص به این دسته از افراد کمک کنند.
آنها گفته‌اند که در ماه نوامبر هفتصد هزار نفر از کارگران زن مزارع نامه‌ای به آنها نوشته‌اند و در آن از بیان تجربیات آزار جنسی زنان هالیوود حمایت کرده‌اند. این نامه زنان هالیوود را بر آن داشته تا برای بهبود وضعیت در صنعت سرگرمی و غیره کاری کنند.
کارزار آنها اهدافی را مطرح کرده که عمده ترینشان اینها هستند:
صندوق کمک برای مخارج دفاع حقوقی. سیزده میلیون دلار پول جمع شده که قرار است برای زنانی خرج شود که شغل‌های کم‌درآمد دارند. مانند فراش‌ها، پرستاران، کارگران مزرعه، رستوران و کارخانه. این صندوق همچنین برای کمک به زنانی است که با گزارش بدرفتاری جنسی با مشکلات مالی روبه‌رو می‌شوند.
تلاش برای تصویب قوانینی که شرکت‌های کم کار در زمینه مبارزه با آزار جنسی را جریمه کنند. همین طور شرکت‌هایی که قربانی را مجبور به سکوت می‌کنند.
این کارزار همچنین از زنانی که در صنعت سینما هستند و به زودی به مراسم گلدن گلوب می‌روند، خواسته تا با پوشیدن لباس مشکی درباره موضوع بدرفتاری با زنان اطلاع رسانی کنند.
در نامه‌ای که به این گروه از زنان نوشته و امضا کرده‌اند، آمده: "وقتش سرآمده که زنان تقلا کنند در مشاغلی که در سیطره مردان است وارد شده و بالا بروند و به زبان ساده صدایشان شنیده شود و به رسمیت شناخته شوند. این قبضه کردن باید به پایان برسد. "
در میان زنانی که این نامه را امضا کرده‌اند، اسامی مشهوری چون "اما استون "، "ناتالی پورتمن "، "کری واشنگتن "، "آمریکا فررا " و "رشیدا جونز " به چشم می‌خورد. همین طور زنان قدرتمندی در هالیوود، مانند "شاندا ریمز " تهیه کننده سریال "گریز آناتومی ".
این زنان همچنین گفته‌اند که تلاش می‌کنند بی‌عدالتی در محیط کاری نسبت به زنان را برطرف کنند. از جمله پرداخت‌های کمتر برای کار مشابه مردان به زنان.

سازمان‌دهی فمینیستی و اعتصاب زنان

مصاحبه با سینزیا آروزا 
سازمان‌دهی فمینیستی و اعتصاب زنان 
برگردان: شمیم شرافت
• اگر فمینیسم و ضد نژادپرستی می‌خواهند بازتاب آزادسازی تمام مردم فمینیست و ضد نژادپرست باشند آن‌وقت مسئله‌ی سرمایه‌داری اجتناب‌ناپذیر است. اینجا است که سوال اصلی مطرح می‌شود: ما به چه فمینیسم و یا ضد نژادپرستی‌ای نیاز داریم؟ بحث بین مبارزات مبتنی بر هویت در برابر مبارزات طبقاتی مشکل را مخدوش می‌کند و انحراف‌های بی‌مورد ایجاد می‌کند و باید برای همیشه کنار گذاشته شود. ...

این گفت‌وگو با موضوع با اعتصاب جهانی زنان در سال ۲۰۱۷ انجام شده است.

امروزه زمانی که پای جنبش‌های پویا و فمینیستی در سراسر جهان به میان می‌آید گرایش بین‌المللی به چه سمتی است؟ یکی از مهم‌ترین اقدامات مبارزات چپ معاصر پیرامون فراخوان برای اعتصاب جهانی زنان در ۸ مارس امسال (سال ۲۰۱۷) بود که شما در آن شرکت داشتید. آیا امکان آن هست که ما با جنبش جدید فمینیستی مواجه باشیم؟

من فکر می‌کنم ما همین‌الان هم جنبش فمینیستی بین‌المللی داریم. اما بگذارید یک مسئله‌ی مهم را روشن کنم: ما برای اعتصاب جهانی زنان فراخوان ندادیم، بلکه برخی رسانه‌ها بیانیه‌ی ما را چنین تعبیر کردند. ما برای حمایت از اعتصاب بین‌المللی زنان فراخوان دادیم که فعالان در سراسر جهان آن را از قبل سازمان‌دهی کرده بودند. ما همچنین برای سازمان‌دهی یک اعتصاب در آمریکا فراخوان دادیم و از این نظر تا حدی هم دیرکردیم، چراکه باید با عجله، سه‌هفته‌ای اعتصاب را سازمان‌دهی می‌کردیم. من به این خاطر بر این نکته تأکید دارم که خیلی مهم است بدانیم اعتصاب زنان اقدامی یک‌روزه نبوده که داوطلبانه توسط گروهی از روشنفکران فعال صورت گرفته باشد. بلکه یک بسیج جهانی بود که در اعتصاب زنان لهستانی علیه ممنوعیت سقط‌جنین و پیروزی آن، موج اعتصابات و تظاهرات زنان در آرژانتین، بیداری جنبش فمینیستی بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین و بسیج زنان در ایتالیا ریشه داشت. فراخوان برای اعتصاب بین‌المللی زنان از اساس از دل این مبارزات موجود پدید آمد: زمان یک جنبش جدید فمینیستی رسیده است. ما در میان آن هستیم و باید این جنبش را به‌شدت جدی بگیریم.

آیا می‌توانید تجربه‌تان را به‌عنوان یک سازمان‌دهنده‌ی اعتصاب توصیف کنید؟ هدف یکی از شعارهای آن بازنمایی ۹۹% زنان بوده، می‌توانید معنای آن را برای ما توضیح دهید؟ آیا امکان بقای این نوع مبارزه وجود دارد؟

ایده‌ی سازمان‌دهی اعتصاب در آمریکا ریشه در مجموعه‌ای از ملاحظات داشت. در درجه‌ی اول راهپیمایی زنان در واشنگتن وجود پتانسیل‌های فراوان برای بسیج فمینیستی را آشکار کرد. دوم مجموعه‌ی گروه‌ها، شبکه‌ها و سازمان‌های ملی بودند که فمینیسم آلترناتیو[۱] را در برابر فمینیسم لیبرال ایجاد می‌کردند که مبتنی بر طبقه، ضد نژادپرستی و مشارکت زنان ترنس و کوییر و دوجنس‌گرا بود. بار دیگر تأکید می‌کنم این فراخوان برای اعتصاب، یک حرکت داوطلبانه در آمریکا نبود بلکه ناشی از آگاهی از وجود نوع دیگری از فمینیسم بود: هدف اعتصاب ایجاد شبکه‌ی ملی غیرفرقه‌ای سازمان‌ها و افراد برای آشکار کردن دیگر فمینیسم وجود و نابودی هژمونی فمینیسم شرکتی[۲] بود که با هیلاری کلینتون و حامیان فمینیستش ترسیم می‌شد و نهایتاً توانمندسازی طبقه‌ی کارگر، مهاجر و زنان سیاه.

منظور ما از شعار «یک فمینیسم برای ۹۹ درصد[۳]» نیز همین است: فمینیسم طبقاتی که می‌تواند تقاضاها و موقعیت‌های سیاسی را بیان کند که پشتیبان تجربه‌های زیسته‌ی پیچیده‌ی زنان دو جنسه و یا تغییر جنس داده است و توسط فمینیسم شرکتی و وابسته[۴] نادیده انگاشته می‌شود. با این دیدگاه حتی اتخاذ اصطلاح «اعتصاب» برای توصیف فعالیت کنونی ما نه‌تنها تأکید بر کار زنان در محیط کار، بلکه خارج از آن نیز هست. جنبش فمینیستی ۹۹ درصد برای اینکه به جلو پیش برود و به تداوم دست پیدا کند، نیاز دارد تا در فرآیند جامع بازسازی مبارزه‌ی طبقاتی ریشه بدواند. ما به خاطر استفاده از اصطلاح «اعتصاب» مورد برخی انتقادها واقع شدیم چراکه ما یک اتحادیه نیستیم و دسترسی کافی به سازمان‌های کاری نداشتیم.

البته ما در طول سال‌های اخیر شاهد بسیج کاری مهمی بودیم که سازمان‌ها و شبکه‌های کاری جدید سازمان‌دهی کرده‌اند، همچون کمپین «مبارزه برای پانزده[۵]» و یا بسیج‌هایی که توسط جنبش‌های ROC[6] علیه دیوار[۷] و ممنوعیت‌های ورود مسلمانان سازمان‌دهی شده‌اند. حالا ما باید به‌جای این‌که تمام این انواع بسیج‌سازی‌ها را جایگزینی برای یکدیگر یا جایگزینی برای سازمان‌دهی نیروی کار در محیط کار در نظر بگیریم، آن‌ها را انواع مبارزات طبقاتی در حال وقوع بدانیم، انواع مبارزاتی که همدیگر را تقویت کرده و شرایطی را برای سازمان‌دهی اعتصابات در محیط کار فراهم می‌کنند.

اعتصاب زنان نیز بخشی از این فرآیند بود: این اعتصابات به مشروعیت‌بخشی سیاسی دوباره‌ی اصطلاح «اعتصاب» در آمریکا کمک کرده و منجر به اعتصاب کاری غیر قراردادی در سه حوزه شده است و موجب شده تا سازمان‌های کاری که اکثریت آن‌ها را زنان تشکیل می‌دهند، همچون ROC یا YSNA دیده شوند، یا برای سازمان‌یابی کاری محلی و مبارزات کاری‌ای کارکرد داشته باشند که توسط زنان یا افراد کوییر هدایت‌شده‌اند.

شما اخیراً در مقاله‌ای در مجله‌ی جاکوبین، درباره‌ی برخی «خطرهای» آنتی-ترامپیسم و درس‌هایی که ما باید در مقایسه با آنتی-برلوسکونیسم بگیریم سخن گفتید، مشکلات ممکن است چه باشند؟

خطر ندیدن استمرار بین سیاست‌های ترامپ و سیاست‌های حزب دموکراتیک در ریاست‌جمهوری اوباما است. من مسلماً نمی‌گویم که تفاوتی وجود ندارد، اما فکر می‌کنم ما باید ورژن ترامپ از نئولیبرالیسم را به‌عنوان نتیجه‌ی دهه‌ها سیاست نئولیبرال، ضد مهاجر و ضد سیاه‌پوستی ببینیم که تحت کارگزاری هم دموکرات‌ها و هم جمهوری‌خواه‌ها صورت گرفته بود. به نظر من انتخاب ترامپ تاوان هشت سال ریاست جمهوری اوباما است. آخر چطور ممکن است که بعد از هشت سال ریاست جمهوری که با شعار «بله ما می‌توانیم» شروع‌شده بود، ما به یک ریاست جمهوری جدید ضد زن و نژادپرست خودرأی ختم بشویم؟

از این دیدگاه، درحالی‌که ماه‌های اولیه‌ی ریاست جمهوری ترامپ با مقاومت‌ها و مبارزات فراوان شروع‌شده بود، اما بسیج علیه ترامپ نیز بدون اشاره به ورشکستگی سیاسی سیاست‌های حزب دموکراتیک یک اشتباه استراتژیک است. برای شکست ترامپ، ما نیازمند صورت‌بندی یک جایگزین رادیکال نه‌ فقط برای ترامپ بلکه همچنین برای نئولیبرالیسم پویای هیلاری کلینتون هستیم.

آیا فکر می‌کنید پیروزی کلینتون می‌توانست چیزی به جنبش زنان بیفزاید؟ آیا او می‌توانست راه‌حلی واقعی علیه کاندیداتوری دونالد ترامپ ارائه کند؟ آیا زنانی که به او رأی دادند تا حدی در انتخاب ترامپ مسئول نیستند؟

اوایل، کمپین ساندرز هدف حمله‌ی دائمی فمینیست‌های لیبرال طرفدار کلینتون بود که ادعا می‌کردند رأی دادن به ساندرز کاری ضد فمینیستی است و زنان باید تحت لقای «انقلاب زنانه» که کلینتون معرف آن بود یکپارچه شوند. چنین فمینیسمی مشخصاً شکست‌خورده است. در انتخابات ریاست جمهوری اکثریت زنان سفیدپوست، به‌خصوص آن‌هایی که تحصیلات دانشگاهی نداشتند ترجیح دادند به کاندیدایی که مشخصاً ضد زن هست رأی بدهند تا کلینتون که قهرمان حقوق زنان خوانده می‌شد.


البته نژادپرستی ساده[۸] بخشی از رأی‌دهی را توجیه می‌کند؛ اما عوامل دیگری نیز هستند که باید در نظر گرفته شوند و سوالی که ما باید از خودمان بپرسیم این است که: دقیقاً چه زنانی از نوع لیبرال فمینیسمی که کلینتون حامی آن بود سود می‌بردند؟ در دهه‌ی هفتاد زنانی که دارای مدرک دانشگاهی بودند هنوز به‌طور میانگین کم‌تر از مردان بدون مدرک دانشگاهی درآمد داشتند. در دهه‌ی ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ این موقعیت به نظر تا حد زیادی تغییر کرد: درحالی‌که میانگین درآمد زنان و مردان طبقه‌ی کارگر ثابت بود، درآمد زنان نخبه از مردان نخبه پیشی گرفت و در ۲۰۱۰ یک زن با درآمد بالا به‌طور میانگین ۱٫۵ برابر یک مرد طبقه‌ی متوسط درآمد داشت.

برند فمینیسم تبدیل به پروژه‌ی زنان نخبه برای ارتقاء خود شد.

کاتا پولیت در اثری جدید در «د نیشن [۹] The Nation » اشاره‌کرده است که فمینیسم لیبرال درباره‌ی چیست. او درحالی‌که فمینیسم لیبرال را معادل کل فمینیسم فرض گرفته‌ به بازنمایی این‌که فمینیسم درمجموع چیست و چه باید باشد می‌پردازد. حقوق بازتولیدی و -حدس می‌زنم- مبارزه علیه تبعیض جنسیتی برخلاف مبارزه علیه نژادپرستی، جنگ، فقر، بحران زیست‌محیطی و… تنها تقاضاهایی هستند که مشخصاً به‌عنوان «فمینیسم» مشهود هستند. من با نگاه به واقعیت زندگی طبقات کارگر، زنان مهاجر و زنان رنگین‌پوست متوجه نمی‌شوم که این نوع از فمینیسم چه چیزی برای عرضه دارد. برای مثال دستمزد برابر به نظر عنصر مهمی است، اما اگر از تقاضاهایی مجزا شود که شامل حداقل دستمزد می‌شوند، برای زنان طبقه‌ی کارگر هیچ معنایی ندارد چراکه برابری دستمزد می‌تواند با زنانه کردن کار مردان و تنزل آن به قعر صورت گیرد.

آخر سر معلوم می‌شود که این برند فمینیسم، پروژه‌ی زنان نخبه برای ارتقاء خود است. البته ما می‌توانیم با یکدیگر متحد شویم و بر سر مسائل یکپارچه همچون حقوق بازتولیدی مبارزه کنیم، اما به ‌غیر از آن‌ من فکر می‌کنم ما چیزهای بسیار متفاوتی می‌خواهیم.

کتاب شما به‌عنوان روابط خطرناک[۱۰] به‌عنوان نوعی دیدگاه تاریخی از مبارزات فمینیستی کارکرد دارد، اما با تأکید بر تاریخ جنبش‌ها و نظریات فمینیستی انقلابی و پویا. یکی از اهداف اصلی تئوریک شما تلاش برای پیوند جنبش فمینیستی به مبارزه‌ی طبقاتی و حتی نزدیک‌سازی آن به پرسش‌های سازمانی و سیاسی بوده است. اگر ما فمینیسم مارکسیستی کنونی را به‌عنوان داستانی سه‌گانه بدانیم (شامل نظریات نظام‌های دوگانه‌ی کار خانگی، ماتریالیسم کریستین دلپی و نظریه‌ی وحدت) آیا می‌توانید بگویید که نظریه‌ی بازتولید اجتماعی کلید فهم جنسیت/جنس در سرمایه‌داری است؟

خب این نظریه‌ای است که من سعی دارم بپرورانم، پس مسلماً جواب من بله است. این سوال نیاز به توضیح مفصل دارد، اما برای اینکه خلاصه‌ای بدهم باید بگویم نظریات نظام‌های دوگانه در دیدگاه من توسط مطالبات قانونی برانگیخته می‌شوند تا سرکوب جنسیتی و نژادی را برجسته کنند و جلوی نوعی تقلیل‌گرایی اقتصادی مورد حمایت برخی فعالان مارکسیست و سوسیالیست را بگیرند؛ اما مشکل این راه‌حل این است که بیش‌تر، مشکلات نظری برمی‌انگیزد تا اینکه آن‌ها را حل کند. نظریه‌ی بازتولید اجتماعی تلاش می‌کند تا با عنوان باز مفهوم‌سازی آنچه ما سرمایه‌داری می‌نامیم کاری متفاوت انجام دهد و این دیدگاه که سرمایه‌داری یک نظام اقتصادی است را به چالش بکشد و به جای آن تأکید بر این داشته باشد که سرمایه‌داری کلیت ارتباطات اجتماعی است که مرکزش انباشت سرمایه است اما به‌نحوی‌که در آن تولید و بازتولید به‌شدت به هم پیوند خورده‌اند.

بحث بین مبارزه‌ی مبتنی بر هویت در برابر مبارزه‌ی طبقاتی شناسایی مسئله را دچار مشکل می‌کند.

اگر ما به سرمایه‌داری این‌گونه نگاه کنیم، آن‌وقت می‌ببینیم که چگونه نژادپرستی و جنس‌گرایی تنها دو نظام نیستند که با یک نظام اقتصادی سوم (سرمایه‌داری) در تعامل باشند، بلکه مجموعه‌ای از روابط سلطه و سرکوب هستند که از بازتولید سرمایه جدایی‌ناپذیرند و دائماً توسط دینامیک‌های انباشت سرمایه تولید و بازتولید می‌شوند. این همچنین موجب می‌شود این سوال که آیا مبارزه‌ی طبقاتی باید نسبت به «مبارزات مبتنی بر هویت» ارجحیت داشته باشد نه‌تنها مهجور شود، بلکه کاملاً غلط‌انداز به نظر بیاید. از یک‌ طرف، اگر ما به طبقه به‌عنوان یک عامل سیاسی فکر کنیم آن‌وقت جنسیت، نژاد و جنس هم عناصر ذاتی تجربه‌ی افراد از خودشان و ارتباط آن‌ها با دنیا و نسبتشان با وجود، می‌شوند. ازاین‌رو آن‌ها خودشان اساساً بخشی از نحوه‌ی سیاسی شدن و مبارزه هستند.

مردم نابرابری در نژاد و طبقه و جنسیت را به‌عنوان پدیده‌های جداگانه تجربه نمی‌کنند، تجربه‌ی زیسته‌ی افراد این‌گونه دسته‌بندی نشده است: اینکه فرد چگونه از لحاظ نژادی بار می‌آید به‌شدت نحوه‌ی استثمار شدن یا استثمار کردن او را شکل می‌دهد و برعکس. سازمان‌دهی سیاسی نمی‌تواند برداشتی از تجربه‌ی افراد باشد، بلکه باید از تجربه‌ی عینی خود آن‌ها آغازشده باشد، در غیر این صورت به عقل‌گرایی منجر می‌شود: یعنی به تصویرسازی کتابی از اینکه مبارزه‌ی طبقاتی چیست و یا باید در واقعیت زندگی افراد چه معنایی دهد.

از طرف دیگر، اگر فمینیسم و ضد نژادپرستی می‌خواهند بازتاب آزادسازی تمام مردم فمینیست و ضد نژادپرست باشند آن‌وقت مسئله‌ی سرمایه‌داری اجتناب‌ناپذیر است. اینجا است که سوال اصلی مطرح می‌شود: ما به چه فمینیسم و یا ضد نژادپرستی‌ای نیاز داریم؟ برای مثال مشکلی که ما در دهه‌های گذشته داشتیم جایگزینی مبارزات مبتنی بر هویت به‌جای مبارزات طبقاتی نبود، بلکه هژمونیک شدن جایگاه لیبرال‌ها در میان کشمکش‌ها و مباحثات فمینیستی بوده است. اینکه چگونه بتوانیم این هژمونی را بشکنیم چیزی است که باید امروز راجع به آن بحث کنیم، بحث بین مبارزات مبتنی بر هویت در برابر مبارزات طبقاتی مشکل را مخدوش می‌کند و انحراف‌های بی‌مورد ایجاد می‌کند و باید برای همیشه کنار گذاشته شود.

بیانکا بچالی[۱۱] در یکی از مقاله‌هایش در اواسط دهه‌ی ۱۹۹۰ اشاره می‌کند که جنبش فمینیسم رادیکال که در ایتالیا در میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۷۰ ایجاد شد تقریباً ناپدید شده است. آیا شما با ادعای او موافق هستید؟ اگر هستید، چرا این اتفاق افتاد؟ آیا می‌توان گفت که فمینیسم رادیکال تبدیل به دستیار سرمایه‌داری شده است؟


من کاملاً با او موافقم؛ اما این فرآیندی است که فقط مختص ایتالیا نیست و به کاهش مبارزات طبقاتی در سراسر دنیا مربوط است. چیزی که در ایتالیا اتفاق افتاد، به‌طور خاص، این است که فمینیست تفاوت‌خواه تبدیل به نوع غالب فمینیسم ازجمله در سازمان‌های چپی همچون حزب کمونیست ایتالیا[۱۲] شد. برای مثال ارزش تلاش‌های مارکسیسم در فمینیسم از سنت کار گرایی[۱۳] می‌آید که کاملاً فراموش شد.

من فکر نمی‌کنم که فمینیسم رادیکال دستیار سرمایه‌داری شده باشد، اما فکر می‌کنم فمینیسم تفاوت‌خواه شد. برای مثال در کتابی که در سال ۲۰۰۸ در لیبریا دل دونه[۱۴] مرکز اصلی فمینیسم تفاوت‌خواه منتشر شد، از گسترش کار پاره‌وقت به‌عنوان نوع کاری که می‌تواند زنان را کاملاً متقاعد کند دفاع شد: برای اینکه هم مادر باشند و هم کار کنند. خب، از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۱۳ نرخ قراردادهای پاره‌وقت در میان کل قراردادهای کاری زنان از ۲۱ درصد به ۳۲٫۲ درصد افزایش یافت و ۸۰٫۷ درصد کارمندان پاره‌وقت را زنان تشکیل می‌دادند. ۲۲٫۴ درصد کارمندان زن زیر ۶۵ سال به خاطر دلایل خانوادگی از بازار کار رسمی ترک کارکردند و این نرخ تا ۳۰ درصد برای زنانی که دارای فرزند هستند رو به افزایش است. درنتیجه ISTAT[15] پیش‌بینی می‌کند که خیلی عظیمی از زنان دهه‌های آخر زندگی خود را در فقر سپری کنند. این چه‌جور فمینیستی است؟

شما به‌درستی معتقدید که جودیت باتلر در آشفتگی جنسیتی و بدن‌هایی که مهم‌اند[۱۶] سهم بسزایی در نظریه‌ی کوییر داشته است. شما در کارتان اشاره‌کرده‌اید که یکی از مشکلات باتلر و رادیکال فمینیسم تأکید بر ویژگی ایدئولوژیک سرکوب جنسیتی و اشارات روان‌شناختی به بهای کاهش پیچیدگی واقعیت به سطح زبان یا حتی تاریخ‌زدایی روابط سرکوب بین دو جنس است. آیا می‌توانید شفاف‌تر نقد خود را توضیح دهید؟

من باتلر را به خاطر اشاره به جنسیت تنها از دیدگاه ایدئولوژیک یا روان‌شناختی نقد نمی‌کنم، چرا که او قطعاً این کار را نمی‌کند، حتی تنوع نهادها و روابط قدرت را که در ساخت جنسیت کمک می‌کنند در نظر می‌گیرد و این‌ها فراتر از شیوه‌های گفتمانی هستند. من ترجیح می‌دهم دو جنبه از کار وی در ایفای نقش[۱۷] را نقد کنم. اول اینکه او در اجرای نقش فرض می‌گیرد که جنسیت به‌طور کلی اصلاح می‌شود و امکان اینکه توصیف او بیش‌تر به نوع خاصی از اصلاح جنسیت برمی‌گردد را در نظر نمی‌گیرد، اصلاحی که در سرمایه‌داری متأخر صورت می‌گیرد و مستقیماً به مصرف انبوه مربوط است (بحثی که مثلاً رز ماری هنسی[۱۸] و کوین فلوید[۱۹] درباره‌ی اصلاح هویت جنسی مطرح کرده‌اند). سرمایه‌داری حتی در کار اولیه‌ی او درباره‌ی جنسیت مطرح نشده است.

دوم اینکه او تفسیر دریدا از سخنرانی آستین با عنوان روش تفسیر روابط اجتماعی و تاریخ را خیلی کلی در نظر می‌گیرد، برای مثال با به‌کارگیری مفهوم «تکرار[۲۰]» در تفسیر اعمال فعالیت‌های زیرزمینی. چیزی که من تلاش دارم در مقاله‌ام توضیح دهم این است که این کاربرد مفاهیم زبانی در واقعیت فرازبانی محدودیت‌های متعددی دارد و به ما در فهم پویایی تاریخی مبارزات کمک نمی‌کند. برای مثال، من نمی‌فهمم چگونه چیزی همچون واقعه‌ی تاریخی می‌تواند در آن چهارچوب مفهومی رخ دهد.

آیا می‌توانید به‌عنوان استاد فلسفه نظرتان را درباره‌ی دو مسئله بگویید: امروز فیلسوف زن بودن در رشته‌ای که سنتاً بسیار مردانه است، حتی با حقیقت ضد زن بودن فلسفه به‌طور تاریخی چگونه است؟ و نظر شما درباره‌ی روش‌شناختی گسترده‌ی فلسفه که از تاریخ اجتماعی دوری می‌کند و به ما پیشنهاد می‌کند که ما فیلسوف را «تنها» با متن بهتر می‌توانیم بشناسیم چیست؟

من یک تاریخ‌نگار فلسفه‌ام، به‌طور دقیق‌تر تاریخ‌نگار فلسفه‌ی باستانی و این رشته را در ایتالیا که ضرورتاً رشته‍ی مردانه‌ای نبود، یا حداقل به‌اندازه‌ی آمریکا و آلمان مردانه نبود، آموختم. در رشته‌ی من زنان سرشناس فیلسوفی نیز هستند و با این نگاه من تقریباً خوش‌شانس بودم چرا که کم‌تر به‌اندازه‌ای که برای مثال دانشجویان کوییر یا زنان من احساس می‌کنند، در معرض انزوا نبوده‌ام.

چنانچه گفته‌شده، فلسفه مشخصاً دارای یک مشکل است. از یک‌ طرف قانون کلی و رد فلسفه‌ی غیر غربی، برای مثال مکاتب متعدد فلسفه‌ی چینی، وجود دارد در کنار رد برخی از زنان فیلسوف. از طرف دیگر غلبه‌ی نظریه‌ی ایدآلیستی در اخلاق و تفکر سیاسی، به‌خصوص میان سنت تحلیلی است. بگذارید فقط بگویم که اگر ما وظیفه‌ی نظریه‌ی سیاسی و اخلاق را کمک به شناسایی، تشخیص و روشن شدن مسائل واقعی اجتماعی، سیاسی و اخلاقی بدانیم، در آن صورت نظریه‌ی ایدآلیستی از اساس بی‌فایده است.

منبع:
politicalcritique.org

[۱] Alternative Feminism

[۲] corporate and lean-in feminism فمینیسم شرکتی و وابسته به زنان سفید ثروتمند اطلاق می‌شود که دیدگاه روشنی از برابری جنسیتی ندارند.

[۳] a feminism for the 99 percent

[۴] Lean-in Feminism

[۵] Fight for Fifteen کتابی نوشته‌ی دیوید رلف درباره‌ی مبارزه برای درامد بیش‌تر که یکی از مطرح‌ترین داستان‌ها درباره‌ی کار در امریکا است.

[۶] ROC

[۷] اشاره به دیواری است که دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۷ برای مرز کشی بین آمریکا و مکزیک طرح کرده بود

[۸] Plain Racism

[۹] The Nation

[۱۰] Dangerous Liaisons

[۱۱] Bianca Beccalli

[۱۲] Rifondazione Comunista

[۱۳] Operaismo

[۱۴] Libreria delle donne

[۱۵] سازمان آمار ایتالیا

[۱۶] Performativity

[۱۷] performativity ایفاگری/ اجراگری/ خصوصاً ایفاگری زبانی و معنایی. به این معنا که زبان و خصوصاً در مورد جودیت باتلر، زبان جنسیت، فاقد یک معنای مطلق است؛ بلکه به‌ویژه حائز یک ماهیت برساختی است که همچون سایر عملکردها برحسب اقتضائات ویژه عمل معنا می‌یابد.

[۱۸] Rosemary Hennessy

[۱۹] Kevin Floyd

[۲۰] iteration

منبع:بیدارزنی برگرفته از اخبار روز: www.akhbar-rooz.com 

دختری با روسری افراشته، با پرچمی سفید

در عکسی که دور دنیا چرخید، او را با سر برهنه می‌بینیم‌ که روسری سفیدش را بر سر یک چوب تکان می‌دهد: دختر ناشناسی که امروز در زندان است. داچیا مارِینی، نویسنده ایتالیایی، متنی کوتاه در ستایش و حمایت از او نوشته است.

شجاعت زیادی می‌خواهد که اینچنین پیش روی کشورت، که سکوت کرده، بایستی و خود را نشان دهی، در برابر حاکمانی که در پاسخ اعتراضات خارجی زوزه می‌کشند، در مقابل جمع پاسدارهایی که آماده‌اند تا تو را بزنند و تنبیه‌ات کنند.
یک زن تنها، ایستاده روی نیمکت، روسری سفیدی‌ را که قرار بوده بر سرش باشد، برافراشته است. می‌توان آن را نشانه‌ای از تسلیم پنداشت: پرچم سفید به طور نمادین ترس را فرامی‌خواند. اما، با دیدن سر برهنه‌اش می‌فهمیم که پرچم سفیدش نشانه‌ تسلیم نیست، ژستی است که همه چیز را می‌گوید، بی آنکه کلمه‌ای بر زبان آورد. این زن آرام، فروتن و مصمم شعاری را فریاد نمی‌زند، حرکتی شورشی انجام نمی‌دهد. حتی احساس می‌کنیم که خود را در سکوت، قربانی امر نیکی می‌کند که از هر گونه ایدئولوژی، قانون و اعتقاد دینی فراتر می‌رود. این تن آرام با لباس تیره‌ای که دربرش گرفته، تنها می‌گوید: بس است! و آن را با چنان فصاحتی ابراز می‌کند که خود به یک پرچم بدل می‌شود.
تقریباً به رغم خواست خود، به تصویری مجازی در شبکه‌های بین‌المللی نت بدل شده است. انگار این دختر جوان مصمم و برآشفته که در صداقت اصیلش این چنین زیباست، می‌خواهد بگوید می‌دانم مرا خواهید زد، می‌دانم مرا به زندان خواهید انداخت و شاید شکنجه‌ام خواهید کرد. می‌توانید حتی مرا به مرگ متهم کنید، اما من اینجایم، تکان نمی‌خورم، و روسری‌ام را نمایش می‌دهم، یعنی تنها چیزی که بر آن مالکیت دارم، آنچه همزمان هم نشانه‌ی هویت جنسی‌ام است و هم انقیادم، برای آنکه به شما بفهمانم دیگر نمی‌خواهم، نمی‌توانم، دیگر بیکاری، فساد، فقدان چشم‌انداز آینده، و بندگی به عنوان دانشجو و زن را نمی‌خواهم، نمی‌توانم، دیگر غرور، استبداد، و تظاهرتان را به بازنمایی یک خدای خشک و قدرتمند عاری از انسانیت و درک نمی‌خواهم، نمی‌توانم.
گاه یک تصویر می‌تواند بیش از شمشیر یا اسلحه ضربه بزند. دختربچه‌ لختی را به یاد می‌آورم که از دهکده‌ بمباران‌شده‌اش در ویتنام فرار می‌کند، سایه‌ دانشجویی چینی را به یاد می‌آورم که رژه‌ تانک‌های مسلح را با حضور بدن بی‌سلاح و تنهایش متوقف می‌کند. خوب می‌دانیم که رژه تنها به این فرد بازنمایی‌شده خلاصه نمی‌شود، کسی که با نیروی یک غریزه حیاتی عمل می‌کند، بیرون از هرگونه ایدئولوژی یا طرح سیاسی قرار می‌گیرد: او سیمای مسیحی را به خود می‌گیرد که صلیبش را پیش روی مردمی که آزارش می‌دهند، به دوش می‌کشد، او تاریخی طولانی از تسلیم، تحقیر و سوءظن را روایت می‌کند.
ایران و مردمش را به غرور و صبر می‌شناسم؛ مردمانی که باور داشتند می‌تواند خود را از سلطنتی فاسد آزاد کنند، اما به قول معروف از چاله به چاه افتادند. تمامیت‌خواهی مذهبی تمایل دارد هرگونه آزادی و استقلال را بزداید… طبیعتاً هر آنکه به نام خدا قانون‌گذاری می‌کند، سلاحی کشنده در دست دارد: هرگونه اعتراض چون ارتداد خوانده می‌شود و مرتد دشمن است، نه تنها دشمنِ اویی که در آسمان است، که همچنین دشمن نماینده‌اش در زمین تلقی می‌شود… دولتی که به نام خدا حکومت می‌کند، حتی کورتر و بی‌شرم‌تر از حکومتی ا‌ست که به نام شاه یا رژیمی نظامی حکومت می‌کند. خدا نمی‌بخشاید. خصوصاً خدایی باستانی که هنوز هم عدالت را به مثابه یک انتقام شخصی قلمداد می‌کند.
در این لحظه، خیلی مهم ا‌ست به این دختر جوان کمک کنیم که در پنجه‌های پلیس سیاسی گرفتار نماند. مهم است که صداهای جهانی را برای دفاع از ابتکار ساکت و شجاعانه‌اش بلند کنیم. خلاف آنچه نسبی‌گرایان معتقدند، حجاب نه تنها یک عادت مذهبی، که ابزار انقیاد سیاسی و فرهنگی ا‌ست.
باید بنویسیم، و در مورد همه‌ این اتفاقات، علیه حکم اعدامی که بر سر این جوانان سنگینی می‌کند اعتراض کنیم، علیه زندان‌های سیاسی، علیه اجبار به داشتن حجاب، علیه شکنجه، علیه فقدان آزادی بیان و مخالفت.
منبع: Il Corriere della Sera
برگرفته از ایران گلوبال

ریشه های روز جهانی زن ماری دیویس، برگردان:هاتف رحمانی



                                     پوستر آلمانی روز جهانی زن از سال 1914

در طی بیست سال گذشته هزاران زن در سراسر جهان گرامی داشت روز جهانی زن را آغاز کرده اند. اما شیوه ای که این روز گرامی داشته می شود اغلب شباهت اندکی به هدف و خاستگاه های اصلی روز زن را حمل می کند . 
این امر ، به ویژه در فضای کنونی که در آن به اصول بنیادی حقوق زنان حمله می شود بد شانسی بزرگی است .
روز جهانی زن در آغاز قرن گذشته هم برای برجسته کردن و هم گرامی داشت مبارزه زنان علیه ستم و بهره کشی مضاعف از آن ها بنیاد گذاشته شد .
امروز ، مبارزه پیروز نشده است – مبارزه زنان هنوز مبارزه ماست . از این رو ، یادآوری ریشه های الهام سوسیالیستی روز جهانی زن با این امید که باز هم جنبش فمینیستی زنان ریشه دار در درکی طبقاتی از برابری زنان را شعله ور خواهد کرد به زنان و مردان در جنبش کارگری و هر جای دیگر به موقع است . ما می توانیم از تاریخ بیاموزیم ، اما ابتدا باید آن را دوباره کشف کنیم .
انگیزه روز جهانی زن از دو منبع– مبارزه زنان طبقه کارگر برای تشکیل اتحادیه های کارگری و مبارزه برای حق رای دادن زنان - سرچشمه می گیرد.
این دو موضوع زنان اروپایی را با خواهرانشان در امریکا در سال 1908 متحد کرد ، هزاران زن کارگر در نیویورک در اتحادیه بافندگان در میدان راجرز در سمت غربی مانهتن برای تشکیل اتحادیه خود و درخواست حق رای به اعتراض پرداختند.
این اعتراض تاریخی در 8 مارس روی داد . این اعتراض به قیام 30.000 نفری زنان کارگر بلوز دوز در سال بعد منجر شد ، که بنتیجه آن ایجاد اولین اتحادیه دائمی برای زنان کارگر در امریکا بود.
در این ضمن، اخبار نبرد قهرمانانه زنان کارگر امریکا به اروپا رسید – به ویژه الهام بخش زنان سوسیالیست اروپایی شد که کنفرانس بین المللی زنان سوسیالیست را به ابتکار فمنیست سوسیالیست المانی کلارا زتکین (1857-1933) تاسیس کرده بودند .
این سازمان برای اولین بار در سال 1907 در اشتوتگارت در کنار یکی از کنفرانس های دوره ای انترناسیونال دوم (1898-1914) گرد هم آمد. سه سال بعد در سال 1910، زتکین پیشنهاد زیر را در کنفرانس کپنهاگ انترناسیونال دوم مطرح کرد : " زنان سوسیالیست همه کشور ها هر ساله روز جهانی زن برگزار خواهند کرد، که مهم ترین هدف آن باید کمک به پیشرفت مبارزه زنان باشد . با این درخواست باید در اتصال با تمام مسائل زنان طبق قواعد سوسیالیستی رفتار شود. روز زن باید خصلت بین المللی داشته باشد و باید با دقت تدارک دیده شود."   
پیشنهاد پذیرفته شد .8 مارس مورد موافقت قرار گرفت ، اگر چه در این مرحله هیچ روز رسمی مشخص نشد .با این حال ، روز جهانی زن با راهپیمایی و اعتراض ها در امریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی در سال های منجر به جنگ اول جهانی ، البته در روز های متفاوتی بزرگ داشته شد (مثلا 18 مارس در سال 1911 در اتریش – مجارستان، المان ، دانمارک و سوئیس و سال بعد در فوریه در امریکا). تا مدت زیادی بعد از آن این بزرگداشت در بریتانیا مشخص نشده بود یا حتی مورد توجه قرار نگرفته بود .
در سال 1917 در روسیه ، روز جهانی زن اهمیت عظیمی یافت – برای انقلاب روسیه نقطه اوج بود. در 8 مارس (تقویم غربی)، کارگران زن در پتروگراد اعتصاب عمومی برگزار و خواستار صلح و نان شدند. جنبش اعتصابی از کارخانه به کارخانه گسترش یافت و به صورت موثری به یک طغیان تبدیل شد .    
روزنامه بلشویکی پراودا گزارش کرد که اقدام زنان به انقلاب ،به سرنگونی تزار ،به منادی انقلاب بلشویکی منجر شد . "اولین روز انقلاب روز زنان بود... زنان ... سرنوشت سربازان را تعیین کردند ، به سنگرها رفتند با سرباز ها صحبت کردند ، و بعد به انقلاب پیوستند... زنان درود بر شما ."
در سال 1922، به احترام نقش زنان در روز جهانی زن در 1917 ، لنین اعلام کرد که 8 مارس باید به طور رسمی روز زن تعیین شود. 
خیلی بعد تر روز زن در اتحاد شوروی و بسیاری از کشورهای سوسیالیست سابق تعطیلی ملی اعلام شد . جنگ سرد ممکن است این را که چرا تعطیل عمومی مورد بزرگداشت کمونیست ها در کشورهای سرمایه داری ، با وجود این واقعیت که در 1975 (سال جهانی زنان) ، سازمان ملل بسیار دیر هنگام 8 مارس را بعنوان روز جهانی زن به رسمیت شناخت نادیده گرفته می شد توضیح دهد.   
امروز ما اذعان داریم که روز جهانی زن فرصتی برای جلب توجه به مبارزه ما برای حقوق زنان ، به ارتباط این مبارزه با مبارزه جهانی زنان ، و نشان دادن همبستگی خواهری بین المللی با زنان کارگر سراسر جهان برای ما فراهم می آورد . 
این (همبستگی) اکنون مبرم تر از همیشه است . ما شاهد گسترش شکاف پرداخت دستمزد جنسیتی ، افزایش زنانه سازی فقر، بسته شدن فضای های امن زنان ، و حمله ای موذیانه بر هر مفهومی از حقوق زنان به سود سیاست های ایدئولوژی هویتی هستیم .    
به این خاطر همه کسانی که روز جهانی زن را گرامی می دارند نباید منشا فمنیستی سوسیالیستی آن را فراموش کنند. ما باید از 8 مارس برای تعهد به دو برابر کردن تلاش هایمان برای حفظ و گسترش حقوق زنان " برای همه و نه برای تعدادی اندک" استفاده کنیم.
بهای برابری زنان توجه ابدی را می طلبد .

منبع: مورنینگ استار  morningstaronline.co.uk  برگرفته از سایت اخبار روز

مروری بر اجباری شدن حجاب (۱۳۵۷ تا۱۳۶۰) هاله صفرزاده

برخورد با زنان بی ‌‌حجاب از روزهای قبل از انقلاب و در همان تظاهرات ضد رژیم پهلوی شروع شده بود و خشونتبارترین نمود آن اسیدپاشی به زنان بی حجاب بود. این مساله را می ‌‌توان از اولین نشانه های رشد بنیادگرایی در ایران، در راستای ایجاد کمربند سبز دانست. در 12فروردین 57 مطلبی با عنوان" ساواک جنگ سردی را علیه مبارزان آغاز کرده است/ چه کسی بر روی زنان اسید می ‌‌پاشد" منتشر شد.1 در این مقاله حمله به زنان و دختران و پاره کردن لباس آنان، ضرب و شتم و اسیدپاشی به بهانه پوشش نامناسب به ساواک منتسب می ‌‌شود و نویسنده معتقد است که ساواک به این طریق میخواهد بین مردان و زنان مبارز و مبارزان چپ و مذهبی تفرقه ایجاد کند. 
"ساواک برای طبیعی جلوه دادن نمایش دسیسه آمیز خود در گوشه و کنار شهر با حمله به زنان، چاقو کشیدن بر روی آنها و اسیدپاشی و تهدید و عربده جویی وحشت عمومی را برانگیخت و آنگاه کوشید خشم ناشی از این وحشت را به سوی مبارزان مذهبی سرازیر کند. در شرایطی که زنان ایران دوش به دوش مردان، پدران و همسران خود در کوچه و خیابان به خاک و خون میافتند و در شکنجه گاه ها و زندانها سلاخی می شوند و می پوسند و بدترین و سخت ترین تبعیض و استثمار و ستم و تحقیر و محرومیت را تحمل میکنند، ... در باغهای چای و مزارع شالی و مرکبات و... عرق میریزند، پشت ماشین کارخانه ها قطره قطره هستی ظریفشان را وام میگذارند، سخن گفتن از فاصله زن و مرد تقاضای بازگشت زن به کنج خانه، بستن دانشگاه به روی هزاران استعداد پربار زنانه و محرومیت از نیروی مادی و معنوی نیمی از پیکر خود صدایی است که تنها میتواند از حلقوم ارتجاع خارج شود و ساواک هم این را میداند. ساواک با این تیر زهرآلود دو هدف را نشانه رفته است: از یک سو میخواهد بگوید که این مدعیان آزادی چه کسانی هستند آنان میخواهند چرخ زمان را به عقب برگردانند و زنان را به حرمسراها و آشپزخانه های عهد بوق پس برانند و از سوی دیگر با این حیله که به دست خود پخته و پرداخته نه تنها خیل زنان بلکه به زعم خود مردان را نیز نسبت به عناصر مذهبی بدبین کنند..." 

ادامه ی تعرض به زنان بی حجاب و بدون چادر و تشدید برخوردها با آنان در سالهای بعد نشان از روندی مشخص داشت. در آیندگان 26 دی ماه 57 بیانیه "زنان مجاهد" در مورد تهدید زنان و دختران بی ‌‌چادر منتشر شده است. البته روشن نیست این "زنان مجاهد" چه کسانی هستند زیرا دیگر خبری از آنان در مطبوعات به چشم نمیخورد. در بخشی از این بیانیه چنین آمده است: 
"اخیرا در برخی از شهرهای میهن ما مانند تبریز، همدان، کرمان، و... دیده شده که گروه ی ناآگاه زنان و دختران بیچادر را تهدید به آتش زدن، چاقوکشی، و اسیدپاشی میکنند و حتا تا آنجا از جریان انقلاب بزرگ ملت ایران به دور ماندهاند که علت و ریشه ی این انقلاب را مساله آزادی زنان و راه به ثمر رسیدن آن را در چادر به سر کردن زنان میدانند... در شهر همدان اعلامیه هایی به دیوارها چسبانیده اند که در آن تاکید شده است که از رفت و آمد زنان بی چادر جلوگیری خواهد شد..." 
در کیهان مورخه 27 دی ماه 57 در خبر دیگری میخوانیم که "دانشگاه یان دانشگاه آزاد" تهدید زنان بی چادر را محکوم کردند: 
"انتشار بیانیه افشاگرانه زنان مجاهد در رابطه با برخی حرکات ناآگاهانه گروه های پراکنده همانند تهدید زنان و دختران بی چادر و آتش زدن و چاقوکشی و اسیدپاشی که در حقیقت ناشی از عدم آگاه ی آنها و تاثیر تبلیغات خائنانه عناصر مزدور میباشد زنگ خطر تازهای را به صدا درآورد." 
سپس به نقش زنان ایران در مبارزات ملی علیه استبداد و استعمار از آغاز مشروطه تا کنون اشاره کرده و چنین ادامه یافته است: 
"جمع بیشماری از زنان ایران با شکل و لباس و دیدگاه های متفاوت همگام با برادران خود در سالهای سیاه اخیر دلیرانه شه ید شده و یا رنج زندان و شکنجه را به جان خریدند. بنابراین سعی در دور نگه داشتن این نیروی عظیم از صحنه ی مبارزات ملت ایران به بهانه های تعصب ‌‌آمیز قشری، عملی نادرست و در جهت منافع استبداد و استعمار است. در ادامه نیز ضمن تقبیح چنین حرکات ارتجاعی و تایید بیانیه ی زنان مجاهد از تمام گروه های مبارز ملی، احزاب و سازمانهای مترقی به ویژه روحانیون آزادیخواه و پیشرو و متعهد انتظار دارد با محکوم کردن این گونه انحرافات به ارشاد عناصر ناآگاه پرداخته و از ایجاد هر گونه تفرقه در صفوف مبارزان راستین ملت جلوگیری نمایند." 
در تظاهرات این روزها از حضور زنان چادری گزارش ‌‌هایی منتشر شده است که عینک سیاه به چشم و دستکش به دست داشتند و از کیفشان روسری در می ‌‌آوردند و به زنان بی ‌‌حجاب میدادند و میگفتند: "خواهر باحجاب در تظاهرات شرکت کن".2 در روزنامه ی آیندگان 28 دی ماه 1357اطلاعیه "زنان پیشرو" مبنی بر حضور در راهپیمایی اربعین منتشر شده است. اما مشخص نیست این "زنان پیشرو" چه کسانی بودند و چه گرایشی داشتند. در این بیانیه آمده است : 
"... از کلیه زنان مبارز و خانه ‌‌دار، پزشک و مهندس و دانشجو و دانشآموز ... تقاضا میکنیم که روز جمعه به طرز شایسته ای در این تظاهرات شرکت کرده و آزادانه در راه تحقق کامل انسانی و ساختن ایرانی آزاد و مستقل نهضت باشکوه آزادمردان و آزادزنان را تحکیم بخشند." 
شرکت زنان در تظاهرات اربعین با تظاهرات پیش از آن بسیار متفاوت بود. به طور مشخص حضور زنان با چادر به نحو چشمگیری افزایش یافته بود و در بسیاری از شهرها به صفوف زنان بی ‌‌حجاب و گروه های چپ حمله شد. در خبری که در کیهان 30 دی ماه منتشر شد ، چنین آمده است: 
" ... برخی افراد مشکوک در دسته های کوچک سعی کردند تظاهرات را به آشوب بکشانند. این افراد در ونک عکس دکتر مصدق را پایین کشیدند و در مقابل دانشگاه درگیری خطرناکی ایجاد کردند ... وقتی متوجه صف آموزگاران شدند که با در دست داشتن عکسهای آیتاله خمینی، شریعتمداری، صمد بهرنگی و خسرو گلسروخی و خسرو روزبه حرکت میکردند، کوشیدند صف آنها را متفرق کنند. گروه های کوچکی که در پناه شعار "حزب فقط حزباله / رهبر فقط روحاله" حرکت میکردند به صف معلمان حمله کردند. در نتیجه چند نفر مجروح شدند ... افراد مشکوک به زنان بیچادر رنگ پاشیدند و سعی کردند با وانت، صف معلمان را زیر بگیرند. چند زن و مرد ... که خطر را متوجه گروه ی از هموطنان دیدند، جلوی وانت دراز کشیدند.... " 
در این روزها مساله زنان و موقعیت آنان در حکومت آینده یکی از مسایلی بود که خبرنگاران خارجی در مصاحبه با روحانیون و مسوولان مطرح می ‌‌کردند. آیتاله منتظری در این مورد به خبرنگار فرانسوی گفته بود: 
" اصولا حجاب اسلامی به معنی پوشیده شدن در چادر نیست و هدف آن است که زن در جامعه لخت نباشد که وسیله شهوت ‌‌رانی قرار گیرد و گرنه با مراعات حجاب اسلامی و عدم اختلاط دختر و پسر از نظر اسلامی آزادیهای مورد نیاز زنان و دختران تامین میشود و آنها از تمام مزایا و حقوق اجتماعی مشروع بهرهمند هستند." 3 
در اول بهمن ماه، در روزنامه آیندگان مصاحبه آیتاله خمینی با روزنامه ‌‌ی السفیر منتشر شد. در این مصاحبه گفته شده بود: 
"زن مسلمان چادر سر کردن را انتخاب کرده است و این به علت آموزش اسلامی است که دیده است. در آینده زنان آزاد خواهند بود که در این باره تصمیم بگیرند ما تنها پوشیدن لباسهای خلاف عفت را ممنوع خواه یم کرد." 
در بهمن 57 آیتاله خمینی در پاسخ به سوال نوشابه امیری که پرسی:"د فکر میکنید آیا زنان ما حتما باید حجاب داشته باشند و مثلا روسری رو سر داشته باشند؟" چنین گفت: 
"ترقی به کمالات انسانی و با اثر بودن یک زن در مملکت است نه به این که سینما برویم که "دانس" برویم و اینها ترقیاتی است که محمدرضا برای شما درست کرد که شما را به عقب رانده که ما باید بعدها جبران کنیم.4 
دیگر سران آینده ‌‌ی حکومت اسلامی نیز در مصاحبه ‌‌هایی به مسایل زنان پرداخته ‌‌اند و در این مصاحبه ‌‌ها به بیانهای متفاوت گفته شده بود که در اسلام زن و مرد برابر هستند اما اسلام جلوی هر نوع فسادی را خواهد گرفت و قوانین اسلام از جمله ارث دو برابر مردان و... اجرا خواهد شد.5 
آقای ابراه یم یزدی در گفت و گو با حمیده امیری، خبرنگار کیهان، اعلام کرد: 
" آنچه در نظام اسلامی باید رعایت شود عفت و عصمت است. ولو اینکه کسی معتقد به حجاب نباشد باید یک اصولی را رعایت کند این مختص به زنان نیست. 6 
آیت اله ربانی شیرازی اعلام کرد که زنان در انتخاب چادر یا پوشش اسلامی آزادند. شریعتمداری در مورد تساوی زن و مرد چنین گفت: 
"اسلام با تحصیل زن و دختر مخالفتی ندارد. منته ی امتزاج زن و مرد و مدارس مختلط و بیعفتی و این کار البته از نظر اسلام درست نیست. اسلام درس و معلم میخواهد، مدرسهای که مجلس معاشقه باشد را تجویز نمیکند. داشتن علیحده، ازدواج علیحده، اسلام زن را از نظر حفاظتی و شهوتی نگاه نمیکند بلکه برای زن ارزش قائل است، احترام قائل است. برنامه هایی دارد چنانچه روی آن برنامه ها کار کند، تحصیل هم میکنند به مقامات عالی هم برسند. ولی خوب مطابق قوانینی که در اسلام است عفت و شخصیت او و احترام و مقام خود را باید حفظ کنند که اگر یک حکومت اسلامی باشد ه یچ کدام از اینها ترسی ندارد." 
پس از 22 بهمن مساله حجاب زنان جدی ‌‌تر شد. نمونه ی مشهود این محدودیت، حذف زنان بیحجاب از تلویزیون و اخراج کسانی بود که تن به این حجاب اجباری ندادند. روز 16 اسفند آیتاله خمینی در نطقی در جمع طلاب قم ضمن انتقاد از دولت بازرگان اعلام کرد: 
" شنیده ‌‌ام وزارتخانه ها همان است که در زمان طاغوت بود ... وزارتخانه های فعلی غیراسلامی است... در وزارتخانه های اسلامی نباید زنهای لخت بیایند ... زن ‌‌ها بروند اما باحجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار بکنند لیکن با حجاب شرعی باشد ..." 
انتشار این مطلب، عکس ‌‌العملهای بسیاری را به دنبال داشت، هم از جانب موافقان و هم مخالفان حجاب اجباری. لحن این گفته و تشدید برخوردهای وحشیانه مرتجعان به زنان، به گونه ‌‌ای حساسیت ایجاد کرد که در 17 اسفند حجت الاسلام اشراقی، داماد آیت اله خمینی، طی مصاحبه ای در مورد حجاب این گونه صحبت کرد: 
"سوال: امروز پیرو پیام امام که فرموده بودند که از فردا باید بانوان با حجاب اسلامی در وزارتخانه ها حاضر شوند، متاسفانه عده ای تندرو با شدت عمل از بانوان بی ‌‌حجاب و اقلیتهای مذهبی خواسته اند که از فردا حتما باید چادر سرشان کنند والا با شدت عمل مردم مواجه می ‌‌شوند. خواهشمند است بفرمایید نظر امام به این شدیدی بوده و یا اینکه اصولا ایشان نظر دیگری داشتند. 
جواب: من امیدوارم که این حرف درست نباشد که با شدت عمل، مردم بخواهند نهی از منکر کنند. اما آنچه خواست امام است، این است: خلاصه باید حجاب اسلامی رواج پیدا کند. البته در سطح مقداری از وزارت خانه ها، ادارات، حتا دانشگاه ها و مدارس و دبیرستانها، بایستی توجیه بشود که خانمها رعایت حجاب اسلامی را بکنند و معنای حجاب اسلامی هم چادر نیست ... چه بهتر که مردم حتا المقدور سعی کنند که رعایت موازین اسلامی را بکنند و خانمها را نصیحت کنند و تشویق کنند و تذکر دهند به حجاب اسلامی و از طرف دیگر خانمها هم باید این حکم اسلامی را خودشان اجرا کنند... 
انشاء ا... حجاب اسلامی در سطح مملکت پیاده شود و این شرافت خانمهاست، کرامت خانمهاست. در مورد اقلیتهای مذهبی هم البته آنها هم اگر رعایت حجاب اسلامی را بکنند، برای اینکه معلوم نیست که این خانم مسلمان است یا غیرمسلمان، البته بهتر است. بنابر این خواست امام خمینی این است که حجاب اسلامی باید در مملکت رعایت شود و ... " 
این خبر، اعتراضات بسیار و همچنین تشدید حملات به زنان بی حجاب را به دنبال داشت. واکنشهای مقامات و مصاحبه های آنان و اطلاعیه ی دادستانی نشان میدهد که این گونه حملات مساله ساز بوده است. زنان نیز با تمام قوا در مقابل حجاب اجباری مقاومت کرده و بارها و بارها به اشکال مختلف مورد تعدی و آزار قرار گرفتند. 
اولین بزرگداشت روز جهانی زن، 17 اسفند 57 همزمان شد با اعتراض هماهنگ، وسیع و خودانگیخته زنان علیه حجاب اجباری گو اینکه برگزارکنندگان این مراسم فراخوانی برای این اعتراضات نداده بودند و حتا در برخی از این مراسم به شرکتکنندگان در تظاهرات مجال سخنرانی داده نشد اما برخی دیگر از برگزارکنندگان، برای پیوستن به تظاهرات مراسم را زودتر از موعد مقرر به پایان رساندند. 
این اعتراضات خودانگیخته بود و بسیاری از زنان کارمند، پرستار، معلم، دختران دانش ‌‌آموز و دانشجو در آن شرکت فعال داشتند. بخشی از زنان طبقات مرفه نیز در تظاهرات شرکت داشتند. حضور آنان بهانه ای شد تا به تظاهرکنندگان انگ "ضدانقلاب" زده شود. این اعتراضات که چهار روز طول کشید، در روزنامه آیندگان انعکاس بیشتری یافت. در نشریات رسمی مانند کیهان و اطلاعات از این اعتراضات خبر کمتری منتشر شد و صدا و سیما نیز آن را سانسور کرد. زنان در روز 21 اسفند در اعتراض به عملکرد صدا و سیما در پوشش دادن این اخبار جلوی این سازمان تجمع کردند. 
برخی از سازمانهای سیاسی این تظاهرات را اعتراضی خودانگیخته علیه اولین تهاجم به آزادیهای فردی به شمار نیاوردند و حضور "زنان بورژوا" را نشانهای از اقدامات امپریالیسم برای به انحراف کشاندن مبارزات ضدامپریالیستی مردم ایران دانستند. آنان معتقد بودند که هواداران بختیار از این گونه اعتراضات بیشترین بهرهبرداری را خواهند کرد، در نتیجه به شکل سازمانی و مشخص از این اعتراضات حمایت نکردند. هر چند بسیاری از این سازمانها علیه حجاب اجباری بیانیه دادند و آزادی انتخاب پوشش را حق زنان دانستند و تعداد زیادی از اعضای این سازمانها به طور فردی در این اعتراضات شرکت کردند. 
اما حکومت تازه تاسیس، این اعتراضات را به درستی تحلیل کرد. آنها قدرت اعتراضات زنان را دریافته بودند و به روشنی پیش بینی میکردند که اگر این اعتراضات مهار نشود، چه نیروی اجتماعی را به دنبال خود خواهد کشاند و این ‌‌که نمی ‌‌توان شتابزده محدودیتهایی برای زنان ایجاد کرد. به این دلیل به سرعت عقب نشستند و سعی کردند به شیوه ‌‌های گوناگون اعتراضات زنان را کنترل کرده و کاهش دهند. هر چند اندکی هم از موضع خود کوتاه نیامدند، اما با احتیاط بیشتر و گام به گام جلو آمدند. شخصیتهای محبوبِ مذهبی در این میان دست به کار شدند و با ادبیات دیگری مساله را توجیه کردند. آیتالله طالقانی در مصاحبهای، نظر خود را در مورد حجاب این گونه بیان کرد: 
”حجاب به معنای عامش و نه مخصوص به چادر و وضع خاص، یعنی حفظ عفاف و حفظ وقار و شخصیت زن ... اشتباه میکنند خانمهای ما، که (می پندارند) اگر یک روسری روی سرشان بگذارند این از حیثیت آنها کم خواهد شد و از شخصیت ‌‌شان کاسته خواهد شد... این حجاب ساخته من و فقیه و اینها نیست، نص صریح قرآن است... آیا این مانع از آن است که کار اداری داشته باشند؟ نه. مانع از این است که کار فرهنگی داشته باشند؟ نه. به شرطی که در راه خدمت باشد. ما، اسلام، قرآن و مراجع دینی میخواهند زنان ما شخصیتشان حفظ شود و اصل مساله این است که ه یچ اجباری در کار نیست و مساله چادر هم نیست.“ 
در بخش دیگری از صحبت چنین ادامه دادند: 
"هو و جنجال راه نیاندازند و همانطور که بارها گفتیم همه حقوق حقه زنان در اسلام و در محیط جمهوری اسلامی محفوظ خواهد ماند و از آنها خواهش میکنیم که با لباس ساده با وقار، روسری هم روی سرشان بیاندازد به جائی بر نمیخورد. آنهائی هم که میخواهند مویشان خراب نشود اگر روی مویشان روسری بیاندازند بهتر است و بیشتر محفوظ میماند... چه جنگها، چه قتلها چه فجایع که تا یک سال قبل دائما هر روز یک قسمت از اخبار روزنامه ها همین فجایع بود. منشا اینها کی بود؟ منشا اینها از کجا بود؟ غیر از همین تحریکات بیجا بود؟ واقعا یک عده زنها این جوانها را اذیت میکردند. یک عده ای شکایت داشتند جوانهای ما را اذیت میکنند. یک جوانی که وسیله زن گرفتن ندارد، وسیله کار ندارد، زندگی با سر و سامان ندارد، وقتی این زن را با این صورت میبیند که گاه ی یک پیرزن پنجاه شصت ساله خودش را مثل یک دختر ۱۴ ساله نمایش میدهد توی خیابان یا سر کوچه، این بیچاره اذیتش میکند. ناراحتاش میکند و این یک جور آزار جوانها است و امیدواریم که بعد از این جوانهای ما هم سر و سامان پیدا کنند ... اجباری حتی برای زنهای مسلمان هم نیست. چه اجباری؟ حضرت آیت الله خمینی نصیحتی کردند مانند پدری که به فرزندش نصیحت میکند راهنمائیش میکند که شما این جور باشید به این سبک باشید." 7 

در صحبت دیگری آیت اله طالقانی چنین گفت: 
"در اسلام به قدری حق به زنان داده شده که مردها باید قیام کنند." 8 
"معاون نخست وزیرو سخنگوی دولت طی مصاحبهای نظر دولت را در باره حجاب اعلام کرد. وی گفت بدیه ی است نخست وزیر و خانوادهاش از قدیم طرفدار و مشوق و معتقد به حجاب در حد معقول و عملی و صحیح اسلامی آن بودهاند ولی ایشان و همه آقایان وزرا معتقد و عامل به آیه کریمه "لااکراه فی الدین" میباشند و دستور اجبار حجاب برای خانمها صادر نمینمایند. اعلام صریح دو روز قبل آیت الله العظمی خمینی که احدی حق تعرض و مزاحمت خانمها را ندارد موید عمل دولت بر عدم الزام خانمهای کارمند و مراجعین به ادارات میباشد، البته نمایشگری و عریانی و جلفی مسأله دیگری است که مسلما در ایران بعد از انقلاب اسلامی و در دولتهای اسلامی نمیتواند جواز و پذیرش داشته باشد."9 
طرح این نکته که حجاب نص صریح قرآن است، نشان از آن داشت که جایی برای مماشات در این زمینه وجود ندارد و افراطیون بیکار نخواهند نشست. آنان که قبل از پیروزی 22 بهمن دست به کار شده بودند اقدامات خود را ادامه دادند. دیگر ساواکی هم در کار نبود که این برخوردها را بتوان به آن نسبت داد. حمله به زنان بی ‌‌حجاب، آنقدر گسترده و وحشیانه صورت میگرفت که دادستانی تهران مجبور شد اطلاعیه ای در این مورد بدهد و اعلام کند: 
”هرکس به هر عنوان و بهانه، اعم از نحوه لباس پوشیدن و غیر آن، متعرض یا مزاحم بانوان شود یا با الفاظ و حرکات مخالف شئون، به حیثیت آنان توه ین کنند، طبق قانون مصوب 1336 تعقیب و مجازات می شود“. 
اطلاعیهای نیز از جانب دفتر آیت ا... خمینی صادر شد: 
”بر اساس خبرهای رسیده، گروه ی جنایتکار و خیانتپیشه، تحت عنوان کمیته، مزاحم بانوان محترم شده و به ایشان توه ین میکنند. ماموران کمیته های انقلاب موظفند با کمال دقت، مراقب باشند چنین اعمالی را با نهایت شدت جلوگیری کنند.“ 

مختصری از اعتراضات زنان علیه حجاب اجباری در روزهای 17 تا 21 اسفند 57
به نقل از نشریات آیندگان، کیهان و اطلاعات
پنج شنبه 17 اسفند1357

بسیاری از زنان کارمند در محل کار خود حاضر نشدند و به صورت گروه ی یا انفرادی به سوی دانشگاه تهران حرکت کردند. دختران دانشآموز مدارس را تعطیل کرده و از دبیرستان ‌‌ها به سمت دانشگاه به راه افتادند. دانشگاه در آن روزها به میعادگاه معترضان تبدیل شده بود. برخی از زنان کارمند ِبدون حجاب هم که با دربسته ی محلهای کار خود مواجه شده بودند، به سوی دانشگاه تهران روان شدند. نماینده کارکنان زن هواپیمایی ملی ایران به خبرنگار اطلاعات می ‌‌گوید: "عده ای ما را متهم کرده اند که نیمه لخت به سر کار میرویم در حالی که یونیفورم ما کاملا پوشیده است." کارکنان بیمارستان به ‌‌آورد اعلام کردند اگر در این مورد تصمیم قاطعی اتخاذ نشود، نمیتوانند سرکار بروند... شعارهای زنان در این روز عبارت بودند از: "حجاب ما صداقت و پاکی ما"، "زن آزاده حجاب فطری داره"،"نه روسری نه توسری"،"استقلال آزادی"، "می ‌‌جنگیم می ‌‌جنگیم برای آزادی"، "مرگ بر استبداد، درود بر آزادی"... 
در صف مقابل مردانی بودند که شعار میدادند: "حزب فقط حزباله" در برخی خبرها آمده که برخی از آنان عورت خود را نشان زنان میدادند و فریاد میزدند:" شماها چادر نمی ‌‌خواه ید این را می ‌‌خواه ید". یورش به زنان راهپیما، پاره کردن چترهایشان، پرتاب گلوله ‌‌های برفی که درون آن سنگ بود از جمله برخوردهای طرفداران حجاب با زنان بود؛ اما این توه ین و آزارها از شدت و میزان اعتراضات نکاست. زنان معترض توانستند اینان را از میدان انقلاب تا دانشگاه تهران عقب برانند و خود را به صحن دانشگاه برسانند. در جای دیگر وقتی حزب الهی ها راه را بر گروه ی از زنان و دختران بستند، دختر دانش آموزی از صف بیرون آمد و شعار داد:" در بهار آزادی جای آزادی خالی". این مساله سبب ایجاد درگیری شد. 
جمعیت زیادی در دانشگاه به هم رسیدند. بحث و گفت و گو در مورد حجاب فضا را ملتهب کرده بود. در دانشکده هنرهای زیبا برنامه ی 8 مارس اتحادیه انقلابی زنان مبارز به پایان رسید و صدها تن به جمع زنان معترض پیوستند. اتحادیه بیداری زنان طی یک تصمیمگیری برنامه را ناتمام گذاشته و به راهپیمایی پیوست. جمعیت به سمت کاخ نخست وزیری حرکت کرد. ه یاتی از سوی زنان به داخل نخست وزیری رفت تا با امیرانتظام صحبت کنند. گروه ی از زنان با حجاب کامل نیز وارد شده و خواستار حجاب شده بودند. هر چند ایشان هیچ گروه ی را نپذیرفتند. 

18 اسفند 1357 

باز هم زنان به دانشگاه تهران میروند. تعدادی سخنرانی انجام می ‌‌شود. یکی از زنان عضو اتحادیه انقلابی زنان مبارز پیشنهاد تحصن در دانشگاه را میدهد که پذیرفته نمی شود. رای بر راهپیمایی است. شعارهای این روز: "استبداد را در هر لباسی محکوم می ‌‌کنیم"، "مرگ بر ارتجاع"، "در طلوع آزادی جای حق خالیست"... این روز هم زنان از حمله حزب الهی ها در امان نبودند. در خیابان شاه یک اتومبیل پژو که شماره ی آن نیز منتشر شد، قصد داشت به میان جمعیت براند که مردم جلوی آن را گرفتند. کمیته ه یچ اقدامی برای محافظت از زنان نمیکند. صدا و سیما هم از این راهپیمایی و چوب و چماقها هیچ نمیگوید. 

19 اسفند1357

عده ‌‌ی زیادی که اکثریت آنان را زنان تشکیل میدادند، به منظور اعلام نظر خود در مورد حجاب در محوطه دادگستری اجتماع کردند. این گروه ها عبارت بودند از: 
تعدادی از زنان وکیل، جمعیت حقوقدانان، کارمندان شرکت هواپیمایی ایران، دانش ‌‌جویان، دانش آموزان، هنرجویان موسیقی، کارکنان وزارت دادگستری، عدهای از دبیران دبیرستان ‌‌های تهران و گروه های دیگر. عدهای از دانش آموزانی که قصد پیوستن به این گروه را داشتند، در خیابان تخت جمشید (طالقانی) روبروی شرکت نفت، توسط گروه ی از مخالفان متفرق شدند. تعدادی از دانش آموزان در مدارس ‌‌شان متحصن شدند. شعارهایی که توسط جمعیت داده میشد: 
”حجاب باید در فطرت زن باشد“، ”می ‌‌جنگیم می ‌‌جنگیم/ بر ضد استبداد“، ”استقلال، مساوات، آزادی“، ”زن و مرد کشته شدند/ هر دو باید آزاد باشند“."وقتی جنگ حجاب میان من و توست/ پیروزی نخواهد بود"، "برابری برادری / نه چادر نه روسری"، "ما را به گلوله بستند / مردم قضاوت کنید"، "گلوله راه حل شاه بود"،" توپ تانک، استبداد / دیگر اثر نداره" 
در این تظاهرات دسته ای از پسران جوان دور زنان معترض زنجیر درست کردند و مانع از حمله به آنان شدند. 
گزارش دیگری حاکی است که گروه ی از میهمانداران زن و کادر زن هواپیمایی ملی ایران نیز، آن روز صبح به سوی دانشگاه تهران حرکت نموده و در آنجا به عنوان اعلام همبستگی با سایر گروه های تظاهرکننده زنان، تجمع کردند و خواستار رسیدگی به خواسته ‌‌های خود شدند. همچنین جمعی از کارمندان زن رادیو و تلویزیون، در محل سازمان واقع در خیابان جام جم، گرد آمدند تا به سوی کاخ دادگستری حرکت کنند. 

در تجمع دادگستری، قطعنامه ای خوانده شد و زنان تجمع ‌‌کننده، خواسته های خود را به شرح زیر اعلام کردند: 
1- پوشش متعارف زنان، باید با توجه به عرف و عادت و اقتضای محیط، به تشخیص خود آنان واگذار شود. 
2- حق برخورداری از حقوق مساوی با مردان، از حقوق مدنی برای زنان کشور شناخته شده و هرگونه تبعیضی در این قانون و قوانین مربوط به حقوق خانواده، از میان برداشته شود. 
3- حقوق سیاسی و اجتماعی و اقتصادی زنان، بدون هیچ تبعیضی حفظ و تامین گردد. 
4- امنیت کامل زنان در استفاده از حقوق و آزادیهای قانونی تضمین شود. 
5- برخورداری واقعی از آزادیهای سیاسی، آزادی قلم و بیان و عقیده و آزادی شغل و اجتماعات، برای زنان و مردان کشور تضمین گردد. 
6- هر نوع نابرابری بین زن و مرد در قوانین موضوعه، مرتفع شود. 

20 اسفند 1357 

روزنامه ی آیندگان ، خبرهایی از زنان منتشر کرد که در تظاهرات زخمی شده بودند. چهار زن در تظاهرات روز قبل چاقو خورده بودند.

21 اسفند 1357 

از صبح آن روز، گروه های مختلف زنان که مخالف تحمیل حجاب بودند، به منظور راهپیمایی در دانشگاه تهران اجتماع کردند. اطلاعیه دادستانی و نظر مهندس بازرگان مبنی بر عدم تحمیل حجاب منتشر شده بود. بر خلاف آنچه گفته میشود، مردان هم در این اعتراضات علیه حجاب اجباری به حمایت از زنان شرکت داشتند.10 
زنان به خیابان میآیند. بر خلاف روزهای قبل به زنان یورش نمیآورند بلکه میکوشند از حرکت آنان جلوگیری کنند. کمی بعد حزب اله با مشت و لگد به جان مردانی میافتد که حفاظت از زنان را بر عهده گرفته اند: 
" بچه کو..ها، ساواکیها، نوکرهای امپریالیست، عامل سیا و..." 
مردان خم به ابرو نمی آورند صف زنان به پیش میرود هفت کیلومتر درازا دارد. در مقابل بیمارستانها و مدارس میایستند ... پرشمارتر میشوند، مردان زیادی نیز به آنان پیوسته اند... 15 تا 20 هزار نفر، در پس راهپیمایان حدود 600 حزب الهی روانند و پیشاپیش هم 50 زن چادری که شعار میدهند: "ساواکی منافق پیوندتان ننگین باد"، "بی حجاب کمونیست /طرفدار کارگر نمیشه" و زنان پاسخ میدادند "آزادی، فرهنگ ما/ خاموش بودن، ننگ ما"... 11 
میدان آزادی محاصره شده است. حزب اله و ماموران "ژ.ث" 12به دست به تظاهرکنندگان حمله می ‌‌کنند. تظاهرکنندگان و ضدتظاهرکنندگان در هم می آمیزند. آتش و دود، دو هزار زن به میدان میرسند اما به آنان اجازه داده نمی ‌‌شود قطعنامه ی خود را بخوانند. راهبندان ایجاد میشود در صفوف زنان شکاف میافتد و صفوف زنان نمی ‌‌توانند منسجم باقی بمانند. ساعت 5 بعد از ظهر تعدادی از این زنان خود را به تلویزیون می ‌‌رسانند. در حالی که شعار میدادند" مرگ بر سانسورچی"، "آزادی زنانه حق مسلم ماست"،"ای زن آزاده از حقت دفاع کن"،"اتحاد برابری پیروزی"، "مساله حجاب نیست. حقوق مساوی است". "آزادی باید نباید نداره" و...

در آیندگان اخبار این روز این گونه گزارش شده است: 
«در پی تظاهرات چند روزه اخیر زنان کشور، گروه های دیگری از زنان در تظاهرات و راه پیماییهایی شرکت کردند. تظاهرات زنان در محوطه دانشگاه تهران، تا حدود ظهر ادامه داشت و طی آن، سخنانی در باره نقش اجتماعی زنان، مسایل و مشکلاتی که در آن روزها با آن درگیر بودند و نیز مساله حجاب، از سوی نمایندگان گروه های مختلف زنان ایراد شد. 
در آن گردهمایی، عده بسیاری از مردان موافق و مخالف با حجاب، حضور داشتند که عدهای از آنها شعار میدادند: ”مساله حجاب نیست/ توطئه امریکاست“. 
"جمعیت زنان" و "اتحادیه انقلابی زنان مبارز"، که در جهت هماهنگی این دو سازمان و تاکید بر از بین رفتن استثمار طبقاتی میکوشیدند، در دانشگاه صنعتی، هم زمان با تظاهرات بانوان، با انتشار پرسش نامه هایی، به عضوگیری پرداختند. هم چنین صبح آن روز، هزاران نفر از زنان، به سوی میدان آزادی راهپیمایی کردند که تا ساعت 4 بعد از ظهر ادامه داشت. آنها در حالی که توسط حلقهای از مردان محافظت میشدند، شعار میدادند: ”آزادی فرهنگ/ خاموش بودن ننگ“، ”مرگ بر ساواکی“، ”مرگ بر سانسورچی“. 
زنان در میدان آزادی، به علت تهاجم این عده نتوانستند سخنرانی کنند، از این رو به سوی میدان 24 اسفند (انقلاب) به راه افتادند و به تدریج پراکنده شدند. همچنین عده ای از زنان تظاهرکننده، پس از خارج شدن از دانشگاه، به سوی ساختمان تلویزیون در جام جم حرکت کردند. این عده 50 نفری، در حالی که کفشهایشان را به عنوان اعتراض در آورده بودند،13در مقابل ساختمان تلویزیون، با محافظین تلویزیون روبرو شدند و بر زمین نشستند، در حالی که شعار میدادند: ”آزادی، استقلال، جمهوری مردمی“، ”مرگ بر سانسور“، ”اتحاد، برابری، پیروزی“، ”مرگ بر سانسورچی" 
خبری نیز مبنی بر شلیک گلوله به قطب زاده از طرف یکی از زنان تظاهرکننده در کیهان منتشر شد. در روزنامه اطلاعات 21 اسفند خبری با این عنوان به چاپ رسید: 
"راهپیمایی زنان منتفی شد" در متن خبر آمده که از صبح امروز گروه های زنان مخالف تحمیل حجاب به دانشگاه رفته بودند به منظور راهپیمایی، اما پس از چند سخنرانی اعلام شد که چون به نکات مورد نظر خود در مورد لغو تحمیل حجاب دست یافته ایم دلیلی برای راهپیمایی وجود ندارد." 
همان گونه که میبینیم تفاوت خبررسانی روزنامه کیهان و اطلاعات با روزنامه ی آیندگان از زمین تا آسمان است. بیدلیل نیست که در 21 اسفند گروه ی از حزباله از صبح زود در برابر دفتر این روزنامه تظاهرات برپا کرده بودند با شعار: "آیندگان آیندگان روزنامه ی بیگانگان"، بنا به شنیده ها دو هزار نفر در این تحصن شرکت داشتند. آنان قطعنامه ی هشت مادهای به مدیریت روزنامه میدهند که در ماده ی اول آن چنین است:" روزنامه ی آیندگان موضع و خط مشی کلی سیاسی خود را تعیین کند." در روز 22 اسفند آیندگان در سرمقاله ‌‌اش خشونت و مشت و تفنگ را نشانه ‌‌ی توطئه میداند. 
این اعتراضات فقط در تهران نبود بلکه شهرستانها را هم در بر گرفت. از جمله در تبریز نیز دختران دانشآموز، دانشجو و زنان شاغل در ادارات و کارخانجات، به منظور اعتراض به حجاب اجباری، در مقابل ساختمان دبیرستان پروین تبریز اجتماع کرده بودند و قصد راه ‌‌پیمایی داشتند که عدهای از راه ‌‌پیمایی آنان جلوگیری کرده و چند تیر هوایی هم شلیک شد. در بندر عباس نیز، گروه کثیری از بانوان شاغل، در مخالفت با حجاب اجباری، در خیابانهای این شهر راهپیمایی و تظاهرات کردند. در شهرهای خرمشهر و آبادان نیز افراد بیحجاب مورد حمله و آزار قرار گرفتند و فریاد "یا حجاب یا تیزاب" را شنیدند. در اصفهان و سنندج نیز اعتراضاتی علیه حجاب اجباری صورت گرفت. زنان در سنندج شعار میدادند: "نه روسری نه توسری، مرگ بر این دیکتاتوری" این اعتراض در بیستم اسفند برگزار شد. در این برنامه اقشار مختلف زنان مانند دانشآموزان، کارمندان، آموزگاران،کارگران و پرستاران در آن شرکت داشتند. 21 اسفند دختران دانشآموز مهاباد علیه حجاب اجباری اعتراض کردند. در حالی که چریکهای فدایی خلق مهاباد از آنان محافظت میکردند.14 در کرمانشاه نیز 5 هزار تن از زنان و دختران در دبستان شاهدخت سابق تجمع کردند و حمایت خود را از زنان تهران اعلام کردند. 15 
این اعتراضات در صدر خبر رسانه ‌‌های خارجی قرار گرفت و تظاهراتی از سوی فمینیست های امریکایی در واشنگتن برگزار شد. بر مبنای خبر آسوشیتدپرس، حدود هزار نفر در این اعتراض مقابل کنسولگری ایران شرکت داشتند از جمله بتی فریدمن و گلوریا استیمن. در همین زمان در پاریس نیز کمیته بینالمللی حمایت از حقوق زن در ایران با حضور یک صد زن برجسته از پانزده کشور دنیا تشکیل شده بود. «کیت میلت» عضو کمیته ‌‌ی بین ‌‌المللی زنان آمریکا نیز که به دعوت کمیته ‌‌ی دفاع از حقوق زن به ایران آمده بود در اعتراضات زنان در تهران شرکت داشت. 26 اسفند خبر اخراج وی از ایران توسط دولت موقت اعلام شد. گزارشهایی که کیت میلت از این اعتراضات ته یه کرده بود در نشریات خارج منتشر شد.16 
همزمان با این اعتراضات، زنان طرفدار حکومت نیز به حمایت از حجاب تظاهرات و راهپیمایی داشتند. " عصر روز ۱۸ اسفند گروه ی در محوطه روزنامه آیندگان به طرفداری از حجاب جمع شده و شعار دادند:"ما پیرو قرآنیم، بی حجاب نمیخواه یم" "مرگ بر این ارثیه پهلوی“، "رهبر ما خمینی، حجاب ما زینبی“ و..."17 


23 اسفند زنان طرفدار حجاب اسلامی طی اطلاعیه ‌‌ای، زنان مسلمان تهران را به شرکت در یک گردهمایی در روز جمعه دعوت کردند. متن این اطلاعیه به این شرح است: 
«هم ‌‌وطن متعهد و مسلمان؛ به منظور دفاع از حجاب اسلامی و همچنین به خاطر تایید و تقدیر از تلاش ‌‌های خستگیناپذیر آقای صادق قطب ‌‌زاده منتخب امام در برابر عناصر ناآگاه و عوامل ضد انقلاب در روز جمعه 25 اسفند از ساعت دو بعد از ظهر در خیابان جام جم با شرکت خود در این گردهمایی رشد اخلاقی، مذهبی و تداوم روحیه ‌‌ی انقلابی خود را نشان می ‌‌ده یم. زنان مسلمان تهران» 

صادق قطبزاده سرپرست رادیو تلویزیون روز ۲۵ اسفند ۱۳۵۷ در اجتماع بزرگی حضور یافت و پس از سخنرانی خانم گوهرالشریعه دستغیب در تحسین از حجاب به طرح این مساله که انقلاب ایران ۱۶۰ هزار کشته و مجروح داشته، ضدانقلاب و ضدحجاب را محکوم کرد. در این تجمع قطعنامه صادر شد که در بند ۱۲ آن چنین آمده بود: 
" خواهران مسلمان ما حجاب را به مثابه سنگر پیکار و حصار تقوی، به تمامی زنان مبارز و انقلابی ابلاغ و پیشنهاد مینمایند." 
مواضع و اقدامات مسوولان جدید و عقب نشینی ظاهری و موقت آنان، عدم همراهی و حمایت مشخص و علنی سازمانهای سیاسی چپ و اختلاف نظرهای موجود از جمله عواملی بود که سبب شد مساله زنان مساله ای فرعی در نظر گرفته شود و جنبش اعتراضی زنان پس از 4 روز آرام بگیرد. شاید بتوان گفت برخی از سازمان ‌‌های سیاسی چپ در آن روزها درکی از این مساله نداشتند که این اولین گام در راستای از بین بردن تمام آزادی ‌‌های دموکراتیکی است که پس از سرنگونی دیکتاتوری شاهنشاه ی به بار نشسته بود. مهدی بازرگان، نخست وزیر ایران در پیامی تلویزیونی گفت: 
«می ‌‌روند دایما پشت گوش آقا می ‌‌خوانند که اینها در ظروف طلا و نقره غذا می ‌‌خورند، در وزارتخانه ‌‌ها زن ‌‌های لخت هستند و در کاخ ‌‌های فرعونی زندگی می ‌‌کنند. این گرفتاری همیشه بوده، در این گیرودار گرفتاری ‌‌ها و مسائل و مصائب، چه موضوعات فرعی را پیش می ‌‌کشند.» 
گروه ‌‌های زنان از جمله جمعیت زنان مبارز به این نتیجه رسیدند که تظاهرات در لحظه کنونی بسیار مخاطره ‌‌آمیز شده و بهتر است برای مدتی از تظاهرات صرف نظر شود تا امکان و توان سازمانده ی بهتری ایجاد شود و این گونه بود که این اعتراض بزرگ و خودانگیخته به خاموشی گرایید. همزمان با این رویدادها و پس از آن شخصیتها، سازمانها و گروه های سیاسی موضع خود را نسبت به مساله حجاب علنی و ابراز کردند. 
سازمان ملی دانشگاه یان انتخاب نوع پوشش را ابتداییترین حقوق هر فرد دانست و به مناسبت 17 اسفند بیانیه ای صادر کرد. در این بیانیه آمده بود که: 
”... زنان باید موضوع هیچ گونه تبعیضی قرار نگیرند و از آزادی واقعی و حقوق اجتماعی و امکان رشد و شکوفایی همه ی استعدادهای خود برخوردار شوند. انتخاب نوع پوشاک، از ابتداییترین حقوق فرد است و هم چنان که شیوه ی تحمیلی کشف حجاب، نتایج زیانباری به همراه داشت، تحمیل حجاب نیز در جهت نفی آزادیهای فردی و تهدیدی بر ایمنی اجتماعی است.“. 
زنان حقوقدان از آیات عظام و مهندس بازرگان سپاس ‌‌گزاری کردند و مسأله اجبار حجاب را پایان یافته تلقی کرد. (کیهان ۲۱ اسفند۵۷). از سوی قضات و وکلای زن دادگستری، بیانیهای در مورد حجاب زنان و لزوم پرداختن به سایر مسایل مملکتی انتشار یافت. در این بیانیه گفته شده بود: 
”زنان حقوقدان در کنار کلیه خواهران هموطن، که در گردهمایی روز شنبه 19 اسفند 1357در وزارت دادگستری، صدای حقطلبانه خود را بلند نمودند و طی قطعنامه صادره، خواسته های خود را اعلام داشتهاند، از حضرات آیات عظام و دولت موقت جناب آقای بازرگان، که با درایت سیاسی و انقلابی خود، عدم اجباری بودن حجاب را اعلام نمودند، سپاس ‌‌گذاری مینماید. همگان امیدواریم در سایه ی انقلاب شکوهمند ملت، (کمبودهای ناشی از) نابرابریهای مدنی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زنان ایران، به بهترین نحو ممکن تامین شود." 

نویسندگان اساتید دانشگاه و... نسبت به این مساله موضع گرفتند. دکتر علی اصغر حاج سید جوادی در مقاله ‌‌ای با عنوان «نه استالین، نه سلطان سعید بن تیمور» در روزنامه ‌‌ی اطلاعات نوشت: 
«این دستور که زن ‌‌ها باید حجاب اسلامی بپوشند [به] نتیجه ‌‌ای جز افزایش نارضایتی و سرخوردگی از انقلاب از طرف مردم و افزایش درگیری بین مردم و مأموران کمیته ‌‌ها نمی ‌‌رسد...این که اصول و فروع دین اسلام را کسی جز روحانیون و عالمان دین نمی ‌‌تواند و نباید بفهمد و تفسیر کند و با شرایط زمان و مکان محیط زندگی خود توجیه نماید هیچ گونه پایه ‌‌ی عقلی و منطقی ندارد و هدف اساسی آن چیزی جز تمرکز قدرت مذهبی در دست گروه ی خاص و ایجاد فاصله ‌‌های مصنوعی بین مردم و مذهب و قرار گرفتن بین مردم و مذهب به عنوان واسطه نیست... اگر منظور از حجاب اجتناب و پره یز زن ‌‌ها از افراط در خودآرایی و برهنگی و جلفی است در این صورت لازمه ‌‌ی حضور زن در یک فضای انقلاب اجتماعی حفظ حرمت و حیثیت خود از طریق مراعات در ایجاد تعادل اساسی در شکل و وضع و حرکت خود می ‌‌باشد. اما اگر منظور از حجاب اجبار در پوشیدن چادر و استعمال روسری است در این صورت به افراد غیر مسئول و یا کسانی که اکنون خود را در شهرهای ایران مسئول تأمین نظم می ‌‌دانند اجازه می ‌‌دهد که به بهانه ‌‌ی این دستور دست به اعمال خشونت نسبت به زن ‌‌ها بزنند.» 
هما ناطق، استاد دانشگاه نیز بیانیه ‌‌ی سازمان ملی دانشگاه یان را خواند که در آن آمده بود: 
«ما مخالف حجاب نیستیم، بلکه مخالف تحمیل آن هستیم... زنان بیحجاب هرگز به زنان باحجاب توه ین نکردهاند، بنابراین ما خواستار احترام متقابل هستیم.» 

وی در در مقاله ‌‌ای در کیهان نوشت: 
«من عضو هیچ یک از گروه ‌‌های جمعیت ‌‌های زنان نیستم... من فرد مستقلی هستم... مبارزه زن و مرد نمی ‌‌شناسد... به ما گفتند: ما نیروهای ضدانقلابی... ضد حجاب... طرفداران قانون اساسی... تفرقهانداز هستیم. ما ه یچ یک از این ‌‌ها نیستیم... انتخاب نوع پوشاک از ابتدایی ‌‌ترین حقوق هر فرد است. تحمیل نوع پوشاک در جهت نفی آزادی و در تحریف ایمنی اجتماعی است. در دوران پهلوی کدام مرد از آزادی برخوردار بود که زن از آزادی برخوردار شده باشد... عنوان کردن مسئله ‌‌ی زن، در این بره ه از مبارزه و در این مرحله از جنبش یک مسئله ‌‌ی انحرافی است. ما نباید در این شرایط مسئله ‌‌ای به نام مسئله ‌‌ی زن داشته باشیم... خطر انحصارطلبی و تبدیل شدن به گروه فشار در تک تک ما نهفته و باید هشیار باشیم.» 

قدسی قاضی نور چنین عنوان کردند: 
«برای زنان عروسکی که تمام فکرشان، خواسته ‌‌شان و وقتشان صرف زیباتر شدن بوده، روسری کار نهایی است؟... با بستن یک روسری فکر نکنیم که زنان و دختران ما از حالت عروسکی به در می ‌‌شوند، نه... آیا وجود ندارند زنانی که با زنانه ‌‌ترین و بدن نماترین لباس ‌‌ها یک روسری روی سر دارند؟... بیایید کاری کنیم که مسئله ‌‌ای به نام زن وجود نداشته باشد.» 

سیمین دانشور هم در مقاله ‌‌ای با عنوان «بیایید ایران ویران را آباد کنیم.» نوشت: 
«رضاخان به زور و خشم حجاب را از سر زنان برداشت و پسرش قانون حمایت خانواده را پیش آورد. ه یچ کدام اساس درستی نداشت... من به انقلاب مردم ایران عشق می ‌‌ورزم. در انقلاب اسلامی ایران با ابعاد وسیع و حیرت انگیزش، زنان همگام مردان بودند... من حضرت خمینی رهبر انقلاب مردم ایران را کلمه الحق می ‌‌دانم... چنین مردی بارها و بارها گفته است که مسئول نسل آینده است و آرزویش نظام حکومتی است اسلامی و ایرانی که حافظ استقلال و دموکراسی باشد... متأسفانه دستهای مرئی و نامرئی در کار و در راه است و می ‌‌داند که آسان ‌‌ترین راه مخدوش کردن چهره ‌‌ی پاک انقلاب مردم ایران، تفرقهاندازی... است... خوشبختانه هوشیاری حضرت خمینی و دل آگاه یش به این بحث خاتمه داد و حق زن را در اسلام حتی برتر از مرد شمرد. اینک مسئله ‌‌ی حجاب مطرح شده است، به وسیله ‌‌ی تلفن و از طریق رادیو و آن هم نه به زبان حق خود حضرت خمینی... خیال همه را راحت کنم که حجاب به صورت چادر یک مسئله ‌‌ی اسلامی نیست، یک مسئله ‌‌ی سنتی است... سرانداز و چادر بیش ‌‌تر پوشش خاص زنان دربارهای یغمامنش و عیلام... بوده است. اما چه مسئله ‌‌ی چادر و چه حجاب شرعی اسلامی... از مسائل فرعی و فقه ی و ظاهری است در حالی که فعلا کوه ی از مشکلات در برابر ما برپا ایستاده است... درد زن ‌‌ها را می ‌‌دانم. مسئله بر سر این نیست که حجاب به سر بکنند یا نکنند. مسئله در ترس از لچک به سر شدن است. مسئله بر سر ترس از دور ماندن از مسئولیت عظیم است.» 

پس از آن دیگر اعتراضاتی به این گستردگی علیه حجاب صورت نگرفت. سیر حوادث آنقدر سریع بود که مساله حجاب در میان آنها گم شد، هر چند تحمیل حجاب روند خود را طی می ‌‌کرد و تنها در روزنامه ‌‌های رسمی گاه و بیگاه مقالاتی در مورد مساله حجاب و فشارهای وارده بر زنان منتشر میشد. از جمله، منصوره کفایی، 18 اردیبهشت 58 نامهای به آیندگان نوشت با عنوان "مساله زنان و آنان که کاسه ‌‌ی گرمتر از آش هستند" و به فشارهایی اشاره کرد که برای تحمیل حجاب به زنان وارد میشد. در بخشی از این نامه چنین آمده است : 
"با وجودی که قبلا نوید داده میشد حقوق اجتماعی زنان در دوران جمهوری اسلامی به مراتب بیشتر از دوران آریامهری خواهد بود، حالیه که به لطف اله ی، حکومت مردم بر مردم جایگزین حکومت فرد بر مردم شده، عملا گروه ی از مردان مبارز، چنان جبه ه ی خود را از جامعه نسوان مبارز جدا نموده ‌‌اند که پنداری زنان ایرانی در کوران مبارزات، نه دست به اعتصاب زده، نه راه ‌‌پیمایی کرده و نه اینکه دوشادوش مردان، شه ید دادهاند و نه در زندانهای مخوف رژیم گذشته، مورد وقیحانه ‌‌ترین شکنجه ها قرار گرفته اند. 
صرف نظر از هیاهوی حجاب، که مسلما دلیل نجابت یک زن، پارچه اضافی نمیتواند باشد، این روزها ما زنان اداری، که شغل خارج از چارچوب منزل را، صرفا به خاطر مدد معاش انتخاب کرده ‌‌ایم، شاهد عکسالعمل ‌‌های نوظهوری هستیم که کم کم جنبه ی مخالف ‌‌خوانی و جبهه ‌‌گیری را از دست داده و صورت توهین به خود گرفته است ..." 
پس از ماجراهای اسفند 57، مساله تحمیل حجاب به تدریج جدی تر شد اما دیگر از آن اعتراضات گسترده خبری نبود. برخورد با زنان بی حجاب تا سالهای دهه ‌‌ی شصت همچنان با شدت ادامه یافت. کتک زدن زنان در انظار عمومی، تیغ کشیدن به صورت و لب ‌‌های زنان به جرم داشتن آرایش، اسید پاشیدن به روی آنها، شلاق زدن، اخراج از کار، از جمله برخوردهایی بود که با زنان به اصطلاح بدحجاب میشد. از جمله دیگر برخوردها می توان به موارد زیر اشاره کرد: 
"زنانی که به جرم بی حجابی دستگیر میشدند وادار میشدند که ورقهای را امضا کنند که روی آن نوشته شده است:" قول می ‌‌دهم که دیگر دست به عمل منافی عفت نزنم". و یا روسری او را باز می ‌‌کنند و روسری دیگری به سرش میبندند که روی آن نوشته شده:"من یک زن فاحشه هستم" و او را وادار می ‌‌کنند با همین روسری به خانه برود. زنانی به جرم دیده شدن قسمتی از مو یا گردنشان از زیر روسری دستگیر و روانه زندان میشوند. موهای سر آنان را به شکل توه ینآمیز و زنندهای میتراشند و می ‌‌گویند: "تا زمانی که موهای سرت بلند شود مجبور میشود روسری سرکنی و آن وقت به حجاب عادت خواه ی کرد". سر زنان متهم را به داخل کیسهای پر از حشره و موش می ‌‌کنند که سبب بیماری روانی این زنان میشد... عظمت غفاری پرستار قائم ‌‌شهر و یک زن ارمنی به علت تجاوز هنگام دستگیری به بهانه نداشتن حجاب، خودکشی کردند.18 
در تیر 59 از سوی آیت اله خمینی "انقلاب اداری" اعلام شد. پس از آن مسوولین وزارتخانه ها و ادارات یکی پس از دیگری زنان کارمند را به رعایت پوشش اسلامی ملزم کردند. در 16 تیر ماه 59 شورای انقلاب ورود زنان بدون پوشش اسلامی را به ادارات ممنوع کرد. آیتاله قدوسی دادستان کل انقلاب با صدور اطلاعیهای به تمام وزارتخانه ها و موسسات و ادارات هشدار داد که از ساعت 8 صبح 17 تیر ماه حقوق و مزایای زنان کارمندی که بدون پوشش اسلامی در محل کار حاضر شوند قطع خواهد شد. شورای خلیفهگری ارامنه نیز اعلام کرد که زنان ارمنی با پوشش اسلامی در ادارات حضور مییابند. 
این بار نیز زنان به خیابان آمدند تا علیه حجاب اجباری در ادارات اعتراض کنند. هر چند این اعتراضات به شدت اعتراضات اسفند 57 نبود اما با دستگیری و سرکوب شدید روبرو شد. در حرکتی اعتراضی، برخی از زنان با لباس سیاه در خیابان و محل کار حاضر شدند که این مساله به دستگیری برخی از آنها منجر شد. موج پاکسازیها و اخراجها شدت گرفت. (اطلاعات 9تیر)، در روزنامه اطلاعات 18تیر خبر دستگیری5 زن و 3 مرد آمده است. در 23 تیر روزنامه اطلاعات خبر اخراج 139 زن سیاهپوش از ارتش و سازمان صنایع دفاع ملی اعلام شد. برخی از این اخراج ‌‌ها به صورت دستهجمعی بود. در روزنامه کیهان 19 تیر ماه 59 خبری منتشر شد به شرح زیر: 
"بنا به فرمان امام و طبق بخشنامه صادره از سوی مقامات مسوول ملی نفت منطقه مسجد سلمیان مبنی بر پوشش اسلامی بانوان از روز دوشنبه 14/5/59 نظر به این که 43 تن از پرستاران بیمارستان مسجد سلیمان از این دستور سرپیچی نموده و از گرفتن روسریهای مخصوص امتناع ورزیدند و با توجه به این که در جلسات ارشادی قانع نشدند به دستور دادستان انقلاب اسلامی مسجد سلیمان از کار برکنار شدند." 
جای این زنان در ادارات خالی نماند و زنانی که موافق دیدگاه ‌‌های حکومت جدید بودند و حجاب را با جان و دل پذیرفته بودند، جای آنان را پر کردند. این قشر از زنان که به دلیل حکومت اسلامی، احساس امنیت می ‌‌کردند، پا به عرصه فعالیت ‌‌های اجتماعی گذاشتند. 
در آن دوران در ادارات اطلاعیه هایی با عناوینی چون زنان مسلمان و... مرتب بر در و دیوار و تابلوهای اعلانات ادارات نصب و چسبانده میشد که در آن زنان بی حجاب را فاحشه مینامیدند. 

منابع
1-نشریه نوید
2-خیزش ص 143 به ‌‌نقل از محبوبه امیری
3-کیهان 26 دی 57 شهرک نوفل لوشاتو درحومه پاریس
" ما فقط لباسهای جلف را ممنوع خواهیم کرد."(کیهان اول بهمن ۵۷ شماره ۱۰۶۱۸ صفحه ۳) (به نقل از مصاحبه السفیر با آقای خمینی)
4-کیهان سوم بهمن ۱۳۵۷
5-کیهان 2، 5 و 17 بهمن
6- کیهان ۵ بهمن ۵۷ شماره ۱۰۶۲۲ صفحه ۱
7-کیهان ۲۰ اسفند ۵۷ شماره۱۰۶۵۸
8-پیغام امروز17/12/57
9-کیهان ۲۰اسفند ۱۳۵۷ص۲
10-خیزش زنان، به نقل ازکیت میلت ص 194 و 195
11-آیندگان، دیلی تلگراف، واشنگتن پست، کیت میل، لوس آنجلس تایمز، لوموند 
12-نوعی اسلحه
13-صادق قطب زاده، رییس سازمان صدا وسیما بود، اعلام کرده بود که مدافع پابرهنههاست. درحالی که کت وشلوارها و لباسهای بسیار شیک خارجی میپوشید و این مساله به موضوعی برای طنزپردازان تبدیل شده بود.
14- آیندگان 22 اسفند
15-اطلاعات 21 اسفند 57
16-کیهان 23 اسفند 57
17- کیهان ۱۸ اسفند ۱۳۵۷
18-نشریه زنان، سازمان چریکهای فدایی خلق اکثریت سال 63. سازمان فدائیان خلق شاخه اکثریت تا قبل از سال 62 از حکومت دفاع میکرد و شعار "پاسداران را به سلاحهای سنگین مجهز کنید" از معروف ترین شعارهای آنان بود.

منبع: "کانون مدافعان حقوق کارگر" برگرفته از سایت اخبار روز