samedi 29 décembre 2012

سرانجام تجاوز گروهی در هند: «امانت» در بیمارستان مرد

تظاهرات مردم هند پس از انتشار خبر تجاوز گروهی در یک اتوبوس
تظاهرات مردم هند پس از انتشار خبر تجاوز گروهی در یک اتوبوس
REUTERS/Adnan Abidi

دختری که حدود دو هفته پیش در یک اتوبوس در دهلی نو در هند مورد تجاوز گروهی قرار گرفت صبح امروز فوت کرد. انتشار این خبر در شبکه های مجازی در هند موجی از تظاهرات و ناآرامی را در نقاط مختلف این کشور، به خصوص پایتخت آن به همراه داشته است.

شاید در ذهن ایرانی ها هند کشوری خوش و خرم است و یا اگر زشتی و پلیدی نیز هست در آخرین لحظات این نیکی و خوبی است که با عجیب ترین شکل ممکن پیروز میشود.
اما واقعیت با فیلم های ژانر بالیوود حتی در خود هند نیز بسیار متفاوت است. چرا که «امانت» امروز ساعت 4 صبح به وقت محلی پس از دو هفته مبارزه با مرگ، تسلیم شد.
خبر تجاوز دست جمعی در یک اتوبوس به یک دختر باعث بالاگرفتن خشم عمومی شده است، تاجایی که پلیس هند امروز درخواست کرد هندی های معترض احساسات خود را کنترل کنند و دست به خشونت نزنند.
زنی که بر اثر تجاوز گروهی دچار آسیب های جسمی فراوانی شده بود امروز مرد، اتفاقی که موجی از اعتراضات را نسبت به وضعیت ناامن زنان در هند ایجاد کرد.

هند نیاز به یک تغییر اجتماعی دارد
نخست وزیر هند در این رابطه عنوان کرده است، هند نیاز به یک «تغییر اجتماعی» دارد.
انتظار می رود موج جدیدی از تظاهرات در هند به راه بیفتد و دولت این کشور هزاران پلیس را به خیابان ها فرستاده، همچنین ده ایستگاه مترو بسته شده است و ده ها خودروی سنگین نیز برخی از خیابان ها را مسدود کرده اند، خیابان هایی که به سمت قلب دهلی میروند.
از زمان انتشار خبر تجاوز، هزاران هندی خشمگین در مرکز دهلی دست به تظاهرات و راهپیمایی صلح طلبانه و بدون خشونت زده اند.
داستان از این قرار است که دو هفته پیش یک دختر دانشجوی 23 ساله به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت، به وی تجاوز شد و از پنجره اتوبوس در حال حرکت به بیرون پرتاب شد. این دختر برای درمان به سنگاپور اعزام شده بود.
شبکه های مجازی با انتشار این خبر، راهپیمایی های مختلفی را در اعتراض به این موضوع کانالیزه کردند، این حرکت بیشتر توسط جوانان قشر متوسط که اکثریت آنها را دانشجویان تشکیل میدهند، مدیریت شد.
این اعتراضات به جایی رسید که مقامات سیاسی هند نیز مجبور به اظهار نظر در این رابطه شدند و به واقعیات دردناکی در مورد رفتار جامعه هند با زنان این کشور اشاره کردند.
بنا بر گزارش ها بیشتر جرایم جنسی در هند، گزارش نمی شوند برخی از مهاجمان بدون مجازات می مانند و چرخ های عدالت با سرعت کمی به این پرونده ها رسیدگی میکند. حتی کنشگران اجتماعی در هند معتقدند که دولت های گوناگون این کشور در زمینه امنیت زنان بسیار کم کار بوده اند.
با این حال، مان موهان سینگ، نخست وزیر هند در این رابطه گفته است:«نیاز زمان ما این است که به دور از جنجال، در این مور بحث و گفتگو کنیم تا یک تغییر مهم ایجاد کنیم. تغییری که به آن نیاز داریم، یک تحول اجتماعی است. من امیدوارم تمام فعالان سیاسی و جامعه مدنی هند، منافع گروهی را کنار گذاشته و به ما کمک کنند تا به این مسایل پایان دهیم، هدفی که تمامی ما میخواهیم به آن برسیم.

نا امنی زنان موضوع شماره یک سیاسی این روزهای هند
پزشک معالج این دختر هندی پس از مرگ وی عنوان کرده است: با ابراز تاسف باید اعلام کنیم که بیمار ساعت 4:45 دقیقه صبح به وقت محلی با آرامش فوت کرد، خانواده و اعضای سفارت هند در کنار بستر وی بودند.
یکی از مقامات عالی رتبه هند پس از مرگ این دختر هندی عنوان کرد:« این یک لحظه شرماگین نه تنها برای من به عنوان وزیر کشور، بلکه به عنوان یک شهروند هند است.»
بر اساس گفته های مقامات هندی، جسد دختر مورد تجاوز قرار گرفته توسط یک هواپیمای اختصاصی روز یکشنبه از سنگاپور به هند منتقل خواهد شد.
هویت این دختر هندی عنوان نشده است، وی حدود دو هفته پیش به همراه یکی از دوستان مرد خود در حال برگشت از سینما بوده ، شش مرد در داخل اتوبوس توسط میله های فلزی آنها را مورد ضرب و شتم قرار میدهند و به این دختر تجاوز میکنند، بر اساس گزارش رسانه های هندی، از میله های فلزی در جریان تجاوز مورد استفاده قرار گرفته که موجب جراحات شدید داخلی شده است و سپس هر دو نفر از اتوبوس به بیرون پرتاب شده اند که مرد همراه دختر
، جان سالم به در می برد.
این حمله، موضوعات جنسیتی را برای اولین بار در هند به موضوع شماره یک این روزهای فضای سیاسی بدل کرده است، مسایلی همچون تجاوز، کشتار نوزدان دختر، از جمله مسایلی است که در بزرگترین دموکراسی دنیا کمتر مورد بحث و بررسی قرار میگرند.
بنا بر گفته تحلیلگران مسایل هند، مرگ این دختر که گفته میشود نام وی «امانت» است که در زبان اردو«گنجینه» معنا می دهد، امکان دارد به این فضا تغییر دهد اما همچنان برای قضاوت در این زمینه زود است که معترضین دقیقا چه درخواستی از دولت خواهند داشت و آیا این اقدمات منجر به بهبود وضعیت زنان در این کشور خواهد شد یا خیر.
نکته قابل توجه اینکه این کشور در آستانه برگزاری انتخابات سراسری در ابتدای سال 2014 نیز قرار دارد.
با وجود آنکه دولت هند در ابتدا تلاش کرد واکنشی نسبت به این خبر نشان ندهد اما بالاگرفتن اعتراضات مردمی باعث شد تا دولت به این مسیله ورود کند، واکنش دولت به این خبر یک هفته به طول انجامید، همین امر باعث شده است تا بسیاری از معترضین عنوان کنند عدم نشان دادن واکنش توسط دولت مبین عدم حساسیت دولت هند نسبت به موضوع خشونت علیه زنان است.

رشد خشونت جنسی علیه زنان در هند
نخست وزیر تکنوکرات هند، با انتقاد از بالا گرفتن اعتراضات نسبت به این موضوع، عنوان کرده بود دولت وی دست به اقدامات مشخصی در راستای افزایش امنیت زنان خواهد زد.
این در حالی است که طی روزهای گذشته درگیری هایی بین پلیس و معترضین رخ داده است که در مواردی منجر به استفاده پلیس از باتوم و گاز اشک آور شد.
کنشگران اجتماعی هند معقدند که مسیله تجاوز در هند تبدیل به یک بحران جدی شده است که هندی ها به آن به چشم نشانه ای از ناتوانی دولت در زمینه مدیریت اجتماعی می نگرند.
یک آمایش آماری بین المللی که توسط موسسه رویترز صورت گرفته است نشان می دهند هند بدترین مکان برای زن بودن است، علت این امر، کودک کشی، ازدواج کودکان و برده داری است.
دهلی نو بیشترین آمار جنایات جنسی را در میان تمامی شهرهای هند دارد.
در این شهر هر 18 ساعت یک مورد تجاوز جنسی گزارش می شود، گزارش های دولتی نشان می دهد که میزان تجاوز جنسی در هند بین سال 2007 تا 2011 تا17 درصد افزایش داشته است.
به گفته پلیس در مورد تجاوز اخیر، 5 مرد از جمله دو برادر که سن آنها بین 20 تا 40 سال بوده وهمچنین یک نوجوان 15 ساله نقش داشته اند که پس از چند ساعت در زاغه نشین های اطراف دهلی توسط پلیس دستگیر شده اند، مقامات هندی عنوان کرده اند سخت ترین مجازات های ممکن برای این متجاوزین اعمال خواهد شد.

vendredi 21 décembre 2012

جین فوندا، همچنان زیبا و باشکوه در ۷۵ سالگی

  • از بازیگری تا سیاست

    جین فوندا، همچنان زیبا و باشکوه در ۷۵ سالگی

    از بازیگری تا سیاست

    جین فوندا در کارنامه حرفه‌ای‌خود دستاوردهای زیادی را کسب کرده: دو جایزه اسکار و جلب توجه سیاسی. او در کتاب تازه‌اش با نام Prime Time از خوبی‌ها و بدی‌های پا به سن گذاشتن می‌گوید و همچنین توصیه‌هایی را در مورد ورزش، اعتماد به نفس و رابطه جنسی در سن بالا ارائه می‌کند.
    فشرده زندگی به شکل مصور در چهارده قسمت
     برگرفته از سایت دویچه وله

dimanche 9 décembre 2012

مفهوم سازی واژه گونه (۱۰)، دکتر آزاده آزاد جامعه شناس



ساخت گونه ها (زنانگی ها و مردانگی ها) و روابط میان آنها
 
واژگان کلیدی: پراتيک اجتماعی (۱)، فضای تولید مثل ، تاریخچه زندگی افراد ،  پراتيک های گونه ای ، روابط قدرت  ، روابط تولید ، وابستگی های عاطفی ، روابط نمادین یا فرهنگ .
 
  • فضاهای ساخت گونه      
ساختن گونه  موضوعی  چند وجهی است ، واکنشی ست برای بقای اجتماع . افراد مردانگی ها  و زنانگی های خویش را در واکنش یا پاسخ به نهادها ،  صاحبان قدرت و مقام،  و ارتباطات موثر رسانه ها  بر اساس مصلحت های خود شکل می دهند. زنانگی ها و مردانگی ها ساختار و پیکربندی پراتيک ها   و روابط اجتماعی است . این هویت ها  و نابرابریهای گونه ای ساخته شده   ، هم زمان با یکدیگر در چهار فضای اجتماعی تولید و بازتولید می شوند: ۱.  فضای زایش و پرورش، ۲ . فضای تاریخچه زندگی افراد ، ۳. فضای نهادها ، روابط  و پراتيک ها ی اجتماعی ،۴.  فضای گفتمان های فرهنگی (یا همان روابط نمادین) .
برحسب زمان و مکان، بر کنش و واکنش درهم تنیده مابین این چهار هر هویت گونه ای، فضا استواراست.
 
١. فضای زایش و پرورش
فضای زادآوری فقط جنبه بیولوژیک ندارد، بلکه فرآیندی اجتماعی-تاریخی ناظر بر بدن است.
 
  پراتيک هائی که سازنده زنانگی ها و مردانگی ها هستند، روندهائی تاریخی اند که بدن را در بر میگیرند، یعنی ابعاد جسمی دارند بی آنکه زیست شناسی تعیین شان کرده باشد.
 
گونه  با پراتيک هائی مربوط به ساختارهای بدنی و روندهای زادآوری ساخته میشود . این روندها شامل تمایز و شباهت جنسی تشریحی، میل جنسی، آمیزش جنسی ، بارداری، زایمان، و مراقبت از کودکان است . پراتيک های موجود در فضای  زادآوری تفاوت های طبیعی بدن را در شریان روندهای اجتماعی به جریان می اندازد. این تفاوت های جسمانی تنها میان زنان و مردان نیست، بلکه در بین زنان و در بین مردان نیز هست. به عبارت دیگر، آنطور که ریون کانل (Raewyn Connell)  میگوید:

 
" گونه ها پراتيک های اجتمائی ویژه ای هستند  که  همیشه به بدن ها  و اعمال بدن ها  اشاره دارند، اما نمی توانند به سطح زیست شناسی بدن کاهش یابند.
 " به واقع، کاهش گرائی نمایانگر کاملا وارونه وضعیت واقعی ست.  گونه به بیان دقیقتر،از آن جهت که زیست شناسی امور اجتماعی را تعیین نمی کند وجود دارد.  گونه نشانگر آن نقاط  انتقال است که در آن روند تاریخی  جایگزین تکامل بیولوژیک می گردد ."(٢)

 
٢ . فضای دوران زندگی افراد
گونه در فضای سیر عمر افراد نیز شکل می گیرد. اینجا گونه، به مثابه  پیکربندی پراتيک اجتماعی ، مترادف  شخصیت و منش است. به بیان دیگر، بدن های گونه دار و هویت های گونه ای افراد با گذشت زمان تغییر میکنند .  از آنجا که زندگی افراد درمجموع با الگوهای اجتماعی پیوند خورده است، تحول بدن های گونه دار و هویت های گونه ای در طول عمر افراد  روابط گونه ها را نیز دستخوش تغییر و تحول می کند . به این ترتیب، نه گونه فرد در طول زندگی اش ثابت است و نه وضعیت روابط گونه ها که او بدان  گرایش داشته است .
(دختر بچه زنی جوان، پس از آن زنی میانسال، و بالاخره زنی کهنسال میشود. گونه او تنها تحت تاثیر سن نیست، بلکه متاثر از زندگی اجتماعی اش، کشور محل زادگاه و محل زیستگاه- اش، قومیت، طبقه اجتماعی، و گرایش جنسی وی هم هست.)
 
۳.  فضای نهادها، روابط و پراتيک های اجتماعی
نهادهای اجتماعی چون خانواده، مدرسه، محل کار، شرکت های کسب و کار، و دولت، هم در عمل و هم در مجاز، به واقع دارای گونه اند،  فضای دیگری اند  برای ساخت گونه،  و ساختارهای خود- بازتولید پراتيک های گونه ای  هستند.  روابط گونه ای، یا همان کنش های متقابل میان زنان و مردان که بطور اجتماعی الگومندند ،   نه تنها در همه نهادهای کلان اجتماعی موجودند، بلکه برای آنها به طور قطع حیاتی هم هستند. در نهاد مردانه دولت ، اکثریت قریب به اتفاق افرادی که از موقعیت های فرادست برخوردارند، از مردان هستند. دلیل آن ساختار جانبدارانه مردانه در تقسیم کار درونی دولت ، ساختار جانبدارانه مردانه نیروی انسانی و ارتقاء منصب،  ساختار جانبدارانه مردانه برای تصمیم گیری، برنامه های عملی، شیوه های برانگیختن توافق جمعی و ایجاد حس رضایت است.
گونه ها الگوهای پراتيک های اجتماعی هستند که به روش هائی خاص و بطور سلسله مراتبی درجه بندی شده اند. برای مثال، مردانگی ها  تنها شخصیت ها و منش های فردی نیستند،  بلکه کنش های اجتمائی سامان یافته و کنش های متقابل گروه هایی هستند مانند تیم های فوتبال، شرکت ها، ارتش ها، و حکومت ها . این گروه های اجتماعی همه در گیر و دار ساختن گونه (در این جا: مردانگی) هستند .
 
۴. فضای گفتمان های فرهنگی
در فضای گفتمانی، از حیث ویژگی های گونه ای زبان و نقش سازنده آن در نظم گونه ای (سلسله مراتب زنانگی ها و مردانگی ها)، هویت های گونه ای انعطاف پذیر و سیّال اند، چرا که هر شخصی در زندگی با گفتمان ها و ایدئولوژیهای گوناگونی رو به رو است .
 
گونه در این زمینه همچون پراتيک های نمادین مانند اصطلاح های روزانه تبعیض جنسی، تصاویر تبعیض آمیز از زنان در کتابهای راهنمای آموزشی، در رسانه ها و نهادهای دیگر نمودار میشود . پراتيک های نمادین ای بسا سده ها دوام بیاورند. آفرینش ادبی حماسه شهامت مردانگی ها در نبرد از این نمونه است.
 
ساختار روابط گونه ای
از آن جائی که چهار ساختار روابط گونه ای ممکن است به طور هم زمان وجود داشته باشد و نه در پی هم ، ارتباطاتِ میان گونه ها ممکن است مایه سردرگمی باشد . گونه و مسائل مربوط به نقش گونه ای که در طی  مراحل اجتماعی شدن در دوران کودکی و نوجوانی شکل می گیرد، اشخاص را  در طول   زندگی شان تحت  تاثیر قرار میدهد . آن گاه که افراد در برخی جوامع، در اوقاتی از  دوره های  تاریخ خود، با گونه خود  احساس راحتی نمی کنند کشاکش خاطر به وجود می آید.
در فرهنگ های غرب ) و بسیاری از فرهنگ های دیگر مانند ایران) ، چهار ساختار اساسی روابط  گونه ای  وجود دارند:    ۱.  روابط قدرت،  ۲.  روابط تولید، ۳. روابط عاطفی، و ۴ . روابط نمادین (سمبولیک) .
۱.  روابط قدرت
در جوامع مردسالاری ، روابط گونه ای روابط قدرت اند . روابط قدرت بین گونه ها، که بنیاد نظام مردسالاری است، پراکنده است، و کارکردشان برطبق هنجارهای این سیستم . درنظم گونه ای مردسالاری، مردان جنس برترند و و زنان را تحت کنترل دارند. نمونه های بیشماری  در این زمینه در دست است. تجاوزهای مکرر به زنان در ارتش ایالات متحده، مجازات قربانیان و سرپوش گذاشتن دائمی بر این جنایت ها  یکی از این نمونه هاست .
" کوری سیوکا در گارد ساحلی ایالات متحده مشغول خدمت سربازی بود که در دسامبر ۲۰۰۵  مورد تجاوز فرمانده خود قرار گرفت. وی اظهارکرد «او بخاطر زیبائی من یا برای داشتن رابطه جنسی به من تجاوز نکرد؛ او به من تجاوز کرد زیرا که از من متنفر بود.
" آمار تجاوز جنسی در ارتش حیرت انگیزاست. تجاوزهای جنسی چنان درارتش ایالات متحده افزایش یافته، که گروه های حمایت از سربازان زن اصطلاح  تازه ای را برای آن ساخته اند :آسیب جنسی نظامی یا (Military Sexual Trauma) MST . در سال گذشته، ۵۸ ۱, ۳ مورد تجاوز جنسی در داخل ارتش گزارش شده است. این گزارش حاکی است که میزان پیگرد قانونی برای شکارچیان جنسی به طرز شگفت انگیزی پائین است.
" در سال۲۰۱۱، "مقامات ۲ ۹۳،۱  گزارش تجاوز جنسی دریافت کردند، اما فقط تعداد  ۸ ۵۱ ,۱ رقم  از آن گزارش به معارفه ها برای اقدام احتمالی انضباطی منجر شد و تنها۱۹۱ نفر  ا ز اعضای نظامی در دادگاه های نظامی  محکوم شدند. " (٤)
با این حساب، ضریب آسیب پذیری احتمالی زنان جانباز آمریکایی توسط سرباز همکار یا فرد مافوق خود از احتمال آسیب آنان در جنگ بیشتر است. این تنها بیانگر مشتی از خروار روابط قدرت میان زنان و مردان است .
۲ .روابط تولید
علاوه بر روابط قدرت، روابط تولید نیز از زمره عوامل مهم نظم گونه ای ست . تقسیم کار گونه ای و سلسله مراتبی، با گذشت زمان در هر جامعه تغییرکرده، و در بین جوامع متفاوت است . مشاغل و درآمدهای باصطلاح زنانه یا مردانه متفاوت است . برای مثال، در بسیاری از جوامع، کار درصد بالائی از زنان محدود به قلمروی خصوصی مادریت و خانه داری رایگان است، در حالیکه مردان در مشاغل مولد مزدی متمرکزند . نابرابری دیگر در تقسیم کار این برداشت است که مردان برای رشته های مهندسی مناسب ترهستند و زنان برای خدمات اجتماعی . افزون بر این، میزان درآمد مردان از زنان بالاتر است و از مزایای بیشتری بهره می برند.

از دیگر نتایج تقسیم کار گونه ای و نابرابر، ایجاد خشونت در مردان است. از آنجا که  مردان به طور عموم بر قلمروی عمومی زندگی اجتمائی سلطه دارند و از آنها انتظار میرود که از خانواده های خود محافظت کرده ، و به ارتش یا  نیروهای پلیس بپیوندند،  گرایش آنان به حلّ و فصل مسائل و اختلافات از طریق خشونت،  نسبت به زنان  فراگیرتر است.

۳. وابستگی های عاطفی الگوهای وابستگی عاطفی فرد فضای سوم روابط گونه ای را تشکیل میدهد. روابط عاطفی میان گونه ها با تمایلات جنسی، محل کار و موارد دیگر درهم پیوسته است. در الگوهای مردسالارانه وابستگی عاطفی، پیوندی بین دگرجنس خواهی و موقعیت غالب مردان در نظم فرهنگی به - گونه ای وجود دارد. در جوامع مردسالاری، دگرجنس خواهی از نظر اجتمائی نوعی رقم خورده است که زنان بجای لذت خود، به ارضای امیال جنسی مرد اولویت می دهند
 
فرهنگ پدر – مردسالاری بر آزادی جنسی مردان که  صنعت سکس را هم به خدمت خود بر گمارده است مُهر تائید می کوبد ، در حالی که با  آزادی جنسی زنان مخالف است. اشکال این سیاست دو وزن – دو معیاردر آنست که جدایی تمایلات جنسی مردان از احساسات خود باضافه همجنس گرا ستیزی شان به نحو چشمگیری نسبت به زنان بیشتراست.
 
۴. روابط نمادین
روابط نمادین ساختاردیگری از روابط  گونه ای ست .  تکنیک های بسیاری مانند مد و فیلمهای سینمایی نماد گونه شده اند. همچنین، در تمام جوامع مردسالاری امروز، مدارس دولتی  از کتاب های درسی تاریخ و ادبیاتی استفاده  میکنند که   یک الگوی ذهنی مردانه سلطه گر در رابطه با  تاریخ انسان و احساسات انسانی، به ویژه در مورد تاریخ و فرهنگ ملی، میسازند.
کتاب های درس تاریخ، به جای آنکه درس فرهنگ ها و تمدن ها و جنبش های مختلف هنری و  علمی باشد، راوی جنگ و انقلاب است.  بسیاری از کتاب های درس تاریخ آکنده از آموزش از خودگذشتگی، خشونت فردی یا گروهی از مردان به عنوان پرچمداران آزادی میهن است . در تاریخ ملی، مردان دست اندر کار جنگ و مبارزه هستند، چه بعنوان متجاوز، چه بعنوان مدافع، خواه  در  قامت دادگری ، خواه  بیدادگری . 
 
ادامه دارد.
 
یادداشتها
 
.1 پراتيک عبارت است از فعاليت انسان ها برای دگرگون ساختن و تغيير طبيعت و جامعه.
2. Connell, R. W. 1995. Masculinities. London, UK: Polity. P.71
3. Ibid, PP.74-75.
4. Wolf, Naomi. (June 14, 2012). A culture of cover-up: rape in the ranks of the US military. The Guardian.
5. Breines, Ingeborg and R.W.Connell and Ingrid Eide (editors). 2000. Male roles, masculinities and violence: a culture of peace perspective. UNESCO Publishing, Cultures of Peace Series. PP. 182-3.

vendredi 30 novembre 2012

«گونه های زنانه یا مردانه» به جای «جنسیت»

  • بنابر استدلال دکتر آزاده آزاد٬ جامعه شناس، استفاده از واژه «جنسیت» بعنوان معادل واژه انگلیسی Gender نادرست است . او میگوید که واژه Sex  یا جنس به تفاوتهای بیولوژیک میان انسانهای نر و ماده اشاره دارد٬ حال آنکه واژه Gender به معنای ویژگی هایی غیربیولوژیک مانند نقش های اجتماعی، رفتارها و فعالیت هائی است که جامعه یا فرهنگ برای افراد نر وماده تعیین میکند .
  • واژه جنسیت که از "جنس" می آید و امروزه بدون کوچکترین ژرف نگری توسط همه فارسی زبانان بکار میرود، نمیتواند بیانگر مفهومی چون Gender باشد که درمقابل جنس Sex قرار میگیرد. جنسیت در واقع معادل واژه انگلیسی Sexuality یا واژه فرانسه ی سکسوالیته است، و نه معادل Gender. معانی دیگر sexualityبه فارسی «عطش جنسی» و « گرایش جنسی» است. به علاوه، در میان جامعه شناسان ایران، جنسیت همیشه معادل با سکسوالیته بوده است.
  • برای پرکردن این کمبود٬ دکتر آزاد واژه گونه (مانند گونه های زنانه یا مردانه) را بعنوان معادل Gender پیشنهاد میکند. گونه که دارای معانی مختلفی ست، در این کاربرد به معنای نوع است.

jeudi 29 novembre 2012

مفهوم سازی واژه گونه (۳-٩)، رکتر آزاده آزاد جامعه شناس

رویکرد رابطه ای و فعالیت های گونه ای بدن

مفهوم سازی واژه گونه (۳-٩)

واژگان کلیدی: اجتماعی بودن بدن، پراتیک خودانگیخته بدن(۱)، پراتیک گونه ای، نظم گونه ها، ترتیب گونه ها
  •  اجتماعی بودن بدن
ریوین کانل در کتاب پیشگامانه خود، مردانگی ها (۱۹۹۵)، به درستی می گوید که بدن باید در هویت گونه ای و ساخت گونه ای در نظر گرفته شود، زیرا بدن عملا مرکز عملکردهای اجتماعی مانند سکس، کار و ورزش است [....].
بعنوان مثال مثالی که او از اجتماعی بودن بدن آورده و به بحث می گذارد ورزش است، مردانگی بدنی، که بر آمیزه ای از قدرت و مهارت متمرکز است. در فرهنگ توده ای جوامع امروزی، ورزش های حرفه ای و رقابتی تعریف کننده اولیه مردانگی اند. قوانینی پیچیده راهنمای بدن مردان در مسابقات اند و موجب می شوند آن تیمی که از نظر تناسب اندام، کار گروهی، تمرین، برنامه ریزی، و شهود برتر است به عنوان برنده زمین مسابقه را ترک کند. سازمان ورزش و تربیت بدنی، به عنوان نهاد، روابط خاص اجتماعی ایجاد میکند: رقابت و سلسله مراتب در میان مردان، و طرد زنان .  توانایی ورزشی بیشتر مردان به عنوان دلیل برتری نمادین آنان، و حق تسلط داشتن شان بر زنان به کار گرفته میشود. (٢)
همین ساختارهای اجتماعی هستند که همزمان امکان فعالیت های سنگین بدنی را به وجود می آورند. پریدن، دویدن و پرتاب توپ در بیرون از نهادهای ورزشی به هیچ وجه ورزش به  شمار نمی آیند. تمرین سنگین ورزشی در آن واحد جنبه های بدنی، جنبشی، نمادین و اجتماعی دارد که به یکدیگر وابسته اند. مردانگی بدنی که از طریق ورزش شکل گرفته، وقتی که از تکرار تمرین سنگین ناتوان می ماند آسیب پذیر میشود.
مردان ممکن است مردانگی بدنی را به هنگام گفتگو در باره ی بدن یک فوتبالیست آمریکائی، یک بدن ساز، یا یک سرباز تجربه کنند. در این چارچوب، هوشیاری و سرعت بدن مورد بحث، نیاز به ارتباط بین این نوع مردانگی با رقابت یا خشونت دارد.
کارسنگین بدنی نیازمند قدرت، استقامت، ایستادگی، حساس نبودن و رفاقت گروهی ست. مردانگی بدنی آسیب پذیر کارگران صنعتی ابزار بقا در روابط طبقاتی سرمایه داری بوده، و وسیله اعلام قدرت بر زنان است. در نظام سودآوری، بدن های کارگران ازفرط خستگی مزمن، فرسایش فزاینده، و آسیب ها از پای در می آیند . کاهش نیروی کارگران به کار آنان پایان میدهد.
برای مردان طبقه متوسط​​ در عصر فناوری اطلاعات جدید، رابطه سنتی میان مردانگی و ماشین آلات از بین می رود. سیبرنتیک کار پشت میز کامپیوتر را که در گذشته زنانه تلقی میشد مردانه میکند. رایانه های شخصی این کار را به عنوان یک کار فنی و مردانه، یک فضای رقابت آمیز و قدرت طلبانه از نو طبقه بندی می کنند. بدن مردان طبقه متوسط​​ که اغلب از قدرت منفصل بوده است، در حال حاضر شاهد آن است که در پراتیک های انسان/ تکنولوژی اطلاعات مدرن قدرت شان به طرز شگفت آوری رو به ا فزایش است ; از جمله صنعت شکوفای بازی های کامپیوتری خشونت آمیز و یا تاکید بر "قدرت" در گرافیک ها ومتون مجلات کامپیوتری.
بنابراین، بدن یک بخش غیر قابل اجتناب مردانگی ) و زنانگی( است، ولی ثابت نیست. فعالیت های گونه ای بدنی که بخشی از فعالیت های اجتماعی هستند، می توانند هدف سیاست قرار بگیرند، و قطعا بخشی از تاریخچه شخصی و جمعی مردم نیز هستند.(۳)
  • پراتیک خودانگیخته بدن
از آنجا که بدن هم ابزارپراتیک است و هم هدف آن؛ و از آنجا که خود پراتیک ساختارها و روابطی ایجاد میکند که در آنها بدن کنترل شده و برچسب میخورد، الگوئی پدیدار می شود که کانل آن را "پراتیک خودانگیخته بدن" می نامد. پراتیک خودانگیخته بدن در پیکربندی اصلی مردسالاری رخ می دهد. مرد سالاری یک ساختار عظیم، قدرتمند و پیچیده روابط اجتماعی است،ساختاری است که نه تنها شامل جنسیت (روابط جنسی)، مراقبت از کودکان و روابط خانوادگی است، بلکه شامل تعامل و فرهنگ، اقتصاد و دولت نیز هست. بدن بر جامعه اثر می گذارد و جامعه از بدن تاثیر می پذیرد. پراتیک خودانگیخته بدن همواره واکنش به شرایط خاص است، و شرایط به شیوه هائی ساماندهی میشوند که فقط گزینه های خاصی را ممکن می سازند. پراتیک سازنده جامعه انسانی است. ما با اعمال مان هر موقعیت مشخصی را به موقعیتی نو بدل میکنیم. ساختارهای اجتمائی با پراتیک انسان برقرار و دوباره برقرار میشوند. واقعیتی که ما در آن زندگی می کنیم ساخته و پرداخت پراتیک است.
کانل میگوید:
"پراتیکهای خودانگیخته بدن... درونی فرد نیستند، بلکه شامل روابط اجتماعی و نمادگرائی هستند؛و ممکن است مشتمل بر نهاد های کلان مانند آموزش و پرورش یا حکومت باشند. نسخه های  ویژه ای از مردانگی و زنانگی در مدارهای خود به عنوان بدن های معنی دار (گونه دار) و معانی (گونه های) جسمیت یافته شکل می گیرند. از راه پراتیکهای خودانگیخته بدن بیش از زندگی های فردی شکل میگیرند: یک دنیای اجتمائی ساخته میشود. (٤)”
زنانگی و مردانگی، بی آنکه بطور بیولوژیک تعیین شده باشند، با پراتیکهای خودانگیخته بدن که دنیائی با بعدی بدنی ایجاد میکنند، ساخته میشوند. این دنیا مطابق با قانون مادیات ایستا نیست و می تواند به بدن ها لطمه بزند؛ چنانکه این در مورد ورزشکاران و کارگران یدی که ورزش یا موقعیت شغلی شان منجر به صدمات شدید یا مرگ میشود صدق میکند.
ما به جای سعی در تعریف زنانگی و مردانگی به مثابه نوعی شخصیت، سبک رفتار یا هنجار، لازم است فکر خود را متوجه فرآیندهایی کنیم که از طریق آن زنان و مردان زندگی های گونه دارشان (زنانگی ها و مردانگی ها یشان) را تجربه می کنند.
زنانگی ها و مردانگی ها تنها میتوانند در سیستمی از روابط گونه ای به وجود بیایند. هر نوع زنانگی یا مردانگی در آن واحد فضائی است در روابط بین گونه ها، پراتیک هائی است که زنان و مردان را قادر می سازد که با آن فضای روابط گونه ها ارتباط برقرار کنند و تاثیرات این پراتیک هاست بر فرهنگ ها، شخصیت ها و تجارب بدنی.
  • پراتیک گونه ای
مفهوم سازی گونه بعنوان پراتیک بر نظریه قانع کننده " اجرای گونه "( اجرای این نوع زنانگی یا آن نوع مردانگی) (۵) استوار است. بر اساس پژوهش وست و زیمرمن (West & Zimmerman)، گونه یک پراتیک اجتماعی مستقر است، که از راه روابط متقابل واقعیت پیدا میکند و ریشه در کردار و گفتار کنشگران منسجم دارد.
اجرای زنانگی ها و مردانگی ها ساختی اجتماعی است که در روح و روان ریشه دوانیده است و به طورفعال در روابط متقابل روزمره افراد ظاهر می شود. نمونه هایی از اجرای گونه از این قرارند : “مردان رهبری میکنند، زنان دنباله روی”،” زنان پُر حرف هستند، مردان از برقراری ارتباط ناتوانند”، “ زنان اهل همکاری اند، مردان اهل رقابت”.
در پراتیک های روزانه که روابط متقابل افراد را ساده میکنند، گونه های زنانه و مردانه مدام در مذاکره و بازسازی هستند; یعنی مذاکره و بازسازی روشی که با آن زنان و مردان گونه اجرا میکنند و با آن در گیر و دار فرآیند تعیین متقابل موقعیت شان در ساخت هویت های گونه ای سهیم میشوند. هدف از اجرای گونه توسط فرد ساخت رفتار حاوی گونه است، تو گوئی که بطور طبیعی اتفاق می افتد. این نما سیستمی را به پیش میبرد که از راه آن افراد از لحاظ شکست یا موفقیت شان در برآوردن انتظارات جامعه در مورد زنانگی و مردانگی قضاوت میشوند. این سیستم ساختار پاسخگویی نامیده میشود.
پراتیک گونه ای هم گفتمانی ست و هم مادی، هم روایت ست و هم کنش های مادی و بدنی. به گفته کانل:
"گونه پراتیک اجتمائی ست که به طورمدام به بدن و آنچه که بدن انجام می دهد اشاره دارد، ولی یک پراتیک اجتماعی تقلیل یابنده به بدن نیست." (۶)
پراتیک های گونه ای چند گانه و سیال اند ودرمحیط مشخصی روی می دهند. آنها هم شامل پراتیک هائی اند که نابرابری گونه ها را مدام دوباره سازی میکنند و هم شامل پراتیک هایی اند که آماج شان تحقق برابری گونه ها ست.
  • نظم گونه ها
در رویکرد "رابطه ای" تعریف گونه، زنان و مردان دو قطب متضاد نیستند. گونه نه تنها بعنوان آرایه های روابط بین زنان و مردان، بلکه به عنوان روابط بین زنان و بین مردان نیز شناخته میشود. گونه سیستم طبقه بندی وسیعی از روابط است، که کانل، آن را "نظم گونه ها" نامیده است. این نظم نشانگر الگوهای روابط قدرت میان مردانگی ها و زنانگی ها است که سرتاسر جامعه را فراگرفته است.
"ترتیب گونه ها" با "نظم گونه ها" در محیط های کوچک تر مانند مدرسه، خانواده و یا محله منطبق است.
ادامه دارد.

یادداشت ها
پراتيک عبارت است از فعاليت انسان ها برای دگرگون ساختن و تغيير طبيعت و جامعه. ١
2 .Connell, R.W.1995. Masculinities. Blackwell Publishers: Cambridge, UK. P.54
3. Ibid. P. 56
4. Ibid, P. 64
5. West, Candace and Don H. Zimmerman. 1987. "Doing Gender". Gender and Society, 1(2)125-151
Poggio, B. 2006. “Outline of a theory of gender practices”. Gender, Work & Organization, 13,3, 225–33
6. Connell, R.W. 1995. Op.cit. P.71

jeudi 22 novembre 2012

مفهوم سازی واژه گونه (٢-٩)، دکتر آزاده آزاد جامعه شناس

رویکرد ساخت گرای جامع به مفهوم گونه (Gender)

مفهوم سازی واژه  گونه (٢-٩)

واژگان کلیدی: ساخت گرائی اجتماعی جامع، جسمیت، مادیت،  قدرت 
 
به باور نگارنده، جامع ترین رویکرد برای مفهوم بخشیدن به واژه "گونه" رویکرد ساخت گرائی اجتماعی جامع (و نه ساختارگرائی) - است. این دیدگاه تنوع را به رسمیت شناخته و کیفیت ها و تجربه های چند بعدی و متنوع مردم را درنظر میگیرد. ساخت گرائی اجتماعی جامع، گونه را به عنوان ویژگی افراد تلقی نمی کند. بلکه آن را به مثابه یک ساخت اجتماعی می بیند که بدون جایگیری در درون افراد، آنها را شناسایی می کند. دو نمونه از عوامل اجتماعی - فرهنگی ساخت گونه که درستی ساخت گرائی اجتماعی، و نه کافی بودن آن را، اثبات میکند، ورزش جسمی و عمل جراحی زیبایی است.     
تعداد بی شماری از پسران نوجوان در سراسر جهان بطور فراگیری  ورزش میکنند تا  با داشتن عضلات بزرگ و قوی مردانه جلوه کنند. در تمام فرهنگهای مردسالار، عضلات قوی و بزرگ معادل با "مردانگی واقعی" است. میلیون ها دختر جوان نیز با آرایش کردن، جراحی زیبایی بینی و سینه صورت و بدن خود را شکل میدهند تا زیبا و "زنانه" شوند.
اگرچه اندام انسان تا حدودی بدلیل زیست شناختی یا ژنتیکی دارای انواع شکل، اندازه، ظرفیت، و انباشتی از قدرت و ضعف است، اما در نهایت، بدن گونه دار (gendered body) محصول  * ۱- عوامل اجتماعی، یعنی انگاره هایی است که یک جامعه مشخص بر زیست کنندگانش بعنوان "زنانه"  و "مردانه" القاء می کند. و*۲- عوامل محیطی مانند عادات بهداشتی، تغذیه، هوا، آب، ورزش و توجه پزشکی یا عدم آن، هستند. این انگاره ها روند اجتماعی بودن بدن خوانده میشود.
رویکرد ساخت گرای اجتماعی که برای توضیح گونه بسیار کارآمد تر از ذاتی گرائی است، می بایست سه موضوع عمده را که به اندازه کافی در نظر گرفته نشده، بطور جامع دربر بگیرد : جسمیت، مادیت و قدرت.  به عبارت دیگر، الگوهای ساخت اجتماعی جامع گونه ( زنانگی ها و مردانگی ها ) شامل سه عامل جسمیت، مادیت و قدرت هستند.
در اینجا باید توضیح داد که نظریه های جامعه شناختی بدلیل علاقه به ماهیت عقلانی و غیر عقلانی کنش اجتماعی، اهمیت بدن انسان را در درک کنش اجتماعی و تعامل اجتماعی نادیده گرفته اند. ماهیت جسمیت انسان، بجزچند گزینه استثنائی، در پژوهش ها و نظریه های اجتماعی از اهمیت چندانی برخوردار نبوده است.
بهرحال، جامع بودن  رویکرد ساخت گرای اجتماعی مستلزم  دخالت دادن سه عامل جسمیت، مادیت و قدرت در الگوهای ساخت اجتماعی گونه (زنانگی ها و مردانگی ها) است. (۱)
  ۱. جسمیت
بدن انسان یک سیستم زیست شناختی ست که نیازهای مادی برای بیان احساسات، زبان، فکر و ذهنیت را به طور کلی فراهم میکند. تولد، پیری و مرگ اتفاقاتی است که در بدن رخ می دهند، و در بدن است که درد و لذت تجربه میشود. بدن محتوای ترکیب چهره و خصوصیات بدن و ویژگی های جنسی و آمیزشی است. بدن موضوع خواهش های تن است.
دلیل همه کنش ها و واکنش های فیزیکی در بدن هایمان نهفته است. ما خلق و خو و سلامت روان خود را با رقص و ورزش، که ویژگی ها و توانایی های متفاوت دارند، بهبود می بخشیم. ما بدن هایمان را با تزئینات و خالکوبی کردن زیبا کرده  و با جراحی پلاستیک تغییر میدهیم.  بدن ما حوزه بیرونی ماست و جائی ست که طبیعت و فرهنگ همگرا میشوند.
۲. مادیت
گرایش غالب در ساخت گرائی اجتمائی همگن پنداشتن مادیت و نادیده گرفتن نقش آن  در الگوهای ساخت اجتمائی است. حال آنکه مادیت، بیانگر کیفیت های متفاوت  فیزیکی و جامد دنیائی ست که در آن زندگی می کنیم. مادیت، علاوه بر بدن انسان، شامل اجزای فیزیکی چیزها، محل حضور بدن ها، کارایی منابع، پیکربندی فضا و واقعیت گذشت زمان است. مادیت برای ساخت های اجتمائی که زندگی مان  را ممکن میسازد چشم انداز و محدودیت ایجاد میکند. در واقع، اکوسیستم پویا و متغیر که باعث تداوم زندگی است، پیش شرطی لازم برای هر ساخت اجتماعی، از جمله گفتمان است.
۳. قدرت
با وجود آنکه  ساخت گرائی اجتماعی به نحوی عامل  قدرت را در تولید زنانگی و مردانگی (گونه ها)  در نظر میگیرد، اما نمی تواند این کار را به اندازه کافی انجام دهد، چرا که جسمیت و مادیت را به حساب نمی آورد. همانطور که میشل  فوکو درکتاب "انضباط و مجازات" (۱۹۹۵) به خوبی اثبات میکند و همانطور که تجربیات افرادی که اندام شان غیرعادی تلقی شده بروشنی نشان میدهد، رابطه نزدیکی بین قدرت و جسمیت وجود دارد. قدرت نه تنها با شکل دادن بدن ذهنیت می آفریند، بلکه برای شناخت خصوصیت ذهنیت نیز ضروری ست، چرا که ذهنیت از تاریخ های شخصی و اجتماعی که با روابط قدرت شکل گرفته اند آشکار میشود. قدرت یک خصلت مادی هم دارد، مانند خشونت اجتماعی که نتیجه مطالبه منابع، حضور ارتش، وبه کارگیری سلاح های هسته ای، شیمیایی و بیولوژیکی است.(۲(
در میان آثار ساخت گرایان اجتماعی، تنها آثار فوکو ​​و کسانی که از ایده های او الهام گرفته اند است که بر پایه ارتباط بین قدرت و گفتمان نگاشته شده اند. با این وجود، قدرت چه  به رسمیت شناخته شده باشد یا نه، همیشه یک عامل عمده در پروسه ساخت اجتماعی است.   چون همیشه در روابط و کنش و واکنشهائی که ساخت گرائی بررسی میکند حضور دارد.
قدرت در گفتمان مشهود است و از طریق آن عمل میکند، و از این راه، رویکردهای تحلیلی گفتمان می توانند طرح کلی قدرت و جزئیات آن را به تصویر بکشند. با این حال، اگر گفتمان در زمینه مادی و جسمیت یافته - که  واقعا به آن معنی می دهد - قرار نگیرد،  چنین روشهایی  نمی توانند به روشنی معنا سازی کنند. از سوی دیگر، نادیده گرفتن جسمیت و مادیت، باعث بی توجهی به روابط قدرت و پنهان ماندن عامل قدرت میشود.
ادامه دارد.
یادداشت ها
1. Connell, R.W. 1995. Masculinities. Blackwell Publishers: Cambridge, UK.
2. Foucault, Michel. 1995 (1975). Discipline and Punish: The Birth of Prison. Vintage Books: New York the

lundi 12 novembre 2012

مفهوم سازی واژه گونه (بجای جنسیت) ١-٩ ، دکتر آزاده آزاد جامعه شناس

 مفهوم سازی واژه گونه (بجای جنسیت) 
 
واژگان کلیدی: ذات گرائی بیولوژیک، ساخت گرائی اجتماعی، ساخت گرائی اجتماعی جامع، کثرت هویت گونه ای، مردانگی های سلطه گر،همدست، مادون  و به حاشیه رانده شده.
مقدمه
مقاله حاضر بخش نهم یک مجموعه نوشتار (١) دربارهُ مفهوم «گونه» (زنانگی ها و مردانگی ها) است که امروزه همه آن را به اشتباه «جنسیت» میخوانند.
هدف من از نگارش این سری مقالات رسیدن به شناخت نوعی از مردانگی است بنام   مردانگی هژمونیک یا سلطه گر که در رابطه قدرت با دیگر انواع  مردانگی ها و با همه  زنانگی ها قراردارد . هدف نهایی  از این پژوهش یافتن رابطه میان مردانگی هژمونیک و خشونت  علیه  زنان از یک سو، و مردانگی هژمونیک ، دولتهای مردانه و خشونت علیه بشریت یا  جنگ و نظامیگری، از سوی دیگراست  
استفاده نادرست از واژه "جنسیت"
جنسیت (Sex) به تفاوت های بیولوژیک میان انسانهای نر و ماده اشاره دارد. در حالی که واژه "گونه") مانند گونه های زنانه یا مردانه ( که من بعنوان معادل Gender پیشنهاد میکنم، به معنای ویژگی هایی غیربیولوژیک مانند نقش های اجتماعی، رفتارها و فعالیت هائی است که جامعه یا فرهنگ برای افراد نر و ماده معین میکند. در نتیجه، واژه جنسیت که از "جنس" می آید و امروزه بدون کوچکترین ژرف نگری توسط همه ی فارسی زبانان بکار میرود، نمیتواند بیانگر مفهومی باشد که درمقابل جنس قرار میگیرد. به علاوه، جنسیت همیشه معادل با سکسوالیته ( Sexualité ) بوده است. بعنوان مثال، مهدی کی نیا، در کتاب "جامعه شناسی جنائی (٢)،"جنسیت" را بعنوان معادل سکسوالیته بکاربرده است و نه بعنوان معادل "Gender یا "Genre" .
واژه انگلیسی مدرن "Gender" از انگلیسی میانه "gendre" میاید که آنهم از زبان فرانسه قدیم وام گرفته شده است. مترادف آن به فرانسه مدرن "Genre" است. همه اینها به معنای " نوع “ هستند. مدتی پیش، در مقاله ای واژه فارسی " گن" را که به معنای " نوع " است بعنوان معادل "Gender" پیشنهاد کردم. ولی از آنجا که واژه دیگری به همان معنای "نوع"، یعنی" گونه " وجود دارد که به مراتب به گوش فارسی زبانان آشناتر است، پیشنهاد میکنم که از این پس، لااقل در محیط های آکادمیک ایران، از واژه " گونه " بعنوان معادل “Gender” استفاده شود. نکته دیگر آنکه در فرهنگ توده ها واژه ی جنسیت متاسفانه هم به معنای جنس بکار میرود و هم به معنای گونه ؛ درست همانطور که در انگلیسی استفاده از واژه   Gender به هر دو معنای بیولوژیک واجتماعی رایج شده است 
نظریه های ذات گرای بیولوژیک
بطور کلی، دو نوع رویکرد متضاد نسبت به مفهوم گونه موجود است. در رویکرد ذاتگرای بیولوژیک، گونه از نتایج پدیده های طبیعی مانند جنس، عناصرژنتیکی، هورمونها و ترکیب مغز است.(۳)
ذات گرائی شامل نظریه های اجتمائی- بیولوژیک گونه و نظریه های نقش جنسی گونه است. برطبق این رویکرد، گونه خصوصیت ها وظرفیت های درون زاد افراد است که منش و دید اخلاقی و ظرفیت های روانی آنها را تعیین میکند. به عبارت دیگر، گونه های مردم جوهر طبیعی یا ذاتی و طرز بودنشان است. این ایده اساسی گفته هائی مثل «پسرها همیشه پسر خواهند بود" است که به وجود شیوه های طبیعی زیستن پسران اشاره میکنند. زن یا مرد بصورت یک رده جهان شمول که در هر فرهنگ و هر دوره تاریخی و در هرطبقه اجتماعی و قومیتی یکی بوده و ثابت می ماند، در نظر گرفته می شود. نظریه زیست شناسی گونه تأثیرات ساختارهای فرهنگی -اجتماعی، توانائی عمل انسانی و گفتمان را نادیده میگیرد. طرفداران این نظریه، واژه های "گونه" و" جنس" را مترادف یکدیگر می پندارند. بطور مثال، در کشورهای غربی در بسیاری از اسناد و پرسشنامه ها، واژه "گونه" Gender  چاپ میشود تا ماهیت بیولوژیکی فردی که فرم را پر میکند مشخص شود.
از نظر زیست شناسانی مانند لیونل تایگر و رابین فاکس (٤) انسان ها از یک نوع حیوان شکارچی منشاء میگیرند و در نتیجه مردان به طور ژنتیکی برای پر خاشگری، رقابت، حس تعیین حریم و قلمرو شخصی، قدرت سیاسی، سلسله مراتب، بی قیدی جنسی و پیوند مردانه برنامه ریزی شده اند. استیون گولدبرگ (۵) پیشنهاد میکند که سلطه مرد بر پایه هورمون های مردانه است که مزیت پرخاشگری را ایجاد کرده و مردان را قادر به تسلط بر زنان می سازد. این نظریه، همانند نظریه تفاوت مغزی جنس ها، هیچ پایه و اساسی در واقعیت ندارد. کارهای پژوهشی بسیار زیاد راجع به این موضوع نشان می دهد که هیچ تفاوت قابل سنجشی در ظرفیت های ذهنی و ویژگی های فردی بین دو جنس وجود ندارد. تفاوت های صفات شخصی بین اعضای دو جنس نسبت به تفاوت های موجود بین اعضای هر جنس و یا در مقایسه با تفاوت های وضعیت اجتماعی زنان و مردان قابل چشم پوشی است (۶).
نظریه های ساخت گرای اجتماعی
ساخت گرائی اجتمائی در مقابل " ذات گرائی" قرار میگیرد در نظریه های ساختگرای اجتماعی، اصطلاح "گونه" برای زنانگی یا مردانگی تصور شده یا پیش بینی شده یک فرد بکار میرود. گونه ها ساخت های اجتماعی هستند. بر طبق این نظریه، گونه های افراد شیوه های متغیر و قابل مذاکره ی بودن، عمل کردن و رابطه برقرارکردن، شیوه های فرهنگی و اجتماعی ساخته شده "مردانه"، "زنانه» یا «بی گونه» بودن شان است که در یک متن یا فضای خاص فرهنگی و تاریخی صورت میگیرد و تا حد زیادی از یک متن به متن دیگر متفاوت است.
گونه شخص پیچیده بوده، برحسب ویژگی های متعدد ظاهر، انتخاب لباس، مدل مو، استفاده از آرایش و جواهرات، حرکات بدن مانند ژست ها یا طرز راه رفتن، گفتار، جنسیت به معنای لذت جنسی، و عوامل دیگری که صرفا به جنس زیست شناختی محدود نمی شوند، مانند شخصیت، نقش های اجتماعی، روابط اجتماعی و غیره، تعریف میشود.
بر طبق این نظریه، گونه های افراد راههای متغیر و قابل مذاکره، راه های بودن و عمل کردن، " زنانه" یا "مردانه" یا "بی گونه" بودن شان و رابطه برقرارکردن، راههای فرهنگی و اجتماعی است که در یک متن یا فضای خاص فرهنگی و تاریخی صورت میگیرد و تا حد زیادی از یک متن به متن دیگر متفاوت است (۷). افراد با اعمال خود گونه را ایجاد می کنند.
با این وجود، در حالی که تاثیر غالب مواضع مردم در ساختارهای اجتماعی، درآمد، شخصیت و هوش، در نظر گرفته شده، اما تاثیر عامل انسانی نادیده مانده است. در حالی که نظریه های زیست شناسی– اجتمائی گونه تنها بر بیولوژی بدن تمرکز کرده و از تأثیرات ساختارهای اجتماعی - فرهنگی، عامل انسانی و گفتمان چشم پوشی میکنند، نظریه های ساخت گرای اجتماعی بر نهادهای فرهنگی - اجتماعی، عمل انسان و گفتمان تمرکزداشته، مادیت، بدن ها و ابعاد بدنی تجربه انسانی را در نظر نمیگیرند. به عبارت دیگر، رویکردهای زیست شناختی اجتماعی به گونه مناسب نبوده و رویکردهای ساخت گرای اجتماعی، با وجود درست بودن، کامل نیستند.
کثرت هویت گونه ای
پژوهشگران فمینیست با مفهوم سازی گونه به مثابه مجموعه ای از روابط اجتماعی ساخته شده، ساخت های دوتایی و ایستای گونه ، یعنی زنانگی – مردانگی، را به نقد کشیده و بدین ترتیب به درک تنوع های پیچیده در بین گونه ها و در درون هر یک از آنها رسیده اند. واقعیت آنست که هیچ زنی نمی تواند از همه ویژگی هایی که به طور سنتی زنانه تلقی شده برخوردارباشد، و هیچ مردی نمی تواند همه صفاتی را به طور سنتی مردانه خوانده میشوند داشته باشد. ما به عنوان موجودات اجتماعی در زنجیره پیچیده و متغیری که بطور اجتمائی ساخته شده زندگی میکنیم. افراد هر جامعه دارای هویت های گونه ای مختلف و شکل های متنوع جنسیت (سکسوالیته) هستند. هیچ چیز واحدی بنام مردانگی یا زنانگی وجود ندارد بلکه چندین نوع مختلف زنانگی و مردانگی وجود دارد که هر کدام با ساختارهای قدرت متفاوتی در ارتباطند.
زنانگی ها و مردانگی ها اساسا مفاهیم رابطه ای هستند، و جوامع مردسالار معمولن آنها را در قطب های متضاد قرار میدهند، هرچند که آنها چنین نیستند. زنانگی ها و مردانگی ها نتیجه موقعیت ها و تجربیات مختلف تک تک زنان و مردان در یک جامعه مشخص و دوره تاریخی مشخصی هستند.
ریوین کانل(Raewyn Connell)، جامعه شناس استرالیایی، چهار نوع مردانگی را، بدلیل پایگاه شان در ارتباط با یکدیگر و نه شخصیت شان ، فرا مینهد: مردانگی هژمونیک یا سلطه گر، مردانگی همدست، مردانگی مادون و مردانگی به حاشیه رانده شده. روابط میان این مردانگی ها، و هر مردانگی دیگری، سلسله مراتبی ست.
در فرهنگ های پدر- مرد سالاری ، مردانگی هژمونیک ایده آل هنجاری مردانگی است که انتظار میرود مردان آن را هدف خود قرار دهندد و زنان خواستار آن باشند. ویژگی های مرتبط با مردانگی هژمونیک عبارتند از: پرخاشگری، باارادگی ، قوی بودن، جاه طلبی، اعتماد به نفس، استقلال، هدف گرائی، موفقیت، سرسختی و بی پروایی، سرد و غیرعاطفی بودن و، بالاخره از همه مهمتر، سلطه بر زنان. این ویژگی ها دقیقن با زندگی هر مرد فردی مطابقت ندارد، با این حال جامعه پدرسالار مردان را به شدت تشویق به عملی کردن آنها می کند و مانع زنان به انجام این کار میشود. مردانگی هژمونیک لزوما مکررترین مدل مردانگی نیست، بلکه بیشتراز لحاظ اجتماعی مورد ستایش و تایید قرار میگیرد; و این همیشه به موقعیت زیردست زنان کمک می کند. مردانگی هژمونیک در رابطه با مردانگی های زیردست دیگر و همچنین در ارتباط با زنان ساخته میشود. تصویر مرد سلطه گر در جوامع مختلف و در طی تاریخ تغییر کرده و امروزه موضوع بحث و اعتراض در فرهنگ های غربی ست.
اکثر مردان در رده دوم قرار می گیرند، یعنی همدست سیستم پدر- مردسالااری اند. این مردان پذیرای سیستم مردانگی هژمونیک بوده و سعی دارند در آن شرکت کنند تا :
١. از منافع مادی، جسمانی (بدنی) و نمادین پیروی کردن زنان لذت ببرند، ٢. بطور خیالی، حس سلطه گری را تجربه کرده و یاد بگیرند که از آن لذت ببرند، ٣. از فرمان برداری خودشان جلوگیری کنند.
مردانگی زیردست شامل موقعیتی پایین تر از بقیه مردانگی هاست .مردان همجنس گرا مثال بارز این نوع از مردانگی هستند. این مردان، با وجود آنکه بنظر می آید که از ویژگی های فیزیکی لازم برای داشتن هژمونی برخوردارند، از موقعیت زیردست خود در نظم گونه ها (٨) رنج میبرند. مردها هنگامی که گونه خود را مطابق با نظام و ایدئولوژی سلطه اجرا نمی کنند، زیردست شدن را ریسک میکنند .
مردانگی به حاشیه رانده شده از آن کسانی ست که حتی نمی توانند هژمونی را آرزو کنند. سیاه پوستان فقیر آمریکائی وغالب مردان معلول این نوع مردانگی را دارا هستند.
درک وجود کثرت گونه ها نتیجه آمیختن آنهاست با تجزیه و تحلیل روابط اجتماعی دیگر، از جمله طبقه، قومیت و تبعیض نژادی، و تاثیر این روابط درسنین مختلف بر پذیرش تاثیراتی ویژه که زمینه پویائی گونه است. آنها نقش های درونی شده مبتنی برجنس اند و نتیجه اجتماعی شدن توسط نهادهائی چون خانواده، نظام آموزشی و رسانه ها. هنگامی که این عوامل اجتماعی کردن انتظارات خود را تغییرمیدهند، هنجارهای نقش مبتنی بر جنس نیز شرایط جدید را دنبال می کنند. زنانگی ها و مردانگی ها در فضاهای نهادی، تعاملی و فردی جامعه جا سازی شده اند. آنها به راههائی که بدن ها بخشی از تاریخ میشوند مربوطند. (٩)
ادامه دارد.
یا دداشت ها
(۱) بخش های پیشین این مقالات که تا ااینجا فقط به انگلیسی نگاشته شده اند به فارسی بازنویسی خواهند شد.
(۲) کی نیا، مهدی. ۱۳۸۸. مبانی جرم شناسی، جلد اوّل :جامعه شناسی جنائی. نشر دانشگاه تهران
(٣). Weiten, Wayne & Doug McCann. 2009. Psychology. Themes And Variations. Nelson Education Ltd. Toronto, Canada. P. 464
(٤). Tiger, Lionel & Robin Fox. 1971. The imperial animal. Holt, Reinhart and Winston, New York.
(٥). Goldberg, Steven. 1993. Why Men Rule: A Theory of Male Dominance. Open Court: Chicago.
(٦). Epstein, Cynthia Fuchs. 1990. Deceptive Distinctions: Sex, Gender and the Social Order. Yale University Press: New Haven.
(٧). Measor, Lynda  &Patricia J. Sikes. 1992. Gender and schools (Introduction to Education) . Cassell & Co. Publishing, London: UK. P.5
(٨ )  نظم گونه ها نشان دهنده الگوهای روابط قدرت میان مردانگی ها و زنانگی ها هستند که در سراسر جامعه گسترده است.
(٩). Connell, R.W. 1995. Masculinities. Blackwell Publishers: Cambridge, UK. P.54