lundi 27 août 2012

dimanche 12 août 2012

دیوار جهنم زنان بلندتر می شود، شکوه میرزادگی

حذف زنان از 77 رشته دانشگاهی
دیوار جهنم زنان بلندتر می شود
 در چند روز گذشته دو خبر در نشریات رسمی حکومت اسلامی منتشر شد که علاوه بر اثبات دیگرباره و چندباره ی حضور مشخص و مسلط تبعیض جنسیتی، تبعیض مذهبی، و تبعیض فرهنگی در ایران، نشاندهنده ی اوج فرهنگ زدایی و تمدن ستیزی این حکومت نیز هست.
این خبر ها یکی حذف زنان از تحصيل در هفتاد و هفت  رشته ی مهم دانشگاهی است و دیگری تبدیل کودکستان های مدرن و امروزی به مکتب خانه های قرون وسطایی و تحمیل مذهب حکومتی بر کودکان می باشد.
این دو خبر، که با هم ارتباط ارگانیک و حساب شده ای دارند، نشاندهنده ی آنند که حکومتی که نام بی محتوای «جمهوری اسلامی» را بر خود دارد،  اکنون در حال قرار گرفتن در جاده ی اصلی و واقعی خود، یعنی حاکميتی برآمده از اعماق قرون وسطا است؛ حاکميتی که از نخستين روز عمر خود به ناروا و نابجا در قرن والایی حقوق بشر و درخشش های تمدنی ظهور کرده است.
سال هاست که کسانی با سماجت می کوشند تا ثابت کنند که این سایه ی سیاه سراسر بدبختی، فقر اخلاقی و اقتصادی، عقب ماندگی و فساد و تباهی که بر سر سرزمین ما افتاده ربطی به حکومت اسلامی ندارد و اگر وضع به همان شکلی که در ابتدای انقلاب ـ یعنی مطابق با خواست و نظر آیت الله خمینی ـ پیش می رفت، ما در دوران دیگری زندگی می کردیم. اما اکنون بيش از هميشه روشن است که اتفاقاً همه ی حوادث پشت سرهمی که در سی و سه سال گذشته در سرزمین مان رخ داده و در شرف رخ دادنند ناشی از حکومتی است که دقیقاً در مسیر تعيين شده از جانب بنيانگذارش پيش رفته و می رود. به عبارت ديگر، این حکومت، با داشتن قانونی اساسی که پایه هایش بر تبعیض های جنسیتی، مذهبی، و فرهنگی گذاشته شده، و در ذات و ماهیت خود ضد مفاد اعلاميه ی جهانی حقوق بشر و همه ی کنوانسیون های وابسته به آن است، از همان آغاز برای رسیدن به چنین وضعیتی که در آنيم و وضعیت های به مراتب بدتری که احتمال دارد در آن قرار بگيريم طراحی شده است. در واقع هر آن اقدام انسانی و اجتماعی که رهبر «خدعه کن» انقلاب اسلامی و دنباله رو های او (چه ناآگاه و بی خبر و چه چون خود او خدعه گر) مدعی انجام اش بوده و (هنوز برخی شان) هستند، کلاً بی اساس و دروغين بوده است.
حذف زنان از 77 رشته دانشگاهی
اگر رهبر و سازنده ی حکومت اسلامی، در سال 41 در اعتراض به تصویب حق رای برای زنان ایران اعلام می کند که: « دستگاه جابر در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند یعنی احکام ضروریه اسلام و قرآن را زیر پا بگذارد» و همگان را به مخالفت با آن برمی انگیزد، اکنون فرزندان خلف او، خامنه ای و احمدی نژاد و غیره، دوران خدعه و پذیرفتن برخی مسایل ظاهری مربوط به تساوی زنان را به راحتی کناری می نهند و  زنان را از آموزش ديدن در هفتاد و هفت رشته ی تحصیلی در سی و شش دانشگاه ایران محروم می سازند و یقین بدانید که فردا آنها را از آموزش ديدن در کل رشته ها، جز قرآن و شرعیات و خانه داری و پرستاری شوهر و فرزندان حذف خواهند کرد. و تازه زنان ما بايد این رشته ها را نه در دانشگاه که در مکتب خانه هایی ببیند که از هم اکنون حکومت در حال تدارک شان است.
توجه کنید! در آغاز قرن بیست و یکم، قرنی که در بیشتر کشورهای جهان زنان حتی در اداره ی حکومت ها با مردان شریک و مساوی شده اند، حکومت اسلامی ِ مسلط بر سرزمین ما با گستاخی هر چه تمامتر تحصيل در این رشته ها را برای زنان ممنوع اعلام کرده و قانوناً آن ها را از آموختن دروس اين رشته ها منع کرده است: «مترجمی و زبان و ادبیات انگلیسی، حقوق، علوم تربیتی و راهنمایی و مشاوره،  حسابداری، گرایش تکنولوژی آموزشی، علوم کامپیوتر، علوم سیاسی، مهندسی شیمی، مهندسی صنایع، مهندسی عمران، مهندسی مکانیک، مهندسی کشاورزی علوم دامی و منابع طبیعی و جنگلداری و کشاورزی، گرایش آب و زراعت و اصلاح نباتا،. زمین شناسی و مهندسی برق، مهندسی راه آهن، گرایش مکانیک ماشین ها، مهندسی مواد گرایش متالوژی صنعتی، مهندسی معدن،  رشته های مرمت و احیای بناهای تاریخی، شیمی محض، و ده ها رشته ی دیگر». و کار به جایی رسیده که، مثلاً، در دانشگاه موسوم به امام خمینی قزوین زنان حتی اجازه ی خواندن زبان و ادبیات را ندارند. يا در دانشگاه هنر اسلامی تبریز زنان از فراگیری کاردانی علمی کاربردی فرش دستباف هم محروم شده اند!
واگذاری کودکستان ها به مراکز مذهبی، با قید تفکیک جنسیتی
مورد دیگری که ربطی کاملاً حساب شده با جلوگیری از تحصيل زنان دارد، و در هفته گذشته اعلام شده، بستن کودکستان ها یا مهدکودک های مدرن و امروزی، و بیرون راندن هزاران هزار معلم کودکستانی و گشودن مکتب خانه هایی است که اگر چه همچنان ممکن است نام مهد کودک داشته باشند اما دخترانه ـ پسرانه خواهند بود و آموزش و حتی تفریح در این مکتب خانه ها کاملاً بر اساس تفکیک جنیستی انجام خواهد بود.
خبرگزاری ها نوشته اند که: «مسئولان سازمان بهزیستی تنها به طلبه های زن، هیات های مذهبی، و مساجد مجوز تأسیس مهد کودک هایی را  خواهند داد که رویکردی دینی داشته باشند».
 به این ترتیب، و به گفته ی هزارها مربی معترض به این اقدام، اکنون از یک سو بیست هزار مربی کودکستان ها کارشان را از دست می دهند، و از سویی دیگر مسئولین به سرعت بیست هزار مربی قرآن و دروس مذهبی را برای کار در مکتب خانه های جایگزین استخدام خواهند کرد تا کودکان سه – چهار ساله را مغزشویی کرده و آن ها را برای آنچه که نامش را «رویکرد دینی» گذاشته اند تربیت نمايند تا حتماً با بیرون راندن زنان از مراکز آموزشی، بر اساس آنچه که احمدی نژاد (در  سه سال پیش) و خامنه ای (در دو سه هفته قبل) در مورد قانون جلوگیری از کنترل جمعیت گفته اند، از زنان ماشین هایی بی روح و فکر برای حرمسرا و تولید مثل بسازند، ماشین هایی که نمونه هایش را به راحتی می شود در چهره ی زنانی همچون لاله افتخاری، نماینده انتصابی مجلس اسلامی دید؛ زنانی که به در بند بودن و ذلیل بودن و توسری خور بودن خويش و این که خواستگارها (یا خریداران) شان بر سرشان دعوا می کردند افتخار می کنند. چنين زنی است که می تواند رسماً اعلام کند که: «ما نیازی به مهدکودک نداریم، چرا که بر اساس برنامه‌ ریزی دشمن، در شهرها و روستاها مهد کودک‌هایی تاسیس شده تا فرزندان را از مادران جدا کنند.»
تضاد فرهنگ حکومت اسلامی و فرهنگ ایرانی
در واقع، اگر تا کنون این حکومت با همه ی خشونت هایش، با همه ی ضد انسان بودن هایش، با همه ی تکیه دادن به مذهب برای ترساندن مردم، و با همه ی قدرت نظامی اش که از ثروت های مردم به دست آورده هنوز نتوانسته است سرزمین ما و مردم ما را به اعماق آن جهنمی که می خواهد ببرد، علت را بايد در دو مورد بسیار با اهمیت جستجو کرد: یکی قرار گرفتن اين وقايع در زمانه ای که حقوق بشر ارزشی غیر قابل انکار پیدا کرده و حتی ابرقدرت ها نيز ناچارند تن به فرامین آن بسپارند و دیگری آشکار شدن روز افزون ارزش های فرهنگ ایرانی که اساس و پایه اش بر احترام  و عشق به انسان گذاشته شده و در ذات خود ضد هر تبعیض و خشونتی است ـ  درست همان مواردی که در حکومت اسلامی نایاب اند.
اصلاح حکومت یا اصلاح قانون اساسی
و چنین است که اکنون می بينيم نه تنها ایرانی هایی که به دلایل اعتقادی یا فرهنگی و انسانی و یا درک تجربه هایی تاریخی سال هاست با تأکید بر اينکه این حکومت و قانون اساسی اش نه قابل قبول است و نه اصلاح شدنی، رو در روی آن ایستاده اند، بلکه بسیاری از باورمندان به مذهب یا حتی انقلاب اسلامی، به خصوص جوان هایی که از سر بی خبری و یا ایمانی معصومانه سال ها با این حکومت راه آمده و یا آن را تحمل کرده اند، اکنون هوشمندانه و شرافتمندانه خود را از آن کنار کشیده، و شجاعانه اعلام می کنند که برای نجات ایران و ایرانی هیچ راهی جز برکناری حکومت مذهبی، لغو قانون اساسی آن، و استقرار یک قانون زمینی و مبتنی بر حقوق بشر وجود ندارد.
برگرفته از سایت ایرانیان آمریکا

mercredi 1 août 2012

ایرن، نخستین ستاره ایران، شوکا صحرایی

ایرن زازیانس ستاره زیبا و درخشان ِ سینمای پیش از انقلاب ایران روز هفتم مرداد به علت بیماری سرطان در تهران درگذشت. 
ایرن در سال ۱۳۰۶ در بابلسر متولد شد، در دوران دبیرستان اغلب در نمایش‌های مدرسه بازی می‌کرد و بسیار علاقمند به فعالیت‌های هنری بود اما به صورت حرفه‌ای از ۱۹ سالگی پا به عرصه بازیگری گذاشت. او فعالیت‌هایش را از تئاتر شروع کرد و برای نخستین بار در تئاتر فردوسی در نمایش کارمند شریف بازی کرد و سپس در اسفند سال ۱۳۲۹ به گروه نوشین در تئاتر سعدی پیوست.
آن روزها عبدالحسین نوشین، که از هنرمندان چپ بود، در زندان به سر می‌برد. همسر نوشین خانم لرتا، ایرن را برای بازی در نمایش بادبزن خانم ویندرمر نوشته اسکار وایلد پیشنهاد کرد. لرتا، ایرن را به همراه خود به ملاقات نوشین برد و پس از تایید او، نقش را به ایرن داد.
پس از فرار نوشین به شوروی، گروه تئاتری او متفرق شد و ایرن به گروه محمدعلی جعفری در تئاتر فرهنگ  پیوست و در کنار توران مهرزاد و شهلا ریاحی در چند نمایش بازی کرد.
ایرن زازیانس و تهمینه میلانی
در اواخر سال ۱۳۳۶ همزمان از طرف جعفری و عطاالله زاهد به سینما دعوت شد و با بازی در فیلم‌های مردی که رنج می‌برد ساخته جعفری و چشم به راه ساخته زاهد فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد.
بسیاری معتقدند تا سال ۱۳۳۶ سینمای ایران بازیگر داشت اما ستاره نداشت. با روی پرده آمدن فیلم چشمه آب حیات با بازیگری ایرن، سینمای ایران صاحب ستاره شد.
در همان سال در فیلم قاصد بهشت ساخته ساموئل خاچیکیان نقش ایفا کرد. ایرن در باره این فیلم گفته بود: "آن زمان سینما‌ها در تسخیر فیلم‌های ایتالیایی بود و مردم برای دیدن فیلم‌های سیلوانا منگانو و سوفیالورن سر و دست می‌شکستند، با نمایش فیلم قاصد بهشت، برای مدتی فیلم‌های ایتالیایی از رونق افتاد. استقبال از فیلم به حدی بود که اکثر سینماها به اجبار دو نوبت بیشتر فیلم را نمایش می‌دادند".
ایرن نقش‌های مختلفی بازی کرده بود: "بازیم  متفاوت بود و هر نقشی برایم ویژگی خودش را داشت و سعی می‌کردم زن‌هایی را که نقششان را بازی می‌کردم، درک کنم. مطالعه درباره آنها برایم خیلی جالب بود و در هر زمان با نقشی که داشتم زندگی می‌کردم. همه نقش‌هایم را دوست دارم و نمی توانم هیچ کدام را بر دیگری ترجیح دهم و یا حتی نمی‌توانم بگویم کار با کدام کارگردان و یا بازی در کنار کدام بازیگر برایم مهمتر بوده‌است اما آن چه مسلم است فیلم خروس به دلیل نقش متفاوتی که نسبت به سایر نقش‌هایم داشته‌ام را بیشتر می‌پسندم."
بازی ایرن در فیلم‌های مطرحی چون "خداحافظ رفیق" ساخته امیر نادری، "بلوچ" ساخته مسعود کیمیایی، "خروس" ساخته شاپور غریب و "برهنه تا ظهر با سرعت" ساخته خسرو هریتاش و همچنین نقش آفرینی او در نقش مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه در سریال "سلطان صاحبقران" ساخته علی حاتمی به یاد ماندنی است.
فیلم "محلل" ساخته نصرت کریمی نیز پس از سه روز اکران توقیف شد و در زمان خودش فیلم پرسر و صدایی بود.
ایرن پس از انقلاب در دو فیلم "جایزه" ساخته علیرضا داوودنژاد و "خط قرمز" ساخته مسعود کیمیایی بازی کرد که هر دو فیلم توقیف شد و هرگز نمایش داده نشد و پس از آن نیز نام او در لیست افرادی که اجازه کار ندارند قرار گرفت. او سرنوشت خود را پذیرفت، تا پایان عمر در ایران ماند و بیکار ننشست و به عنوان متخصص زیبایی به کار پرداخت.  
در گزارش مصور این صفحه که سال ۱۳۸۹ تهیه شده است خانم ایرن از هنر و زندگی‌اش می‌گوید.

برگرفته از جدیدآنلاین