lundi 29 août 2016

کیمیاگری علیزاده در المپیک ریو/ دختر 18 ساله اولین مدال‌آور تاریخ بانوان ایران شد

کیمیا علیزاده
کیمیا علیزاده با برد برابر رقیبی از سوئد اولین مدال تاریخ زنان ایران در المپیک را کسب کرد.
به گزارش ایسنا از ریو، کیمیا علیزاده تکواندوکار وزن 57- کیلوگرم بانوان توانست با غلبه بر نیکیتا گلاسنوویک رقیبی از سوئد و نفر چهار رنکینگ به مدال برنز برسد و اولین مدال بانوان ایران در تاریخ المپیک را رقم بزند. این دیدار با نتیجه پنج بر صفر به نفع نماینده ایران به پایان رسید.
علیزاده با هوگو و کلاه آبی به مصاف رقیب رفت. در راند اول هیچ یک از تکواندکاران به امتیاز نرسیدند. در راند دوم علیزاده اولین امتیاز را از آن خود کرد و در ادامه نیز امتیاز دوم را به خود اختصاص داد و راند دوم دو بر صفر به نفع ایران پایان یافت. راند سوم نیز با امتیاز گیری علیزاده ادامه پیدا کرد و نماینده ایران پنج بر صفر پیش افتاد و این راند با همین نتیجه به پایان رسید تا کیمیای 18 ساله به اولین مدال ایران برسد.
علیزاده در دیدار اول خود برابر رقیبی از کرواسی به برتری 8-7 رسید. در دیدار دوم و در مرحله یک چهارم پایانی مقابل اوا کالوا گومز نفر دوم رنکینگ جهانی از اسپانیا نتیجه را واگذار کرد. با راهیابی گومز به فینال، علیزاده به شانس مجدد راه یافت و در دیدار اول این مرحله برابر فاناپا هارنیسوجین تایلندی 14 بر 10 پیروز شد.
هدایا وهبا با غلبه بر راحله آسمانی مدال برنز دیگر این وزن را از آن خود کرد. نمایندگان بریتانیا و اسپانیا راهی فینال شدند. 

vendredi 26 août 2016

مبارزه ی صد ساله ی زنان برای شرکت در المپیک، جولس بایکف، ترجمه: منیژه موذن

زنان چگونه بر بیش از صد سال تبعیض فائق آمدند تا در المپیک ریو در مرکز توجه باشند

کانون شهروندی زنان: برگزاری المپیک ریو با مشکلات فراوانی همراه بود. مشکلاتی همچون اعتراضات گسترده، وعده های دروغین و امنیتی کردن فضای عمومی.

در کنار همه این مشکلات ما شاهد حضور استعدادهای درخشانی بین زنان ورزشکار هستیم که شاید امکان شکوفایی آن در فضای دیگری میسر نبود، اما شرایط همیشه برای ورزشکاران زن این گونه نبوده است. بارون پیر دوکوبرتین میلیونری که بازی های المپیک را در دهه 1890 پایه گذاری کرد معتقد بود المپیک باید عرصه حضور و درخشش مردان باشد. او معتقد بود اضافه کردن زنان به این بازی ها ناشایست، غیرعملی، ناخوشایند و کسل کننده است.
او همچنین معتقد بود که ارزش و شأن زنان در تعداد فرزندانی است که به دنیا می آورند و بزرگترین افتخار زنان نه کسب عناوین و رکوردهای ورزشی که ترغیب پسرانشان به برتری و برنده بودن است. جای تعجب نبود که با وجود کسی مثل بارون در صدر امور، ورزش زنان با کمترین حمایت مواجه باشد.
با بروز بحث و جدل های درونی کمیته المپیک بر سر حضور زنان، کوبرتین کنار نشست و حدود 20 زن در المپیک 1900 پاریس در رشته هایی همچون تنیس و گلف شرکت کردند. شارلوت کوپر تنیس باز بریتانیایی اولین زنی بود که موفق شد مدال طلای المپیک را کسب کند. تنها 4 زن در المپیک 1904 در سنت لوئیز شرکت کردند و تا زمان بازی های 1920 انت ورپ در بلژیک این تعداد به 63 نفر رسیده بود، اما همچنان حضور زنان چشمگیر نبود. درصد حضور زنان در المپیک به نسبت مردان از 2/2 درصد به 2/4 درصد رسیده بود و همچنان شرکت در رشته هایی مانند دو و میدانی برای زنان ممنوع بود.
اولین نشانه تغییر واقعی در المپیک 1928 آمستردام نمایان شد که حدود 300 زن در رشته های مختلف در این بازی ها شرکت کردند. بعد از پایان مسابقه دوی 800 متر و به زمین افتادن تعدادی از زنان شرکت کننده مخالفان حضور زنان بهانه ای یافتند تا به حضور زنان در چنین رشته هایی اعتراض کنند. اعتراض آنان نتیجه داد و کمیته بین المللی المپیک اعلام کرد که با استناد به تأیید پزشکان، حضور زنان در دوی 800 متر برای آنان خطرناک است. از آن زمان تا المپیک 1960 رم زنان نتوانستند در این رشته در المپیک مسابقه دهند.
از دل تبعیض جنسیتی اما ابتکار و نوآوری فمينیست ها به وجود آمد. در دهه های 1920 و 1930 فعالان زنان و ورزشکاران با همکاری يکدیگر المپیک زنان را ترتیب دادند که مبتنی بر اصل برابری جنسیتی بود. با پیشگامی کسانی همچون الیس پیلات، این مسابقات در 4 دوره در سالهای 1922 پاریس، 1926 گوتنبرگ، 1930 پراگ و 1934 لندن برگزار شد. بیشتر ورزشکاران شرکت کننده در این مسابقات از کشورهای آمریکای شمالی، ژاپن و غرب اروپا بودند. به دلیل موفقیت مسابقات زنان و همینطور فشار جنبش های سیاسی، زنان بالاخره به المپیک بازگردانده شدند، اما محدودیت ها همچنان پابرجا بود.penny-oleksiak-2016
Charlotte_Cooper-1900
archery
betty-robinson-1928
Female-sprinters-1950
swimming
nadia-comaneci-1976-1
nadia-comaneci–1976
vera-1964
gb-bo
kimia-2016
penny-oleksiak-2016
Charlotte_Cooper-1900
در سال 1957 ایوری براندج اعلام کرد: هنوز بسیاری بر این باور هستند که مسابقات زنان باید از المپیک حذف شود، اما این گروه در اقلیت هستند، همچنین مخالفت های بسیاری با حضور زنان در رشته هایی مانند تیراندازی و دوی استقامت وجود دارد.
خوشبختانه از آن زمان تا به امروز نظریه های مدرن تری ترویج پیدا کرده اند و این بدان معناست که ما می توانیم شاهد حضور ورزشکارانی همچون ورا کازلاوسکا موفق ترین ژیمناست تاریخ المپیک باشیم که در سال 1968 در پودیون مکزیکوسیتی در زمان پخش سرود ملی شوروی اعتراض خود را به حمله این کشور به چک شجاعانه نشان داد و همچنین شاهد ثبت رکورد خیره کننده جکی جوینر کرسی در المپیک 1980 و 1990 بودیم. تنها 4 سال قبل بود که جسیکا انیس هیل طلای المپیک را برای تیم بریتانیا برد و عکسش به روی پوستر مسابقات ثبت شد درست همانند کلی هولمز در سال 2008.
اما همچنان مسیر طولانی برای رسیدن به برابری جنسیتی وجود دارد. در المپیک 2012 لندن 136 رشته ورزشی برای زنان وجود داشت در حالی که این رقم برای مردان 166رشته بود.
در المپیک ریو نیز زنان در کانون توجهات هستند. ابتهاج محمد از تیم آمریکا اولین زنی است که با حجاب در رشته شمشیربازی مسابقه می دهد تا هم با اسلام هراسی مبارزه کند و هم به موفقیت دست پیدا کند. بوکسور انگلیسی نیکولا آدامز در صدد تکرار طلای المپیک لندن است.
و چطور امکان دارد که برای 4 زنی که برای اولین بار در تیم پناهجویان حضور دارند به وجد نیامد؟ یکی از آنان یسرا ماردینی شناگر سوری است که داستان زندگیش بر سر زبان هاست.
با وجود مشکلاتی که ریو با آنها مواجه است المپیک شرایطی را فراهم آورده تا زنان هرچه بیشتر امکان نشان دادن توانمندی ها و استعدادهای خود را داشته باشند.
توضیح عکس: ورا کاسلافسکا در بازی های 1964 توکیو و نیکولا آدامز در المپیک 2012 لندن
برگرفته از شهروند کانادا

نگاهی به فیلم «موستانگ»، ترانه


عصیان۴۶- فیلم «موستانگ»-اسب وحشی- محصول ۲۰۱۵ ساخته ی (Deniz Gamze Ergüven) دنیز غمزه ارگون، فیلمساز فرانسوی، ترکیه ای تبار است، داستان فیلم داستان بسیار مهمی را بازگو میکند. که یکی از بازتابهای نظام مردسالاری در دنیای امروز است و زندگی میلیونها زن در گوشه و کنار دنیا و از جمله در خاورمیانه را به زیر سایه شوم خود گرفته است: مسائل ناموسی.

داستان در یک روستای کوچک اینه بولو Inebolu در استان کاستامونو Kastamonu ترکیه در حاشیه دریای سیاه می گذرد.

فیلم داستان پنج خواهر یتیم است که همراه مادربزرگ و دایی خود در خانه ای زندگی می کنند. ماجرا از آنجا شروع میشود که در روز پایانی مدارس و قبل از تعطیلات تابستانی، دخترها به جای اینکه با اتوبوس به خانه برگردند، تصمیم می گیرند در روز زیبای آفتابی مسیر را پیاده طی کنند و همراه پسران همکلاسی تنی به آب بزنند و ساعتی در آب بازی کنند. این بازی کودکانه اما انعکاس تندی در روستای محل زندگی دخترها دارد و خشم مادربزرگ و دایی را بر می انگیزد. دخترها به محض برگشت به خانه توسط مادربزرگ و دایی مورد مواخذه و تنبیه قرار می گیرند و پس از این که از آنها تست بکارت گرفته می شود، در خانه زندانی می شوند، آنها حتی اجازه خروج از خانه برای مدرسه رفتن هم ندارند. فرار دسته جمعی دخترها برای تماشای یک مسابقه فوتبال، مادربزرگ را وا می دارد تا به فکر شوهر دادن دخترها بیفتد. لباسهای آزاد و راحت دختران، با لباسهای سنتی و پوشیده جایگزین می شود و به جای مدرسه رفتن، دخترها باید آشپزی و خانه داری یاد بگیرند. طبق تصمیم مادربزرگ که دخترها یکی پس از دیگری باید به شوهر داده شوند، خواستگارها یکی پس از دیگری سر میرسند. سونای، بزرگترین دختر خانواده موفق می شود که به خواستگار خود نه بگوید به شرطی که پسری که دوست دارد؛ به خواستگاری او بیاید ولی سلما، خواهر دوم مجبور می شود که به جای سونای با این خواستگار ازدواج کند. روز عروسی دو خواهر، سونای که با معشوقش ازدواج کرده، شاد و سلما که با مردی که نمیشناسد ازدواج کرده، افسرده است. ایچی، خواهر سوم، که قربانی آزارها و تجاوزهای جنسی دایی، است قبل از عروسی خود را از پنجره به پایین پرتاب می کند و به زندگی اش خاتمه می دهد، و حال نوبت نور، خواهر چهارم است که ازدواج کند ولی به ابتکار لاله کوچکترین خواهر خانواده، شب عروسی نور، با همدیگر از خانه فرار می کنند و به استانبول می روند.

در فیلم مسائل مهمی نظیر آزادی های زنان در یک جامعه بسته و سنتی، مسئله بکارت، رابطه جنسی و تماس با جنس مخالف قبل از ازدواج، کنترل اعضای مرد خانواده بر اعضای زن، ازدواج های اجباری از جمله ازدواج کودکان، مقاومت، شورش و رهایی به بحث گذاشته می شود.
فرهنگ مردسالارنه، نقشی که مادربزرگ و مادر شوهر سلما زمانی که صبح عروسی اش او را برای تست بکارت به نزد پزشک می برند، نشان می دهد که فرهنگ مردسالارانه زن و مرد نمی شناسد و زنان نیز می توانند، مجریان سختکوش اوامر مردسالاری باشند.

وضعیت گذر از یک آزادی نسبی و زندگی سرخوش دختران به دوران پر از قید و بند و ازدواج اجباری، یادآور همه قیدو بندهایی است که در دوران حکومت اردوغان و جریان اسلامی کردن جامعه ترکیه بر دست و پای زنان ترکیه نهاد شده است. البته همانطوری که تمام این قید و بندها و سنت ها همیشه در خانواده وجود داشته و هرگز ریشه کن نشده بودند،و تنها نیاز به بهانه ای بود که بیرون بزند، درباره جامعه ترکیه هم می توان گفت که این نظام مردسالار همیشه در جامعه ی به اصطلاح سکولار آتاتورکی هم وجود داشت و فقط به بهانه ای مانند اردوغان نیاز داشت تا از عمق به سطح بیاید و دوباره دامان زنان را بگیرد.

از نقاط دیگر فیلم می توان به مسئله نگاه شرق شناسانه و حتی نگاه جنسیتی فیلم گفت. در صحنه های زیادی از فیلم بدن های نیمه برهنه دختران جوانی را می بینیم که همگی با موهای بلند مشکی و پوست های زیبای آفتاب سوخته شاید یادآور تصاویر حرمسراهای عثمانی هستند. 
برگرفته از اخبار روز

jeudi 25 août 2016

فمینیسم، انقلاب و قانونمندی، شهین نوایی



 1h,  فمینیسم، انقلاب و قانونمندی، شهین نوایی

سمینار "ملت قانون گذار و دولت قانونمند" در برلین با شرکت هما پنداشته، شهین نوائی و دکتر فرشید فریدونی به دعوت انجمن "پژوهش جنبش های اجتماعی ایران" در تاریخ 28 فوریه 2016 برگزار شد.

ایرن زازیانس، ستاره سینمای ایران

توانا- آخرین تصویر سینمایی‌اش مقابل دوربین کارگردان شهیر ایران، عباس کیارستمی بود و اولین‌ بار زمانی مقابل دوربین قرار گرفت که تنها نوزده سال سن داشت. پس از انقلاب اسلامی در دو فیلم سینمایی ایفای نقش کرد که هر دو فیلم توقیف شدند. در همان سال‌های استقرار نظام مذهبی در ایران در دو فیلم سینمایی «جایزه» به کارگردانی علی‌رضا داوودنژاد و «خط قرمز» به کارگردانی مسعود کیمیایی که بر پرده‌ی سینما ظاهر نشدند. او همین‌طور در چند قسمت از سریال «هزاردستان» به کارگردانی علی حاتمی نیز حضور داشت اما تمام بخش‌هایی که او در آن بازی کرده بود حذف شدند و این‌همه نشان از آن داشت که این هنرپیشه محبوب سینمای ایران مانند جمع کثیری از هنرمندان با برآمدن نظام نوپای اسلامی از کار و فعالیت هنری منع شدند.
ایرن، هنرپیشه ایرانی
«ایرن زازیانس»، بازیگر ایرانی ِ ارمنی‌تبار سینما و تئاتر در بیستم مردادماه سال ۱۳۰۶ در بابلسر در شمال ایران دیده به جهان گشود. او در سال ۱۳۲۲ به همراه خانواده‌اش به تهران مهاجرت کرد.او تا دیپلم در دبیرستان درس خواند و در نمایش‌های نمایش‌های دبیرستانی نیز فعالیت داشت. اولین کاری که موجب شد ایران به صورت جدی وارد عالم هنر و تئاتر بشود نمایش «کارمند شریف» نام داشت. آن‌روزها عبدالحسین نوشین در زندان بود و همسر او لرتا، ایرن را برای بازی در نقش خانم مارگریت ویندرمیر نوشته اسکار وایلد نامزد بازی می‌کند. لرتا برای تایید نوشین، ایران را به همراه خود به ملاقات نوشین می‌برد و نوشین او را برای این نقش مناسب می‌یابد. ایرن از سال ۱۳۲۹ فعالیت هنری خود را با گروه نوشین در تئاتر سعدی پی گرفت و در نمایش «بادبزن» نوشته اسکار وایلد بازی کرد. عبدالحسین نوشین را بنیانگذار تئاتر نو در ایران می شناسند. او از سران حزب توده بود. پس از تیراندازی به محمدرضاشاه در بهمن‌ماه ۱۳۲۷ ممنوعیت‌هایی برای حزب توده ایجاد شد. سران حزب توده بازداشت شدند و نوشین نیز در این میان بازداشت شد. او در دادگاه به سال زندان محکوم شد اما از زندان به همراه سایر زندانیان حزب توده فرار کرد و به شوروی سابق رفت. پس از فرار نوشین به شوروی، گروه تئاتری او نیز از هم می‌گسلد و ایرن به گروه محمدعلی جعفری در تئاتر فرهنگ ملحق می شود و در کنار توران مهرزاد و شهلا ریاحی فعالیت هنری می‌کند. «محمدعلی جعفری را می‌توان پی‌گیرترین و وفادارترین شاگرد نوشین دانست. جعفری پس از از آزادی از زندان کودتا در اواخر سال ۱۳۳۳ نخستین وظیفه خود را گرد آوردن یاران پیشین دانست.»
ایرن و اختر کریمی زند در فیلم اکبر دیلماج
ایرن در سال ۱۳۳۷ از طرف محمدعلی جعفری و عطاالله طاهد به سینما دعوت می‌شود. ایرن کار سینمایی‌اش را با بازی در فیلم‌های «مردی که رنج می‌برد»، ساخته‌ی جعفری و «چشم به راه» به کارگردانی عطالله زاهد آغاز می‌کند. ایرن در سال ۳۷ در فیلم سینمایی «قاصد بهشت» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان نیز ایفای نقش کرد. ایرن می‌گوید که آن زمان سینما در تسخیر فیلم‌های ایتالیایی بود اما با اکران فیلم «قاصد بهشت» مدتی سینما از سیطره ی فیلم‌های ایتالیایی بیرون آمد. او درباره نقش های سينمايی اش می گويد «بازيم در نقش های مختلف متفاوت بود. هر نقشی برايم ويژگی خودش را داشت و سعی می کردم زن هايی را که نقش شان را بازی می کردم، درک کنم. سير در احوال اين زنها و مطالعه در باره آنها برايم خيلی جالب بود. به خصوص که هميشه می گفتم من به علاوه يک زن ديگر، يک تکامل است.» یکی از فیلم‌هایی که ایران در آن ایفای نقش کرد و در زمان خود سروصدای بسیار کرد و موجب توقیف آن شد، فیلم «محلل» بود.فیلم محلل، فیلمی کمدی و عاشقانه بود که نصرت کریمی در سال ۱۳۵۰ آن را کارگردانی کرده بود. نصرت کریمی پس از انقلاب به خاطر ساخت این فیلم پیش از انقلاب بازداشت شد و چند ماهی را در زندان سپری کرد. این فیلم در آن زمان مورد اعتراض مرتضی مطهری، روحانی شیعه قرار گرفت. نصرت کریمی پس از انقلاب اسلامی به دلیل کارگردانی این فیلم علاوه بر زندان، از کار و تدریس نیز ممنوع شد. ایرن پس از انقلاب که از کار باز داشته شد و در سال ۱۳۶۲ به آلمان سفر کرد. او قصد داشت که در آلمان بماند و زندگی کند. خواهر ایران در آلمان زندگی می‌کرد.
ایرج قادری و ایرن در فیلم موسرخه

ایران در این مورد می‌گوید: «سال ها به زندگی جمعی سينما عادت کرده بودم و زندگيم از طريق دستمزد فيلم هايی که بازی می کردم، می گذشت و چون همسر و فرزند نداشتم، سينما همه زندگيم بود و نياز داشتم چيزی را به جای سينما در زندگيم جايگزين کنم. سال ۶۲ برای ديدار خواهرم به آلمان رفتم، در آنجا به خودم گفتم حالا که ديگر نمی‌توانم در سينما فعاليت کنم، بايد به فکر چاره باشم. به کمک دوستان در فرانکفورت در يک کلاس فشرده زبان و کلاس آموزش بهداشت و زيبايی پوست ثبت نام کردم و چهارده ماه دوره ديدم. دلم نمی خواست به يک کشور خارجی پناهنده شوم و از يک دولت خارجی کمک بگيرم. به رغم اصرار خواهرم، ترجيح دادم به ايران برگردم و در کنار مردمی باشم که فيلم های مرا می ديدند. سال ۶۴ در بحبوبه بمباران‌های تهران، برگشتم و بلافاصله کارم را شروع کردم. ایرن پس از سال‌ها دوری از سینما در سال ۱۳۸۷در نقشی کوتاه در فیلم «شیرین» مقابل دوربین عباس کیارستمی قرار گرفت. ایرن در مورد نقش‌هایی که بازی کرده است می‌گوید: «بازیم در نقش‌های مختلف متفاوت بود. هر نقشی برایم ویژگی خودش را داشت و سعی می‌کردم زن‌هایی را که نقششان را بازی می‌کردم، درک کنم. مطالعه درباره آن‌ها برایم خیلی جالب بود و در هر زمان با نقشی که داشتم زندگی می‌کردم. همه نقش‌هایم را دوست دارم و نمی‌توانم هیچ‌کدام را بر دیگری ترجیح دهم و یا حتی نمی‌توانم بگویم کار با کدام کارگردان و یا بازی در کنار کدام بازیگر برایم مهمتر بوده‌ است اما آن چه مسلم است فیلم خروس به دلیل نقش متفاوتی که نسبت به سایر نقش‌هایم داشته‌ام را بیشتر می‌پسندم.» ایرن زازیانس، شنبه هفتم مردادماه ۱۳۹۱ بر اثر سرطان ریه در سن ۸۵ سالگی در تهران درگذشت.
ایرن

بازی ایرن در فیلم‌های مطرحی چون «خداحافظ رفیق» ساخته امیر نادری، «بلوچ» ساخته مسعود کیمیایی، «خروس» ساخته شاپور غریب و «برهنه تا ظهر با سرعت» ساخته خسرو هریتاش و همچنین نقش‌آفرینی او در نقش مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه در سریال «سلطان صاحبقران» ساخته علی حاتمی  در خاطره‌ها جاودانه شده است. فیلم‌هایی که ایران در آن ایفای نقش کرده است عبارت است از: مردی که رنج می برد به کارگردانی محمد علی جعفری ۱۳۳۶،چشم به راه به کارگردانی عطاالله زاهد ۱۳۳۶-۱۳۳۷، قاصد بهشت به کارگردانی ساموئل خاچيکيان ۱۳۳۷،چشمه آب حيات  به کارگردانی سيامک ياسمی ۱۳۳۸،مرواريد سياه  به کارگردانی مهدی رئيس فيروز ۱۳۳۹،سايه سرنوشت به کارگردانی دکتر اسماعيل کوشان ۱۳۴۰، دلهره  به کارگردانی ساموئل خاچيکيان ۱۳۴۱،ساحل دور نيست به کارگردانی سردارساکر ۱۳۴۱،کشتی نوح به کارگردانی خسرو پرويزی ۱۳۴۷،پسر زاينده رود  به کارگردانی حسين مدنی ۱۳۴۹،همای سعادت به کارگردانی چاناکيا( هندی ) ۱۳۵۰،عمويادگار  به کارگردانی پرويز کاردان ۱۳۵۰،خداحافظ رفيق به کارگردانی امير نادری ۱۳۵۰،محلل به کارگردانی نصرت الله کريمی ۱۳۵۰،حکيم باشی به کارگردانی پرويز نوری ۱۳۵۱،بلوچ به کارگردانی مسعود کيميايی ۱۳۵۱،خروس به کارگردانی شاپور قريب ۱۳۵۲،اکبر ديلماج به کارگردانی خسرو پرويزی ۱۳۵۲،تعقيب تا جهنم به کارگردانی ربرت اکهارت ۱۳۵۲،موسرخه به کارگردانی عبدالله غيابی ۱۳۵۳،بابا خالدار به کارگردانی مسعود اسدالهی ۱۳۵۴،اضطراب به کارگردانی ساموئل خاچيکيان ۱۳۵۵ شام آخر به کارگردانی شهيار قنبری ۱۳۵۵،برهنه تا ظهر با سرعت  به کارگردانی خسرو هريتاش ۱۳۵۵،زخم خنجر رفيق به کارگردانی عزيزالله بهادری ۱۳۵۸،سلطان صاحبقران به کارگردانی علی حاتمی ۱۳۵۸،جايزه به کارگردانی عليرضا داودنژاد ۱۳۶۲وخط قرمز به کارگردانی مسعود کيميايی ۱۳۶۲. ایرن همچنین در سه مجموعه تلویزیونی به نام‌های سلطان صاحبقران به کارگردانی علی حاتمی، تخت ابونصر به کارگردانی مرتضی علوی و هزاردستان به کارگردانی علی حاتمی ایفای نقش کرده است.
برگرفته از توانا

vendredi 19 août 2016

پرنده‌ای که در قفس متولد شده باشد، حتی حسرت پرواز هم ندارد


گفت‌وگو با آسیه امینی 

محمد تنگستانی

صنعت چاپ و نشر در تاریخ معاصر ایران همیشه دغدغه ممیزی و سانسور را داشته است. بعد از روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی در ایران، «ستاد انقلاب فرهنگی» به دستور روح‌الله خمینی تأسیس شد که بعد به «شورای عالی انقلاب فرهنگی» تغییر ماهیت داد.
این ستاد در سال ۱۳۵۹ باهدف پاک‌سازی اساتید دانشگاه شروع به‌کار کرد. افرادی مانند «شمس آل احمد»، «سید محمد خاتمی» و «عبدالکریم سروش» ازجمله کسانی بودند که در ستاد انقلاب فرهنگی حضور داشتند. فرهنگ، هویت هر ملت است. در طول تاریخ، حکومت‌های پیروز برای سلطه بر این هویت و یا جایگزین کردن هویت به‌جامانده از حکومت‌های قبلی در هر جامعه‌ای تلاش کرده‌اند. گاه این تلاش‌ها در طول زمان موفقیت‌آمیز بوده‌اند و گاه نه.  حکومت جمهوری اسلامی در ایران که با همه‌پرسی، بستری دموکراتیک برای اجباری شدن ایدئولوژی‌های اسلامی خود مهیا کرده بود، چند سال بعد از پیروزی، یعنی در نوزدهم آذرماه ۱۳۶۳، پس از تصویب لایحه‌ای یک فوریتی از سوی دولت وقت در مجلس شورای اسلامی، به‌فرمان آیت‌الله خمینی، شورای عالی انقلاب فرهنگی را باهدف گسترش تفکرات اسلامی و دینی در جامعه تأسیس کرد. نشر افکار و آثار فرهنگی انقلاب اسلامی یکی از اهداف این شورا است.
از ابتدای تأسیس این شورا، چتر سانسور در حکومت اسلامی بر هنر ایران گسترده‌تر از گذشته شد. در دهه‌های گذشته، یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های نویسندگان ایرانی، سانسور کتاب‌هایشان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده است. در دوره‌های مختلف ریاست جمهوری در ایران، مستقل بودن ناشران برای چاپ آثارشان هم یکی از بحث‌برانگیزترین موضوعات فرهنگی و ادبی این وزارت خانه به شمار رفته است.
در دوره ریاست جمهوری «محمد خاتمی»، حدود دو سال برخی از ناشران بررسی و مسئولیت کتاب‌های منتشرشده خود را بر عهده گرفتند. اما سانسور از سوی حکومت و دولت‌ها چه تأثیری بر کتاب‌های منتشرشده و آثار ادبی و هنری هنگام نگارش داشته است. این موضوعی است که «ایران وایر» با تعدادی از نویسندگان و هنرمندان مطرح کرده است.
در ادامه این پروژه با روزنامه‌نگار و  شاعر چهل و سه ساله  زاده رامسر آسیه امینی گفت‌و‌گو داشته‌ایم. آسیه تا کنون سه مجموعه شعر منتشر کرده  وموفق به دریافت جایزه‌هایی مانند جایزه «هلمن هامت»  جایزه «قلم بنیاد آکسفام و انجمن جهانی قلم»  و جایزه «واژه‌ها در مرز» نروژ شده است و در حال حاضر ساکن نروژ است.

هنگام نگارش تاکنون خودسانسوری داشته‌اید؟ 

-وقتی که می‌گوییم خودسانسوری باید موضوع را در وضعیت  اجتماعی-فرهنگی خودمان بسنجیم. من تجربه زندگی در دو جامعه متفاوت را دارم. در یکی از آنها سی‌و‌شش سال زندگی کردم و در دیگری شش سال است که وارد شده‌ام. تولید ادبی و کار مطبوعاتی را در هر دو جامعه تجربه کرده‌ام. در این دو فضا،  شرایط اجتماعی ،سیاسی و فرهنگی برای من تجربه‌های متفاوتی داشته است. به همین دلیل وقتی می‌خواهم بگویم چطور سانسور شدم یا چطور خودم را سانسور کردم ناچارم به این شرایط و گذشته‌ام توجه کنم. باید توجه داشته باشم به اینکه در چه شرایطی چه چیزی را می‌خواستم بنویسم که ننوشتم و یا در چه شرایطی چیزی را خواستم بنویسم که « نتوانستم». وقتی می‌گوییم خودسانسوری، یعنی اینکه ما در یک شرایطی تجربه‌هایی را به‌ عنوان  یک نویسنده ، شاعر، روزنامه نگار و قبل از همه اینها به عنوان یک عضو عادی جامعه تجربه می‌کنیم که این آموزه‌ها در ما حلول و نفوذ می‌کند ،بخشی از وجود و فکر ما می‌شود. وقتی ما تصمیم می‌گیریم چیزی را بنویسیم، ناخودآگاه چیزی را حذف می‌کنیم، یا به سمت خیلی چیزها نمی‌رویم و این خودش به نوعی خودسانسوری به حساب می‌آید. خودسانسوری فقط این نیست که ما مثلا چیزی به ذهنمان می‌رسد و بعد تصمیم می‌گیریم که آن را ننویسیم. بلکه ما تربیت شده‌ایم به سراغ یک سری چیزها نرویم. من در ایران حدود هفده، هجده  سال کار روزنامه نگاری کردم و بیست و چند سال در حوزه ی ادبیات شعر و قصه نوشتم. خیلی از سوژه‌ها وجود داشت که ما اساسا سراغش نمی‌رفتیم. فکر می‌کردیم این مسایل ممکن است شخصی باشند، یا ممکن است مهم نباشند، بویژه به عنوان یک زن و به عنوان یک روزنامه‌نگار زن. چه کسی تعیین می‌کند چه چیزی برای یک نویسنده و همینطور برای مخاطب مهم است؟ بخشی از این این تعیین اهمیت و گرا دادن، به همان تحمیل اجتماعی- سیاسی مربوط است. در حالی‌که الان دارم تجربه یک دنیای نوشتاری دیگری را پشت سر می‌گذارم  و می‌بینم که خصوصی‌ترین مسایل آدم‌ها چقدرعمومی و مهم به نظر می‌رسد. البته من در حوزه ادبیات تجربه‌های بهتری داشتم نسبت به روزنامه‌نگاری. ولی این تجربه‌ها تجربه‌های عمومی و غالب در جغرافیای ایران نیست. انتخاب‌ها و تمرین‌های فردی و گروهی است. آنهم به شرطی که اجازه نشر بیابد.
در روزنامه‌نگاری من کارم را با روزنامه دولتی ایران شروع کردم. آن زمان فکر می‌کردم که موضوعات جدی، الزاما سیاسی، اقتصادی یا بحث‌های کلان اجتماعی و فرهنگی است. هیچ وقت یادم نمی‌رود چقدر تشویق شدم وقتی اولین گزارش جدی‌ام را  در مورد صادرات معادن نوشتم. البته خیلی خوب است که یک روزنامه‌نگار زن  بتواند تحلیل اقتصادی بنویسد. ولی الان که نگاه می‌کنم می‌بینم که به جایش چقدر نسبت به ساده‌ترین چیزها که اهمیت آن کمتر از موضوعات کلان نبوده بیگانه بودم؛ از نوشتن درباره بدن زن بگیرید تا حقوقش، یا  نوشتن درباره چیزهای ساده‌ای که ربط مستقیم به زندگی ما دارند. این در واقع سانسور پنهان است. تربیت ما در حوزه نوشتاری، ما را با مسایلی که بخش عمده‌ای از زندگی ما را تشکیل داده متاسفانه بیگانه کرده است.

هنگام  نگارش چقدر  به سانسور شدن اثر در زمان انتشار فکر می‌کنید؟

-اوایل کارم در ایران  خیلی کم اما بعدها که پیشتر رفتم بارها این اتفاق رخ داد.  در واقع آن اوایل یعنی سال‌های 72-73 که من وارد مطبوعات شدم، مساله این  نبود که ما چه چیزی ننویسیم. این مساله بعد از سال76 برجسته‌تر شد. علتش هم در نوع تربیت و آموزشی بود که آن زمان در دانشگاه‌ها  و جو عمومی جامعه حاکم بود. فضایی عجیب بر جامعه حاکم بود که اساسا فکرمان به سمت اینکه چیزی بنویسی که بخواهند سانسورکنند، کمتر می‌رفت. وقتی شما به  دانشگاهی بروید که هر روز صبح یک خانم جلوی اتاقک ایستاده باشد و  چشم و لب شما را با دستمال پاک کند و بعد بگوید:« ایراد نداری برو تو»، خب شما در چنین فضایی  اساسا نمی‌توانی  به چیزی فکر کنی که نشود نوشت. چند سال بعد که اینترنت وارد کشور شد  و وبلاگ‌‌ نویسی  شروع شد نوعی از روایت‌ها در وبلاگ‌ها نوشته شد که تا پیش از آن برای ما حتی کسر شان بود به سمتشان برویم. فکر می‌کردیم این مسائل که مهم نیست! من در آن زمان سردبیر اولین سایت خبری زنان بودم. ما تحریریه‌ای بین‌المللی داشتیم. یعنی هر کدام از ما در نقطه‌ای از دنیا بودیم. یک روز مطلبی دستم رسید که نویسنده آن خانمی بود که سرطان پستان داشت و پستانش را برداشته بودند. این خانم  در همبستر شدن با همسرش مشکل داشت و در مقاله‌ای بسیار زیبا این موضوع را شرح داده بود. در مورد احساس و ترسش نوشته بود. مشکل مشترکی که شاید بسیاری از زنان دچار این بیماری دارند.من تمام مدتی که این مقاله را می‌خواندم اشک می‌ریختم، ولی وقتی تمام شد به  خودم گفتم یعنی من باید این مقاله را چاپ کنم؟ من اساسا می‌توانم چنین مقاله‌ای که درباره رابطه جنسی دو همسر و مشکلات آن است  را منتشر کنم؟ پارادوکس وحشتناکی بود، برای این که تصمیم بگیرم چنین چیز ساده‌ای را منتشر کنم یا نه. فکرش را  بکنید نوشتن در مورد سرطان پستان با این جزئیات انسانی در روزنامه‌ها یک  تابو بود! البته الان  فضا شاید  بهتر شده باشد، اما مطمئن نیستم.
به هر حال به عنوان یک روزنامه نگار در طول این سال‌ها بارها این تجربه را داشته ام که در موقع نوشتن امیدی به انتشارش نداشتم یا تلاش کردم جوری بنویسم که منتشر شود. چندباری هم کل نوشته‌ام را از صفحه خارج کردند یا اجازه انتشارشان را نیافتم.  به ویژه در سال‌هایی که موضوع اصلی نوشته‌هایم درباره حقوق زنان، محکومان به اعدام و سنگسار بود. اما در حوزه ادبیات این اتفاق کمتر رخ داده است. برای من در ادبیات هرگز مهم نبود که یک شعر یا قصه اجازه انتشار می‌یابد یا نه، مهم خود آن اثر بود.
اگر روزی از خواب بیدار شوید ببینید که ممیزی کتاب برداشته‌شده است چه حسی خواهید داشت؟

ـ به‌ نظر من سانسور یک کلمه نیست که یک‌شبه قابل حذف و اضافه شدن باشد. سانسور یک پروسه کنترل سیاسی و اجتماعی است. پروسه‌ای که برای آن برنامه‌ریزی می‌شود. از طریق آموزش و تربیت وارد فرهنگ می‌شود. با تابوهای اجتماعی یا سیاسی پیشین درمی‌آمیزد. از مذهب و سنت، خط می‌گیرد و اگر جامعه در برابر آن به طور جدی احساس خطر نکند، بزرگ و بزرگتر می‌شود و در همه چیز و همه جا رسوخ می‌کند. چطور می‌شود این پروسه یک‌شبه محو شود؟ مگر می‌شود چیزی را که سال‌ها به یاخته‌های ذهنی ما تزریق شده یک شبه از بین برد؟ این جمله از درک من خارج است. اما از سویی در عمل این اتفاق به گونه دیگری برای من رخ داده است. در فاصله کوتاهی من از جامعه‌ای با تعریف‌های مشخص و نامشخص از سانسور، به دیاری پرت شدم که سانسور را یک ضد ارزش می‌داند و دقیقا در نقطه مقابل ایستاده و برای آزادی بیان برنامه‌ریزی فرهنگی می‌کند. اگر فکر می‌کنید همه چیز تمام شده اشتباه می‌کنید. همین الان که با شما حرف می‌زنم برای شعرهای کتاب بعدی‌ام نگران‌ام. شعرهایی که سعی کرده‌ام در آنها خود بی‌سانسورم را تا حدی کشف کنم. از طرفی همانطور که گفتم بخشی از این سانسورها اصلا ریشه سیاسی ندارد. بلکه به نگرانی‌های ما از قضاوت شدن برمی‌گردد که خب فارغ از جغرافیا همه جا هست.

اگر سانسور و ممیزی کتاب نبود چیزی غیرازاینکه می‌نویسید را می‌نوشتید؟

اگر اساسا سانسوری وجود نداشت، به این معنی است که من آدم دیگری بودم نه اینی که الان اینجا نشسته و درباره تجربه‌هایش حرف می‌زند. چون همانطور که گفتم ما با این تناقض‌ها، با این هراس‌ها، کنترل‌ها، تهدیدها و خوددداری‌ها اینی شده‌ایم که هستیم. اگر شرایط متفاوت بود شاید ذهنیت دیگری داشتیم. همانطور که یک نویسنده نروژی یا سوئدی ساختار ذهنی کاملا متفاوتی با من دارد. ذهنیت ما محصول شرایط است. و من نمی‌دانم واقعا اگر در شرایطی دیگر بودم، حتا نه فقط درباره سانسور و ممیزی، اگر در شهری به جز رامسر به دنیا می‌آمدم، اگر در دانشگاهی به جز علامه درس می‌خواندم، اگر خانواده دیگری داشتم یا ... آیا همینی بودم که الان هستم و در جایگاه یک نویسنده آیا همان‌ها را می‌نوشتم که تا حالا نوشته‌ام؟ واقعا نمی‌دانم، شاید.

برای مبارزه با ممیزی و سانسور تاکنون چه‌کارهایی انجام داده‌اید؟

- نوشته‌ام و خواهم نوشت. شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار کارش همین است. او اگر هم فعالیت‌های دیگری انجام دهد، برای دل‌اش و باورهایش است. بنابراین همین که تصمیم می‌گیری قلم‌ات را از بند رها کنی، گام اول را برداشته‌ای. برای من هم همینطور است. اکتیویسم شغل من نیست، گرچه بخشی از هویت‌ام است.  این روزها هم چون به عنوان عضو هیات مدیره انجمن قلم نروژ انتخاب شده‌ام و یکی از وظایف اصلی این انجمن تلاش برای گسترش آزادی بیان و مبارزه با سانسور است، طبیعتا فعالیت‌ام در این حوزه بیشتر از قبل شده است. مثلا یکی از این کارها تدوین برنامه و پروسه‌ای برای آشنا کردن دانش آموزان مدارس نروژ با مفاهیم مرتبط با آزادی و آزادی بیان است. کاری که آرزو دارم روزی در ایران هم انجام‌اش دهیم.
برگرفته از ایران وایر

mercredi 10 août 2016

جسد سوخته زهرا یوسفی ۲۵ روز پس از مرگش در کابل به خاک سپرده شد

جسد سوخته زهرا یوسفی که ۲۵ روز پیش بر اثر خشونت و سوختگی درگذشته بود، امروز (چهارشنبه، ۲۰ اسد/مرداد) در کابل به خاک سپرده شد.
خانم یوسفی، که به گفته خانواده‌اش، خانواده شوهرش در ولایت مرکزی غور او را شکنجه کرده و در تنور سوزانده بود، با کودکی که در شکم داشت در بیمارستانی در کابل درگذشت.
مرگ این زن جوان واکنش گسترده‌ای در پی داشت و شماری از فعالان مدنی با تحصن در خیمه‌ای خواستار رسیدگی به پرونده او و سایر دختران قربانی خشونت شدند.
از فردای مرگ زهرا، خانواده او و شماری از فعالان مدنی اعلام کردند تا زمانی که نهادهای دولتی به خواست‌های آنها برای رسیدگی به پرونده او در کابل پاسخ مثبت نداده، اجازه نمی‌دهند پیکرش دفن شود.
ویدا ساغری، فعال حقوق زنان و یکی از برپاکنندگان خیمه تحصن در مراسم خاک سپاری پیکر زهرا یوسفی گفت که دولت بسیاری از خواست‌های معترضان را پذیرفته است.
 
خانم ساغری گفت که فعالان متحصن سه خواست اصلی را مطرح کردند: نخست این که قاتلان به کابل منتقل شوند، دوم دادگاه علنی برگزار شود و سوم دادگاه از غور به کابل منتقل شود.
او افزود که پس از توافق دستگاه قضایی، دادستانی کل و وزارت داخله/کشور با این خواست‌ها، انتقال افراد متهم به قتل زهرا از غور به کابل حدود سه هفته زمان خواهد برد.
در حالی که هنوز نتایج بررسی پرونده زهرا یوسفی اعلام نشده، شماری از ساکنان ولایت غور ادعا کرده‌اند که شوهر این زن بارها او را ضرب و شتم کرد و یک بار او را با چاقو زد.
مورد آخر که گفته شده منجر به مرگ زهرا شد، خانواده شوهر زهرا از او خواسته بوده که برای جمع کردن تریاک به کشتزار خشخاش برود، اما وقتی او استدلال کرده بود که در برابر خشخاش حساسیت دارد، مورد ضرب و شتم شدید آن‌ها قرار گرفت.

خانواده زهرا گفته وقتی که اعضای خانواده شوهر او از مرزعه خشخاش بازگشتند، تن بیهوش عروس نوجوان را به گمان این که در حال مردن است، به تنور داغ انداختند تا از بین برود.
اما این قربانی خشونت خانوادگی نمرد و در حالی که چهارماهه باردار بود، به بیمارستان استقلال در غرب کابل منتقل شد و ۲۵ روز پیش بر اثر سوختگی شدید درگذشت.
حالا پس از آن که مقام‌های دولتی قول دادند که به خواست‌های معترضان رسیدگی می‌کنند، جسد او در پایتخت به خاک سپرده شده تا خشونتی که علیه او صورت گرفته، از یاد مقام‌های دولتی و نهادهای مدافع حقوق زنان از نرود.
خشونت با زنان از چالش‌های عمده اجتماعی در افغانستان است و پس از چهارده سال فعالیت فعالان حقوق بشری و مدافعان حقوق زنان و دولت این کشور، هنوز از موارد تکان‌دهنده‌ای این چنین خشونت‌ها گزارش می‌شود.
منبع خبر: بی بی سی

samedi 6 août 2016

شکل‌هایی از بردگی مدرن در ایران که دیده نمی‌شوند/ سوسن محمدخانی غیاثوند

شکل‌هایی از بردگی مدرن در ایران که دیده نمی‌شوند/ سوسن محمدخانی غیاثوند

سوسن محمدخانی غیاثوند
سوسن محمدخانی غیاثوند
ماهنامه خط صلح – بر اساس گزارش جدید بنیاد استرالیایی واک فری (Walk Free Foundation)، چیزی حدود نیم میلیون نفر در ایران قربانی بردگی مدرن هستند. طبق این
گزارش ایران جزو ۱۰ کشور کم‌کار در زمینه‌ی مقابله با بردگی مدرن معرفی شده است. ایران هم‌چنین رتبه‌ی بیستم برده داری مدرن را در میان ۱۶۷ کشور جهان به خود اختصاص داده است.
تعاریف متفاوتی از بردگی مدرن وجود دارد. اما در اغلب این تعاریف بیش‌تر روی کسانی به عنوان قربانی بردگی مدرن زوم می‌شود که توسط قاچاقچیان انسان از کشورهای فقیر به نقاط دیگری انتقال داده می‌شوند تا به عنوان کارگر جنسی مورد سوءاستفاده قرار بگیرند و یا نیروی کار آن‌ها در اردوگاه‌های کار اجباری و یا در صنایع مدرن مورد بهره‌برداری قرار بگیرد. افرادی‌که حق مالکیت بر تن و زمان خود را علی‌رغم میل باطنی، توسط قاچاقچیان و یا گروه‌ها و سازمان‌هایی که آن‌ها را مورد سوءاستفاده قرار می‌دهند با توسل به زور، تهدید و اعمال خشونت از دست داده‌اند؛ به شکلی که مجبور به ماندن در آن شرایط شده‌اند.
در تمام تعاریف متفاوتی که از بردگی مدرن وجود دارد، “بردگی جنسی”، “کار اجباری”، “ازدواج اجباری”، “بردگی و یا ازدواج برای پرداخت دِین”، “کودکان کار” و “تکدی‌گری اجباری” از نمونه‌های بردگی مدرن در جهان محسوب می‌شوند.
اندک آشنایی با جامعه‌ی ایران و قوانین جمهوری اسلامی درباره‌ی خانواده، ازدواج، کار و کودکان باعث ایجاد تردید نسبت به آمار ارائه شده توسط بنیاد واک فری درباره‌ی میزان قربانیان بردگی مدرن در ایران می‌شود. آن هم قوانینی که خود بستر ساز بردگی برای زنان، کارگران و کودکان هستند.
سیلوانا بایزیدپور فارغ التحصیل رشته‌ی حقوق و از فعالان کُرد دراین‌باره می‌گوید: “در یک روش تحقیق که علمی و در عین حال نسبتاً دقیق باشد باید سه روش پیمایش، مطالعات میدانی و آزمایش را به‌کار گرفت. هر کدام از این روش‌ها نیز تجسس و تحقیقات خاص خود را می‌طلبد. نمی‌توان گفت که بنیاد ار چه گزینه‌هایی برای مطالعه‌ی خود استفاده نموده است اما اگر صرفاً به آمار و ارقام رسمی دولت‌ها اکتفا کرده باشد، حداقل در مورد ایران، به درستی آن باید شک کرد”.
وی با اشاره به تعریف برده ‌داری ادامه می‌دهد: “اگر بخواهیم به مفهوم برده داری که عبارت است از در به اسارت بودن و بندگی اختیاری یا اجباری شخصی در دست شخص دیگر، دو ویژگی مالکیت و کنترل را اضافه کنیم -که شاخصه‌ی برده داری مدرن می‌شود-، در آن‌صورت مفاهیمی چون قاچاق انسان، کار در ازای بدهی، کار و ازدواج اجباری، روسپیگری (کارگرجنسی)، بهره کشی از کودکان و مفاهیمی از این نوع در برگیرنده‌ی مصداق بردگی خواهند شد. حال این پرسش‌ها مطرح می‌شود که آیا بنیاد توانسته است به صورت نسبی درصد ازدواج‌های اجباری را که در اقصی نقاط ایران رخ می‌دهد، به دست بیاورد؟ آیا این آمار شامل زنان خانه‌داری می‌شود که نه تنها از حق هیچ‌گونه دستمزدی برخوردار نیستند بلکه در بیش‌تر مواقع نیز به برده‌ای جنسی از طرف همسران خود تبدیل می شوند؟”
بایزیدپور خشونت فیزیکی، روحی و جسمی را از مفاهیم بردگی می‌داند. بنابراین پرسش‌هایی مطرح می‌کند که پاسخ آن‌ها را در گزارش بنیاد واک فری نمی‌توان پیدا کرد: “چه آمار دقیقی در دست است از کودکان کاری که از طرف صاحب کار، و یا اطرافیان صاحب کار مورد خشونت جسمی و جنسی قرار می‌گیرند؟ درصد کودکان، بالاخص کودکان دختر که مورد آزار خویشاوندان قرار می‌گیرند چقدر است؟ آیا آمار کودکان و زنانی که در ایران تکدی‌گری می‌کنند در نتایج بنیاد گنجانده شده است؟ آیا کولبران کردستان نمونه‌های بارزی از بردگی مدرن نیستند؟ جایگاه آن‎ها در این آمار کجاست؟ و اصلاً ارزیابی سازمان‌های جهانی درباره‌ی این معضل انسانی چیست؟ این پرسش‌ها و پرسش‌های دیگری از این دست اگر دسته بندی دقیق و آماری شود می‌تواند ایران را در زمینه‌ی برده داری مدرن به میزان بسیار بسیار بالاتری ارتقا دهد. این آمار دیگر نمی‌تواند دستاویزی برای دولتیان باشد تا عنوان پاسداری از حقوق بشر و شهروندی را با خود یدک بکشند. اگر تنها حدود نیم میلیون نفر در آمار بنیاد هست با حسابی سرانگشتی باید پرسید سهم دختران فرار از خانه، کارگران زیر خط فقر، کارگران جنسی، خرید و فروش کودکان، کودکان کار، تکدی‌گری و غیره در این آمار چقدر است و اصلاً در کجای این آمار قرار خواهند گرفت؟”
بایزیدپور اولین و بنیادی‌ترین انتقادی که به آمار بنیاد واک فری وارد می‌کند، تکیه نکردن آن بر آمار دقیق و حساب شده‌ای است که دربرگیرنده‌ی ابعاد استثمار حداقل در ایران باشد. چون به نظر وی در نگاهی اجمالی به آمارهای سازمان بین المللی کار و بنیاد واک فری تفاوت و تناقض فاحشی به چشم می‌خورد.
به همین دلیل بایزیدپور معتقد است این آمار متفاوت و متناقض نمی‌توانند تدوین کننده‌ی اصولی در فشار آوردن برای تدوین قوانین انسانی باشند؛ زیرا دولت‌ها با تکیه بر آمار کم‌تر، جمعیت گسترده‌ای را می‌توانند در چارچوبی خارج از آمار اصلی به استثمار درآورده و یا بی تفاوت به سرنوشت آنان شوند و در نتیجه خود را از پاسخگویی برهانند.
از نظر این فعال زن اگر آماری نسبتاً دقیق در دسترس باشد با وضع و تدوین قوانین رسمی و توسل به قوانین می‌توان به مقابله با معضلات و نمونه‌هایی پرداخت که آن‌ها را مصداق بارز بردگی می‌داند. چرا که به این شکل دولت‌ها می‌توانند سخاوتمندانه‌تر و روشن‌تر به تدوین قوانین ضد بردگی وادار شوند.
بایزید پور ضمن اشاره به برخی معضلات، پرسش‌هایی را مطرح می کند که نمی‌توان به دنبال پاسخ‌هایی دم دستی برای آن‌ها بود چرا که برای حل و رفع آن‌ها به عزمی جهانی نیاز است. آیا صرف در آوردن آمار می‌تواند راهکاری در جهت مبارزه علیه برده داری باشد؟ بنیاد چه مکانیزم‌ها و راهکارهایی را برای مبارزه پیشنهاد می‌کند؟ راه برون رفت از مشکلات چیست؟ چه مکانیزمی می‌تواند تدوینگر قوانین مدرن علیه برده داری مدرن باشد؟ برای مقابله با برده داری مدرن از طریق کدام اهرم‌ها می‌توان دولت‌ها و صاحبان برده را تحت فشار گذاشت؟ عصر دیجیتال متاسفانه کار قاچاقچیان کارگران جنسی را بسیار ساده‌تر کرده است. فضای مجازی، اینترنت و وب سایت‌ها با فراهم کردن امکان نامشخص بودن هویت، متاسفانه تسهیل کننده‌ی اقدامات مجرمانه هستند؛ وب سایت‌هایی که بیش‌ترین قربانیان آن‌ها زنان و کودکان هستند. از طریق کدام مکانیزم‌ها می‌توان به مقابله با این معضل پرداخت تا سایت‌ها و فضای مجازی مسیری آسان برای بردگی جسمی و جنسی نباشند؟ به باور اندروفاریت بنیانگزار و رئیس بنیاد واک فری، اولین گام در این مسیر اندازه گیری ابعاد است اما باید پرسید قدم‌های بعدی چیست و راهکارها کدامند؟
مقایسه‌ی آمار منتشر شده توسط بنیاد واک فری طی سال‌های مختلف نشان می‌دهد که تعداد آمار قربانیان بردگی مدرن افزایش یافته‌است. البته این افزایش آمار قربانیان بردگی مدرن به دلیل رعایت دقت بیشتر در جمع آوری آمار و اطلاعات است. اما نکته‌ای که باید بر آن تاکید کرد این است که صرف انتشار آمار بدون داشتن راهکار مناسب و اهرم فشار برای مقابله با برده دارن و دولت‌ها و بدون عزم و اراده‌ی جهانی برای مقابله با بردگی مدرن، نمی‌توان چندان تاثیری در کاهش آمار قربانیان داشت.

جمهوری اسلامی بسترساز بردگی در حوزه‌ی کار

zanan kargar

میلیون‌ها کارگر در ایران مشغول به کار هستند تا سود حاصل از کار آن‌ها به جیب تعدادی سرمایه‌دار و صاحب کار برود. چیزی که از این سود عاید کارگر ایرانی می‌شود، نمی‌تواند شکم او و خانواده‌اش را هم به درستی سیر کند. قانون کار جمهوری اسلامی بیش‌تر از آن‌که مدافع حقوق کارگر باشد، به فکر سرمایه‌دار و مدیران واحدهای تولیدی است. حقوق کارگران چندین برابر زیر خط فقر است. این حقوق نمی‌تواند حتی ابتدایی‌ترین نیازهای خانواده‌ی کارگران را تامین کند. کارگران حق داشتن یک تشکل مستقل از دولت و حق اعتراض ندارند. اعتراض کارگران همیشه توسط دولت مورد سرکوب قرار گرفته است. بیمه‌ی تامین اجتماعی پاسخگوی تمام نیازهای درمانی کارگران نیست. کارگران در صورت اخراج یا ترک کار تا مدت کوتاهی از حقوق و بیمه‌ی بیکاری برخوردار خواهند بود. یعنی کارگران در ایران تبدیل شده‌اند به ابزاری فقط برای تولید و پر کردن جیب‌های سرمایه‌دارانی که اغلب هم به نهاد قدرت وابسته‌اند. ابزاری که سهمش از تولید حتی نمی‌تواند شکمش را سیر کند. آیا وضعیت کارگران در ایران شکلی از بردگی مدرن نیست؟ کارگرانی که برای زنده ماندن خود و خانواده‌شان مجبورند به این شرایط سخت تن بدهند چون امکان و قدرت تغییر موقعیت خود را ندارند، چون حکومت پیش‌تر با ابزار قانون و سرکوب تمام امکانات و قدرت تغییر را از کارگران گرفته است و تمام راه‌های گریز را برای آن‌ها مسدود کرده است. آیا بنیاد واک فری در آماری که ارائه داده به قوانین جمهوری اسلامی در حوزه‌ی کار توجه داشته است؟ به این‌که چه تعداد کارگر در ایران قربانی این قوانین شده‌اند؟ و مسئله‌ی دیگری که نباید از آن غافل بود وضعیت کارگران مهاجر از جمله کارگران افغانستانی است. شرایط آن‌ها به مراتب باید بغرنج‌تر از وضعیت کارگر ایرانی باشد. کارگران افغانستانی چه سهمی در آمار بنیاد واک فری دارند؟ کارگرانی که مجبورند برای جمهوری اسلامی بجنگند و کشته شوند تا به خانواده‌هایشان حق تابعیت اعطاء شود.
Bayazidipour
سیلوانا بایزید پور معتقد است قانون اساسی، مدنی و جزایی ایران سراپا تناقض و دوسویه برآورد کردن است. به گفته‌ای دیگر قوانین، ماده‌ها و تبصره‌های قانونی مالامال از مصداق و مفهوم برده داری‌اند.
این فعال زن با اشاره به فاصله‌ی معنادار حداقل حقوق کارگران در سال ۹۵ با خط فقر اعلام شده توسط مرکز پژوهش‌های مجلس می‌گوید: “این در حالی است که طبق بند ۲ ماده‌ی ۴۱ قانون کار حداقل مزد باید به اندازه‌ای باشد که بتواند زندگی یک خانواده را که تعداد متوسط آن در برخی منابع ۵ نفر اعلام شده، تامین کند”.
اواخر سال گذشته فرامرز توصیفی عضو مجمع مالی نمایندگان کارگران ایران و عضو کارگروه مزد ۹۵ در شورای عالی کار برای تعیین حداقل دستمزد کارگران از کارفرمایان و دولت به جای رعایت خط فقر خواسته بود نرخ تورم سبد معیشتی در سال ۹۵ بر اساس آمار بانک مرکزی و مرکز آمار، محاسبه و این مبلغ را که ۳۲۴ هزارتومان می‌شد به دستمزد کارگران اضافه کنند اما طبق اظهارات وی دولت و کارفرمایان حتی این را هم نپذیرفتند.
بایزیدپور ضمن اشاره به سخنان فرامر توصیفی در رسانه‌ها می‌گوید “اول باید پرسید آیا هزینه‌های غیر متعارف مانند بیماری و هزینه‌ی تحصیل در دانشگاه‌ها و غیره در تعیین خط فقر در ایران گنجانده شده است؟ آمار ارائه شده توسط فرامرز توصیفی آماری رسمی، دولتی و مصداق کامل استثمار و نوعی بردگی است. بنابراین باید پرسید آیا این آمار جایی در گزارش‌های بنیاد واک فری دارد؟”
او هم‌چنین به تعطیلی واحدهای صنعتی اشاره می‌کند و آن را ناشی از ذات سیاست‌های نولیبرالی دولت برای واردات کالاهای قاچاق نه از طریق موانع گمرکی بلکه توسط نظامی‌ها و امنیتی‌های داخلی می‌داند که به نظر وی باعث تشدید رکود اقتصادی واحدهای صنعتی و در نتیجه بیکاری کارگران و پرتاب آن‌ها در مسیر بحران‌های فرهنگی و اقتصادی جامعه و تن دادن به قیمت‌های نازل دستمزد برای فرار از بیکار ماندن می‌شود. بنابراین برای بایزیدپور هم سوال است که چگونه با این همه آمار در ورشکستگی کارگاه‌ها، کارخانه‌ها و بیکاری کارگران، ایران در جایگاه بیستم رده بندی بنیاد قرار گرفته است؟  اگر چه از نظر وی این جایگاه نیز خود ننگی است بر پیشانی برده داران مدرن دولتی و خصوصی در ایران.

زنان، قربانیان بردگی مدرن در ایران

قوانین جمهوری اسلامی در حوزه‌ی ازدواج و خانواده هم‌چون دیگر حوزه‌ها برگرفته از منابع اسلامی است. منابعی که در آن‌ها سهم چندانی برای زن در یک زندگی مشترک قائل نشده‌اند. حق طلاق، حق حضانت فرزند، حق خروج از منزل حتی برای دیدن اعضای خانواده، حق خروج از کشور، حق داشتن شغل مناسب و بسیاری حقوق دیگر از زن در قوانین جمهوری اسلامی گرفته شده است. حتی در یک رابطه‌ی جنسی هم زن در تعداد رابطه، زمان و مکان آن و کیفیت رابطه هیچ حقی ندارد. تمکین خاص و عام زن از شوهر که در قانون جمهوی اسلامی آمده دقیقاً برگرفته از روایاتی است که تماماً نگاهی ابزاری به زن داشته‌اند و برای او هویت مستقلی قائل نشده‌اند. زن در ایران برای ازدواج به رضایت پدر نیاز دارد و به طور دقیق مشخص نیست چه تعداد از زنان ایرانی با سوءاستفاده‌ی مردهای خانواده‌شان از این مسئله تن به ازدواج اجباری داده‌اند. یعنی زن بدون داشتن اختیار خودش ماشینی است برای تولید و انجام کار و زایش و نیز رفع نیازهای جنسی مرد. زن نه مالک تن خود است و نه وقت خود. آیا بر اساس منابع اسلامی و قوانین برگرفته از این منابع زن در خانواده‌های ایرانی و از نگاه قانون جمهوری اسلامی چیزی بیش از یک برده‌ی جنسی است؟ و آیا به همین دلیل نباید فکر کنیم درصد زیادی از زنان ایرانی قربانیان بردگی مدرن هستند؟
سیلوانا بایزیدپور معتقد است هر نوع گفتمانی در رابطه با ستم بر زنان، حوزه‌های متنوعی از جمله روانشناختی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را در بر می‌گیرد که بر سرنوشت آنان تاثیر گذاشته‌است.
وی می‌گوید: “تجاوز، زنا با محارم، خشونت خانگی، آزار جنسی، دستمزد پایین، جداسازی جنسیتی-شغلی، تبعیض و گزینش در کار، کار خانگی و مسائل مربوط به تولید مثل، تماماً نقش خود را در ستم بر زنان حک نموده‌اند. حال اگر به این موارد نقش دین و قوانین فقهی را هم اضافه کنیم تنوع استثمار و تبعیض فراگیرتر خواهد شد”.
بایزیدپور با اشاره به آمار سازمان بین المللی کار که ۸۳ درصد کارگران بدون مزد در خانواده را زنان معرفی کرده است، اضافه می‌کند: “برای واکاوی و تعمیم آن به آمار معاون بررسی‌های راهبردی معاونت امور زنان ریاست جمهوری استناد می‌کنم که گفته است ۸۰ درصد زنان در کشور خانه‌دار هستند. علی‌رغم افزایش تعداد زنان تحصیل کرده، نرخ مشارکت اقتصادی زنان در دو دهه‌ی اخیر کاهش یافته است. بنابراین باید پرسید آن ۸۰ درصد زنان خانه‌دار بدون مزد چه سهمی در آمار بنیاد دارند؟ آن ۸۲ درصد زنان تحصیل کرده سهمشان در سمن‌های اقتصادی و تخصصی چگونه برآورد می‌شود؟”
وی بیمه‌ی زنان خانه‌دار را بیش‌تر به یک فکاهی شبیه می‌داند و می‌گوید: “۸۰ درصد زنان خانه‌دار نه تنها درآمدی نداشته بلکه برای پرداخت ماهانه‌ی حق بیمه باید متکی به همسر خود باشند”.
میانگین نرخ مشارکت اقتصادی زنان در ایران ۳/۱۳ درصد می‌باشد. بایزیدپور این را نشانه‌ی بازار کار مردانه در ایران می‌داند و معتقد است زنان در بازار کار همواره آسیب پذیرترند. وی هم‌چنین به آمار سال ۹۴ اشاره می‌کند و می‌گوید: “از حدود ۳۱ میلیون و نیم زن بالای ۱۰ سال چیزی حدود ۶/۸۷ درصد غیرفعال محسوب می‌شوند. زنان غیرفعال برای تامین نیازهایشان به مردها وابسته‌اند. این وابستگی از آن‌ها استقلال، آزادی و حق انتخاب را می‌گیرد”.
در رابطه با تمکین؛ ماده‌ی ۱۱۰۸ قانون مدنی می‌گوید “هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت امتناع کند، مستحق نفقه نخواهد بود”؛ هم‌چنین ماده‌ی ۵۳ قانون حمایت از خانواده عنوان می‌کند “هرکسی با داشتن استطاعت مالی، نفقه‌ی زن خود را در صورت تمکین به او ندهد یا از تأدیه نفقه‌ی سایر اشخاص واجب النفقه امتناع کند، به حبس تعزیری درجه ۶ محکوم می‌شود”.
بایزیدپور با اشاره به دو مواد قانونی فوق می‌گوید معنای دیگر هر دو ماده این است که نفقه فقط در صورت تمکین به زن تعلق می‌گیرد.
به نظر وی تمکین بر طبق عنوان حقوقی آن عبارت است از اطاعت کردن زوجه در انجام وظایف زناشویی، سکونت در منزل مشترک که شوهر اختیار کرده و حسن معاشرت در تشیید مبانی خانواده که در اصطلاح حقوقی به آن تمکین خاص و تمکین عام اطلاق می‌شود. هم‌چنین در صورت ترک وظایف خاص زناشویی، زن ناشزه خوانده شده و او را مستحق دریافت نفقه نمی‌دانند. ناشزه یعنی خروج از انجام تکالیف واجب. برابر با “تعریف تمکین و ماده واحده قانونیِ تمکین” زن بدون اجر و دستمزد یک برده‌ی جنسی و مطیع انجام وظایف خانواده است. آیا آمارهای جهانی و وطنی این مصادیق را برآورد کرده‌اند؟
مسئله‌ی دیگر تجاوز در بستر زناشویی‌است. بایزیدپور با اشاره به آن می‌گوید اگر چه خشونت جنسی علیه زن توسط شوهر در سال‌های اخیر به عنوان نوعی خشونت خانگی مطرح می‌شود اما در قوانین مدنی و کیفری هیچ ماده قانونی در رابطه با این موضوع وجود ندارد. بر مبنای اصل قانونی بودن جرایم و مجازات‌ها هیچ عملی جرم نیست مگر این‌که قانون برای آن مجازات تعیین کرده باشد. پس این نوع خشونت در ایران جرم نیست و در نتیجه قربانیان آن که همگی مصداق بردگی جنسی هستند، در آمار قرار نمی‌گیرند.

کودکانی که در آمار بنیاد واک فری دیده نمی‌شوند

آمار دقیق کودکان کار و خیابان در ایران مشخص نیست. مرکز آمار ایران سه سال قبل اعلام کرد که یک میلیون و ۷۰۰ هزار کودک در ایران به صورت مستقیم درگیر کار هستند. این در حالی است که آمارهای غیر رسمی به وجود هفت میلیون کودک کار در ایران اشاره دارد. درآمد ماهیانه‌ی این کودکان هم بین هشتاد تا صدهزار تومان و میانگین سنی بیش‌تر آن‌ها بین ۱۰ تا ۱۵ سال اعلام شده بود. معاون اجتماعی سازمان بهزیستی نیز دو سال قبل با اعلام وجود ۱۷ هزار کودک خیابانی در کل کشور گفته بود ۳۰ درصد از کودکان خیابانی، اتباع کشورهای دیگر هستند. هم‌چنین موسس انجمن حمایت و یاری آسیب دیدگان اجتماعی دو سال قبل از ابتلای چهل درصد کودکان خیابانی به ایدز خبر داده بود.
با توجه به این‌که آمارهای واقعی همیشه در ایران پنهان می‌مانند هنوز مشخص نیست آمارهای اعلام شده چقدر به واقعیت نزدیک هستند. وقتی آمار دقیق نداریم بنابراین از شرایط کار و بسیاری از مشکلات کودکان کار و خیابان هم اطلاعات زیاد و دقیقی نداریم. به گفته‌ی کارشناسان “کودکان کار و خیابان علاوه بر محرومیت از حقوق اولیه‌ی انسانی هم‌چون حق کودکی، حق آموزش، حق آزادی و سلامت جسمی و روانی در معرض انواع آسیب‌ها و خشونت‌های جسمی، جنسی و روحی قرار دارند”. معاون اجتماعی سازمان بهزیستی دو سال قبل گفته بود “از ۱۱ دستگاهی که مسئول رسیدگی به مشکلات کودکان خیابانی هستند فقط دو تا سه دستگاه در این زمینه فعالند”. وعده‌هایی که برای ساماندهی و مسائل درمانی این کودکان داده شده در حد صحبت‌های منتشر شده در رسانه‌ها باقی مانده است.  ولی‌الله نصر، مدیر‌کل آسیب اجتماعی سازمان بهزیستی سال گذشته از اجرایی نشدن وعده‌ی وزارت بهداشت درباره‌ی درمان رایگان کودکان کار خبر داده بود.
از دیگر سو بخشی از کودکان در برخی از خانواده‌های کم درآمد و یا در روستاها از همان سنین پایین باید کار را برای خانواده‌هایشان در مزارع، باغ‌ها، کوه، دشت و دریا شروع کنند. کاری که بابت آن هیچ دستمزدی هم دریافت نمی‌کنند. دستمزدشان همان لقمه نانی است که از سفره‌ی خانواده بر می‌دارند. کودکان به دلیل سن پایین امکان دفاع از خود و امتناع از کار را ندارند. حتی در صورت شکایت هم نهادی برای حمایت از کودک وجود ندارد. او دوباره باید به میان اعضای خانواده‌ی خود بازگردد؛ یعنی همان‌جایی که کودکی و آزادی را از او گرفته‌اند.
و حرف آخر این‌که کودکان و زنان زیادی در جامعه‌ی ایران وجود دارند که حق آزادی و حق انتخاب از آن‌ها سلب شده است. با انواع خشونت جسمی، جنسی و روحی مواجه می‌شوند. آن‌ها هیچ قدرتی برای تغییر وضعیت خود ندارند. قوانین جمهوری اسلامی در به وجود آمدن این شرایط برای زنان و کودکان ایرانی سهیم است. وضعیت زنان و کودکانی که برای مقابله با خشونت‌های جسمی و جنسی و سوءاستفاده به دلیل عدم همراهی قانون و جامعه، سن و جنسیت قادر به تغییر شرایط خود نیستند هیچ تفاوتی با وضعیت بردگان ندارد. آمار دقیقشان را نمی‌دانیم اما این آمار به طور قطع باید خیلی بیش‌تر از نیم میلیون نفر باشد.

mercredi 3 août 2016

افسون روشن ضمیرجانستن، مربی تیم ملی کشتی زنان آمریکا

 Afficher l'image d'origine
خانم افسون روشن‌ضمیرجانستن، مربی ایرانی-آمریکایی تیم ملی کشتی زنان آمریکا در مسابقات المپیک «ریو»، اولین زنی است که برای تیم کشتی زنان آمریکا در سطح قهرمانی جهان مدال کسب کرده و اخیرا نامش نیز به تالار مشاهیر کشتی ایالت کالیفرنیا اضافه شده است.

افسون روشن ضمیر جانستن، مربی ایرانی آمریکایی تیم ملی کشتی زنان آمریکا، متولد ایران است و اولین زنی است که موفق شده برای تیم ملی کشتی زنان امریکا در سطح جهانی مدال کسب کند. او فنون کشتی را از پدرش آموخته. افسون در گفتگو با سفارت مجازی تهران از چگونگی ورودش به تیم کشتی زنان آمریکا می گوید. پدر افسون نیز در بخشی از این مصاحبه از اولین تجربه آموختن فنون کشتی به دختر خردسالش می گوید.
 
ویدئوی گفتگو با خانم افسون روشن ضمیرجانستن، مربی ایرانی-آمریکایی تیم ملی کشتی زنان آمریکا