lundi 31 janvier 2011

یعنی من حق دیدن مادرم را قبل اعدامش نداشتم!؟

بنفشه نایب پور، دختر زهرا بهرامی، شهروند ایرانی - هلندی که بر اساس اعلام خبرگزاری فارس صبح روز شنبه ۹ بهمن ماه اعدام شد به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران با اظهار اینکه از یکساعت پیش افراد مختلف به او زنگ می زنند تا او خبر مرگ مادرش را تایید کند با ناباوری گفت : "مگر چنین چیزی می شود؟ ما درخواست عفو داده بودیم و هنوز جوابش نیامده است، به پرونده دیگر مادرمم نیز هنوز رسیدگی نشده است. مگر می شود اعدام شده باشد؟"

دختر زهرا بهرامی ساعت ۴ عصر روز شنبه توسط تماس های تلفنی اطرافیانش از این موضوع باخبر شده است: "به وکیلش زنگ زدم ایشان هم بی اطلاع بودند. الان نمی دانم باید کجا بروم، از چه کسی خبر بگیرم! هیچ کس الان به من جواب نمی دهد چون از وقت اداری گذشته است. یعنی مادرم امروز صبح که من خواب بودم مرده است!"

زهرا بهرامی در حالی با شتاب زدگی مسولان قضایی وامنیتی ایران اعدام شد که هنوز برخی از اتهامات امنیتی وی مورد رسیدگی قرارنگرفته بود، جواب درخواست عفو وی نیامده بود و درخصوص زمان اعدام نه خانواده وی ونه وکیلش از آن مطلع بودند. او گفته بود که اعترافات در دوره اول بازجویی تحت فشار ودروغی بوده است. قوه قضاییه ایران به هیچ یک از این موضوعات پاسخ نداده است.

بنفشه نایب پورکه بسیار متاثربود گفت: « مگر نباید قبل از اعدام به خانواده و وکیلش اطلاع بدهند ، ما باید می رفتیم قبل از اعدام او را می دیدیم. یعنی دیگر مادرم در این جهان نیست، به همین راحتی؟ یعنی من هیچ حقی نداشتم که مادرم را قبل اعدامش ببینم؟»

زهرا بهرامی، شهروند ایرانی ،هلندی که چند روز پس از عاشورای ۸۸ به اتهام شرکت در تجمعات آن روز بازداشت شد، چندی بعد متهم به قاچاق مواد مخدر و محکوم به اعدام شد. خانم بهرامی در دادگاه گفته بود که اعترافاتی که از وی در زندان گرفته شده به زور وتحت فشار بوده و مطالب مطرح شده در اعترافات خود را تکذیب کرد. یک منبع موثق همچنین به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که طی هفته های اول بازجویی وی تیم ضدجاسوسی وزارت اطلاعات مدیریت بازجویی را به عهده داشت و طی این مدت وی فشارهای جسمی و روحی بسیاری را تحمل کرد. او در نوبت های مختلف به دخترش گفته بود که تحت شکنجه وادار به اعتراف های دروغی شده است.

چندی پیش دختر زهرا بهرامی در گفتگو با کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران با اظهار اینکه مسولان کشوری می خواهند ذهن مردم از انتخابات منحرف شود، گفت: « مادرم تبعه کشور هلند است احتمالا می خواستند با این اتهام دست دولت هلند کوتاه شود. قبلا هم این اتهام ها را بی خودی به دیگران زده اند. اما مادر من زن تنها و بی کس است، زورشان تنها به او رسیده است. می دانند که کسی را ندارد تا به او کمک کند.».»

برگرفته از گویا نیوز

dimanche 30 janvier 2011

موقعیت زنان تونس (یک)، حمید حمیدی


در تابستان سال ۲۰۰۸ برای بررسی ساخت مستندی درباره‌‌ی زنان کشورهای آفریقای شمالی، مسافرتی به کشور تونس داشتم. این نوشتار با توجه به گفت‌وگوهای انجام شده با برخی از فعالین حوزه‌ی زنان این کشور و همچنین منابعی که توسط آنها معرفی شده، تهیه و تنظیم شده است.
حدود ۹۸ درصد از مردم تونس، مسلمان (اهل تسنن و دارای مذاهب مالکی و حنفی) هستند. سابقه‌ی حضور اسلام در این کشور به دهه‌های نخستین ظهور اسلام بازمی‌گردد. این کشور با آن که سال‌ها مستعمره‌ی فرانسه بوده، اما از لحاظ فرهنگی بیشتر متأثر از اعراب و به ویِژه همسایه‌های خود بوده است، اما جالب اینجاست که سابقه‌ی حرکت اصلاحی در زمینه‌ی مسائل زنان در آن به اواخر قرن نوزدهم بازمی‌گردد. به زمانی که امام جماعت قدیمی‌ترین مسجد این شهر با نگارش کتاب «زن ما در دین و اجتماع» به بررسی جایگاه زن در اسلام پرداخت.*
با طرح دیدگاه‌های طاهر حداد، زنان تونسی نیز با حضور فعال در مبارزات‌شان بر سر استقلال کشور، حضور خود را گسترش دادند. پیرو این فعالیت ها، در سال ۱۹۳۸ رهبر حزب دستور (حبیب بورقیبه) و زنانی که به آن حزب پیوسته بودند در تظاهراتی دستگیر شدند.
در اولین شب از سال نو در دوران جنگ جهانی دوم، زمانی که تونسی‌ها به منظور اثبات حمایت خود از متفقین به طور غیر رسمی، اعتراض‌های خود را برای استقلال از فرانسه معلق کرده بودند، اعضای یک گروه از زنان به جرم برافراشتن پرچم حزب‌شان هنگام بازدید رئیس جمهور فرانسه دستگیر و به مدت ۱۵ روز زندانی شدند.

در سال ۱۹۵۰ و دوران بحران پس از جنگ، مبارزه برای استقلال دوباره آغاز شد. در آن زمان حزب دستورنو اولین بخش رسمی زنان را پایه‌گذاری کرد. در مارس ۱۹۵۶ تعداد زیادی از زنان عضو حزب، به خاطر حضور در تظاهراتی که خواهان عقب‌نشینی فرانسوی‌ها و استقلال تونس بودند، دستگیر شدند.

خانم« بچیرا بن مراد» یکی از اعضای برجسته‌ی جنبش زنان که تا زمان فوتش (۸۷ سالگی) همچنان فعال بود، موفق شد تعلیمات طاهر حداد را به مرحله‌ی عمل در آورد. در نتیجه تلاش‌های صورت گرفته و دوراندیشی قابل تحسین حبیب بورقیبه، رهبر حزب دستورنو و اولین رئیس جمهور تونس به اهمیت نقش زنان در سیاست توجه شد و زنان نیز از استقلال کشور سود جستند.


برابری حقوقی زنان با مردان

در کمتر از پنج ماه پس از دستیابی به استقلال، رئیس جمهور بورقیبه، در سخنرانی خود در ۱۳ ماه اوت ۱۹۵۶ از نقش زنان در مبارزه برای استقلال قدردانی کرد و دستوراتی مبنی بر «حذف تمام بی‌عدالتی‌ها» و تصویب «قانون اعاده‌ی حیثیت از زنان و برگرداندن کل حقوق آنان» صادرکرد.

از آن پس، «چندهمسری» جرمی قابل مجازات از طریق جریمه و زندان، شناخته می‌شود. این موضوع پیشرفتی منحصر به فرد در جهان اسلام، (و البته هم راستا با ممنوعیتی که قبلاً در ترکیه اجرا شده بود) به حساب می‌آید. این تغییر و دیگر اصلاحات، در قانون اساسی که بر پایه شیوه‌ی اسلامی اجتهاد تهیه شده بود، به ثبت رسید.

از دیگر اصلاحاتی که در سال ۱۹۵۶ به قانون اساسی اضافه شد، می‌توان از حذف حق پدر مبنی بر تحمیل ازدواج اجباری و مخالف خواست دخترش به او نام برد. هم اکنون در تونس ازدواج تنها هنگامی اتفاق می‌افتد که هر دو طرف کاملاً نسبت به این امر راضی باشند. همچنین در قانون سن مجاز ازدواج برای پسر ۲۰ و برای دختر ۱۷ سال ذکر شده است. ازدواج زیر این سنین تنها با رضایت هر دو خانواده و حکم قاضی امکانپذیر است.

در قانون جدید طلاق یک‌طرفه از سوی مرد و بدون هیچ گونه دلیل (که در بالا به آن اشاره شد) نیز منسوخ شده است. در تونس چه زن و چه مرد می‌تواند درخواست طلاق دهد و طلاق تنها توسط قاضی دادگاه که پیشتر تمام تلاش خود را برای آشتی دادن زوجین به کار برده است، جاری می‌شود. به علاوه بر اساس قانون، پس از طلاق، زن از حمایت مالی برخوردار می‌شود.

بر این اساس، دولت مبلغی را مقرر می‌کند تا در صورت عدم توجه شوهر او را ملزم به پرداخت آن به زن پیشین خود کند.در این زمینه می‌توان به تبصره‌های جدیدی که توسط کانون وکلا در جولای ۱۹۹۳ تصویب شد، اشاره کرد. این قانون به ایجاد صندوق مالی که پرداخت نفقه و مخارج کودکان به زنان مطلقه را تضمین می‌کرد، منجر شد.

حق حضانت اطفال (پسران بالای هفت سال و دختران بالای نه سال) نیز که پیشتر با پدر بود، منسوخ شد و در مقابل آن، حضانت در دادگاه صالحه و با توجه به شرایط و موقعیت هر یک از والدین مشخص می‌شود.

قبلاً حق حضانت به زنان بیوه داده نمی‌شد، اما در قانون جدید حضانت، فرزندان خردسال به ولی زنده (فارغ از جنسیت) می‌رسد. قوانین وراثت نیز به منظور توسعه‌ی حمایت از زنان تغییر کرده‌اند.
قوانین تونس همچنین به زن این امکان را می‌دهد تا خود نسبت به استفاده یا عدم استفاده از روش‌های کنترل بارداری و سقط جنین تصمیم بگیرد.
نبیها گودانا که خود فارغ‌التحصیل رشته‌ی پزشکی از دانشگاه سوربن است، می‌گوید: «حق انتخاب بچه‌دار شدن و تعداد فرزندان از حقوق ضروری هر زن است.»پس از استقلال در تونس، خانواده‌ها در حال تمرین زندگی مدنی به معنی رعایت قوانین حمایتگرانه هستند. این موضوع در ساختار یک خانواده‌ی متوسط تونسی مشهود است، چراکه در نیمه‌های این قرن هر خانواده‌ی تونسی (با احتساب والدین) به طور متوسط هشت نفر جمعیت داشت و هم‌اکنون این میزان به ۴/۵ نفر تقلیل پیداکرده است. این بدین معناست که تونس در کنترل نرخ رشد جمعیت خود توازن برقرار کرده که در قیاس با دیگر کشورهای عرب از نکات قابل توجه در روند توسعه‌ی انسانی است.

تغییر از سنت به قوانین جدید، دستاوردهای دیگری نیز به همراه داشته است. پیش از تصویب این قوانین، زنان تا دو سال پس از ازدواج‌شان از نظر قانون صغیر به حساب می‌آمدند. این موضوع در قوانین جدید تونس، به برابری حقوق زن و مرد در ۲۰ سالگی به مثابه حقوق یک فرد بزرگسال تغییر کرده و زنان و مردان دارای حق کاملاً برابر در رای دادن، انتخاب شدن، انتخاب کردن، قرارداد بستن و خرید و فروش ملک و کالا هستند.

قانون کیفری در تونس بر مبنای حقوق برابر برای زن و مرد تنظیم و تهیه شده است. در اصلاحیه‌ی قانون کیفری در هشتم مارس ۱۹۶۸، زنا جرم شناخته می‌شود و مجازات یکسانی برای زن یا مرد مجرم دارد. مجازات آن تا پنج سال زندان یا جریمه‌ی نقدی معادل ۵۰۰ دینار تونس است. مجازات تجاوز نیز به جد افزایش یافته است. در قانونی در سال ۱۹۸۵ امکان جریمه‌ی اعدام برای متجاوزینی که از خشونت و تحدید به سلاح استفاده کرده‌اند و یا چنان‌چه قربانی زیر ده سال باشد منظور شده است. مجازات انواع دیگر تجاوز، زندان با اعمال شاقه است.

با فسخ بی‌عدالتی دیگری که اخیراً خاتمه پیدا کرد، اکنون زن تونسی-درست مانند مرد- در صورت ازدواج با فرد خارجی می‌تواند ملیت تونسی خود را به فرزندانش انتقال دهد.

در محل کار، زنان می‌توانند در کلیه‌ی مشاغل دولتی، سیاسی یا احزاب وارد شوند و حقوق و مزایای برابر با مردان دارند.**

زنان در دوران زین‌العابدین بن علی

روند رو به رشد حقوق زنان در تونس، طی سال‌های اخیر، وارد مرحله‌ی جدیدی شد؛ به طوری که وضعیت زنان تونسی را در جهان عرب و منطقه‌ی شمال آفریقا منحصر به فرد کرده است.این پیشرفت بیش از هر چیز ناشی از حضورموثر زنان در اجتماع و مشارکت گسترده‌ی آنها در فعالیت‌های فرهنگی، اقتصادی، تجاری و سیاسی است. با برگزاری انتخابات سال ۱۹۹۹، تعداد نمایندگان زن در پارلمان تونس نزدیک به دوبرابر شد.***

حمایت از افزایش حقوق زنان در موسسات عمومی و خصوصی در کشور تونس به رسمیت پذیرفته شده است. «اتحادیه‌ی زنان تونس» با بیش از ۵۰ هزار عضو یکی از بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین سازمان‌های زنان است. «وزارت امور زنان و خانواده»، «موسسه‌ی مراقبت ملی زنان» و «شورای ملی زن و خانواده»، به‌طور فعال در زمینه‌ی افزایش مشارکت زنان در درون جامعه فعالیت دارند.****


تغییر در ترکیب نیروی کار

با دسترسی بهتر به آموزش و پرورش، زنان با شمار بیشتری وارد بازار کار می‌شوند. در سال ۱۹۷۵، ۲۱درصد از زنان بین ۲۵ تا ۲۹ سال در خارج از خانه کار می‌کردند. در سال ۱۹۹۷ این شمار به ۳۶درصد افزایش یافت. زنان تونسی امروزه در تمامی فعالیت‌ها حضور دارند. دو هزار زن رئیس شرکت‌های مختلف هستند. ۱۵۰۰ زن مزرعه‌دار و تعداد بی‌شماری پلیس، وکیل و پزشک هستند. اتاق بازرگانی زنان تونس زنان صاحب کمپانی را سازماندهی می‌کند. این اتاق در سال ۱۹۹۰ با ۲۰۰ عضو آغاز به کار کرد. امروز دارای هزار عضو است که در همه‌ی بخش‌های اقتصادی حضور دارند. اهداف این اتاق تشویق زنان به ایجاد کسب، حمایت زنان صاحب کسب در بخش‌های عمومی، تربیت و آموزش آنان، کمک به دسترسی آنان به بازار و سازماندهی نمایشگاه‌های بین‌المللی است. برگزاری نمایشگاه دستاوردهای زنان (اکسپو فمیا)آخرین برنامه‌ای است که سازماندهی شده بود و در ابتدا هدفش تبلیغ برچسب «ساخت تونس توسط زنان بازرگان» بود.


زن تونسی، سخنگوی زنان جهان

خانم «خیاط»، نماد موقعیت زنان در تونس است. وی نه تنها رئیس هیئت اجراییه‌ی گروهی از کمپانی‌های بافندگی و رئیس اتاق بازرگانی زنان تونس است بلکه اخیراً به ریاست انجمن جهانی زنان بازرگان نیز برگزیده شده است.

خانم «فوانان» صاحب و اداره‌کننده‌ی یک کارخانه‌ی فولادسازی در فرانسه است که آن را در سال ۱۹۴۵ تاسیس کرد. این انجمن هدفش را پیشبرد جنبش زنان بازرگان در بیش از ۳۵ کشور جهان قرار داده است.

سازماندهی بازار، فراهم آوردن فرصت‌های ارتباط‌گیری و همچنین حمایت از بیش از سه هزار عضو از وظایف این انجمن است.
برای عضویت در این انجمن، زنان بایستی ثابت کنند که ریاست یک کمپانی را عهده‌دار هستند. آنها می‌بایست صاحب و یا اداره‌کننده‌ی یک کمپانی باشند؛ چه به تنهایی، چه با همکاری دیگری و چه با اعضای خانواده‌ی خویش. ضابطه این است که سرمایه‌ای را به کار انداخته باشند و یا مسئولیت تعهدات مالی کمپانی با آنان باشد.

انجمن جهانی زنان بازرگان، صاحب موقعیت مشاوره‌ای در سازمان ملل است.

خانم خیاط اشاره می‌کند که انجمن نیاز دارد بهتر شناسایی شود تا بتواند به پیشبرد جنبش زنان بازرگان در دنیا کمک کند.

خانم خیاط یک مبلغ فعال برای زنان بازرگان در سطح ملی، محلی و جهانی است.اگر چه زنان تونس در بالاترین جایگاه حقوقی در جهان قرار دارند، اما همچنان ناچار به مبارزه برای مسائلی مشابه زنان در آمریکا و دیگر کشورهای توسعه یافته هستند.*****


پی نوشت:

* طاهر حداد، نویسنده‌ی تونسی، این كتاب را در سال ۱۹۳۰ منتشر كـرد و باعث شد رهبران سیاسی تونس به ویژه حبیب بورگیبه برای تصویب قوانین حقوق زن از آن بسیار مدد بجویند.

کتاب «زن ما در دین و اجتماع» به دو بخش شرعی و اجتماعی تقسیم می‌شود. بخش شـرعی كتـاب حـداد نگـرش دینـی به زن را بررسی می‌کند و قسمت اجتماعی آن با ملاحظه‌ی وضعیت زندگی زن تونسی و مقایسه‌ی آن با وضعیت زن اروپایی به نگارش درآمده است، اما آن‌چه جالب است نگاه حداد به حقوق زن در اسلام است. او در جایی از این کتاب می‌نویسد: «چندان با این نظر که چند همسری ریشه در اسلام دارد موافق نیستم، چون در اسلام آثار آن را نمی‌بینیم. چندهمسری یکی از گناهانی بوده است که اعراب در دوران جاهلیت مرتکب می‌شدند و اسلام با سیاست اصلاحی تدریجی خود برای تعدد زوجات حدی نهاد. ابتدا تنها چهار همسر را مجاز شمرد و بعد برای آن شرط عدالت بین همسران را گذاشت و در نهایت با توجه به آیات قرآن خداوند می‌گوید شما برای برقراری عدالت میان همسران‌تان توانایی نخواهید داشت.»
نکته‌ی قابل توجه در نوشته‌های حداد این است که او برخلاف بسیاری از روشنفکران مسلمان، اسلام را نه تنها مخالف چندهمسری به‌طور کامل می‌داند بلکه در بخش‌های دیگر کتاب خود به این موضوع اشاره می‌کند که قرآن و اسلام خواستار برقراری مساوات بین حقوق زنان و مردان هستند.

او وقتی به قضیه‌ی ارث می‌رسد نیز بر این مساوات تأکید می‌کند. حداد در نهایت در اثر معروفش از مخاطبان خود می‌خواهد كه به حقوق زن و برابری آن با حقوق مردان اعتراف كنند. حداد معتقد است که گوهر اسلام بر اصولی چون توحید استوار است و احکام آن تنها به مقتضای زمان آمده است. از این‌رو نباید قوانینی که اسلام برای تعدیل شرایط بدوی دوران جاهلیت وضع کرده در روزگار مدرن نیز قابل اجرا بدانیم: «آن‌چه كه اسلام آورده، متعلق به وضعیت جاهلیت است؛ از این رو احكامی كه وضع كرده، اقرار به آن وضعیت است و آن را تعدیل می‌كند؛ تا زمانی كه آن وضعیت باقی بماند، باقی است؛ اما با از بین رفتن شرایط آن زمان، احكام آن نیز از بین می‌رود. به این ترتیب با از بین رفتن احكامی كه در زمان جاهلیت و صدر اسلام آمده است، به اسلام ضرری نمی‌رسد.»

در ادامه او به قوانین بسیاری اشاره می‌کند که بردگی، تعدد زوجات و سایر ضعف‌های موجود در حقوق زنان از آن جمله است. در واقع طاهر حداد به عنوان یک روحانی اهل سنت و مدرس کهن‌ترین مدرسه شمال آفریقا با هوشیاری تمام به جای ایستادن در مقابل مرتجعین، از اسلام به عنوان پلی برای ارتباط با دنیای متجدد استفاده می‌کند. او که گرایش‌های ملی‌گرایانه و عدالت‌خواهانه و حتی دشمنی با استعمار را داشته است، به خوبی با شرایط دنیای جدید آشناست و به جای رد کامل فرهنگ اروپایی از مردم کشورش و مسلمانان می‌خواهد که در ساختن تمدن جدید مشارکت کنند.

در مورد زنان و حضور آنها در دنیای جدید نیز حداد معتقد است كه در جوامع اسلامی زنان نیز باید همچون مردان از تربیت و آموزش و امکانات مساوی برخوردار شوند و حقوق مشروع آنان نیز همانطور که در قرآن و اسلام تصریح شده است رعایت شود، پیش از آن‌كه برای این کار از سوی غرب و به شیوه‌ی آن مجبور شوند. طاهر حداد اثر تأثیرگذار خود را در اوایل دهه‌ی سی زندگی‌اش نوشت و با آن‌که پس از چاپ این کتاب از سوی بسیاری از علمای دینی آن زمان مورد انتقاد قرار گرفت، هرگز از مواضع خود مبنی بر برابری حقوق زن و مرد در اسلام و لزوم اجرای این حقوق دست نکشید. فعالیت و حضور زنان در تونس که پس از دوران استعمار آغاز شده، مدیون افکار طاهر حداد است. اکنون زنان در تونس نه تنها نسبت به دیگر کشورهای عربی و اسلامی از بالاترین حقوق برخوردار هستند، بلکه در مقایسه با وضعیت حقوق زن در اروپا نیز از شرایط نسبتاً خوبی برخوردارند. جالب اینجاست که تونس تنها کشور عربی است که تعدد زوجات در آن به‌طور کلی ممنوع است و اگر کسی اقدام به چنین کاری کند روانه‌ی زندان خواهد شد. زنان تونسی هرگز با مشکلی به نام نداشتن حق طلاق یا حضانت فرزند روبه‌رو نیستند و جالب این‌که زنان تونسی با کمترین هزینه این حقوق رابه دست آورده‌اند. شاید حمایت عالمی دینی از حقوق زن و اشاره به تأکید اسلام بر برابری حقوق زن و مرد به قانونگذاران این کشور اجازه داده است تا بدون نگرانی از مخالفت‌های مذهبی، نیمی از اجتماع را چون نیمه‌ی دیگر و برابر با او بدانند.

قاسم امین، نویسنده‌ی مصری که پیش از طاهر حداد مسئله‌ی حقوق زن را به شکلی جدی و گسترده و نوین مطرح کرده و حداد نیز بسیار از او متأثر بوده، در نوشته‌های خود می‌گوید: «در هر جایی که مرد از منزلت زن بکاهد و با او مانند برده رفتار کند، منزلت خود را کاسته و شأن خود و آزادی خود را از دست داده است و برعکس در سرزمینی که زنان از آزادی خود بهره‌مند هستند مردان نیز از آزادی کامل خود بهره می‌برند.»


** امروزه زنان در تمام مشاغل و صنایع حتی آن دسته از مشاغلی که به‌طور سنتی مردانه شناخته می‌شدند مانند خلبانی هواپیما، قضاوت، پلیس و مشاغل ارتشی، وارد شده‌اند. زنان در تونس بیش از ۲۸ درصد مشاغل مدنی را تصاحب کرده‌اند. همانگونه که اشاره شد، رویکرد به حقوق زنان در کشور تونس با استقلال این کشور آغاز شد. پس از جنگ جهانی دوم مبارزات مردم تونس برای رسیدن به استقلال، دولت فرانسه را مجبور کرد استقلال این سرزمین را به رسمیت بشناسد. در سال ۱۹۴۵ مندس فرانس نخست‌وزیر وقت فرانسه، طی نطقی اصول استقلال تونس را که از طرف دولت فرانسه پذیرفته شده بود اعلام کرد و در سال ۱۹۵۶ آخرین قرارداد توسط طرفین امضا شد و این کشور از استقلال کامل سیاسی بهره‏مند شد.

در ۲۵ ژوئیه ۱۹۵۷، حکومت جمهوری در آن کشور اعلام شد و به این صورت، نظام پادشاهی تونس از بین رفت. با اعلام نظام جمهوری، حبیب بورقیبه از طرف مجلس مؤسسان ملی به ریاست جمهوری تونس منصوب شد. وی با توجه به سابقه‌ی تحصیلات در فرانسه و متاثر از دیدگاه‌های طاهر حداد، نسبت به شناسایی حقوق زنان اقدامات موثری انجام داد.

*** این تعداد از ۱۱ نماینده‌ی زن به ۲۱زن افزایش یافت.
این تعداد، ۵.۱۱ درصد کل نمایندگان را شامل می‌شود. میانگین فوق، بالاترین میانگین در جهان عرب و یکی از بالاترین میانگین‌ها در سطح جهان، محسوب می‌شود. (این میانگین در سطح جهانی در آن سال ۱۰.۷ درصد بود.) این رقم در سال‌های اول استقلال پنج درصد بود. با تصویب قانون دیگری حداقل ۲۰ درصد اعضای شورای شهری، باید از زنان باشند. با تصویب این قانون، در انتخابات شوراهای شهری در سال ۲۰۰۰، بیش از ۲۰ درصد (حدود ۸۰۰ نفر) از کل ۴۱۱۴ عضوی که در این انتخابات به شوراها راه یافتند،از زنان بودند. چهار شهردار مطرح در کشور تونس زن هستند. این میزان عضو در شورای شهر با توجه به اینکه محل پرورش اعضای آتی مجلس ملی است، از دو درصد در سال ۱۹۵۹ به حدود ۱۴ درصد در ۱۹۹۰ رسیده بود. از سوی دیگر زنان موقعیت خود را در بسیاری از موسسات ملی و بین‌المللی تثبیت کرده‌اند. درآخرین دولت محمد غنوشی (پیش از فرار و سقوط زین‌العابدین بن علی) چهار نفر از اعضای کابینه زن بودند. در بخش قضایی حدود ۲۳ درصد قضات را زنان تشکیل می‌دهند.۴۷درصد معلمان مدارس،۳۰درصد استادان دانشگاه‌ها، ۵۷درصد دندانپزشکان، ۶۳درصد داروسازان و۲۷ درصد از متخصصان رسانه‌ها و ارتباطات را زنان تشکیل می‌دهند. در واقع با فرصت‌های برابری که برای زنان در زمینه‌ی آموزش فراهم شده، میانگین حضور دختران در سطح تحصیلات عالی به حدود ۴.۵۰درصد رسیده است.

**** وضعیت زنان تونس برای کشورهای مسلمان عرب و آفریقا، به نمونه‌ای استثنایی تبدیل شده است. موفقیت‌های کسب شده در این کشور کوچک، در آخرین مجمع جهانی زنان در سازمان ملل در نیویورک مورد تایید قرار گرفته است. تونس با کشورهای همسایه و بیشتر کشورهای عرب مسلمان دنیا از نظر دستاوردهایی که در زمینه‌ی حقوق زنان داشته متفاوت است.
لیلا خیاط، رئیس اتاق بازرگانی زنان تونس گفت: «این تفاوت را مدیون رهبر تونس بورقیبه هستیم. وی تشخیص داد که لازمۀ گذار به یک جامعه‌ی مدرن، تامین آزادی زنان است. این پیام به خوبی پذیرفته شد و همکاری همگانی موجب این موفقیت شد.»

علاوه بر حقوق مدنی، جنبش زنان در زمینه‌های دیگری نیز به پیش رفت. مراقبت‌های دوران حاملگی برای زنانی که در روستاهای دورافتاده زندگی می‌کردند فراهم شد. تحصیلات محرکی است که زنان را به جلو حرکت می‌دهد و در تونس پیشرفت‌هایی که در مدت زمان کوتاهی حاصل شده پدیده‌ای شگفت انگیز است. بیسوادی تقریباً از میان رفته است؛ اقدام موفقیت‌آمیزی که موجب شد تونس جایزه‌ی ۱۹۹۴ یونسکو را برای سوادآموزی دریافت کند. دختران امروزه بیش از ۵۰ درصد دانشجویان تحصیلات عالیه را تشکیل می‌دهند. دختران همچنین از آموزش‌های حرفه ای نیز بهره‌مند هستند. به عنوان مثال: دختران در سال ۱۹۹۶، ۴۸ درصد فارغ‌التحصیلان آموزشگاه‌های فنی را تشکیل می‌دادند.

***** موانع رشد زنان به‌طور مشخص و واضح دیده نمی‌شود، اما تجربه‌ی زنان نشان داده است که این موانع وجود دارند. خانم خیاط تایید می‌کند که این موانع در تونس وجود دارند: علی‌رغم خواست مشخص سیاسی، ذهنیت مردم با ریتم هماهنگ با این خواست پیشرفت نکرده است. من سرتاسر جهان سفر کرده‌ام و به این واقعیت رسیده‌ام که این یک چالش جهانی است. زنان کماکان عمدتاً به دلیل تعصبات در پست‌های تصمیم‌گیرنده در اقلیت هستند. چالشی که زنان تونس با آن درگیرند چنان چالشی است که همه‌ی زنان بازرگان در دنیا با آن روبه‌رو هستند. تونس همچنان پرچمدار احترام به حقوق زنان است. از خانم خیاط پرسش می شود که آرزوهایش چیست؟ پاسخ ایشان چنین است: «آرزو می‌کنم که تونس همچنان راه پایداری سیاسی و اجتماعی، تحرک و پیشرفت را ادامه دهد. امیدوارم که تونس باقی بماند، کشوری با دمکراسی و آزادی برای همه. تونس تنها کشور عرب در دنیاست که اصل برابری جنسی در قوانین نوشته شده‌اش تصریح شده است. در سال ۱۹۵۶ قانون حقوق فردی، با برقراری مقرراتی از قبیل لغو چندهمسری، برپایی دادگاه‌های طلاق، شناسایی حق زن و مرد برای تقاضای طلاق و تعیین حداقل سن برای ازدواج زنان جوان، کیفیت حقوق را معرفی کرد. از آن زمان تاکنون این حقوق غیر قابل بازگشت شده و پابه‌پای تحولات اجتماعی که در کشور تونس به وقوع پیوسته ادامه داشته است. با این وجود زنان همچنان بیش از مردان در معرض خطراتی قرار دارند که سلامت روحی آنان را در طول زندگی‌شان تهدید می‌کند.»[1]

منابع:

1 Attia A. Douki S. Haffani F. Condition féminine en Tunisie. Evolution socio-culturelle et psychopathologie. Evolution Psychiatrique. 1981;46:109–
برگرفته از رادیو زمانه

vendredi 28 janvier 2011

فیلم مستند "بانوی گل سرخ" از مجتبی میرطهماسب

"بانوی گل سرخ" ساخته "مجتبی میرطهماسب"، مستندساز شناخته شده ایران است."بانوی گل سرخ" نامی است برای "شهین­ دخت صنعتی"؛ بانویی که قبل­ از انقلاب به منطقه­ لاله­ زار کرمان رفت و گُل را جایگزین خشخاش و گُلاب را جایگزین تریاک کرد و به جایی رساند که "گلاب زهرا" سرنوشت کشاورزی یک منطقه را دگرگون کرد.
این ماجرا را از زبان "همایون صنعتی"، همسرِ شهین­ دخت و سه سال پس­ از درگذشت او می شنویم. مردی که خود بنیان­گذار "انتشارات فرانکلین"، "چاپخانه اُفست"، "کاغذسازی پارس" و در کل یکی از چهره­ های نادر فرهنگ، صنعت و مدیریت ایران است. فیلم "بانوی گل سرخ" ستایشی است از شور زندگی و ساختن در یک شرایط سخت.
مدت فیلم: پنجاه دقیقه

jeudi 27 janvier 2011

اعتراض کاترین اشتون به دست کاری پوشش او در رسانه های ایرانی

دست کاری رسانه های ایرانی در پوشش خانم اشتون
دست کاری رسانه های ایرانی در پوشش خانم اشتون
سخنگوی نماینده 1 + 5 : در تهران نبودیم تا پوشش ما را دست کاری کنند

لاتز گرنر سخنگوی خانم کاترین اشتون ‏ نماینده عالی اتحادیه اروپا روز چهارشنبه 26-1-2011 در واکنش به فتوشاپ تصاویر خانم اشتون اعلام کرد مذاکرات ما با آقای جلیلی در تهران نبود تا رسانه های ایران تصاویر خانم اشتون را دست کاری کنند.

بسیاری از رسانه های ایرانی پس از مذاکره اشتون با سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی ‏ ایران برای بررسی پرونده هسته ای این کشور در استانبول هنگام چاپ تصویر خانم اشتون ، یقه لباس وی را با فتوشاپ بالا كشيدند.


به گزارش روزنامه دیلی تلگراف بریتانيا سخنگوی اشتون در واکنش به عملکرد رسانه های ایران گفت : " پوشش خانم اشتون شايسته بود . لباس ايشان نيم تنه نبود."


گرنر ادامه داد : " خیلی زنان در ايران حجاب كامل دارند اما مذاكرات ‏در سطح بین المللی و در يك كشور ثالث برگزار می شد و نه در ایران." ‏


روزنامه دیلی تلگراف بریتانیا در این باره نوشته است كه "خانم اشتون بسیار مراقب بود تا یادش باشد كه نباید با سعید جلیلی دست بدهد و به همین منظور دستهايش را به پشت كمرش گره زده بود."


این روزنامه افزود : " اما خانم اشتون شايد فكر اين مساله را هم نمی كرد كه یقه لباس او با استانداردهای رسانه های ايران فاصله دارد و مطبوعات ایرانی برای انتشار تصوير وی مجبور خواهند شد تا يقه او را دستكاری كنند
."

دبی-العربیه.نت

سه بسیجی به اتهام قتل ندا در دادگاه

هاجر رستمی مطلق، مادر ندا آقا سلطان در سالروز تولد وی در مصاحبه با "روز" اعلام کرد پرونده شکایت خانواده ندا در مرحله تحقیقات در بازپرسی است و خانواده آقاسلطان همچنان پی گیر معرفی و محاکمه قاتل و قاتلان ندا هستند.

ندا آقا سلطان، 30 خرداد سال گذشته بر اثر اصابت گلوله ای جان باخت و به نماد جنبش اعتراضی مردم ایران تبدیل شد. فیلم لحظه جان باختن او در جریان سرکوب اعتراضات مردم ایران، به نوشته "تایم"، به عنوان پربیننده‌ترین لحظه مرگ یک انسان در تاریخ بشریت شد؛ لحظه ای که چشم های بازش در واپسین لحظه زندگی، چشم های جهانیان را به وقایع ایران گشود.

با گذشت بیش از 19 ماه از جان باختن ندا تاکنون دادگاهی برای معرفی و محاکمه قاتل یا قاتلان او تشکیل نشده اما مادر او به "روز" می گوید پرونده شکایت او و خانواده ندا در مرحله بازپرسی و تحقیقات مقدماتی است و پرونده هنوز به دادگاه ارسال نشده.

خانم رستمی مطلق می افزاید: متهم به قتل را احضار کرده اند و تاکنون سه جلسه بازپرسی با حضور سه مظنون به قتل ندا در دادسرای جنایی تشکیل شده که ما و وکیل مان نیز در این جلسات حضور یافتیم و منتظریم که تحقیقات به پایان برسد و پرونده به دادگاه ارسال شود.

سه نفری که خانم رستمی از احضار و حضور آنها در جلسات بازپرسی سخن می گوید از اعضای بسیج هستند که روز جان باختن ندا در محل حادثه حضور داشتند.

عباس کارگر جاوید، مظنون اصلی پرونده، از اعضای بسیج است که مردم او را بلافاصله بعد از اصابت گلوله به ندا، گرفتند و به گفته آرش حجازی، پزشکی که هنگام جان باختن ندا بالای سر او بود، این عضو بسیج فریاد میزد: "نمی خواستم بکشمش".

به فاصله چند هفته، عکس ها و مشخصات عباس کارگر جاوید در اینترنت و در سطح وسیعی منتشر شد و خانواده ندا به عنوان مظنون به قتل دخترشان از او شکایت کردند.

دو فرد دیگر نیز از اعضای بسیج هستند که به همراه عباس کارگر جاوید سوار بر موتور در محل جان باختن ندا حضور داشتند.

مادر ندا آقا سلطان می گوید: "به ما گفته اند باید بازسازی صحنه قتل صورت گیرد و ما منتظریم برای بازسازی صحنه به ما خبر بدهند".

خانم رستمی مطلق سپس تاکید می کند که او و خانواده ندا همچنان پی گیر پرونده شکایت شان هستند و تا معرفی و محاکمه قاتل یا قاتلان ندا، دست از پی گیری نخواهند کشید.

با خانم رستمی مطلق دیروز در حالی مصاحبه می کردم که تازه از بهشت زهرا و سپس امیر آباد (محل جان باختن دخترش) بازگشته بود؛ دیروز دومین سالروز تولد ندا بعد از جان باختن او بود و مادرش به "روز" می گوید: با خانواده و بستگان درجه یک رفتیم بهشت زهرا و یک ساعتی سر مزار ندا نشستیم و بعد من به اتفاق پدر ندا و برادر و خواهرم به امیر آباد رفتیم. جایی که ندا شهید شد، شمع روشن و گل پر پر کردیم. محلی که ندا افتاده بود را بوسیدم و برگشتیم.

مادر ندا سپس می گوید: چند شب پیش مصاحبه ای از آقای آرش حجازی دیدم که او قشنگ ترین اسمی را که می شد برای نگاه ندا و چشمان باز دخترم گذاشت بر زبان اورد. او از "نگاه آهو" سخن گفت و من واقعا به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم. ندای من آهوی بی پناهی بود که صیاد بی رحم او را صید کرد. این چند روز مدام گریه کرده و از خدا خواسته ام قاتل دخترم نمیرد و زنده بماند، و به روزی دچار شود که حتی یک پر کاه هم نتواند بلند کند. شما ببینید در مرام ما نیست که حتی وقتی می خواهیم سر حیوانی را ببریم، حیوان ماده باشد بلکه همیشه حیوان نر را قربانی می کنیم اما قاتل ندا اینقدر نامرد بود که یک آهوی بی پناه و سرگردان را انتخاب کرد. از خدا میخواهم همیشه جواب کارش را بدهد؛ نمی دانم با چشمان باز ندای من که به آسمان مانده بود و با نگاه ندای من، چگونه شب ها می خوابد و چگونه می تواند زندگی کند.

از مادر ندا درباره فیلم "یزدان تفنگ ندارد" می پرسم. فیلمی که با مجوز جمهوری اسلامی و توسط بسیج دانشجویی دانشگاه شریف ساخته شده است. دربخشی از این فیلم به سراغ ساکنان امیرآباد تهران رفته و از آنها پرسیده شده که در این محل چه اتفاقی افتاد اما کسی حاضر به گفتن واقعیت جان باختن ندا نشده است.

خانم رستمی این فیلم را ندیده اما می گوید: من به محل شهادت دخترم می روم و مردم و ساکنان آن محله خیلی به ما لطف دارند همیشه با ما همراهی می کنند و دلجویی. به خود من می گویند که به خاطر ترس از جانمان و برای اینکه مشکلات بیشتری پیش نیاید حرفی نمی زنیم اما ندا همیشه در قلب ماست. در اصل میخواهم بگویم مردم حق دارند جلو دوربین حرفی نزنند اما با ما همراه هستند؛ همیشه به خود من می گویند و من واقعا از مردم تشکر میکنم که در تمام این مدت حتی یک لحظه نیز مرا تنها نگذاشتند و پا به پای من آمدند. مردم همیشه از ما حمایت کرده اند و من همین جا از همه آنها تشکر می کنم.

از سناریو سازی تا بازپرسی

پس از کشته شدن ندا، مسئولان نظامی ـ امنیتی جمهوری اسلامی با پردازش سناریوهای مختلف و گاها متناقض، تلاش کردنداز زیر بار مسئولیت مرگ این دختر جوان شانه خالی کنند.

در اولین واکنش ها روزنامه جوان که ارگان سپاه پاسداران است خبرنگار بی بی سی را متهم به اجیر کردن اوباش برای قتل ندا کرد؛ سپس سفیر ایران در مکزیک، عامل قتل ندا را سازمان سیا دانست.

خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی اما مدعی شد که شواهد به دست آمده توسط کارشناسان انتظامی و امنیتی کشور، این فرضیه را تقویت می‌کند که ندا آقاسلطان اشتباهاً به عنوان خواهر یکی از اعضای مازندرانی سازمان مجاهدین خلق اعدام شده، از سوی تک تیراندازان این گروه هدف قرار گرفته است.

احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران و عضو مجلس خبرگان رهبری هم در خطبه های نماز جمعه گفت: "در اغتشاشات اخیر، یک خانم کشته شد، اوباما برایش اشک تمساح ریخت و غرب معرکه گرفت. هر عاقلی که فیلمش را ببیند متوجه می‌شود کار خود اغتشاش‌گران است. به‌گونه‌ای که از جایی که ماشین این خانم هم پارک شده‌است عکس گرفته‌اند. این خانم در کوچه خلوت بوده‌است. در کوچه خلوت که نمی‌کشند، دستگیر می‌کنند. معلوم است که اگر کار نظام بود، در خیابان برخورد می‌کرد."

احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی نیز خبر از تحت تعقیب بودن آرش حجازی از سوی پلیس بین الملل داد و گفت که قتل ندا آقا سلطان سناریو است و هیچ ربطی به "اغتشاش های تهران" ندارد.

مهدی کلهر، مشاور محمود احمدی نژاد نیز مدعی شد که ندا جلو دوربین خود را به مردن زد و سپس در ماشین توسط پزشک فراری به انگلیس، یعنی آرش حجازی کشته شد.

عزت الله ضرغامی نیز با ساختگی خواندن فیلم جان باختن ندا مدعی شد: "سفير ونزوئلا تعريف مي‌کرد که در دور دوم انتخابات اين کشور نيز چنين صحنه‌اي نظير مرگ آن خانم را در آن کشور به راه انداختند و اين سناريو هم در آنجا پياده شد و مي‌خواستند بگويند که راي آقاي چاوز هم ساختگي است؛ اما موفق نشدند."

این اظهارات ضد و نقیض تا بدانجا پیش رفت که منجر به ساخته شدن دو فیلم مستند از سوی وزارت اطلاعات در خصوص چگونگی قتل ندا آقاسلطان و پخش این دو مستند از صدا و سیمای جمهوری اسلامی شد. دو فیلمی که در اولی، صحنه قتل ندا، نمایشی و سناریو خوانده وادعا شده: آرش حجازی و پناهی معلم موسیقی و ندا، تیمی فرستاده از سوی خارجی ها بودند و ندا خود روی صورتش خون ریخت که مردم فکر کنند تیر خورده اما بعد از سوار شدن به ماشین ندا به قتل رسیده است. در دومی اما برخلاف فیلم اول، جمهوری اسلامی پذیرفت که ندا کشته شده و فیلم کشته شدن ندا جعلی نبوده و عباس کارگر جاوید هم حضور یافت و در دفاع از خود سخن گفت و در پایان فیلم، تصویری از زنی به نمایش درآمد که ادعا می شد قاتل ندا است.

زنی که مادر ندا پیشتر در مصاحبه با "روز" از قضیه او ابراز بی اطلاعی کرده و گفته بود: "ما از هیچ خانمی شکایت نکرده ایم و تنها کسی که به عنوان مظنون از او شکایت کردیم عباس کارگر جاوید بوده است. یعنی ابتدا شکایت کردیم و خواستار معرفی و محاکمه قاتل و یا قاتلان ندا شدیم و سپس از این آقا هم به عنوان مظنون شکایت کردیم؛ اما از قضیه این خانمی که می گویند خبری نداریم".

با برگزاری جلسات بازپرسی، افکار عمومی در انتظارند تا ببینند با گذشت 19 ماه از کشته شدن ندایی که چشمان بازش در حین مرگ، چشم جهانیان را به وقایع ایران گشود، پرونده شکایت خانواده آقا سلطان به دادگاه ارسال خواهد شد و آیا قاتل و قاتلان او معرفی و محاکمه خواهند شد یا اینکه این پرونده نیز به سرنوشت پرونده های سایر جان باختگان بعد از انتخابات که شکایت های خانواده های آنها مسکوت ماند، دچار خواهد شد؟

mardi 25 janvier 2011

نمايش «تهران من حراج» در بوستون

نمايش «تهران من حراج» در بوستون؛ «زبان سينمای ايران شاعرانه است»


«تهران من حراج، My Tehran For Sale» اولين فيلم بلند گراناز موسوی، شاعر و کارگردان ايرانی هفته گذشته در موزه هنرهای بوستون آمريکا به نمايش گذاشته شد. محصول مشترک ايران و استراليا، ساخته سه سال پيش در ايران و برنده جايزه سال ۲۰۰۹ اينسايد فيلم آواردز، Inside Film Awards برای بهترين فيلم مستقل استراليا و همزمان پايان نامه دکترای کارگردان در دانشگاه سيدنی استراليا با عنوان «زيبايی شناسی سينمای شاعرانه».
فيلم، داستان زندگی مرضيه بازيگر جوان تئآتر است. از خانواده ای سنتی و مطرود پدر و شوريده بر ارزش ها و هنجارهای دوگانه حاکم بر ايران امروزی. هرچند مانوس با هرچه در آن رگه ای از خلاقيت، شيطنت، بازيگوشی و رنگ و آهنگ باشد. دختری دل باخته به «سامان»، پسری ايرانی استراليايی که سالها پيش با خانواده اش به شهر آدلايد استراليا کوچ کرده و اکنون بعد از فراغت از دانشگاه برای اولين بار برای مسافرتی کوتاه به ايران آمده.
حاصل اين عشق و اميد، فرو ريختن ديوار بن بستی است که مرضيه ساکن آن بوده. يا نه، ورود در يک هزارتوی تازه.
«تهران من حراج»، راوی رفتارها و رويدادهايی است که برای ساکنان زادوبوم مانند در و ديوار ملموس است هرچند برای ايرانيان مهاجر غريب بنمايد. از پچ پچ و تلاش برای سر از کار ديگری درآوردن و پارتی های غير مجاز دور از چشم اغيار، در نقاط دوردست. و البته واکنش قابل پيش بينی پاسداران نظام، از مستی و خلسه و حتی ابتلا به ايدز گرفته تا ميهمانی، شعرخوانی، کنسرت های موسيقی زيرزمينی و دوستی های ارزشمند محفل انس و اميد پابرجا برای آينده ای بهتر.
برنده جايزه شعر دانش آموزی منطقه دو تهران در ۱۲ سالگی و صاحب مجموعه شعرهای «خط خطی روی شب»، «پابرهنه تا صبح»، «آوازهای زن بی اجازه» و «برای بازماندگان صبور» که نخستين شعرهايش در سال ۱۳۷۶ تحسين ميم آزاد و الف بامداد، شاعران فقيد ايرانی را برانگيخت، اينک در ۳۷ سالگی نخستين فيلم بلندش را ارائه داده است. يادآور تلاش های مشابه فروغ فرخزاد، شاعر فقيد معاصر. گراناز موسوی ميهمان پيک فرهنگ است.

خانم گراناز موسوی، مرضيه و مشکلاتش و آروزهايش تا چه حد به نظر شما منحصر به فرد است از لحاظ خودتان و تا چه حد يک دختر معمولی نماينده نسل خودش است؟
گراناز موسوی: طبيعتاً آن کاراکتر در آن فضای اجتماعی دست کم عده ای را دارد نمايندگی می کند. ولی به هيچ عنوان من فکر نمی کنم که نه فيلم من و نه هيچ فيلم ديگری بتواند کل جامعه ايران يا کل جامعه تهران را نمايندگی کند و نشان بدهد. به خاطر اينکه خوشبختانه جامعه ايران جامعه وسيعی است و بسيار متنوع و رنگارنگ. ولی من معتقدم که قصه مرضيه اگر نه قصه همه قطعاً ولی قصه خيلی از نسل جوان از طبقه متوسط شهری است.
قصه خود شما هم هست؟
قصه فيلم در مکالمات و ديالوگ های طولانی که سالها من و مرضيه که دوست نزديک من است، با هم داشتيم. خيلی برگرفته از تجربيات شخصی همه بچه هايی است که در فيلم کار کرده اند. يک جايی ما بايد از اين زخم سربسته حرف می زديم. قصه هايی که هميشه يک طوری در نهان نگاه داشته شده بودند و اگر هم می خواستند هم بروز پيدا کنند، زمينه اش کمتر فراهم بود. يک کولاژ يا چهل تکه ای شد از اتفاقاتی که به تجربه خودمان آمده بود و اينها همه درهم تنيده شد و شد اين فيلم.
سهم حرف زدن تصوير در فيلم کم نيست به نسبت کلام. تجربه قبلی شما در زمينه شعر تا چه حد در اين نگاه دخيل است؟
يکی از چيزهايی که من را خيلی علاقمند به سينمای ايران می کند، زبان شاعرانه اش هست. سينمای ايران به نظر من عميقاً يک سينمای شاعرانه است. حالا اين ناشی از خيلی چيزها می شود.
موضوع تز من سينمای شاعرانه ايران است. اين که کلاً زبان ما يک زبان شاعرانه است به اجبار تاريخ مان و به اجبار اتفاقاتی که بر ما رفته، خوب در زمان معاصر اين اثر خودش را در زبان سينمايی ما هم گذاشته. اين به من اين امکان را می داد که به عنوان يک شاعر بخواهم اين تجربيات را گسترش دهم در سينما و از امکانات شعر استفاده کنم برای اين که بتوانم زبان سينمايی ام را از يک قصه گوی صرف بيرون بياورم و گسترش دهم به حوزه شعر هم واردش کنم و برعکس يعنی من هم فکر می کنم شعرم تا اندازه ای از مطالعات سينمايی ام يا علاقه ام به سينما تاثير گرفته و هم برعکس.
صحنه هايی در فيلم هست که نشان دهنده پارتی و اينهاست. چطوری ميسر شد که اين صحنه ها گرفته شود؟ فيلم با مجوز کامل گرفته شده.
ما مجوز فيلمبرداری داشتيم. به خاطر اين که فکر می کنم در زمان مناسبی فيلم را ساختيم. متاسفانه در ايران همانطورکه می دانيد قوانين مدام در حال تغييرند و چون بسياری از قوانين و نُرم ها نانوشته هستند، در نتيجه برای فيلمساز خيلی سخت است که بخواهد در لحظه موعود که می خواهد فيلمش را بسازد، مطمئن باشد که آيا همه چيز به خوبی و درستی پيش خواهد رفت يا نه.
حتی وقتی فيلمبرداری بدون مسئله تمام می شود، اين آرامش خاطر وجود ندارد که بعدش تکليف اکران فيلم چه می شود. تکليف پخش فيلم چه می شود.
بنابراين من يک جوری مرجع ام بر اساس حدسيات و قياس تجربه هايی بود که در فيلم های ديگر که اکران شده بودند، رفرنس و مرجع ام اينها بود.
صحنه های پارتی در فيلم های ديگر هم بوده و حالا کاری نداريم که امروز به چه شکلی درآمده و قوانين سخت تر شده و اصلاً انگار تمايلی وجود دارد که سينمای ايران يک سينمای تعطيل باشد عملاً، ولی در آن زمان که من داشتم فيلم را می ساختم، تابستان ۲۰۰۸ بود تقريباً سه سال پيش، يک مقداری ساده تر بود و ما در جريان ساخت فيلم هم با هيچ مشکل عمده ای مواجه نشديم.
ما در شرايط استرس کار کرديم و اصلاً حال و هوای پارتی نبود موقع کار. منتها ديگر موزيک کمک می کند بعداً وقتی روی صحنه می آيد. خوشبختانه نتيجه کار طبيعی در می آيد.
الان چه؟ آيا برای نمايش فيلم در ايران اقدام کرديد؟
هنوز نه. به خاطر اين که فيلم های زيادی هستند که پيش از فيلم من ساخته شده اند و در نوبت اجازه و مجوز هستند و اصولاً الان فضا به نظرم فضای خيلی مناسبی نيست ولی خوب اميدوارم به زودی شرايط به گونه ای پيش برود که يک مقدار تسهيلات بيشتری وجود داشته باشد برای سينمای ايران و از اين حالت رخوت و رکود در بيايد بيرون و فيلم من هم مثل فيلم های ديگری که منتظرند بتواند اکران شود.
همه اين اکران ها، همه (اين) جشنواره ها خوب است، ولی من واقعاً منتظر روزی ام که بتوانم فيلم ام را در ايران نشان دهم.
بيشتر بازيگران فيلم هنرپيشه های حرفه ای نيستند.
جنس کارمان چون بر اساس بداهه بود، در نتيجه کار با نابازيگر را راحت می کرد.
خوب. اين هم يک شکل فيلمسازی است که اين تجربه ها در بخشی از سينمای ايران خيلی وجود دارد که روی خط نازکی بين داستانی و مستند حرکت می کند و اين برای من جذاب بود و تجربه اش هم خوشبختانه کار کرد.
برگرفته از رادیو فردا

vendredi 21 janvier 2011

فیلم "بچه‌های پاریس" آنلاین

برای دیدن کل فیلم آنلاین با زیرنویس ترکی روی آدرس زیر کلیک کنید:
فیلم "بچه‌های پاریس"، ساخته‌ی کارگردان فرانسوی، ُرز بوش، نسل‌کشی یهودی‌ها را در فرانسه‌ی زمان جنگ دستمایه قرار داده است: در عملیات موسوم به "باد بهاری"، دولت ویشی فرانسه نیز با نیروهای اشغال‌گر نازی همکاری داشته است.
باد بهاری" نازی‌ها La Rafle
کارگردان مشهور فرانسوی، ُرز بوش (Rose Bosch)، دومین فیلم بلند خود را با عنوان "بچه‌های پاریس" با این تصاویر آغاز می‌کند. او در این کار با دقت و وسواس یک مستند‌ساز ماهر، رویدادهای عملیات موسوم به "باد بهاری" نازی‌ها را در فرانسه به تصویر می‌کشد. این عملیات که در ۱۶ ژوئیه‌ی سال ۱۹۴۲ در پاریس آغاز شد، به دستور نیروی اشغال‌گر آلمانی و کمک پلیس فرانسه به اجرا درآمد. با شروع عملیات "باد بهاری"، نسل‌کشی یهودی‌ها در فرانسه آغاز شد که طی آن، ۲۸ هزار یهودی ساکن پاریس و حومه دستگیر شدند.
و پس از پنج روز اقامت در اردوگاه موقتی نزدیک "برج ایفل"، به اردوگاه‌‌های مرگ در شرق، از جمله آشویتس انتقال یافتند....
اعضای خانوده‌ی ژوزف، از جمله ۱۳ هزار یهودی‌ای بودند که در صبحگاه ۱۶ ژوئیه، به چنگ پلیس فرانسه گرفتار آمدند. پدر او، ساموئل (Gad Elmaleh) که از هواداران تروتسکی است، با وجود هشدارهای این و آن و بیش از همه‌، دخترش، در پاریس می‌ماند و حاضر نیست، "وطن" خود را ترک ‌کند: «من برای فرانسه، علیه آلمانی‌ها جنگیده‌ام. ژنرال پتن که قزاق نیست. تازه، پول فرار را از کجا بیاورم؟»
درامی موفق‌- فیلم "بچه‌های پاریس" در رسانه‌های مستقل فرانسه، نه تنها به‌خاطر ارزش‌های سینمایی آن، بلکه هم‌چنین به دلیل آن ستایش شده که موضوع همکاری‌های رسمی و دولتی فرانسه با نیروهای اشغال‌گرهیتلری در جنگ جهانی دوم را مطرح می‌سازد
برای دیدن کل فیلم آنلاین با زیرنویس ترکی روی آدرس زیر کلیک کنیم
از رزا

mardi 18 janvier 2011

در میان ناکجاآباد، فيلم کوتاهى از فرح شيلاندرى

در این مستند بیشتر به شرایط داخلی ایران و نظام حقوقی و سیاسی آن که منجر به فرار زنان از این کشور می گردد (از جمله قوانین ضدزن و ضدخانواده، تبعیض شدید جنسیتی، و غیره) پرداخته شده است. این فیلم با همکاری کانال تلویزیونی "هدرمورانار تی وی" ساخته شده است


نام فیلم : In the Middle of Nowhere

کارگردان: فرح شیلاندری

تولید کننده: روبین سونداستروم

مدت فیلم: هیجده دقیقه و نیم

فیلم مزبور را می توانید در وب سایت زیر مشاهده فرمایید:

http://www.hedemoranartv.se/in-the-middle-of-nowhere-1879694

از آنجا که هدف از پرداختن به این موضوع، کمک به شرایط فعلی این زنان و نیز درک بهتر شهروندان سوئدی از عوامل و دلایل زنان ایرانی برای ترک میهن خود بوده است، این فیلم با زیرنویس سوئدی تهیه شده است

lundi 17 janvier 2011

جنسیت زدگی زبان


بر اساس کتاب مردم شناسی جنسیت

تغییر برای برابری - در زبان جنسیت زده تجارب آدمی از دیدگاهی مردانه ولی به عنوان هنجاری برای عام مطرح می شود (برای مثال معادل بودن man و human). یکی از خصوصیات جنسیت زدگی زبان، نادیده انگاشتن بخش دیگری از مردم است که عموما شامل زنان می‌شود. این امر در تعامل‌های گفتاری به زن از خود بیگانگی و انزوا می‌دهد. در زبان جنسیت زده بعضی از صفات ارزش جامعه فقط در انحصار مردان قرار می‌گیرد و این باعث می‌شود زنان در کفه عدالت جایگاه کمتری را به خود اختصاص دهند (مانند قول مردانه) همچنین جنسیت زدگی زبان می تواند موجب کاربرد متمایز، تحقیرآمیز و بی‌ادبانه‌ای نسبت به جنس دیگر در جامعه ترویج کند که باز هم مخاطب آن عموما زنان هستند.(مانند خاله زنکی) زبان جنسیت زده باعث می‌شود زنان تصویر کلیشه‌ای و منفی از خود دریافت کنند و در نتیجه بر انتظارات مردان و یا خود زنان از آنچه شایسته زن است تاثیر می‌گذارد. هر یک از این موارد در ادامه تشریح خواهد شد.

اهمیت زبان

امروزه زبان شناسی هر چه بیشتر اهمین زبان و نظام‌های زبانی در جوامع بشری را تشریح می ‌کنند.

برای مثال، ساپیر[۱] می‌گوید: «زبان شکل دهنده ی درک انسان از جهان خارج است. نظام های فکری ما تحت تاثیر زبان اجتماع ما می باشد به طوری که زبان قابل حصول در جامعه، اندیشه ما را در مورد «واقعیت» شکل می دهد. جهان واقعی تا حد زیادی به طور ناآگاهانه بر اساس عادات زبانی گروه ساخته می‌شود و هیچ دو هم‌زبان را نمی توان یافت که زبانشان آنقدر شبیه به یکدیگر باشد تا واقعیت اجتماعی یکسانی را منعکس کنند. دنیاهایی که جوامع مختلف در آن زندگی می‌کنند دنیاهای متفاوتی هستند نه اینکه دنیاهایی واحد با برچسب‌های مختلف باشند.»

عام انگاشتن دیدگاه مردانه

در زبان جنسیت زده، تجارب آدمی از دیدگاهی مردانه ولی به عنوان هنجاری برای عام مطرح می شود.

شاهد این ادعا را می‌توان در توضیح بعضی واژه‌ها در لغتنامه های معتبر یافت. برای مثال معادل بودن man و human در زبان انگلیسی که در زبان فارسی هم جریان دارد: هرگاه با این سوال که «آدم» کیست و یا اینکه آیا زنان هم جزء «مردم» هستند، لغتنامه دهخدا را مطالعه کنید، متوجه خواهید شد که در آنجا نوشته شده است: «آدم به معنی نخستین پدر، در تداول مرادف مردم، آدمی، آدمیان، انس، ناس، در مثال‌های شاهد آدم، مرد، مردمان مترادف یکدیگرند.» در همین مدخل مثال‌هایی نیز زده شده مانند «فروتنی سبب بزرگی مرد می‌شود». در مدخل فوق الذکر متوجه می‌شویم که «آدم‌ها» و «مردم» مذکر هستند.

یکی از خصوصیات زبان جنسیت زده، نادیده انگاشتن بخش دیگری از مردم است که عموما شامل زنان می‌شود. این امر در تعامل‌های گفتاری به زن از خود بیگانگی و انزوا می‌دهد.

از جمله: مرد، جوان، نامرد، برابری و برادری، جانداران پسرعمو

صفات ارزشی مردانه

در زبان جنسیت زده بعضی از صفات ارزش جامعه فقط در انحصار مردان قرار می‌گیرد و این باعث می‌شود زنان در کفه عدالت جایگاه کمتری را به خود اختصاص دهند به عنوان مثال «قول مردانه» دادن به نظر می‌رسد قولی است که فقط در دنیای مردان داده می‌شود و ظاهرا از زنان این انتظار نمی‌رود که پای حرف خود بایستند. واژگان و عبارات دیگری نیز از قبیل «جوانمردی»، «مرد عمل بودن» (مرد کاری بودن) «پیوند اخوت و برادری»، «برابری و برادری» و یا حتی «مرد رند بودن» و غیره می‌توانند به عنوان مثال‌های خوبی در مورد زبان جنسیت زده مطرح شوند.

صفات بی‌ارزش زنانه و تحقیر

زبان جنسیت زده می تواند کاربرد متمایز، تحقیرآمیز و بی‌ادبانه‌ای نسبت به جنس دیگر در جامعه ترویج کند که باز هم مخاطب آن عموما زنان هستند. زبان جنسیت زده باعث می‌شود زنان تصویر کلیشه‌ای و منفی از خود دریافت کنند و در نتیجه بر انتظارات مردان و یا خود زنان از آنچه شایسته زن است تاثیر می‌گذارد. از جمله: خاله زنکی ، زن صفت

منابع

[۱] نرسیسیانس به نقل از Sapir. E. (1931). Conceptual Categories in Primitive Languages. Science. 749. 578-584.

امیلیا نرسیسیانس، مردم شناسی جنسیت، فصل پنجم (زنان و جنسیت)، نشر افکار و سازمان میراث فرهنگی-پژوهشکده مردم شناسی، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص۱۰۷-

mercredi 12 janvier 2011

خودسوزی زنان باردار در لرستان

ایسنا: معاون بهداشتي دانشگاه علوم پزشکي لرستان اعلام كرد: 5 مورد از 11 مورد مرگ‌ومير مادران باردار مربوط به خودسوزي بوده است!"اميدعلي حاجي‌پاپي"، در جمع خبرنگاران افزود: مرگ‌ومير مادران يک شاخصي است که از نظر جهاني روي آن حساب مي‌شود. وي با اعلام اينکه از ابتداي سال تاکنون 11 مورد مرگ‌ومير مادران باردار در لرستان را داشته‌ايم، تصريح کرد: شاخص‌هاي مختلفي در ميزان مرگ‌ومير مادران دخالت دارند که يک قسمت از آن به مراقبت‌هاي قبل از بارداري، حين و بعد از بارداري و زايمان برمي‌گردد.

وي با اشاره به اينکه خودسوزي و خودکشي علت‌هاي فراواني دارد، يادآور شد: هر مورد مرگ‌ومير مادران را در حال علت‌يابي هستيم؛ خودسوزي چندعلتي است و کاهش آمار آن کار ساده‌اي نيست.معاون دانشگاه علوم پزشکي لرستان با بيان اينکه تمام مادران باردار تحت پوشش پزشک خانواده هستند، يادآور شد: اما تمام مادران باردار تحت پوشش روان‌پزشکان نيستند؛ خودکشي‌ها در حين بارداري علت‌هاي متفاوتي دارد که بايد تک‌تک بررسي شوند البته در مواردي هم ممکن است تخلف پزشک باشد!

معاون بهداشتي دانشگاه علوم پزشکي لرستان در ادامه با اشاره به سگ‌هاي ولگرد گفت: در تمام شهرهاي استان کميته‌اي مرکب از بهداشت محيط ، نيروي انتظامي و شهرداري به منظور جلوگيري از شيوع بيماري‌هاي هاري و سالک تشکيل شده اما اين کميته در طول ساليان خيلي فعال نبوده است.

حاجي‌پاپي با بيان اينکه در دفع فضولات حيواني در روستاها با مشکل مواجه‌ايم، تصريح کرد: دانشگاه علوم پزشکي و جهاد کشاورزي به صورت پايلوت اقداماتي را جهت رفع اين موارد انجام داده‌اند.وي با اشاره به اينکه تامين سلامت و بهداشت تنها وظيفه دانشگاه علوم پزشکي لرستان نيست، اظهار داشت: اگر تمام امکانات در اختيار دانشگاه باشد تنها 31 درصد سلامت را مي‌توانيم تامين کنيم و ساير دستگاه‌ها نيز براي تامين صددرصد بهداشت و سلامت بايد تلاش کنند.

mardi 11 janvier 2011

تکه‌تکه کردن دختر جوان در خرابه‌های ورامین

آفتاب: کارآگاهان پلیس آگاهی شهرستان ورامین استان تهران، متهمان به قتلی را که با درج آگهی استخدام کذایی، طعمه خود را به قربانگاه کشانده و جسد وی را تکه‌تکه کرده بودند، دستگیر کردند. سرهنگ مهدی یارندی، معاون اجتماعی استان تهران با اعلام این خبر گفت: به دنبال ناپدیدشدن دختر جوانی به نام «سوسن» در بعداز ظهر روز هفتم دی‌ماه امسال، ماموران پلیس آگاهی شهرستان ورامین اقدامات گسترده‌ای را در این باره آغاز کردند. وی افزود: پس از انجام یکسری تحقیقات مشخص شد خانواده «سوسن» دارای حسن شهرت در محل بوده وهیچ انگیزه فراری برای فرزند این خانواده وجود نداشته است که به خاطر اهمیت موضوع واحتمال وقوع جنایت، کارآگاهان پلیس آگاهی مأمور رسیدگی به این پرونده شدند.
یارندی اظهار کرد: مأموران علی‌رغم نبود سرنخ قابل توجهی، در تحقیقات تکمیلی متوجه شدند دختر گمشده روز حادثه با مشاهده اعلامیه آگهی استخدام که به صورت تک برگ در محل آنها پخش شده بود از منزل خارج و دیگر بازنگشته است. وی در ادامه گفت: به همین منظور شماره تلفن تماس مندرج در آگهی استخدام ردیابی و مشخص شد که شماره تماس موجود در اختیار صاحب یک کارگاه تولیدی غیرفعال است، بنابراین با شگردهای خاص پلیسی محل سکونت این فرد در مخروبه‌ای در یکی از روستاهای سطح شهرستان، شناسائی و بلافاصله مأموران به محل اعزام شدند.
یارندی ادامه داد: با حضور پلیس و بازرسی از محل که شبیه کارگاه چرم‌سازی بود، زن جوانی که مدتی قبل از خانه فرار و در آن مکان زندگی می‌کرد، دستگیر شد. معاون اجتماعی استان تهران تصریح کرد: با انتقال زن جوان به پلیس آگاهی، وی در ابتدا از حضور «سوسن» اظهار بی‌اطلاعی کرد اما سرانجام در بازجوئی‌های پلیسی لب به اعتراف گشود و از وقوع جنایتی هولناک در آن خرابه خبر داد.
وی گفت: با اعترافات متهم مشخص شد که زن جوان به همراه همسرش «غلام» با طرح‌ریزی یک نقشه قبلی، آگهی استخدام چند کارگر خانم را در شهر پخش و هنگامی که «سوسن» برای کار به کارگاه مراجعه می‌کند، غلام با همدستی همسر خود او را با خوراندن 6 عدد قرص خواب‌آور بیهوش و سپس وی را تکه تکه کرده و اموال و جواهرات او را به سرقت می‌برند.
یارندی اظهار کرد: به دنبال اعترافات این زن جوان، در کمتر از نیم ساعت تمامی مخفیگاههای متهم فراری تحت کنترل قرار گرفت و هنگامی که وی قصد فرار از روی پشت بام را داشت دستگیر و با راهنمایی‌های او تکه‌های جسد دختر جوان کشف شد. متهمان دستگیر شده پس از تشکیل پرونده برای سیر مراحل قانونی تحویل مراجع قضایی شدند.

جسد یک زن در سد مهاباد

روز گذشته جسد یک زن 45 ساله در دریاچه سد مهاباد از آب گرفته شد.گفته می شود این زن مهابادی شب گذشته در اطراف روستای قاضی آباد واقع در 5 کیلومتری مهاباد در رودخانه سد این شهر غرق شده است.تاکنون هیچ توضیحی در رابطه با علت حادثه یا چگونگی آن از سوی مراجع مربوطه ذکر نشده است.

lundi 10 janvier 2011

عایشه بعد از پیغبر

دانلود عایشه بعد از پیغمبر
کتاب “عایشه بعد از پیغمبر” نوشته “کورت فریشلر” ترجمه “ذبیح الله منصوری“
دانلود بیست و سه سال
کتاب “بیست و سه سال” نوشته “علی دشتی” به کوشش و ویرایش “بهرام چوبینه“

ترانه سیمین بری ... با صدای زهره جویا

ترانه سیمین بری ... با صدای زهره جویا




dimanche 9 janvier 2011

نمایش "جادوگران شهر سیلم" و به خطر افتادن امنیت ملی

En 1782, la Suissesse Anna Göldi, 48 ans, a été la dernière Européenne condamnée à mort pour sorcellerie.

فردای دستگیری آمی گودمن و زنان چپ فمینیست در آمریکا، ما در فرانسه به علت توفان، نه تلفن داریم و نه اینترنت، سر کار هستم و هنگام تنفس، به سالن استراحت کارمندان می روم و در حالی که سیبی گاز می زنم در سکوت به ایرن نگاه می کنم که مثل همیشه دارد روزنامه لوموند را از اول تا آخر می خواند. ازش می پرسم: "خبرای جالب داری برامون؟" و ایرن داستان "آنا گلدی" را به طور خلاصه برایمان تعریف می کند.

سرگذشت آنا گلدی، ساحره ای سرانجام محبوب را در روزنامه لوموند ببینید. آنا گلدی، زنی که روزی به جرم جادوگری محکوم شد و سرش را با گیوتین از تنش جدا کردند حالا پس از دویست و بیست و شش سال پارلمان سوئیس به بیگناهی او رأی می دهد! آنا گلدی اولین زنی است که در اروپا و بر طبق قانون و توسط مجلس از جرم جادوگری تبرئه شده است. حالا آنا گلدی ساحره ای محبوب است و در سوئیس موزه ای به نام او دایر کرده اند.

Saint Joan of Arc

در قرون وسطی بسیاری از زنان آزادیخواه و یا روشنفکر و یا متفاوت را با دسیسه چینی و فتنه برانگیزی به جرم جادوگری توسط کلیسای کاتولیک به محاکمه کشیدند و محکوم کردند. برخی از آنها را آنقدر شکنجه دادند تا زیر شکنجه اعتراف کردند که با شیطان ارتباط داشته اند. این زنان را یا با گیوتین سرشان را قطع کردند و یا زنده زنده در آتش سوزاندند.

مشهورترین شان ژاندارک یا دوشیزه اورلئان در قرن پانزدهم میلادی است که زنی وطن پرست بود و برای استقلال فرانسه، لباس مردانه پوشید و در جنگ صدساله، هم پای مردان جنگید ولی بر اثر فتنه برانگیزی کلیسای انگلستان، ژاندارک به جادوگری متهم شد و برای همین جرم محاکمه شد و نوزده سال بیش نداشت که او را به جرم جادوگری زنده زنده در آتش سوزاندند.

تصویر آمی گودمن و دستگیری اش توسط پلیس آمریکا مدام جلوی نظرم می آید و به ایرن می گویم: "زود هم تبرئه نشد ها! بعد از بیش از دو قرن تبرئه اش، فقط برای پارلمان سوئیس اعتبار می آورد و نه برای گردن زنی که زیر گیوتین قطع شد." لبخند کمرنگی بر روی لبان ایرن ظاهر می شود. می گویم: "اگر الان بود او را به تروریسم و ارتباط با گروه ایکس متهم می کردند و حکم تیرش را سر ضرب می گرفتند، مگه نه؟"

ایرن در حالی روزنامه اش را ورق می زند می گوید: "خب می دونی سیاست همین است دیگر! خود را پاکیزه نشان دادن و دیگران را متهم کردن! و همه اش برای رسیدن به قدرت است! به هر حال آنا گلدی الان یک موزه دارد و دو رمان درباره سرگذشتش نوشته اند و یک نمایش در موردش به روی صحنه است و پژوهش های زیادی درباره اش انجام داده اند."

به ایرن چیزی نمی گویم فقط به یاد زنانی افتاده ام که در قرن بیست و یکم در ایران به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و یا عضویت در حزب فومونیسم و غیره مدام در راه دادگاه و بازداشت و زندان به سر می برند. بیگناهی تمامی این زنان، در برابر اتهامات واهی از سوی ملایان حاکم چه موقع به اثبات خواهد رسید؟ توضیح دادن اینها به یک زن دانمارکی مشکل است و از سوی دیگر خودم از توضیح دادنشان احساس بدی دارم. نوعی تحقیر ملی! احساس یک نوع عقب ماندگی اجباری تاریخی، سخت آزارم می دهد!

در فکر اینم که در طول تاریخ چه برخوردی با زنان درس خوانده و کتاب خوانده و با سواد شده است؟ آیا آنها را با گیوتین گردن زده اند و یا زنده زنده در آتش سوزانده اند؟ و یا عریان سوار بر خر دور شهر به اتهام "بدنامی" در برابر سیاستمداران "خوشنام" گردانده اند و سرانجام سنگ باران کرده اند؟ آیا در میان این ساحره ها، کسی شیمیدان نبوده است؟ آیا در میان این ساحره ها کسی مثل مادام کوری، فیزیکدان نبوده است؟ آیا در میان این جادوگران، کسی مسلط بر معالجه با طب گیاهی نبوده است؟ آنها اگر با شیطان در ارتباط بودند و جادو بلد بودند چرا نتوانستند جان خود را نجات بدهند؟ چه کسی مخوف تر بود؟ قدرت کلیسا؟ یا قدرت ژاندارک آزادیخواه؟

یاد نمایشنامه "جادوگران شهر سیلم" می افتم که بر اساس واقعه ای تاریخی در شهر سیلم واقع در ایالت ماساچوست آمریکا نوشته شده است و آرتور میلر در قرن بیستم، جادوگری و اتهاماتی از این قبیل را استعاره ای برای تهمتها و استیضاح های دوره مک کارتی و کنار گذاشتن چپگرایان ها از کادر سیاسی قرار داده است. ابیگل، در این نمایشنامه، بسیار مزور و بدجنس است و از هرکسی که بدش بیاید و یا با او کنار نیاید داستانی شوم می سازد. اتهامات جادوگری از سوی ابیگل تعداد زیادی از مردم شهر را به دادگاه می کشاند و محکوم می کند. آیا اتهامات جمهوری ملایان گاهی شبیه به این نمایشنامه نیست؟ آیا بارها و بارها این داستان را زندگی نکرده ایم؟

چندسال پیش که یکی از دلاله های رژیم و مافیای نشر کتاب ، حالا اینجا اسمش را می گذارم "ابیگل"، ابیگل حسابی به پروپایم پیچیده بود تا از من "بعله" برای همکاری بگیرد وقتی دید به این راحتی ها راضی نمی شوم و خیلی چموشم، خانم تحصیل کرده ی به ظاهر مبارز! ناگهان به من تهمت زد و همه جا چو انداخت که می خواسته ام با جادوگری معشوقش را از چنگش دربیاورم و یک مشت حرف مفت!

و از همه جالب تر این بود که در این میان کسی نگفت : مگر معشوق تو از خودش اراده ای نداشته یا ندارد؟ و کسی نپرسید: این چه نوع عشقی است که بانو، تو در میان پول شوهرت می غلتی و در سراسر جهان، زنان مستقل را با تلفن سنگسار می کنی؟ و هیچکس از ابیگل نپرسید: این دیگر چه جور اپوزیسیونی است که مانند ملایان، همه ی مسایلش به تنبانش بند است؟ و چرا استیضاح ها همه روایتی جنسی دارد؟ و دیگر این دیگر چه شعبده بازی ایست از سوی "ابیگل" و یا "سامانتا" یا ساحره ی محجوب ما در ایالت ماساچوست آمریکا؟

تخریب شخصیت افراد توسط مزدوران رژیم و دلاله هایش نیز به سحر و جادو بیشتر مانند است تا برخوردی در شان انسان و یا مقام نویسنده. با پوزش فراوان خودمانی اعتراف می کنم که کلاً ما ایرانیان، خیلی عقب افتاده و قهقرایی فکر می کنیم و هنوز برای فردیت و شخصیت افراد پشیزی ارزش قائل نیستیم و برای له کردن رقیب از هیچ حقه و وردی خودداری نمی کنیم و برای همین است که نه تنها پیشرفت نمی کنیم بلکه مدام در تاریخ عقب و عقب تر می رویم و متاسفانه الان داریم قرون وسطی را با همه ی تفتیش عقایدهایش و همه شکنجه هایش به کندی و درد طی می کنیم و...

توضیح دادن اینها برای ایرن سخت است، ممکن است آن ذهن دانمارکی اش اینها را نگیرد و متوجه تقدم و تاخیرات تاریخی وقایع و بازی های سیاسی پشت پرده ی ایرانیان هنرمند نشود. آبروداری می کنم؛ ساکت نشسته ام و به عکس آنا گلدی خیره شده ام و سیبم را گاز می زنم.

موزه جادوگران شهر سیلم/ ماجرای جادوگران شهر سیلم/ نمایشنامه جادوگران شهر سیلم اثر آرتور میلر/ خلاصه نمایشنامه "جادوگران شهر سیلم" به فارسی

mercredi 5 janvier 2011

این یکی "حاج خانم" هم نبود

تغییر برای برابری - در قطعۀ عمیق و پراحساسی به نام "من کیستم" که در روزنامۀ اعتماد منتشر شد، خانم بلقیس سلیمانی فهرستی به دست می دهد از نام هایی که در موقعیت های مختلف زنان را بدان ها می خوانند. دوشیزۀ مکرمه، مرحومۀ مغفوره، ضعیفه، زوجه، بی بی، مامی، مادر، ننه، کدبانوی تمام عیار، بانو، «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمي، عزيزم، عشق من، پيشي، قشنگم، عسلم، ويتامين و…» ، سلیطه، والدۀ آقا مصطفی، و مادر فولاد زره از جمله نام های آن فهرست در موقعیت های مختلف است. با هریک از این نام ها، جامعۀ مردسالار هویتی به زنان منتسب یا برای آنان تعریف می کند و مفروض می گیرد و سعی در تحمیل روابط برساخته در قالب آن هویت بر زنان دارد. جای پژوهش در بارۀ بسیاری از این نام ها و هویت هایی مفروضشان در زبان فارسی خالی است [1] اما این یادداشت قصد دارد به یکی از نام هایی بپردازد که در این فهرست نیست.

مثل معروفی است که پشت سر هر مرد موفق زنی قرار دارد. در بیشتر موارد این زنان با "فدا"کاری، از"خود"گذشتگی، و تحمل موجباتِ موفقیت علمی، فرهنگی، مالی، یا سیاسی و اجتماعی همسران خود را فراهم می کنند. تحلیل اینکه چرا زنان در چنین موقعیتی قرار می گیرند و چرا و چگونه و طی چه فرایندهایی به پذیرش این نقش ها تن می دهند بحث مفصلی خارج از موضوع این یادداشت است؛ اما حاصل چنین فرایندهایی، در بیشتر موارد، موفقیت طرفِ مردان و "فدا"شدنِ "خود" یا هویت زنان است. آن هویت فدا شده طبعاً نامی ندارد وهمین "بی نامی" است که جایش در فهرستِ خانم سلیمانی خالی است.

سهم بزرگی از این فدا شدنِ هویت و "بی نامی" نصیبِ زنانی است که همسران هنرمند و روشنفکر دارند. در سال 1371 کتابی از گفتگوهایی با همسران هنرمندان منتشر شد. پس از انتشار کتاب، یکی از هنرمندان زن در نقدی که بر این کتاب نوشت، پرسش ها و پاسخ های این کتاب را بسیار نازل و سطحی ارزیابی کرد. ناشر کتاب در بخشی از پاسخ خود بر این انتقاد، چنین نوشت:

معدود مردانی قابلیت های هنری و فرهنگی زنانشان را بر می تابند، باوردارند و ارج می نهند، چرا؟ [...] مردان هنرمند اکثراً با زنان غیرهنرمند ازدواج می کنند و یا بعداً از آن ها می خواهند که دست از کار هنری بردارند. چرا؟ (آدینه شماره 76، ص 77)

حدود بیست سال از طرح این چراها می گذرد و من معتقدم هنوز گزاره های این نقل قول معتبر است و کسی هم به چراهایش نپرداخته است. این موضوع مختصِّ هنرمندان و روشنفکران هم نیست. مثلاً در گزارش [2] جلسۀ علنی مجلس در روز 18 آبان 1389 می خوانیم:

هنگامي كه نيره اخوان نماينده مردم اصفهان قصد ارائه پيشنهادي را داشت، محبي‌نيا عضو هيئت رئيسه مجلس گفت كه "حاج خانوم مي‌خواهد پيشنهاد خود را ارائه دهد " و اين مطلب را چند بار بيان كرد كه اين كار موجب شد نيره اخوان قبل از بيان پيشنهاد خود خطاب به وي بگويد "حاج خانوم اسم دارد " كه محبي‌نيا نيز در پاسخ گفت "حاج خانوم اخوان پيشنهاد خود را ارائه کند."

همسرانِ مردان موفق، اگر بخت یار باشند، در مقدمه یا اهدائیۀ آثار شوهران خود تشکری می یابند از بابت فراهم کردن اسباب آرامش آن شخص شخیص؛ در بسیاری از موارد هم چون بردنِ نام زوجه خلاف آیین غیرت و ناموس پرستی است، به "همسر" اکتفا می شود. منتسب کردن این "بی نامی" به طیف و اندیشۀ سیاسی خاص ، اگر از سر عوامفریبی نباشد، در بهترین حالت ساده اندیشی است. جدید ترین نمونۀ این "بی نامی" را در صفحۀ 13 روزنامه شرق 5 دی 1389 می توان دید [3] . این روزنامه برای "طرح پرسش‌هايي از زواياي پيدا و پنهان زندگي او [شمس آل احمد] و جلال و البته سيمين دانشور" با همسر شمس آل احمد مصاحبه ای کرده است. این مطلب تقریبا سه چهارم صفحه را گرفته است و به عکس همسر شمس آل احمد و البته مصاحبه گر مزین است. در این مصاحبۀ مبسوط همه گونه اطلاعات "پنهان و پیدا" در مورد متوفی می توان یافت؛ از جمله اینکه نشانی منزلشان کجاست تا اینکه چرا جاری مصاحبه شونده، خانم سیمین دانشور، در مراسم ختم برادر شوهر خود یعنی شمس آل احمد حاضر نشده است. بعد از خواندن این مصاحبه، خواننده مثلاً در می یابد که شمس آل احمد "به دنبال مطرح شدن بحث تعطيلي دانشگاه‌ها" از شورای انقلاب فرهنگی استعفاء داد و حتی "دکتر سروش هم نتوانست نظر وی را از این استعفاء برگرداند" و " از نظر سياسي هم او همواره به دنبال يك دموكراسي تمام‌عيار بود."

اما باور می کنید هرچه گشتم اسم این "همسر" را در تمام مصاحبه نیافتم؟ در نتیجه این یکی حاج خانم یا "منبع دست اول" اسم ندارد. اگر باور نمی کنید، خودتان بگردید [4] .

ارسال به بالاترین ، توییتر ، فریندفید ، فیسبوک

يادداشت

[1] 1. دلیلۀ محتاله و مکر زنان اثر کتایون مزداپور پژوهشی گرانسنگ در این زمینه است.

[2] 2.http://www.tabnak.com/nbody.php?id=75556

[3] 3.http://sharghnewspaper.ir/Released/...

[4] 4.البته در مطلب کوتاه دیگری در حاشیۀ آن صفحه، شخص دیگری بخشی از وصیتی از شمس آل احمد را در سفری به خارج آورده است. اگر کسی آن مطلب را بخواند، متوجه می شود که "باني ريالي اين سفر حجت‌الاسلام دعايي و باني ارزي آن حجت‌الاسلام سيدمحمد خاتمي است. [...] براي خودم دو تن را وصي قرار مي‌دهم. 1- سيدمحمود دعايي را 2- سودابه اسماعيلي (فرشته آل‌احمد) عيالم را، كه او هم همكارم بوده و هم مرا بيست و اند سال تحمل كرده و چهار فرزند برايم آورد. اميد كه به ذهن و عقل و دين سلامت باشند. اين دو تن هر چه صلاح بدانند با توجه به موازين شرعي عمل كنند..."

mardi 4 janvier 2011

بدا به حال ملتی که فرزندانش اعدام یا آواره شوند

بدا به حال ملتی که فرزندانش اعدام یا آواره شوند

افسانه خاکپور


بدا بحال مملکتی که با وجود تاریخ چند هزار ساله، فرمانروایی و امپراطوری نیمی از جهان طی چند سده، با وجود پیشی درخلاقیت، اختراعات و تسلط در علوم و فنون در روزگاران دور؛ آمیختن با هنر و کتابت، انباشته ای از فرهنگ و تفکر؛ امروز هنوز در زمینه آدم کشی قانونی، اعدام، قصاص و قطع عضو در سطح کشورهای بدوی و عقب مانده ای چون نیجریه و زیمبابوه باقی مانده باشد.

و در اعمال مجازاتهای وحشیانه از عربستان سعودی، این سمبل سبعیت نیز پیشی گیرد.

بدا به حال ملتی که منظره اش درهرسحرگاه تماشای طناب دار و دویدن بدنبال نعش فرزندان قصاص شده خویش باشد.

بدا به حال حکومتی که به جای تأمین و تضمین آسایش؛ سلامتی ؛ رفاه و پیشرفت ملت خویش؛ مشغله اش این باشد که مردمان را به ضرب چوب و شلاق، زندان و تجاوز و شکنجه واعدام با توجیهات شرعی به چارمیخ بکشد.

یا آنکه تنها هنرش این باشد که ملتی را همواره درهراس و واهمه به اطاعت یا سکوت و درصورت اعتراض به مرگ وادارد.

بدا به حال کشوری که در آن ستاره عدالت افول کرده و دستگاه قضایش چنان به قهقرا رود که به جای پیشگیری جرم و جنایت؛ به جای بررسی و ریشه یابی تبعیض و بی عدالتی، خود به جرم آفرینی و سرکوب بی پناه ترین و شکننده ترین افراد؛ اقشار و گروه های جامعه بپردازد.

بدا به حال مملکتی که با وجود برخورداری ازثروت سرشارانسانی، بیکرانی منابع طبیعی وتولیدات صنعتی، فکری و فرهنگی، بخش بزرگی از مردمش زیر خط فقر زندگی کرده و روزانه شماری در شهرهای آن فقط در اثر آلودگی هوا بیمار شده یا درتصادفات و زلزله جان خود را از دست بدهند.

جوانان، زنان و کودکانش جایی در سرزمین خود نداشته وآواره کشورهای بیگانه شوند و بر در کلیساها؛ نهاد های بشر دوستانه ومؤسسات و گداخانه های کشورهای غربی برای لقمه ای نان و لباسی گرم غرور خود را صد بار زیر پا نهند.

و سالمندانش زیر بار محنت و مشقت کمر خم کرده ، در حسرت اوقاتی خوش بپژمرند.

بدا بدا به حالشان.

بدا به مملکتی که در آن؛ جمعی اندک؛ میلیاردها ثروت ملی را سرکیسه کرده به بنگاه های بیگانه بسپرند و حاصل سپرده را درهیچ کجا ی درد مردم بشمار نیاورند.

بدا به حال حکومتمردانی که به قراردادهای استعماری از نوع " دارسی" تن در داده و غارت منابع ملتی را برای خوشایند اژدهای چین؛ هیولای روسیه و دلقلکاران ریز و درشت شرقی و غربی فراهم آورند.

و ننگرند که همان دیکتاتوری کمونیستی چین در طی چند دهه چگونه به یکی از قدرت های صنعتی و اقتصادی دنیا تبدیل شده و با پیشتازی در آخرین دستاوردهای تکنولوزیک و صنعتی جهان؛ مردمان خویش را در فاصله چند سال نه تنها از مرگ و گرسنگی نجات داده که آنان را به رفاه و امکانات بی سابقه ای در حد مهم ترین کشورهای غرب رسانده است.

واز طرف تجاری خود نیاموزند که امروز در تمامی دنیا و حتی در کشورهای غربی سیاحت و گردشگری، خرید و تجارت وابسته و در دست کشور و مردم چین است .

چینی ها به دلیل هوشمندی حکومت گران خویش هر چند دیکتاتور و سخت کوشی مردمان آن به رفاهی نسبی، به آزادی سیر و سیاحت و برخورداری از چنان احترامی در کشورهای غربی رسیده اند که برایشان تسهیلات خاصی در رفت و آمد و تجارت قایل شوند.

اگر امروز دربسیاری از شهرهای گران قیمت اروپا چینی ها و بخصوص جوانان چینی بالاترین رقم توریست و گردشگری لوکس را تشکیل میدهند؛

درهمین زمان جمعی ازجوانان ایرانی با داشتن کشوری چون ایران که میتوانست در دنیا بدرخشد؛ سرگردان کشورهای دیگر شده و محتاج یک لقمه نان یا سرپناهی شده اند. پاره ای از آنان در حاشیه اروپا یا در ترکیه و یونان مجبورند از بیگانگان توسری بخورند یا توهین بشنوند.

بدا به حال مردمی که ازاشتباهات خویش به درک و برداشتی روشنگرانه نرسند و از علل بدبختی خود عبرت نگیرند وبازهم در پیچ و خم بحران های تاریخی، فرمان خویش بدست مدعیان دروغین آزادی و دمکراسی ومردم فروشان سپرند.

بدا به حال مردمی که نپرسند چرا بخشی از مدعیان آزادی؛ دمکراسی و حقوق انسانی نه تنها شفافیتی در هدف و عملکرد خود نشان نداده اند، نه تنها به اعتراف به اشتباهات و خود انتقادی پایبندی نداشته اند ؛ بلکه حتی توان پذیرش نظرات گوناگون، تحمل انتقاد و نقد ی ساده را هم ندارند.

چگونه میتوان به اینان که برای حذف و بیرون راندن مخالفین یا منتقدین خود به همان حیله هایی متوسل میشوند که هرسلطه گر و دیکتاتوری، اعتماد کرد.

بدا به حال آنانی که درک وتشخیص خود را در مصالح ملی از دست داده بجای پرسش و تعمق در پدیده ها و رویدادها، به جای تطبیق ادعا و عملکرد، شارلاتان ها ی منفعت پرست و بیگانه با رنج مردم را به نام ناجی مردم ایران به اجتماع و جهان غالب کرده و در صددند مردم را با ترفند های زیرکانه به زیر یوغ دیکتاتوری دیگری ببرند.

بدا به حال آنان که حتی در قلب دمکراسی غربی نیز با کمک چماقداران اینترنتی و لابی های رسانه ای خود؛ مدام در حال محدود کردن حق آزادی بیان، بزیر سوال بردن حقوق دمکراتیک پرسش و تفکر واندیشه و نهایتا حذف دگر اندیشانی هستند که تن به تفکر واحد و پروراندن کیش شخصیت نمی دهند.

بدا به حال آنان که در این فریب بزرگ شرکت کرده؛ برای تثییت منافع قدرتها در ایران از یکدیگر پیشی گرفته یا آنکه بازی قدرتهای غربی و شرقی با ایران و ایرانیان را کوچک انگاشته و از کنار آن به سکوت می گذرند.

بدا به حالمان اگر که باردیگر بگذاریم عده ای که درعرصه اندیشه و راهکار؛ در حد اکابرهم نیاموخته اند هدایت گر آینده میهن و مسلط برسرنوشت مردمان ما شوند.


سی و یکم دسامبر دو هزار و ده