jeudi 28 novembre 2013

راهپيمايی اعتراضی ۷۵۰ کيلومتری دهها زن بلوچ و سکوت رسانه‌های فارسی‌زبان، عبدالستار دوشوکی

رسانه های مختلف جهان از جمله سی ان ان، و بی بی سی انگليسی و بخش اردو آن راهپيمايی اعتراضی ۷۵۰ کيلومتری دهها زن بلوچ از شهر کويته تا کراچی را تحت پوشش قرار دادند. کاروان اعتراضی زنان بلوچ که با لبان تناسه زده و پاهای تاول زده در اعتراض به جنايات بيشمار ارتش پاکستان بر عليه بلوچها، در ميان استقبال مردم کراچی وارد آن شهر شدند راوی دردی است فراموش شده. يکی از زنان معترض بلوچ به بی بی سی اردو می گويد اگر انسان چيز يا شيئی را گم کند سراسيمه و شايد ديوانه وار در جستجوی آن به همه جا سر می زند. حال هزاران زن بلوچ فرزندان، همسران، پدران، و برادران خود را گم کرده اند، و برای يافتن آنها خواهان مداخله سازمان ملل می باشند. مردانی که در طی چند سال گذشته توسط سازمان مخوف اطلاعات ارتش پاکستان بنام آی اِس آی ربوده شده اند. آمار دقيقی از ناپديدشدگان وجود ندارد. سازمان های مدنی و حقوق بشری بلوچستان تعداد ناپديد شدگان را بين ۱۸هزار تا ۲۴ هزار بلوچ اعلام کرده اند. اين در حالی است که بر طبق آمار رسمی دولت مرکزی و ارتش پاکستان اين رقم کمتر از دو هزار نفر می باشد. اگرچه تا به امروز اجساد مثله شده بيش از ۱۰۰۰ فعال سياسی بلوچ پيدا شده است. رسانه های فارسی زبان از جمله بی بی سی و صدای آمريکا و غيره که بسياری از وقايع ظاهرا "بيربط" کشورهای دور و نزديک را تحت پوشش قرار می دهند، در مورد جنايات ارتش پاکستان بر عليه بلوچ ها و راهپيمايی اعتراضی ۷۵۰ کيلومتری زنان بلوچ سکوت اختيار کرده اند. زيرا برای آنها اين موضوع هيچگونه ربط و يا ارزش خبری ندارد. اين در حالی است که مثلاً بی بی سی انگليسی و اردو و بخش اردو صدای آمريکا همانند بسياری از شبکه های خبری جهان از جمله پرس تی وی (تلويزيون انگليسی زبان جمهوری اسلامی) آن را تحت پوشش خبری و تفسيری قرار داده اند. حال برای لحظه ای تصور کنيد اگر اين راهپيمايی طولانی توسط زنان يکی از کشورهای آمريکای لاتين يا ويتنام و کامبوج صورت می گرفت، راويان و تحليلگران ايرانی در رسانه های فارسی زبان قصه سرايی می کردند و رفقا در مقالات خود نوحه سرايی! اما حسرتا که آه بلوچ نه اثری دارد و نه انعکاسی!
علت اين بی تفاوتی عمدی و يا سهوی برخی از دست اندرکاران ايرانی الاصل اينگونه رسانه های فارسی زبان داستانی است پيچيده اما در عين حال ساده که ريشه در ضمير ناخودآگاه تبعيض گرای فرهنگ ايرانی دارد. البته اين بی تفاوتی مختص رسانه های معروف فارسی زبان نيست بلکه تقريبا اکثر مجاری خبری و تحليلی اينترنتی، صوتی و تصويری فارسی زبان در اين بيمهری به نوعی شريک هستند. پرداختن به ريشه های فرهنگی ـ سياسی اين رفتار تبعيض گرا و بی تفاوت مابانه از حوصله اين نوشتار کوتا خارج است، زيرا هدف اصلی اين مقاله خبررسانی و تشريح واقعه ای است که در منطقه ما سابقه نداشته و فقط می توان آن را با کارزار سياسی مادران فعالان سياسی مفقود شده در ديکتاتوری های نظامی آمريکای لاتين نظير شيلی و آرژانتين در دهه های هفتاد و هشتاد ميلادی مقايسه کرد. ارتش پاکستان که پدر نامشروع و قابله جرياناتی نظير طالبان و القاعده می باشد، به مراتب از ارتش های شيلی و آرژانتين خطرناکتر و قدرتمندتر است. ضرب المثلی است در مورد کشورها و ارتش ها که می گويند هر کشوری صاحب ارتش است. اما تنها ارتش پاکستان است که صاحب يک کشور می باشد. به همين دليل تعجب آور نيست که عليرغم بوجود آوردن القاعده و طالبان و پناه دادن اسماء بن لادن، دولت آمريکا همچنان ساليانه بيش از يک و نيم ميليارد دلار کمک به ارتش پاکستان می کند. متاسفانه دولت هايی نظير آمريکا و بريتانيا که ادعای دفاع از حقوق بشری آنها در سراسر گيتی گوش همه را کر کرده است، در مقابل جنايات بيشمار ارتش پاکستان بر عليه بلوچ ها نه تنها سکوت اختيار کرده اند بلکه در عمل و بخصوص از طريق ارائه کمک های بلادريغ به پاکستان در سرکوب و کشتار بلوچها نقش غير مستقيمی دارند.
بعد از فروپاشی استعمار بريتانيا در شبه قاره هند و تشکيل کشور پاکستان و اشغال نظامی حکومت کلات (بلوچستان پاکستان) توسط ارتش آن کشور، بلوچها در طی ۶۵ سال گذشته پنج قيام مسلحانه بر عليه ارتش پاکستان و استقلال بلوچستان داشته اند. قيام اخير چند سال پيش بصورت مسالمت آميز آغاز شد که با سرکوب و کشتار رهبران بلوچ از جمله اکبر بگتی توسط ارتش پاکستان روبرو گشت. سپس گروه های مختلف چريکی نظير ارتش آزاديبخش بلوچستان، جبهه آزاديخواه بلوچستان با تشديد عمليات مسلحانه بر عليه ارتش پاکستان، خشونت ارتش پاکستان را با خشونت جواب دادند. در طی چند سال گذشته ارتش پاکستان با اختيار و خودسری مطلق هزاران بلوچ را دستگير و شکنجه نموده است. معمولا بعد از شکنجه اجساد تکه تکه شده مفقودالاثرها برای "عبرت" ديگران در شهرها و روستاهای بلوچستان رها می شوند. حتی کميسيون حکومتی حقوق بشر پاکستان حداقل پنج گزارش در مورد "مفقودالاثرها" در بلوچستان منتشر کرده است. راهپيمايی بی سابقه زنان بلوچ بخشی از اعتراضات مردم بلوچ بر عليه دستگيری ها و کشتار بی وقفه بلوچها توسط ارتش پاکستان می باشد. ارتش پاکستان بغير از اعمال خشونت مطلق هيچ راه و چاره ای برای حل مسئله بلوچستان ارائه نمی دهد. در نتيجه حس بدبينی و نفرت اکثريت مردم بلوچ در پاکستان برعليه اين کشور و ارتش آن به نقطه غير قابل بازگشتی رسيده است.
متاسفانه علاوه بر سکوت رسانه های فارسی زبان در خارج از کشور، بلوچها در ايران و بخصوص فعالان مدنی و رهبران مذهبی بلوچ که در نماز جمعه ها از حقوق تمامی مسلمانان، از چچن گرفته تا سوريه، دفاع می کنند، اجازه اظهار نظر در مورد مظالم و جنايات جاری بر عليه برادران و خواهران بلوچ خود در آنسوی مرز را ندارند. شوربختانه تبعيض و ستم در بلوچستان ايران نيز بيداد می کند و حتی رسانه های استانی نه تنها اجازه پرداختن به موضوع بلوچستان و جنايات ارتش پاکستان را ندارند، بلکه از شرکت در همايش های رسانه ای در استان نيز محرم می باشند. نمونه مضحک آن همايش رسانه ای اخير در چابهار بود که غيبت رسانه‌‌های محلی استان حتی داد خبرگزاری مهر را هم درآورد. در نتيجه بيصدايی ملتی که صدها فرسنگ جاده بيابانی و کوهستانی را با پاهای تاول زده در جستجوی فرزندان، برادران، پدران و همسران خود می پيمايد، نشانه ظلمی است که به مردم بلوچ در هر دو سوی نوار مرزی می رود. ظلمی که برای بسياری نه خبر است و نه می خواهند که "خبرساز" شود. بهر روی عليرغم سکوت خبری رسانه های فارسی زبان در داخل و خارج از کشور، اين موج اعتراضی زنان شجاع بلوچ بعد از يک ماه گذر از کوه و دشت و صحرا به مقصد خود در کراچی شهری که در آن قريب به يک و نيم ميليون بلوچ سکونت دارند، رسيد. تعداد زيادی از بلوچها از جمله پيرمردان بالای هفتاد سال تا نوجوانان دوازده ساله بلوچ از اين راهپيمايی حمايت می کردند. يکی از اين بچه های دوازده ساله بلوچ در مقابل سوال خبرنگار که از او می پرسد آيا بعد از صدها کيلومتر پيادروی خسته نشده است. او در جواب می گويد تا زمانی که نشانی از پدر مفقود شده خود نيابد، هرگز خسته نخواهد شد.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان

dimanche 24 novembre 2013

خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷"؛ حرکتی که بی‌پشتیبان ماند، بهجت امید

"خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷"؛ حرکتی که بی‌پشتیبان ماند

حرکت اعتراضی ۶ روزه‌ی ده‌ها هزار زن ایرانی علیه حکم حجاب اجباری "رهبر انقلاب اسلامی ایران" نخستین واکنش آزادی‌خواهانه‌‌ی پس از سرنگونی رژیم پهلوی بود. کتابی ۱۰۰۰ صفحه‌ای به دلایل عدم تداوم این حرکت می‌پردازد.
آيت‌الله خمينى روز ١٥ اسفند ١٣٥٧ در سخنرانى‌اى در مدرسه‌ى فيضيه‌ى قم گفت: «در وزارت‌خانه‌ى اسلامى نبايد معصيت شود. در وزارت‌خانه‌ى اسلامى نبايد زن‌ها لخت بيايند…» این احکام که بعدها شکل قانونی به‌خود گرفت، واکنش خودجوش ده‌ها هزار زن از قشرهای گوناگون اجتماعی ایران را به همراه داشت؛ در تظاهرات گسترده‌ی این زنان، شعار و پلاکاردی مبنی خواست معترضان برای کسب "آزادی لخت‌کار کردن" دیده و شنیده نمی‌شد. پوشش تظاهرکنندگان، به استناد عکس‌ها و فیلم‌های موجود، «"وسترن استایل" بود؛ یعنی تظاهرکنندگان شلوار جین به تن داشتند و يا كت و دامن.» فیلم مستند ۱۲ دقیقه‌ای "سال صفر" که درباره‌ی این راه‌پیمایی اعتراضی تهیه‌شده، نشان می‌دهد که "زنان خانه‌دار، زنان چادرى و زنان روسری به‌سر" هم در آن حضور داشتند. اسناد و مدارکی که مهناز متین و ناصر مهاجر، دو پژوهشگر ساکن فرانسه، در این زمینه در کتاب دو جلدی خود با عنوان "خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷" گرد آورده‌اند، گواه این امر است.
کتابی در خدمت روشنگری
کتاب اول این پژوهش که بیش از ۷۰۰ صفحه دارد، عنوان "تولدی دیگر" را یدک می‌کشد و جلد دوم با بیش از ۲۸۰ صفحه "همبستگی جهانی" را. کتاب نخست در ۷ بخش و اثر دوم در ۶ قسمت تنظیم شده است. چند و چون شکل‌گیری، برگزاری این حرکت اعتراضی در روزها و شهرهای گوناگون به ویژه تهران، چهره‌های نام‌آشنای همراه این حرکت و بازتاب آن در ادبیات و شعر، از جمله سرفصل‌های کتاب اول است. جلد دوم به چاپ بیانیه‌ها، اطلاعیه‌ها و تراکت‌های سازمان‌ها و نهادهای سیاسی فعال آن دوران، بازتاب تظاهرات در نشریه‌های خارجی، یادهای کنشگران زن فرانسوی از سفر خود به ایران و گفت‌وگو با برخی از آنان، اختصاص داده شده است.
در خلال این گفت‌وگوها، مصاحبه‌ها، مقالات و اسناد و مدارک، از جمله پیش‌زمینه‌‌های سیاسی ـ اجتماعی شکل‌گیری این حرکت اعتراضی، جایگاه تاریخی آن در روند انقلاب، واکنش نیروهای سیاسی فعال در این برهه‌ی تاریخی و علت شکست آن نیز مطرح می‌شود.
تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری در تهران
Iranische Quelle ohne Copyright
تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری در تهران
رسانه‌ها؛ عامل تعیین‌کننده
نقش رسانه‌ها در بازتاباندن این رویدادها و تاثیر آن بر معترضان، هر چند در این کتاب به‌گونه‌ای مستقل مورد بررسی قرار نگرفته است، ولی به عنوان عاملی تعیین‌کننده در گفت‌وگوها مطرح می‌شود. بیش از ۱۵ تن از زنانی که بین روز‌های پنجشنبه ١٧ و شنبه ١٩ اسفند ١٣٥٧ در این راه‌پیمایی شرکت کردند، در مصاحبه ‌با نویسندگان کتاب جمعیت تظاهرکننده را در کل بین ۵۰ تا ۱۰۰ هزار تن تخمین می‌زنند که در مکان‌هایی از جمله دانشگاه تهران و کاخ دادگستری گرد هم آمده بودند. به نوشته‌ی ناصر مهاجر: «"صدا و سیمای انقلاب اسلامی" در برابر آن جنبش اعتراضى چند ده هزار نفره روز پنجشنبه و جمعه، ١٧ و ١٨ اسفند، سياستِ سکوت اختيار کرد و هيچ نگفت. روز شنبه ١٩ اسفند و پس از راه‌پيمايى چند ده هزار نفرى زنان به سوى كاخ دادگسترى و گردهمایی هفت هشت هزار نفره زنان دادخواه در درون دادگستری، "صدا و سيما" سكوت خود را شكست و فیلم گزارشى نشان داد كه مونتاژ ناشيانه و موذيانه‌اى بود. آن فيلم گزارشی، دو هدف را دنبال مى‌كرد: تفرقه‌افكنى در جنبش اعتراضى زنان و وانمودن اين كه رهبرى اين جنبش را سلطنت‌طلبان در دست دارند.»
به نظر نویسندگان کتاب، این گزارش تلویزیونی یکی از عوامل تعیین‌کننده در شکست حرکت اعتراضی زنان بود: بسیاری از کسانی که در جریان انقلاب علیه رژیم سلطنتی پهلوی مبارزه‌ کرده ‌بودند،‌از همراه شدن با جنبشی که می‌توانست به سود این رژیم باشد، ابا داشتند و از این حرکت اعتراضی فاصله گرفتند.
  پسران و دختران بی‌حجاب در انقلاب شرکت داشتند
نخستین حرکت آزادی‌خواهانه
برخی از مصاحبه‌شوندگان، در بازگویی خاطرات خود از این "فیلم ‌تبلیغاتی" یاد می‌کنند و به عنوان کسانی که در تظاهرات شرکت داشتند، می‌گویند شعارهایی که آنان سر می‌دادند با سیاست‌های ضد دموکراتیک و ضد لیبرالی رژیم شاه نیز در تضاد بود. اسنادی که زنان فعال در این راه‌پیمایی‌های خودجوش در باره‌ی اهداف آن تهیه‌کرده‌اند و در کتاب منتشر شده، نیز در همین راستا تنظیم شده است. یکى از اسناد مهم این جریان، بیانیه‌ای است که روز ۱۹ اسفند در کاخ دادگستری از سوی يك زن حقوقدان خوانده شده است. بند اول اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر، سر آغاز این بیانیه است: "نظر به اين كه انسان آزاد آفريده شده و موهبت آزادى صرف نظر از جنس، رنگ، نژاد و زبان و هر نوع عقيده به همه‌ى آدميان يكسان ارزانى شده است…"
عدم پشتیبانی گروه‌های سیاسی
عدم همراهی و پشتیبانی برخی از گروه‌های سیاسی چپ‌گرا از این حرکت اعتراضی، در کتاب به عنوان یکی دیگر از عوامل شکست ‌آن مطرح شده است. شماری از کنشگران این گروه‌ها که روز ۸ مارس در مراسم تشکیلات خود به مناسبت روز جهانى زن شرکت کرده ‌بودند، به نویسندگان کتاب می‌گویند که با شنیدن خبر حمله‌ی "چماق‌داران" به زنان متعرض برای حمایت از آنان به گروه‌های تظاهرکننده پیوستند، ولی پس از آن به دلیل "پیروی از رهنمود‌های حزبی" خود در راه‌پیمایی‌های بعدی شرکت نکردند.
بیانیه‌های منتشرشده در این کتاب نمایان‌گر آن ا‌ست که سازمان‌های سیاسی "خلقی" فعال آن زمان، در اتخاذ موضعی حمایت‌کننده و قاطعانه ‌تردید داشتند. "سازمان چریک‌های فدایی خلق" و "سازمان مجاهدین خلق" از نیروهای فعال سیاسی بودند که تنها با صدور یک اعلامیه‌ "حمله به زنان" را محکوم کردند. "حزب توده ایران" سیاست سکوت را در پیش گرفت. از آن گذشته، در بیانیه‌های سازمان‌های پشتیبان، سخنی از حمایت از حقوق لیبرالی زنان، حق انتخاب آزادانه در همه‌ی شئون زندگی فردى و اجتماعی، از جمله حق انتخاب حجاب، ‌سخنی به میان نیامده، و تنها آزار و آسیب‌رسانی به زنان محکوم شده است. در این میان روشنفکران مستقل هم به فکر نوشتن نامه‌ی سرگشاده نیافتادند.
تیتر روزنامه اطلاعات دربرگیرنده یکی از قول‌های داده شده در رابطه با انقلاب بهمن ۱۳۵۷  
تیتر روزنامه اطلاعات بیانگر یکی از قول‌های داده شده در رابطه با انقلاب بهمن ۱۳۵۷
اولین نشان انترناسیونالیسم فمینیستی
کتاب دوم "خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷"، به یادها،‌ گزارش‌ها، نوشته‌ها و دیدگاه‌های زنانی می‌پردازد که
از سوی "کمیته‌ی دفاع از حق زنان" به ایران فرستاده شدند. هیئت بیست نفره‌ى این کمیته که ریاست آن را سیمون دوبووار به عهده داشت، ‌از فمینیست‌های روزنامه‌نگار، نویسنده، حقوق‌دان و كنشگر جنبش زنان تشکیل می‌شد که از مليت‌هاى گوناگون بودند: فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی و مصری. برخی از اعضای این کمیته توانستند با مسئولان و سردمداران سیاسی وقت مصاحبه و گفت‌وگو کنند؛ آیت‌الله خمینی، آیت‌الله طالقانی و بازرگان، از جمله‌ی این مقامات بودند. ژیزل حلیمی، یکی از حقوق‌دانان و وکیل‌های نام‌آشنای فرانسوی، در مقاله‌ای که در آن زمان در "لوموند" به چاپ رسید، در باره‌ی این سفر می‌نویسد: «همبستگى با خيزش زنان ايران، اولین نشان انترناسیونالیسم فمینیستی است؛ چون این اولین بار است که فمینیست‌ها بسیج شده‌اند كه از جنبش زنان در کشوری دیگر پشتيبانى كنند.»
در این کتاب هم‌چنین از حضور نویسنده‌ی آمریکایی، کیت میلت Kate Millett یاد می‌شود که از طرفداران "حزب کارگران سوسیالیست" این کشور بود. کیت میلت در باره‌ی این "۶ روز تاريخى" در کتابی با عنوان "سفر به ایران" Going to Iran گزارش‌های زنده و مستندی منتشر کرده است. این کتاب هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
زنانی که فیلم "سال صفر" را تهیه کرده‌اند، نیز خاطرات خود را با نویسندگان کتاب "خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷" در میان گذاشته‌اند. تلکس‌هایی را که در این رابطه آن روزها از تهران به پاریس فرستادند، بخشی از اسناد این کتاب را تشکیل می‌دهند.
مهناز متین  
مهناز متین
دویچه وله برای آشنایی بیشتر با مفاد این کتاب، با مهناز متین، یکی از نویسندگان آن گفت‌وگو کرده است:
دویچه وله: شما به تظاهرات گروهی زنان ایران علیه دستور آیت‌الله خمینی در باره‌ی حجاب اجباری در اسفند ۱۳۵۷ عنوان "خیزش" داده‌اید. تعریفی که از این مقوله‌ی سیاسی دارید، چیست؟
مهناز متین: اعتراض زنان در اسفند ۱۳۵۷ که پس از بیانات آیت‌الله خمینی درباره‌ی اجباری بودن حجاب اسلامی برای زنان کارمند پا گرفت، واكنشى ناگهانی، دور از انتظار، بی‌سازماندهی، پُر شور و پُر رویداد، اما کوتاه و گذرا بود. نه از پیش برایش تداركى دیده شده بود و نه به آن شكلى كه سر بر آورد، ادامه پیدا کرد. هم‌چون شهابی بود که درخشید و گذشت. این در ذهن من و ناصر مهاجر، یک خیزش را بیشتر تداعی می‌کرد تا یک جنبش را که دامنه‌ی آن به لحاظ زمانی گسترده‌تر است و از گونه‌ای ساختار برخوردار است. در تعریفی جامعه‌‌شناختی که خانم ساناساریان از جنبش ارائه می‌‌دهند، از جمله به شاخص‌های زیر اشاره دارند: قصد دگرگون ساختن نظم اجتماعی؛ اقدامات پیگیرانه جهت دستیابی به این دگرگونی؛ و وجود گونه‌‌ای ساختار که محاط بر فعالیت‌هاست.*
البته نمی‌شود به کسی که این واكنش اعتراضی را جنبش مى‌خواند، خرده گرفت. پديده‌ها و رویدادهای اجتماعی را مشکل بتوان با دقتی ریاضی تعریف کرد.
شما با بیش از ۲۰ کنشگر زن که به گونه‌ای در رابطه با این تظاهرات قرار می‌گرفتند، گفت‌وگو کرده‌اید یا نوشته‌های آنان را در این باره منتشر کرده‌اید تا "از این رهگذر، بر سویه‌های گوناگون خیزش زنان در سال ۵۷ نوری" بتابانید. یادهای زنانی که حتا در این تظاهرات شرکت نداشتند، هم در این کتاب به چاپ رسیده است. دلیل این نوع انتخاب چه بوده؟
بيشتر کسانی که با آن‌ها به گفتگو نشستیم، در تظاهرات شرکت کرده بودند؛ و یا خاطراتی گفتنی و شنیدنی از آن روزهای تاريخى به یاد می‌آوردند.
اما هم‌زمانی خیزش زنان علیه حجاب اجباری با روز جهانی زن (۱۷ اسفند /۸ مارس) و برنامه‌هايى که در بزرگداشت این روز برگزار ‌‌شد، زمینه‌ساز ابهاماتی درباره‌ی برخی واقعیت‌های این خیزش شده است؛ از جمله این که: راه‌پيمايى خیابانی و حركت‌‌های زنان علیه حجاب اجباری، به مناسبت روز جهانی زن انجام گرفت؛ یا گروه‌های زنانى كه پس از قيام بهمن ۵۷ تشکیل شدند یا در حال شکل‌گیری بودند، در راه‌اندازی و سازمان‌دهی خیزش، نقش شايان توجهی ایفا کردند. واقعيت اما چيز ديگرى‌ست. شناختِ بسيارى از سويه‌هاى آن خيزش را از خلال گفت‌وگو با زنان فعال در آن دوره به دست آورديم؛ چه آن‌ها که به تدارک روز جهانی زن برآمده بودند و چه آن‌ها که در کار تشکل و سازماندهی زنان بودند. در عین حال، می‌خواستیم بدانیم کسانی كه به جنبش زنان باور داشتند و به دنبال سازماندهى اين جنبش بودند، از جنبش حق‌خواهانه‌ی زنان چه درکی داشتند؛ از آنچه در زیر پوست جامعه می‌گذشت، چه می‌دانستند؛ و برنامه، راه‌کار و چشم‌اندازشان برای زنان جامعه چه بود؟ گفت‌وگو با این گونه زنان با چنین هدفی انجام گرفته است.
شما دفتر دوم را به موضوع همبستگی جهانی اختصاص دادید و بیانیه‌ها،‌اطلاعیه‌ها و تراکت‌های آنان را نیز چاپ کرده‌اید. گفت‌وگو با دست‌اندرکاران جنبش فمینیستی فرانسه در آن دوران، مثلاً، نشان می‌دهد که ضد و نقیض‌هایی در افکار و روش‌های این گروه‌ها وجود داشته تا جایی که امروز هم در بازگویی بحث‌و جدل‌ها و نقش و جایگاه این و آن گروه و حتی شرح رویدادها هم (به ویژه در بخش دیدار این گروه‌ها با خمینی) تفاوت‌ها و تضادهایی دیده می‌شود. به نظر شما، خواننده‌ای که از این درگیری‌ها بی‌اطلاع است، باید کدام روایت را باور کند؟
اشاره‌تان به اعضای "کمیته‌ی بین‌المللی حق زنان" است که در روزهای پایانی سال ۱۳۵۷ به ایران رفتند تا همبستگی خود را با زنان معترض ایرانی نشان دهند و با مقامات کشور نیز دیدار کنند؛ از جمله با آیت‌الله خمینی. برای رفتن به قم و دیدار با آیت‌الله خمینی می‌بایست حجاب به سر می‌کردند. این مسئله که بحث شدیدی در میان اعضای هیئت برانگیخت، بعدها موضوع روايت‌های گوناگونی شد. ما این روایت‌ها را در این مجموعه گرد آورده‌ایم.
مسئله‌ی اصلی در اين جا اما تضاد اين روايت با آن روايت نيست و یا ضد و نقیض گویی‌ها. خودتان آگاهيد كه شاهدان يك رويداد مشخص، اغلب روايت‌های یکسان و یک‌دستی از آن رویداد ارائه نمى‌دهند یا نمی‌توانند بدهند. به ویژه هنگامی که عقیده‌شان‌در برخورد به موضوع و ارزیابی‌شان در یافتن راه حل، به کلی متفاوت باشد.

مسئله‌ى اصلى برای ما ویراستاران، بازگفتن و نشان دادن پیچیدگی و دشواری آن وضعیت خاص و روش و منشی‌ست که بازيگران صحنه در آن لحظه، درست و برحق می‌پنداشتند. این هیئت، چنانچه در دفتر دوم این مجموعه بارها به آن اشاره شده، از همگونی برخوردار نبود. همه‌ی اعضای آن زن بودند؛ اما انگیزه‌ها و دلایل گوناگونی آن‌ها را به ایران کشانده بود. شماری‌شان از روزنامه‌نگارانِ اغلب باسابقه و شناخته‌شده‌ی اروپا بودند. آن‌ها خود را در قلب کشوری می‌دیدند که یکی از بزرگ‌ترین انقلاب‌های دهه‌های پایانى قرن بیستم در آن جریان داشت. از این‌رو حاضر بودند به هر قیمتی که شده، "رهبر انقلاب" را ملاقات کنند و با او به گفت‌وگو بنشینند. شمار دیگری از اعضاى هيئت، از فمینیست‌هایی بودند که اساساً برای پشتیبانی و ابراز همبستگی با زنان معترض به حجاب اجباری به ایران رفته بودند. برای آن‌ها غیرقابل تصور بود که عملی انجام دهند – سر کردنِ حجاب- که زنان ایرانی علیه آن به پا خاسته بودند؛ ولو به قیمت از دست دادن امکان دیدار با آیت‌الله خمینی.
هدف ما از بازتاب دادن این رويكردهاى گاه متضاد، "باوراندن" چیزی به خواننده نبود. می‌خواستیم در حد توان‌مان، همه‌ی سويه‌هاى وضعیتی را ترسیم کنیم که در آن نیمه‌شب پر تب و تاب، چنان بحث و جدل پرشوری را بین اعضای هیئت برانگیخته بود. این بحث و جدل تأمل‌برانگیز در عین حال نشان می‌دهد چگونه فمینیست‌های باسابقه‌ی اروپایی می‌توانند درگیر همان مباحث و تردیدهایی باشند که زنان ایرانی به گونه‌ای دیگر درگیرش بودند.
ما فکر می‌کنیم خواننده‌ی ایرانی به اندازه‌ی کافی شناخت و آگاهی داشته باشد که پیچیدگی وضعیت را درک کند و هيچ روايتى را دربست نپذیرد.
در برخی از مصاحبه‌ها و هنگام طرح سؤال‌ها، گاهی روال معمول رعایت نمی‌شود و مصاحبه‌کننده به عنوان طرف بحث ظاهر می‌شود. در این گونه مواقع، پرسش جدید مثلا با عبارت "با نظر شما موافقم ..." یا عباراتی از این دست مطرح می‌شود. در این رابطه قرار بود چه شیوه‌‌ای را در پیش بگیرید؟ اصلا بکارگیری روش یک‌سان برای شما و همکارتان مهم بود؟
ما بيش از این که بخواهيم خودمان را در موقعیت یک "مصاحبه‌کننده" قرار دهيم، به دنبال گفت‌وگو با دست اندركاران و كنشگران حرکت اعتراضی زنان بوديم. شمارى از کسانی که با آن‌ها به گفت‌وگو نشستیم، از آن رویداد تاريخى اطلاعات با ارزشی داشتند که برای بازسازی واقعيت آن خيزش روشنگر بود. در گفت‌وگو با آنها، ما بیشتر پرسش‌گر بودیم.
شماری دیگر اما از نقطه نظر تئوريك نيز به بحث مى‌پرداختند و مباحثی را پيش مى‌كشيدند که روندهای فکری آن دوران را ترسیم و توصیف می‌کرد. برای تعمیق و تدقیق این مباحث، چالش نظری را مفيد دانستیم تا وجوه فكرى و تئوریکِ جنبش زنان در آن دوران روشن‌تر شود.
تأکید بر این نکته شاید بی‌جا نباشد که هدف ما هرگز این نبود که در برخورد به این رویداد مهم و تاریخی جنبش زنان ایران، خود را در موقعیت یک شنونده‌ی بی‌نظر قرار دهیم. چنین ادعایی هم نداریم. من و ناصر مهاجر به عنوان مؤلفین و ویراستاران کتاب، نظرات و برداشت‌های خود را در بخش‌های گوناگون این مجموعه با صراحت و شفافیت بیان کرده‌ایم. به همین دلیل هم اگر با کسی موافق بودیم، دلیلی نمی‌دیدیم که آن را ابراز نکنیم. وانگهى، مى‌دانيد كه گفت‌وگو و مصاحبه هم مثل بسياری ديگر از پديده‌ها، شكل‌ها و سبك‌هاى گوناگونی دارد.

دفتر دوم این مجموعه تاریخ تابستان ۱۳۸۹ را دارد و دفتر اول بهار ۱۳۹۲. فاصله‌ی زمانی بین این دو دفتر و انتشار پس و پیش آن از کجا ناشی می‌شود؟
همان طور که در پیشگفتار دفتر نخست این مجموعه آمده، چون دفتر دوم حجم بسیار کمتری داشت و کار ویراستاری‌اش زودتر به پایان رسیده بود، آن را در تیرماه ۱۳۸۹ به چاپخانه سپردیم؛ با این گمان که دفتر اول را نيز ظرف چند هفته تمام می‌کنیم. اما مشکل‌هاى پیش‌بینی نشده، رکودی بلند مدت در کارمان به وجود آورد. از این رو، دفتر دوم، بیش از دو سال در انتظار دفتر نخست، در کارتن‌ها ماند! سرانجام هر دو دفتر را در فروردین ۱۳۹۲ پخش کردیم.
دفترهای سوم و چهارمی هم درباره‌ی "خیزش زنان اسفند ۵۷" در راه است. این دفاتر به چه موضوع‌هایی می‌پردازند؟
موضوعاتی حول و حوش تاریخچه‌ی ۸ مارس. چگونگی شکل‌گیری این ایده و نیروهایی که آن را در ایران باب کردند؛ تغییر و تحولات در برگذاری مراسم روز جهانی زن در گذر زمان و رابطه‌ی این تغییر و تحولات با وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران؛ و موضوعاتی از این دست.

مهناز متین پزشک است و در دانشگاه تهران تحصیل کرده است. او دوره‌ی تخصصی خود را در پاریس، شهری که از سال ۱۹۸۳ در آن زندگی می‌کند، گرفته است و در همان شهر هم مشغول به کار است. گردآوری و ویراستاری "بازبینی تجربه‌ی اتحاد ملی زنان"، گریز ناگزیر ( با میهن روستا، سیروس جاویدی و ناصر مهاجر) از جمله کارهای نویسندگی و فرهنگی اوست.
* Eliz Sanasarian, The women’s rights movement in Iran, Mutiny, Appeasement and Repression, from 1900 to Khomeini, Praeger Publishers, 1982, pp 3-4
برگرفته از سایت رادیو دویچه وله

jeudi 21 novembre 2013

شیدا قرچه‌داغی، اولین آهنگساز زن در ایران، مهدی مرعشی


"دموکراسی را هم باید از کودکی به بچه‌ها یاد داد". این گفتۀ کسی است که سال‌ها پیش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای اولین بار کلاس‌های آموزش موسیقی به راه انداخته بود٬ در ۵۲ مرکز کانون کلاس‌های موسیقی برقرار کرده بود، برای آهنگ‌ها دنبال شعر ناب گشته بود٬ کودکانی را در سرتاسر ایران با هم‌صدایی سازها آشنا کرده بود و به صحنه‌های بیش از چهل فیلم ایرانی با موسیقی خود جان دیگری بخشیده بود. اما زمانی که دیگر موسیقی همراه با آواز و بویژه صدای زنان در ایران ممنوع شد، و سازها از ترس محتسبان گوشه گرفتند٬ او راه غربت در پیش گرفت.
"شیدا قرچه‌داغی" در سال ۱۳۲۰ در تهران به دنیا آمد. در مدرسۀ ژاندارک درس خواند، با خانواده به آمریکا رفت و بعد به ایران بازگشت و تا دیپلم در ایران بود. از همان کودکی پیانو یاد گرفت. آن زمان معلم‌های موسیقی یا روس بودند یا ارمنی و معلم او، بانویی روس و ارمنی به نام "دیانا باغداساریان" بود که نامش تا به امروز در یاد هنرمند مانده است. او باید با جدیت به موسیقی می‌پرداخت که تفنن نبود، ابزاری برای فخرفروشی هم نبود، بلکه هنری بود که باید می‌آموخت.
او که در آکادمی موسیقی وین به به گونه‌ای تخصصی پیانو و آهنگسازی آموخته بود، در بازگشت به ایران در سال  ۱۹۶۹(۱۳۴۸)، اول در هنرستان موسیقی ملی و کنسرواتوار تهران به تدریس پیانو پرداخت و بعد به کارگاه موسیقی تلویزیون رفت و فیلم‌هایی در زمینه آموزش موسیقی به کودکان تهیه کرد. در همین زمان "لیلی امیرارجمند"، مدیر وقت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، فیلم‌ها را دید و از او برای کار در کانون دعوت کرد. شیدا قرچه‌داغی به کانون رفت و با آن‌که با کمبود امکاناتی مثل ساز و شعرهای خوب و مناسب برای کودکان روبه‌رو بود، در کتابخانه‌های کانون پرورش٬ آموزش موسیقی "اُرف" را راه‌اندازی کرد که شیوه‌ای است بین‌‌المللی برای آموزش موسیقی و امروزه در اکثر کشورهای دنیا و همچنین ایران روشی موفق و پذیرفته ‌شده برای کودکان و نوجوانان است.
او تلاش کرد فلسفه و موسیقی ارف را به مدرسان آینده این هنر نیز بیاموزد. نتیجۀ کار شیرین بود؛ وقتی پس از چهار سال و نیم از کانون بیرون آمد و به دانشگاه فارابی رفت، در ۵۲ کتابخانۀ کانون در سرتاسر ایران آموزش موسیقی برپا بود و کودکان و نوجوانان ایرانی، آوای مهر را هم‌نوایی می‌کردند.
صدا
بخشی از موسیقی اپرای "پریا" ساخته شیدا قرچه‌داغی
در همان کانون بود که آهنگسازی بر روی فیلم را هم شروع کرد و روی بیش از چهل فیلم موسیقی ساخت. فیلم‌هایی مانند رگبار، کلاغ و سریال‌هایی مانند دایی‌جان ناپلئون و غارتگران که آخرین کار او در این زمینه در ایران بود. برای سریال‌ها و فیلم‌های کودکان مثل بازیخونه هم موسیقی ساخت و همان‌وقت بر اساس آهنگ‌های محلی ایرانی کنسرت‌هایی برگزار کرد. شیدا قرچه‌داغی در دانشگاه فارابی برنامه‌ریز موسیقی و تئاتر و فیلم بود، دانشگاهی که آن زمان بنا بود بهترین دانشگاه هنر خاورمیانه باشد و جمعی از هنرمندان در آن زمان می‌کوشیدند تا این رؤیا را محقق سازند.
تمام برنامه‌ریزی‌ها اما با وقوع انقلاب  متوقف شد و شیدا قرچه‌داغی که دیگر نه جایی برای صدای زن می‌دید و نه جایگاهی برای موسیقی، ایران را ترک کرد و برای مدت شش سال در آلمان اقامت گزید و موسیقی تدریس کرد و بعد در سال ۱۹۸۶ به کانادا مهاجرت کرد. فعالیت‌های او در کانادا بیشتر معطوف به تدریس موسیقی شد اما در نوامبر ۱۹۸۹، درست پانزده روز قبل از فروپاشی دیوار برلین، اپرای "پریا" را بر اساس شعر "احمد شاملو" به دو زبان فارسی و انگلیسی در تورنتو به روی صحنه برد. ترجمۀ اشعار به انگلیسی کار "احمد کریمی ‌حکاک" بود. اثری که تا کنون در دسترس همگان نبوده است.
با این همه هنرمند کنسرت‌هایی در کانادا برگزار کرده به نام "دیالوگ"، که تمام قطعات ساختۀ اوست، تا هم‌صدایی آواها و گفتگوی سازها را از شرق تا غرب یادآور شود. حاصلشان هم شده آلبومی به همین نام که مجموعه‌ای است از موسیقی مجلسی و ساز پیانو که هنرمند خود می نوازد. خانم قرچه‌داغی همچنین مدتی در دهه نود میلادی در اتریش به تدریس و آهنگسازی پرداخته که حدود ده قطعه از کارهای ایشان توسط رادیواتریش ضبط و پخش شده است.
شیدا قرچه‌داغی بر این باور است که هر آموزشی را باید از سن کودکی شروع کرد و مشکل جا نیفتادن موسیقی کودکان در ایران را هم جدی گرفته نشدن آن می‌داند که با منع‌های مذهبی و حکومتی این مشکل سخت‌تر هم می‌شود. از سوی دیگر معتقد است هنوز موسیقی کلاسیک در ایران جا نیفتاده و به رسمیت شناخته نشده است. شاید هنوز باید تمرین دموکراسی کرد تا تکثر در موسیقی را بپذیریم و این که موسیقی انواعی دارد و یکی هم موسیقی کلاسیک غربی است. با این همه در تمام کارهای قرچه‌داغی ردپایی از حال و هوای ایران دیده می‌شود که درنگ می‌کند و ماندگار می‌شود. او امروز در حال کار بر روی اپرای "جمشید و سیمرغ" است. البته باید منتظر ماند تا شرایط  برای به صحنه آمدن این اثر مهیا شود.
در اسفند ۱۳۹۱ در جشن "زنان موسیقی" که با حضور هنرمندانی هم‌چون "سیمین بهبهانی" و "نادر مشایخی" در خانه هنرمندان برگزار شد، تندیس قمرالملوک وزیری به خانم قرچه‌داغی به عنوان آهنگساز و پیانیست تعلق گرفت. جایزه‌ای که شادی وشیرینی‌اش برای هنرمند، برافراشته بودن پرچم موسیقی در سرزمینی است که بیش از سه دهه از آن دور است، اما هنوز با نام آن و برای آن نغمه ساز می‌کند.
در گزارش تصویری این صفحه شیدا قرچه‌داغی از تجربه‌های دیروز و امروزش میگوید. همچنین در فایل صوتی "اپرای پریا" ساخته خانم قرچه‌داغی که برای نخستین بار در وب سایت جدیدآنلاین منتشر می‌شود را می‌شنوید.

samedi 9 novembre 2013

در شهری پشت دریاها

برای مادرِ هستی و 2500 غریقِ راه آزادی


خالقِ هستی
فرزندت را در زهدانت پرورانده بودی
خواستی در سرزمینی آزاد رشد کند و ببالد
خواستی آرام آرام چون گَلی شکوفا شود
تا میوهِ زندگیت به بار بنشیند
خواستی در هوای تازه تنفس کند
در شهری پشت دریاها


ای ماهیانِ خشکسالی در عطشِ آزادی!
ای غرق شدگانِ دریای رهایی!
ای ساکنانِ انتهای اقیانوس!
در مدیترانه چه می کردی؟
راه گم کرده، به اقیانوس هند رسیدی.
اقیانوس آرام به تو آرامش نداد.
اقیانوس اطلس جایی برای تو نداشت.
 می گشتی چون یهودی سرگردان،
 چون دریانوردی، دورتادور جهان را پیمودی.
مگر چه می خواستی؟
جز خانه ای امن؟
جز خانه ای آفتابی برای رشد کودکانِ نوپایت؟
مادرِ هستی
تنها اقیانوس بود که به تو پناه داد
مادرِ هستی،
نگرانِ فرزندت هستی؟
گر چه خاک پناهگاه اصلی ماست
اما خاک را برای جمهوری سکوت رها می کنیم
 چون دریا پناهگاه و خانه ی دوم ماست
گاه به انتهای دریا فرو می رویم
تا خانه ای آفتابی برای فرزندِ خود بسازیم.
برای هستی مان.
و گاه جمهوری سکوت از تمامیتِ ما
فقط پیکر بیجان ما را تصاحب می کند
و روحِ آزادمان
همچنان شناور می ماند
در حسرتِ رسیدن
 به شهری
پشت دریاها!

dimanche 3 novembre 2013

گفتگو با اولین زن فضانورد ایرانی و دومین وزیر زن ایرانی پانته آ بهرامی روزنامه نگار در نیویورک

زنان تقریبا در همه کشورها همچنان در نقش های کلیدی و رهبری، درصد کمی را به خود اختصاص می دهند. موسسه آلمانی برای پژوهش های اقتصادی (DWI) در سال ۲۰۱۰ ، درصد زنان را در موقعیت های تصمیم گیرنده و رهبری در سوئد ۱۷ درصد و در آمریکا ۱۴ درصد اعلام کرد. این رقم برای روسیه ۱۱ درصد و برای چین ۸ درصد است، فرانسه با ۷ درصد و آلمان و هند با ۲ درصد در پایین این جدول قرار دارند.
در روزهای پایانی اکتبر امسال بنیاد زنان ایرانی ـ آمریکایی کنفرانسی را با موضوع زنان در نقش های رهبری و تصمیم گیرنده در نیویورک برگزار کرد. در این کنفرانس بیش از ۵۰۰ نفر شرکت کردند. این بنیاد در سال ۲۰۱۰ تشکیل شد و خود را غیر سیاسی می داند.
دست اندرکاران بنیاد "قدردانی از زنان که در همه رشته های اقتصادی، پزشکی، دانشگاهی و غیره مشغولند و سپس به وجود آوردن شبکه ای از زنان که بتوانند در زمینه های مختلف شغلی با هم ارتباط داشته باشند" را از اهداف این کنفرانس دانستند.
گفت وگوهای زیر در حاشیه این کنفرانس با انوشه انصاری و مهناز افخمی، دو تن از شرکت کنندگان در این برنامه، درباره نقش زنان در جامعه صورت گرفته است.

انوشه انصاری: زنان ایرانی در خارج از ایران می توانند الگوهایی برای زنان داخل باشند

از شرکت کنندگان این برنامه انوشه انصاری اولین زن ایرانی بود که به فضا رفت.
او به داشتن الگو چه در ایران و چه در خارج از ایران بعنوان یک عامل تعیین کننده اشاره کرد. از آنجا که شمار زنان تحصیل کرده بیش از مردان است، ولی درعرصه بازار کار کمتر این امکان را می یابند، او بر این باور است که زنان بیشتر روی به کارها مستقل می آورند و نیاز بیشتری دارند که الگوهای موفق را داشته باشند.
انوشه انصاری می گوید: "درهمه دنیا تعداد زنان مهندس روبه افول است ولی اتفاقا زنان مهندسی که در زمینه محیط زیست کار می کنند، تعداشان زیاد است. من علت را در این می بینم که زنان به محیط زیست، به آموزش، آموزش کودکان و کار جمعی بیشتر اهمیت می دهند، برای مردان پیشرفت های اقتصادی مهم است."
او نقش شرایط اجتماعی را دوگونه می بیند: یا وضع آنقدر خراب است که فرد بر علیه این شرایط شورش می کند و تصمیم می گیرد آن را عوض کند و چنین شرایطی الهام بخش تغییر است یا اینکه می تواند به شما کمک کند.
"فکر می کنم در مورد زنان ایران مورد اول صادق است. در مورد من موقعیتی که در ایران بروم به فضا در دست نبود و این مهم بود که به خارج از ایران بیایم. فکر می کنم حتی اگر در ایران بودم به طریق دیگری این کاررا انجام می دادم. بنابراین جامعه نقش در راه رسیدن به هدف و زمان رسیدن به آن دارد ولی مهم آن شخص است و آن اراده و تصمیم شخصی است که نقش اصلی را بازی می کند. بنابراین شرایط را شما می توانید درست کنید. اگر شرایط مناسب نیست می روید جایی که شرایط مناسب است."
با توجه به محدودیت های ایران، قوانین تبعیض آمیز در ایران آیا الگوهای زنان ایرانی در خارج از کشور اساسا می تواند برای داخل نقشی بازی کند؟
این پرسش را با انوشه انصاری در میان گذاشتم. او بر این باور است که زنان ایرانی در خارج می توانند الگوهایی برای زنان داخل باشند و ادامه می دهد:
"من ایمیل های زیادی از زنان ایرانی در داخل دریافت کرده ام که نوشته اند کاری که من کردم برایشان برانگیزنده و مشوق بوده که دنبال آرزوهایشان بروند، آرزویشان ربطی به رفتن به فضا ندارد، در هر رشته ای که خودشان هستند. فقط من نشان دادم کاری که سخت و غیر ممکن بود، قابل انجام است، آنان می گویند اگر انوشه این کار را انجام داده پس ما هم می توانیم آنرا انجام دهیم و حتی تماس می گیرند که نظر مرا بپرسند. حمایت و ایده می خواهند، البته پشتیبانی فقط مالی نیست بلکه حمایت فکری به همان اندازه برای زنان اهمیت دارد."

مهناز افخمی: برخی قوانین ایران در چهل سال پیش پیشرفته تر از امروز بوده است

مهناز افخمی در ژانویه ۱۹۷۶ به سمت وزیر امور زنان منصوب شد. او دومین وزیر زن ایران پس از فرخ لو پارسا وزیر آموزش و پرورش محسوب می شود. اما در آنزمان سمتی بنام وزیر زنان دومین پس ازفرانسو ژیرو در فرانسه در جهان محسوب می گشت. اکنون حدود ۱۰۰نفر وزیر در پست امور زنان در دنیا وجود دارد.
مهناز افخمی می گوید: "خانم فرخ لو پارسا برای من بعنوان الگو بود، یک روز در کابینه زمانی که در سازمان زنان کار می کردم با ایشان ملاقات کردم، در مورد کتاب های درسی صحبت کردیم که زنان در کتاب های درسی ما نقش مدیریت و رهبری ندارند و عمدتا در آشپزخانه دیده می شود، صحبت کردیم. ایشان گفتند یادتان باشد که من وزیر آموزش هستند و ما برای این کار نیاز به وزیر زنان داریم."
در کنفرانس در کنار سخنرانی های مختلف گروه های کاری مختلف نیز همزمان مرتبط با رهبری زنان در زمینه های اقتصادی، بهداشتی ، هنری، حقوق و سیاست تشکیل شد.
پایان کنفرانس نیز به نقش زنان در رسانه ها اختصاص داشت: پریسا خسروی از سی ان ان، داور اردلان از رادیو ان پی آر امریکا و فرناز فصیحی روزنامه نگار که بخش خاورمیانه در وال استریت ژورنال را پوشش می دهد.

کارگروه های کنفرانس

او تاکید می کند که به جز موفقیت های فردی، بحث اصلی، موضوع رهبری و به وجود آوردن جامعه ای با عدالت و انصاف است. "رهبری را با پیشرفت فردی در رشته های خاص نباید اشتباه کرد. پیشرفت فردی مهم است ولی در رهبری بحث این است که زنان چه می خواهد و چه اثری در شکل دادن به جامعه می خواهند، بگذارند."
از مهناز افخمی درمورد افراد تاثیر گذارنده بر زندگیش پرسیدم. او به مادربزرگش که در کرمان بطور مستقل زندگی می کرد و از همسرش جدا شده بود اشاره کرد که خیاط خانه ای در این شهر داشت و خودش را تامین می کرد.
مهناز افخمی در مورد ایران تاکید می کند ۶۰ درصد دانشجویان ایران دختر هستند. ولی آنچه به رابطه بین فرد، اجتماع و دولت بر می گردد، برای زنان ایران مشکل است، از جمله جداسازی فضاهای عمومی، مسافرت آزادانه، تا حدی تعیین رشته، حقوق فردی و تبعیضات قانونی که در مورد زنان وجود دارد. برخی قوانین ایران در چهل سال پیش پیشرفته تر از امروز بوده است و این در خاطره جمعی زن ایرانی مانده است و هر زمان که امکان داشته باشند موانع را می شکند و پیش می روند.
برگرفته از سایت بی بی سی فارسی