dimanche 22 octobre 2017

جنسیت و جنسیت‌زدگی از نگاه ایریگاری

جنسیت و جنسیت‌زدگی از نگاه ایریگاری 


مارینا دلوچیو، برگردان: ماری موسوی


لوس ایریگاری (متولد ۱۹۳۲)، فیلسوف، جامعه‌شناس و زبان‌شناس است. او آثار متعددی در زمینه‌های مختلف از قبیل فلسفه، نقد ادبی، نقد فلم و نقد هنر دارد. همچنین او یکی از چهره‌های برجسته فمینیسم است. هرچند خودش باوری به برچسپ فمینیست و در کل تقابل دوتایی بین انسان‌ها یا اجسام ندارد، او هدف خود را از حمایت از زنان در نهایت رهایی نوع بشر عنوان می‌کند.

ایریگاری در کتابش با نام آیینه زن دیگر فلسفه‌ی لاکانی را که اساس فلسفه‌ی غرب است به نقد می‌گیرد که همین باعث اخراجش از تدریس در سوربن و مشکلات بی‌شمار دیگری برای او می‌شود.

از نظر ایریگاری، فلسفه از زمان افلاطون و پیش‌تر از آن بر مبنای نظریه تنها سوژه‌ی کنش‌گر بنا شده است. مرد به عنوان تک‌سوژه کنش‌گر به جهان و رابطه‌ها معنا می‌دهد. زن در جهان مردانه با واژگان مردانه معنا پیدا می‌کند. او این فلسفه را ساختارشکنی می‌کند و تقابل دوتایی که در آن همواره یک قطب بر دیگری برتری دارد را زیر سوال می‌برد و به دنبال راهکاری است که به واسطه‌ی آن باورپذیری و احترام به تفاوت‌های جنسی را ترویج دهد. متن زیر برگردانی است از تحلیل یکی از مقاله‌های معروف و تاثیرگذار ایریگاری با نام «آن اندام جنسی که یک اندام جنسی نیست.»

«آن اندام جنسی که یک اندام جنسی نیست» (۱۹۷۷)، مقاله‌یی است با قلم لوس ایریگاری که همه‌ی زنان باید آن را بخوانند. عنوان مقاله دو معنا دارد. معنای اول به اندام جنسی زنان به مثابه‌ یک «فقدان» اشاره دارد، چیزی که او باور ندارد اما از آن استفاده می‌کند تا تحلیل فروید از اندام جنسی زنان را به عنوان اندامی فاقد تنها عضو لذت‌بخش رد کند. معنای دوم برمی‌گردد به تحلیل خود ایریگاری که زنان تنها یک اندام جنسی ندارند. نه تنها اندام جنسی آن‌ها از دو لب که از طریق تماس با یک‌دیگر تولید لذت می‌کنند، تشکیل شده است؛ بل اندام جنسی چندگانه در سراسر بدن‌شان وجود دارد.

الگوی راونکاوی کلاسیک فروید بر اساس آناتومی مردانه شکل گرفته است. او بر این باور بود که مادونی زنان به این دلیل است که آن‌ها فاقد قضیب هستند. در مرحله پیشا ادیپی و ادیپی دختر و پسر هر دو، مادر را رها می‌کنند و به سمت پدر متمایل می‌شوند؛ زیرا متوجه می‌شوند که مادر نه تنها فاقد اندام مردانه است؛ بل فاقد قدرتی است که همراه آن وجود دارد.

طبق نقد ایریگاری از این تحلیل خام، «اندام جنسی‌یی که یک اندام جنسی مردانه نیست، اندام جنسی محسوب نمی‌شود. این اندام منفی، مخالف، برعکس و نقطه‌ی مقابل تنها اندام جنسی قابل رویت یعنی قضیب است» (نقل از لوربر).

دلیل این که در کارهای مطرح فروید، زنان دچار «عقده قضیب» هستند همین مساله است. زنان به عنوان «دیگری» پایین‌تر و از نظر قدرت و جایگاه در مرتبه دوم در جامعه باقی می‌مانند؛ چون آن‌ها خود را فاقد چیزی می‌دانند که مردها به طور طبیعی با آن متولد می‌شوند.

مشکل اساسی این است که این نوع تفکر حتا تا امروز رایج است. دیدگاه فروید نسبت به مادونی زنان در کارهایش مشهود است و نظریه‌ی جبرگرایی بیولوژیکی نیز یک مکانیزم متداول است که از آن استفاده می‌شود تا تلاش زنان برای ترفیع جایگاه اختصاص داده‌شده به آن‌ها را از مسیر خارج کند.

مقاله‌ی لوس ایریگاری از آن جهت مهم است که ادعای دارد دیدگاه تیوری فروید در مورد جنسیت و جایگاه اجتماعی زنان و هر چیزی که ما در مورد تمایلات جنسی زنان و مردان می‌دانیم همواره از طریق پارامترهای مردسالارانه سنجیده شده است.

به عبارت دیگر از ادبیات گرفته تا پزشکی، حقوق، روان‌شناسی و سیاست، مردان به طور مداوم سعی در تعریف زنان، جنسیت و جایگاه اجتماعی‌شان داشته‌اند؛ زیرا مردان در تمام این رشته‌ها تحقیقی و اکتشافی تفوق داشته‌اند.

هر چیزی را که زنان در مورد خودشان می‌دانند از طریق مردان به دست آورده‌اند حتا خروسه به عنوان قضیبی کوچک توصیف می‌شود؛ زیرا مردان به آن واژه‌یی مانند آلت تناسلی خودشان اطلاق کرده‌اند. از لحظه‌یی که یک دختر متولد می‌گردد به او گفته می‌شود فاقد قضیب است که چیز مهمی است و در این کمبود طبیعی و ذاتی آنها ناکافی و ناقص انگاشته شده‌اند؛ زیرا در جایی که الگوی متعارف مردانگی است زنان نامتعارف هستند.

ایریگاری از دیدگاه مردان درباره‌ی زنان فاصله می‌گیرد و چندگانگی لذت‌گرایی زنانه را به نمایش می‌گذارد، «زنان در همه جای بدن‌شان اندام جنسی دارند. نقاط لذت‌گرایی زنان متفاوت‌تر، پیچیده‌تر و دقیق‌تر از چیزی است که با تفکر قضیب‌محور تصور می‌شود».

او مقاله‌اش را با دعوت زنان به بازخوانی مفهوم زنانگی و بدن، و ابراز هویت خود به مثابه سوژه‌یی مستقل بدون در نظر گرفتن دیدگاه مردان پایان می‌دهد.

به باور ایریگاری قبل از آن زنان نیاز به واکاوی چیزی دارند که به عنوان حقیقت پذیرفته‌اند. آن‌ها باید دستگاه‌های چندگانه‌ی ستم را که برای تعریف و محدود کردن نه تنها بدن و تمایلات جنسی‌شان؛ بل نقش اجتماعی و سیاسی‌شان وجود دارد مورد بررسی قرار دهند. تا زمانی که این اتفاق نیفتد، «نه اندام جنسی زنان، نه تخیل و نه زبان‌شان امکان وجود ندارد.»

منبع: مدنیت آنلاین

برگرفته از سایت اخبار روز

آمریکایی راوی اعتراضات زنان ایرانی

به مناسبت درگذشت کیت میلت فمینیست

    ساناز محسن پور


بیدارزنی: کیلت میلت نویسنده، مجسمه‌ساز و فیلم‌ساز فمینیست آمریکایی متولد ۱۴ سپتامبر ۱۹۳۴ در ایالت سنت پال امریکا ۶ سپتامبر ۲۰۱۷ درگذشت. کتاب سیاست جنسی[۱] (۱۹۷۰) وی از کتاب‌های مهم فمینیستی است.

میلت در این کتاب مفهوم سیاست را وسعت داد تا به ساختاردهی قدرت در کل بپردازد و نشان دهد قدرت مردسالاری جامعه‌ای جنس‌گرا می‌آفریند. او استدلال کرد سیاست جنسی مبتنی بر زن‌ستیزی هم به طور نهادی و هم به طور خصوص منجر به سرکوب زنان می‌شود. او تحلیلی همه‌جانبه و تاثیرگذار از شیوه‌های عمل مردسالاری-زیست شناسی، خشونت جنسی، طبقه و آموزش ارائه داد و تفکر معاصر درباره نقش‌های زنان را دگرگون کرد.

میلت نخستین کسی بود که در کتاب سیاست جنسی به مستعمره‌سازی زنان در مردسالاری معاصر اشاره کرد. او می‌گوید این مستعمره‌سازی از طریق درونی شدن ارزش‌های مردانه در زنان عمل می‌کند. او پدرسالاری را نوعی شیوه اعمال قدرت و سلطه جهان شمول می‌داند. شیوه اعمال قدرتی که مستقل از سرمایه‌داری یا هر نوع شیوه تولید عمل می‌کند. او معتقد است نظام پدرسالاری به عنوان یک نظام قدرت به خوبی در اذهان جا گرفته و لزومی ندارد دعاوی‌اش را به شکل مشهود بیان کند زیرا که این دعاوی طبیعی جلوه می‌کنند. وی معتقد است نه عامل بیولوژیک، که بار فرهنگی که به آن داده می‌شود منشا پدرسالاری است. او با مدد از تفکیک جنس و جنسیت، نقش عامل بیولوژیک را بسیار محدود می‌بیند و بر این اعتقاد است که تفاوت‌های زیستی تحت تاثیر فرهنگ شکل خاصی یافته و به فرودستی زنان منجر شده است.

میلت در تعریف طبقه در جامعه پدرسالار می‌گوید طبقه سلسله مراتبی اقتصادی و اجتماعی است که یک زن را در مقابل زن دیگر قرار می‌دهد و آنکه از این تقابل سود می‌برد مرد است. وی معتقد است تفاوت‌های زنان با مردان مکانیسم اصلی سرکوب زنان است. این تفاوت محصول مردسالاری است و مذکر و مونث واقعا دارای دو فرهنگ متفاوتند.

او در کتاب «سیاست جنسی» در توضیح عامل جامعه‌شناختی سیاست جنسی از نهاد خانواده نام می‌برد و آن را اصلی‌ترین نهاد نظام پدرسالاری و واحدی مردسالار درون کل ساختار مردسالاری می‌داند. او کارکرد اصلی خانواده در جامعه پدرسالارانه را بارآوردن فرزندانی می‌داند که همسو با ایدئولوژی پدرسالارانه رشد یافته‌اند.

میلت علت عدم آزادی جنسی و تسلط زنان بر جسم را ناشی از بکارت‌پرستی، ضوابط تبعیض‌آمیز جنسی، مقررات ضد سقط جنین می‌داند. او معتقد است نظام‌های حقوقی و قانونی پدرسالارانه با محروم ساختن زنان از مالکیت بر جسم خودشان، آنان را به سقط جنین‌های غیرقانونی وامی‌دارند.



میلت در توضیح مبانی پدرسالاری از زور نام می‌برد تا جنبه اجبار و فشار در جامعه پدرسالار را توضیح دهد. از نظر او اکثر جوامع پدرسالارانه زور را از طریق نظام‌های حقوقی خود نهادینه کرده‌اند. بطور مثال در قوانین اکثر این جوامع، زنان هستند که مورد کیفر سخت‌تری قرار می‌گیرند. علاوه بر این، آموزش‌های فرهنگی این باور را به وجود می‌آورد که به کار بردن زور تنها به مردان اختصاص دارد و آنها به لحاظ جسمی و روانی آمادگی ارتکاب خشونت جسمانی را دارند. در مقابل زنان نمی‌توانند از خود دفاع کنند و از لحاظ جسمی و روانی در سطح آسیب‌پذیری قرار دارند. این کلیشه‌های جنسیتی باعث می‌شود خشونت مردان بر زنان دلایل کاملا منطقی بیابد و طبیعی دیده شود. آنچه او در بحث خشونت علیه زنان برجسته می‌کند تجاوز جنسی است: « از لحاظ سنتی، هتک ناموس همچون بزهی به شمار آمده است که مردی بر ضد مرد دیگر مرتکب می‌شود و به دیگر سخن این بزه عبارتست از سوء استفاده از زنِ دیگری».

میلت را به دلیل فعالیت‌هایش نیز می‌شناسند؛ او در سال ۱۹۶۶ به عضویت سازمان ملی زنان در امریکا درآمد و از همین سال‌ها با جنبش زنان همراه شد. همچنین حضور او در کارزار آزادی آنجلا دیویس فعال کمونیست حقوق مدنی که از مهم‌ترین کارهای میلت است. اما این فمینیست آمریکایی از آن رو برای فمینیست‌های ایرانی و تاریخ جنبش زنان در ایران دارای اهمیت است که با حضور درایران و تهیه گزارش، فیلم و عکس به همراه دیگر همراهانش، صدای زنان ایران بعد از انقلاب را به گوش جهانیان رساند. میلت قبل از انقلاب در کمیته آزادی هنری و فکری شماری از تروتسکیت‌های ایرانی علیه حکومت شاه فعالیت می‌کرد؛ گروهی حقوق بشری که فعالیت‌هایشان در راستای آزادی زندانیان سیاسی و پایان دادن به شکنجه و افشاگری بر علیه حکومت بود. کیت میلت تلاش می‌کرد که توجه‌ها را به زندانیان زن سیاسی جلب کند. او برای آزادی ویدا حاجبی تبریزی نقش تعیین کننده‌ای داشت. ویدا حاجبی از نخستین زنان فعال سیاسی زندانی در دوران محمدرضا شاه پهلوی بود، از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ در زندان بود، در دوران مبارزه با مبارزان چریک ونزوئلا، کوبا و الجزایر ارتباطات نزدیکی داشت. حاجبی بعد از انقلاب به پاریس مهاجرت کرد و ۲۳ اسفندماه ۱۳۹۵ در پاریس درگذشت.

کیت میلت به دعوت زنان ایرانی برای سخنرانی هشت مارس، در اولین تظاهرات هشت مارس و اعتراضات علیه محدودیت‌هایی که بر زنان اعمال می‌شد به همراه سوفی کر و کلودین مولار به ایران آمد، در دانشگاه تهران با در بسته روبرو شد؛ اما در چند گردهمایی زنان شرکت کرد؛ از جمله گردهمایی در مقابل کاخ دادگستری در روز ۱۹ اسفند ماه، گردهمایی در ورزشگاه نصیری و تحصن زنان کارمند وزارت امور خارجه. این گردهمایی‌ها و اعتراضات در واکنش به توصیه و فرمان آیت‌الله خمینی مبنی بر حجاب اجباری در ادارات و مراکزدولتی و همچنین لغو قانون حمایت از خانواده بود.

میلت در ۲۱ اسفند ماه کنفرانس مطبوعاتی در هتل انترکنتینانتال همراه با سه زن ایرانی از کمیته موقت تدارکات روز جهانی زن تشکیل دادند و علیه روح حاکم بر رسانه‌ها و کم توجهی آنان به اعتراضات زنان ایرانی افشاگری کردند.

بعد از انقلاب به دعوت زنان ایرانی برای سخنرانی هشت مارس در اولین تظاهرات هشت مارس و اعتراضات علیه محدودیت هایی که بر زنان اعمال می شد به همراه سوفی کر و کلودین مولار به ایران آمد، در دانشگاه تهران با در بسته روبرو شد اما در چند گردهمایی زنان شرکت می کند از جمله گردهمایی در مقابل کاخ دادگستری روز ۱۹ اسفند ماه و گردهمایی در ورزشگاه نصیری و تحصن زنان کارمند وزارت امور خارجه حضور داشت . این گردهمایی ها و اعتراضات در واکنش به توصیه و فرمان آیت الله خمینی مبنی بر حجاب اجباری در ادارات و مراکزدولتی و همچنین لغو قانون حمایت از خانواده بود.

میلت در ۲۱ اسفند ماه کنفرانس مطبوعاتی در هتل انترکنتینانتال همراه با سه زن ایرانی از کمیته موقت تدارکات روز جهانی زن تشکیل دادند و علیه روح حاکم بر رسانه‌ها و کم توجهی آنان به اعتراضات زنان ایرانی افشاگری کردند.

میلت و همراهانش در بازتاب جهانی اعتراضات زنان بعد از انقلاب نقش مهمی داشتند نتیجه‌ی این تلاش‌ها شکل‌گیری کمیته‌ی بین‌المللی حق زنان بود که در پی آن در ۱۹ مارس هجده نفر از این کمیته به ریاست سیمون دوبووار وارد ایران شدند.

وی کتابی دراین رابطه به عنوان به ایران رفتن در سال ۱۹۸۹ منتشر کرد. گزارشی که کیت میلت در این کتاب از راهپیمایی بیست هزار نفری زنان می‌دهد گزارشی با جزییات و بسیار دقیق است. این کتاب به دو زبان فرانسه و انگلیسی به چاپ رسیده است اما متاسفانه و علی‌رغم میلش هنوز به فارسی ترجمه نشده است.

میلت پانزده روز در ایران اقامت داشت و۲۶ اسفند ماه بازداشت شد بعد ازیک ساعت و نیم بازجویی به دستور دولت موقت از ایران اخراج شد و در ۲۹ اسفندماه و بعد از چند روز بازداشت در فرودگاه مهرآباد، ایران را به مقصد پاریس ترک کرد.

او فیلمی در رابطه با اعتراضات زنان در ۸ مارس مصادف با انقلاب ۵۷ ساخت که در لینک زیر مشاهده می کنید:

https://www.youtube.com/watch?v=8Fp-5LnsaAA



منابع:

متین، مهناز و مهاجر، ناصر (۱۳۸۹). خیزش زنان ایران در اسفند ۵۷، جلد دوم همبستگی جهانی. آلمان، کلن: نشر نقطه

میلت، کیت.(بی تا). مبانی ایدوئولوژیک، بیولوژیک، جامعه شناسی، روانشناسی، اقتصادی و آموزشی و پرورشی تئوری سیاست جنسی. سازمان زنان ایران

هام،مگی و سارا گمبل (۱۳۸۲). فرهنگ نظریه های فمینیستی. ترجمه: نوشین احمدی خراسانی، فیروزه مهاجر و فرخ قره‌داغی. تهران: توسعه

 

[۱] Sexual Plitics

برگرفته از سایت عصرنو

روزنامه‌نگاری که در افشای «اوراق پاناما» دست داشت، ترور شد

دافنه کاروانا گالیزیا
یک روزنامه‌نگار زن در مالت که در افشاگری ارتباط مقامات سیاسی کشورش با پرونده «اوراق پاناما» و شرکت‌های جعلی پول‌شویی و فرار از مالیات نقش داشت، روز دوشنبه ۱۶ اکتبر / ۲۴ مهر به‌وسیله انفجار بمب ترور شد.



دافنه کاروانا گالیزیا، روزنامه‌نگار تحقیقی ۵۳ساله و وبلاگ‌نویس مشهور مالتی پس از انفجار یک بمب که به خودرو او متصل شده بود، به قتل رسید.
نیم ساعت قبل از اینکه کشته شود، گالیزیا در وبلاگش نوشت: «این روزها هرجا که نگاه کنی کلاه‌برداری هست. اوضاع ناامیدکننده است.»
وبلاگ گالیزیا، «رانینگ کامنتری» از رسانه‌های محبوب در جمهوری مالت است. او در این وبلاگ و در روزنامه‌های مالت به‌طور مداوم در مورد فساد مالی نهادها و مقامات کشورش از جمله نخست‌وزیر این کشور، جوزف موسکات، گزارش‌های تحقیقی منتشر می‌کرد.
رسوایی «اوراق پاناما» اوایل سال ۲۰۱۵ آغاز شد. دافنه گالیزیا یک سال پیش از این، چند شرکت فرار از مالیات را که در پاناما ثبت شده بودند به‌ مقامات سیاسی مالتی از جمله یک وزیر حزب کارگر ارتباط داده بود. پس از افشای اسناد، گالیزیا با پروژه «اوراق پاناما» همکاری مستمر کرد تا اسنادی در مورد رابطه اقوام نخست‌وزیر جمهوری مالت و شرکت‌های پول‌شویی و فرار از مالیات در پاناما منتشر شود.
پسر دافنه کاروانا گالیزیا، ماتیو، که او هم روزنامه‌نگار تحقیقی است و با «شبکه روزنامه‌نگاران تحقیقی بین‌المللی» کار می‌کند، در نزدیکی محل انفجار بود اما وقتی به محل رسید با بدن تکه‌تکه شده مادرش مواجه شد.
در پست فیس‌بوکی او قتل مادرش را به «حکومتی مافیایی» نسبت داد و نوشت: «مادر من ترور شد زیرا او بین حاکمیت قانون و کسانی که به دنبال نقض آن بودند، ایستاد. زمانی که نهادهای دولتی ناتوان می‌شوند، آخرین فردی که ایستاده است اغلب یک روزنامه‌نگار است.»
روزنامه «پولتیکو» گالیزیا را «ویکی‌لیکس تک‌نفره» خوانده و نام این روزنامه‌نگار را به‌عنوان یکی از ۲۸ فردی که در حال متحول کردن اروپاست ذکر کرده بود.
گالیزیا دو هفته پیش به پلیس محلی اطلاع داده بود که تهدید به مرگ شده و جانش درخطر است.

فساد دولتی جمهوری مالت در «اوراق پاناما»

دافنه کاروانا گالیزیا در آخرین پست وبلاگش – درست نیم ساعت پیش از اینکه به قتل برسد – مقاله کوتاهی در مورد کیت شامبری، رئیس کارکنان نخست وزیری جمهوری مالت نوشت. او شامبری را متهم کرد که در ایجاد شرکت‌های جعلی برای پولشویی در پاناما نقش داشته و اکنون که پاناما لو رفته است به دنبال کشور دیگری برای ایجاد شرکت‌های جعلی است.
«اوراق پاناما» اسنادی بودند که با همکاری ابتدایی یک روزنامه‌نگار تحقیقی (که نامش فاش نشد)، رسانه‌های متعدد و «شبکه روزنامه‌نگاران تحقیقی بین‌المللی» (ICIJ) منتشر شدند. جرالد رایل، رئیس «شبکه روزنامه‌نگاران تحقیقی بین‌المللی» که در سال جاری جایزه پولیتزر را برای انتشار «اوراق پاناما» به دست آورد، در بیانیه‌ای گفت که «عمیقا نگران آزادی رسانه‌ها در جمهوری مالت» است.
حجم انبوه از اسناد منتشرشده در «اوراق پاناما» نشان می‌دادند که عده زیادی از ثروتمندان و سیاستمداران با واسطه شرکتی به نام «موساک فونسکا» در پاناما شرکت‌هایی جعلی ایجاد کرده‌اند. این شرکت‌های شبحی یا جعلی بیشتر در حوزه فرار از پرداخت مالیات، معاملات غیرقانونی و پول‌شویی کارکرد دارند.
همسر جوزف موسکات، نخست‌وزیر جمهوری مالت، یک وزیر او، دو تن از اعضای دولت، و ثروتمندان مالتی که به احزاب مختلف مالت کمک مالی می‌کردند از جمله کسانی بودند که تحقیقات گالیزیا نشان داد در در پاناما شرکت جعلی دارند. تحقیقات این روزنامه‌نگار نشان داد که شرکتی به نام همسر موسکات در پاناما، وجوه کلانی را از بانک‌های مستقر در جمهوری آذربایجان دریافت کرده است.
نخست‌وزیر مالت، گزارش تحقیقی دافنه کاروانا گالیزیا را اتهام بی‌اساس خواند اما ناچار شد که در ژوئن سال ۲۰۱۶، انتخابات پارلمانی زودهنگام برگزار کند که پس از آن دو کرسی در مجلس از دست داد. «حزب کارگر» جوزف موسکات در این انتخابات به هر حال پیروز شد، اما گالیزیا گریبان سیاست‌مداران مالتی را ول نکرد. او کماکان در مورد فساد و کلاه‌برداری سیاست‌مداران «حزب کارگر» و جناح راست مقابلش در حزب راست میانه «ملی‌گرا» مطلب منتشر می‌کرد.
گالیزیا در طول زندگی حرفه‌ای‌اش بارها به دادگاه رفت تا برای گزارش‌های تحقیقی‌اش جواب پس بدهد. در سال ۲۰۱۷، آدریان دلیا، رهبر «حزب ملی‌گرا» علیه گالیزیا اقدام قانونی کرد – دادگاهی که اکنون به دلیل قتل گالیزیا هرگز برگزار نخواهد نشد و دلیا هم پس از قتل این ژورنالیست، شکایتش را پس گرفت.

واکنش‌ها به قتل گالیزیا

دیوید کالاوی، رئیس انجمن جهانی ویراستاران گالیزیا را یکی از شجاع‌ترین درخشان‌ترین روزنامه‌نگاران خواند که رسالت خود را در یافتن واقعیت تعریف می‌کرد.
در توییترآنتونیو تایانی، رییس پارلمان اروپا، نوشت گالیزیا نمونه زندگی «تراژیک» روزنامه‌نگاری است که «زندگی خود را برای یافتن واقعیت فدا کرد.»
سازمان «گزارشگران بدون مرز» ضمن محکوم کردن قتل گالیزیا نوشت که او زیر فشار دولت مالت زندگی می‌کرد و دولت حساب‌های بانکی او پس از افشاگری‌هایش درباره فساد نخست وزیری، مسدود کرده بود.
هم نخست‌وزیر و هم رهبر اپوزسیون، آدریان دلیا که گزارش‌های گالیزیا شامل آنها می‌شود، ترور او را محکوم کرده‌اند؛ جوزف موسکات آن را «حمله‌ای به آزادی بیان» و دلیا آن را «قتل سیاسی» خوانده است. موسکات در جریان یک کنفرانس خبری ترور را محکوم کرد و گفت: «همه می‌دانند که خانم گالیزیا یکی از منتقدان سرسخت من بود.»
ماتیو، پسر این روزنامه‌نگار نخست‌وزیر مالت و پلیس محلی را خطاب قرار داد و گفت: «شما مسئول هستید. شما مشارکت داشتید.»
او در ادامه نوشت: «تراژدی وقتی است که کسی را اتوبوس زیر می‌گیرد. هنگامی که خون و آتش در اطراف شماست، این دیگر جنگ است. ما مردمی هستیم در جنگ، علیه دولت و جرایم سازمان‌یافته که این روزها از هم غیر قابل تشخیص هستند.»
حدود سه هزار نفر از مردم مالت، دوشنبه شب و پس از قتل گالیزا به خیابان‌های سلیما آمدند و به احترام او شمع روشن کردند.
برگرفته از رادیو زمانه

هیچ چیزی نمیتواند بدتر از این شب وجود داشته باشد



برگردان از سوئدی: آزاد کریمی


ماگدا گاد، یک خبرنگار جنگی سوئدی است. او مشاهدات خود را از جنگ در رقه و مبارزات کردها علیه داعش در صفحه فیسبوک  خود و روزنامه های مشهور سوئدی همچون اکسپرسن، روزنامه عصر سوئد، روزنامه صبح سوئد و… مینویسد. نوشته زیر بخشی   از مشاهدات او از وضعیت کردهای ایزدی است که در تاریخ ۲۰۱۷/۰۹/۰۷ در صفحه فیسبوک خود به اشتراک گذاشته است.


بریتان سرباز،  در گوشه ای از یک پایگاه نظامی در غرب رقه با یونیفورم نظامی سبز رنگ و جورابهای صورتی رنگ میکی موسی نشسته است.

 درست پشت سرش، کلاشینکفی بر روی یک پشتی قرار دارد. در زیر آستین دست راستش، برای لحظه ای یک "تاتو"  به شکل نامبهمی جلب توجه میکند. فقط دو حرف آن قابل دیدن است؛ شاید "ل" و "آ".

با گردنی کشیده و چانه ای بلند.

حتی نمیتوانم گمان کنم که او قتل عامی را با چشمان خود دیده است.

یک دسته موی قهوه ای، افسار گسیخته از زیر پارچه شطرنجی سیاه و سفیدی که به سرش بسته است بیرون زده است.

با لبخندی که تقریبا او همیشه بر لبانش دارد، یک دندان طلایی برق میزند.

روحش نیز برق میزند، هنگامی که زیر چشمی انسان را دید میزند و سپس چروکهای ناشی از زندگی، در گوشه چشمهایش ظاهر میشوند.

این اولین باری است که من نشان YJS را بر روی آرم نظامی او میبینم، مخففی برای نیروهای دفاع زنان ایزدی و من اینچنین متوجه میشوم که او اهل سنجار (شنگال) است، شهری در شمال غربی عراق که داعش مردمش را قتل عام کرد و زنانش را به بردگی جنسی گرفت.

از او میپرسم که آیا او زمان قتل عام آنجا بوده است؟

و او داستانش را این چنین تعریف میکند:

"هیچ چیزی نمیتواند بدتر از این شب وجود داشته باشد". او این را با صدایی رسا میگوید، تن صدایی که هرگز دچار تزلزل نمیشود.

این صدای واقعی یک جنگجو است. جنگجویی با جورابهای صورتی.

جنگجویی که تنها بیست و دو سال سن دارد و یک ایزدی است. اقلیتی که داعش آنان را ستایشگر شیطان میداند. برای آنکه آنان دین خودشان را دارند. دینی که بریتان به آن افتخار میکند.

محل زندگی ایزدیها جایگاهی استراتژیک بین مناطقی است که توسط عربها و کردها اداره میشود. در منطقه ای مرزی بین عراق و سوریه.

منطقه ای که همه میخواهند بر آن تسلط داشته باشند.

آنها در گذشته نیروی نظامی چندانی برای دفاع از خود نداشته اند و بارها و بارها در معرض ظلم، قتل عام و کوچ اجباری قرار گرفته اند.

به نظر داعش آنها تنها به درد سه چیز میخورند: زنانشان برای بردگی جنسی، بچه هایشان به عنوان کودکان سرباز و و بقیه برای گورستان.



در شنگال تنها خاکستری از چیزهایی که زمانی مدرسه جاده، خانه، بیمارستان، مساجد و یک کلیسا بوده است، باقی مانده است. در دشت، استخوانهای جمجمه و ران از شن بیرون زده است. وقتی که باد میوزد اسکلت تازه دیگری پدیدار میشود. در کنار جمجمه هایی با اندازه های مختلف، لباس پوسیده کودکی به چشم میخورد. به دلایلی من به یاد یک سویچ ماشین که در جیب ژاکتی باقی مانده بود، می افتم. سویچ زنگ زده ای که دیگر هیچ کس  از آن استفاده نخواهد کرد.

در کمپ پناهندگان، شاهدان عینی ایزدی برایم تعریف کردند که چگونه داعش، مردان را به گلوله بسته، کودکان را به  سربازخانه ها برده و زنان را حبس و مورد تجاوز قرار داده اند. یک دختر جوان را برای دوسال تمام در یک زیر زمین حبس کرده بودند. او میگوید که وحشتناکترین چیز جهان زمانی بود که داعش آمد و بچه ها را برای عرضه در بازار بردگان جنسی با خود بردند.

شبی که قتل عام  انجام شده بود، شب سوم آگوست ۲۰۱۴ بود. شبی که بریتان از آن به عنوان بدترین شبی که میتواند برای یک انسان روی دهد، یاد میکند.

داعش ایزدیهایی را که بی دفاع مانده بودند مورد هجوم قرار میدهد:

-پیشمرگه ها داخل شهر بودند، آنها قول داده بودند که از ما در مقابل داعش دفاع کنند و قرار بود پیشمرگه های بیشتری نیز بیایند، اما وقتی که داعش آمد، پیشمرگه ها ما را تنها گذاشتند.

منظور او از پیشمرگه، نیروی نظامی رسمی منطقه اقلیم کردستان یا همان KRG در شمال عراق است.

حکومت اقلیم در یک بیانیه رسمی اعلام کرده است که علت عقب نشینی پیشمرگه از شنگال، تصاحب سلاحهای پیشرفته  ارتش عراق توسط داعش هنگام اشغال موصل و شهرهای دیگر عراق بوده است. ارتش عراقی که مجهز به سلاحهای پیشرفته و سنگین از سوی آمریکا شده بود. آمریکا بعد از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ ارتش سابق صدام حسین را منحل و تصمیم به ایجاد ارتش جدیدی در عراق گرفت. با تمام سرمایه گذاریهای آمریکا بر روی ارتش عراق، حتی بعد از یک دهه آنها فاقد سازماندهی لازم برای متوقف کردن داعش بودند.

بریتان یکی از کسانی است که هزینه آن را پرداخته است.

-داعش بعد از نیمه شب به ما حمله کرد. نزدیک ساعت دو شب. ما زنها اسلحه نداشیم اما مردها اسلحه داشتند و تا زمانی که مهماتشان تمام شد یعنی تا ساعت هشت صبح مقاومت کردند. در زمان درگیری عده ای فرصت فرار پیدا کردند، کسانی که ماشین داشتند راهی شدند و خیلیها ماشین نداشتند و مجبور بودند پیاده فرار کنند اما داعش آنها را متوقف کرد.

چه اتفاقی برای کسانی که متوقف شدند افتاد؟

-داعش به جز زنان جوان و پسرها تمان زنان مسن را به گلوله بست، مردان را کشتند، حتی کودکان را کشتند. آنها زنان جوان را به عنوان برده جنسی به رقه و موصل بردند و بخشی از آنها را در شنگال نگه داشتند. 


-تو چگونه زنده ماندی؟

-خانواده ما سه ماشین داشتند. برادرم که پنج بچه داشت یکی از ماشینها را برداشت و آنها را به کوهستان برد. سپس بازگشت و ما را با خود برد. اما در کوهستان غذایی وجود نداشت، هیچ آبی برای نوشیدن نبود. هوا نیز بسیار گرم بود. کودکان و پیرها از گرسنگی و تشنگی مردند. من میخواستم که برگردم و این را بیاورم.

بریتان  با یک مچ بند نازک سفید و قرمز که به مچ دست تاتو شده اش بسته است، ور میرود.

- برادرم در بازگشت به خانه من را همراهی کرد. وقتی که بازگشتیم همسایه هایمان را کشته بودند. وقتی که خواستیم برگردیم، ماشینمان خراب شد. برادرم از چند نفر کمک خواست. او به آنها گفت: "تو را خدا به ما کمک کنید، برای اینکه خواهرم همراه من است. اگر داعش من را بکشد برایم مهم نیست. اما آنها نباید خواهرم را دستگیر کنند". آنها به ما کمک کردند و ما آنها را با خود به کوهستان آوردیم. در را بازگشت همه جا پر از جسد بود. بعد از آن من نتوانستم برای پنج روز چیزی بخورم.

من به بریتان نگاه میکنم و از خود میپرسم چگونه او هنوز میتواند چنین صدای باثباتی داشته باشد و آنجاست که چشمان پر از اشکش، نظرم را جلب میکند. 

-ما چهارده روز در کوهستان ماندیم. بعد از آن عده ای گفتند که پ.ک.ک  به کمک ما خواهند آمد. وقتی که آنها آمدند در طی یک روز جنگ، کریدوری را از شنگال به روژآوا باز کردند و مردم را با ماشین به آنجا منتقل کردند، از کوه به سوی امنیت.


پ.ک.ک، حزب کارگران کردستان، حزب مارکسیستی است که بسیاری از کشورها آن را به عنوان تروریست میشناسند. کردها معمولا از نامبردن از آنها اجتناب میکنند، این یک مسئله سیاسی حساس است اما بریتان از آنها به عنوان نجات دهندگان خود یاد میکند.



روژاوا، منطقه کردنشین شمال شرقی سوریه است. بریتان برای اولین بار در روژاوا زنان مسلح را دیده بود.

-این برای من یک شک بود. وقتی که من در خانه خودمان میخواستم به اسلحه دست بزنم، پدر و مادرم من را منع میکردند و میگفتند: "نه، این خطرناک است". اما وقتی که من زنان مسلح را دیدم با خودم گفتم که من باید یک سرباز شوم اما والدینم گفتند: نه.

بعد از مدتی خانواده ما از سوریه به اقلیم کردستان در شمال عراق مهاجرت کرد و ما در شهر اربیل ساکن شدیم.

-در اربیل تبلیغات بسیاری برضد YPG وYPJ ، همان کردهایی که اینجا در سوریه میجنگند، وجود داشت. وقتی من به خانواده ام گفتم که میخواهم به آنها بپیوندم و سرباز شوم، آنها بازهم مخالفت کردند. اما من به آنها گفتم که من دلم برای شنگال تنگ شده است و وقتی که به زنان و کودکان ایزدی دربند فکر میکنم، حالم بسیار بد میشود. من میروم سرباز میشوم، چه موافق و چه مخالف باشید. 


نزدیک به ۱۰۰۰۰ ایزدی توسط داعش کشته و یا ربوده شده اند. تنها در هفته اول در شنگال ۵۰۰ ایزدی که ۴۰ نفرشان کودک بوده اند کشته شده اند. حدود چهل هزار در کوهها باقی مانده و ۱۳۰۰۰۰ نفر به شهرهای کردستان مانند دهوک و اربیل، فرار کرده اند. وجود تعداد زیاد آوارگان کمک رسانی را در این شهرها مشکل کرده است. این تعداد با وجود حمله به موصل همچنان در حال افزایش است.

بریتان، اکنون در رقه برضد داعش میجنگد. به عنوان یک سرباز در نیروهای دفاع زنان ایزدی YJS, که پ.ک.ک آنها را آموزش داده است.

او از سال ۲۰۱۶ به بعد یک سرباز است.

-من بینهایت خوشحالم برای آنکه دیگر میتوانم از خودم و خلقم دفاعم کنم. ما در طول تاریخ ۷۴ بار قتل عام شده ایم. بسیاری از زنانی که داعش با خود برده است هنوز در دستان آنها هستند، من باید بجنگم تا بتوانم آنها را آزاد کنم.

-آیا حاضری که در این جنگ بمیری؟

-بله! من آماده ام، مخصوصا من برای جنگ با داعش آماده ام، زیرا که آنها خلق من را قتل عام کردند. بله! من آماده ام که بمیرم.

ما بدون آنکه چیزی به همدیگر بگوییم، چای کردی مینوشیم و اما گاهی از لبه استکان  چشمانم به چشمان درخشانش می افتد. میتوانم ببینم که او غم را، ترس را، ضعف و ناتوانی را پشت سرگذاشته است. او به نظر میرسد که آزاد شده است و یا حداقل برای چنین هدفی مبارزه میکند.

بعد از لحظه ای از او میپرسم:

تاتویی که روی دستت داری، چیست؟

او دستش را جلو می آورد و آن را نشان من میدهد. او نام "لیلا" را با حروف بزرگ روی دستش خالکوبی کرده است.

-لیلا کیست؟
-او خواهر من است.

-چرا تو نام او را روی دستت تاتو کرده ای؟

-او مرده است!
منبع پایگاه خبری روز برگرقته از آرشیو رزا