"هرچه می خواهی بکنی، اکنون انجام بده، شرایط همیشه سخت است"
مدرسه فمینیستی: دوریس لسینگ، نویسنده انگلیسی زاده کرمانشاه، در پرشیا (اکنون ایران) در سال ۱۹۱۹ بود و تا ۵ سالگی در آن شهر با خانواده دیپلمات خود زندگی کرد. پدر او سپس به رودزیای جنوبی (زیمباوه کنونی) انتقال یافت و دوریس تا ۳۰ سالگی ساکن آن سرزمین بود. پس از آن به انگلیس آمد و تا اخر عمر در این کشور باقی ماند. دوریس لسینگ در ۱۷ نوامبر ۲۰۱۳ در سن ۹۴ سالگی ما را ترک کرد.
دوریس لسینگ از نویسندگانی بود که نسل ما با او بزرگ شدند. از او آموختند و به او افتخار کردند. روزنامه دیلی تلگراف در یادنامه ای از او نوشته است "لسینگ، برنده جایزه نوبل در ادبیات، یکی از برج های بلند ادبیات مدرن بود که طی 60 سال نویسندگی تقریبا هر سال یک کتاب انتشار داد. دوریس لسینگ شخصیتی با فکری باز بود که همه مکاتب فکری دوران خود را تجربه کرد. از کمونیسم به سوسیالیسم، فمینیسم، آته ایسم و مکتب لینگیان1 و بالاخر صوفی گری روی آورد و 30 سال آخر عمر را در جهان صوفی گری پرسه زد".
آخرین باری که دوریس لسینگ را دیدم در جریان جنگ لبنان با اسرائیل در 2006 بود در سالنی در لندن برای انتشار کتابی در زمینه این جنگ نویسندگان و شخصیت های بسیاری گرد آمده بودند. ساده و بی تکلف بر روی صحنه آمد، و بعد از سخنرانی سالن را ترک کرد. حضور او در آن جمع افتخاری به حساب می آمد زیرا دویس لسینگ را دیگر کمتر می شد در محافل ادبی عمومی دید. به پشت صحنه رفتم تا به او ادای احترام کنم، گفتند دوریس بلافاصله محل را ترک کرده است.
پدر دوریس لسینگ دیپلمات انگلیس بود که محل ماموریتش شهر کرمانشاه بود. دوریس زاده کرمانشاه است و تا 5 سالگی در آن شهر زندگی کرد. در یکی از نوشته ها در یادبود او خواندم که او را ایرانی معرفی کرده بودند و با خود فکر کردم چه افتخاری از این بالاتر!
زمانی که پدرش به رودزیای جنوبی یا زیمباوه کنونی انتقال یافت دوریس زندگی را در مزرعه ای بزرگ آغاز کرد. در سال 1949، زمانی که دیگر مزرعه و دنیای بسته زیمباوه و حقارت مکالمات روزمره اطرافیانش فضا را بر او سخت نفس گیر کرده بود دو فرزند را که از شوهر اول داشت ترک کرد و با فرزند کوچکتر که از شوهر دوم داشت، راهی انگلیس شد. با خود دست نوشته رمان "علف آواز میخواند" را آورد که پس ار نشر با موفقیتی بسیار بهمراه بود. پس از آن با انتشار یک رمان یا داستانهای کوتاه در هرسال شهرت دوریس لسینگ همه مرزها را در نوردید.
دوریس در 1954 برنده جایزه سامرست موآم شد و در سال 1981 برنده جایزه دولت اتریش برای ادبیات اروپا شد. در 1982 برنده جایزه شکسپیر جمهوری فدرال آلمان و در 2002 جایزه یادبود دیوید کوهن انگلیس و جایزه ادبی اسپانیا بود. در سال 2007، در سن 87 سالگی دوریس لسینگ برنده جایزه نوبل برای ادبیات شد به همراه یک مدال طلا. او در سالهای 1960 گفته بود که کمیته نوبل از وی خوششان نمی آید و گفته اند که هرگز به وی نوبل اعطا نخواهند کرد.
از دوریس لسینگ در طول عمر پر بارش بیش از 24 داستان بلند، 11 مجموعه داستانهای کوتاه، یک مجموعه شعر، سه نوشته برای تئاتر و 9 کتاب در زمینه های گوناگون انتشار یافته است.
در یکی ار دو مجموعه زندگی نامه خود بنام: "قدم زدن در سایه" وی از دوران های مختلف زندگی خود در طول قرن بیستم صحبت می کند و خواننده را با خود به دقایق اولی می برد که از کشتی پیاده شد و لندن را دید: "پسرم را بالای سرم گرفتم و گفتم، نگاه کن آن جا لندن است" اما در واقع آنها در آفریقای جنوبی بودند. در اولین سفر به لندن اما دوریس لسینگ می گوید: "تنها با خود 150 پوند داشتم که از ناشر در ژوهانسبورگ بابت نشر "علفها آواز می خوانند" پیش قسط گرفته بودم. هرچه مادرم اصرار کرد من از او پولی قبول نکردم زیرا خودش وضعیت مالی خوبی نداشت. من با بسته های کتابهایم و کلی لباس از آن سرزمین وحشتناک رودزیای جنوبی خارج شدم. جائی که مکالمه جدی در زمینه کافه های سیاهان و عدم توانائی سیاهان دور می زد. من آزاد شده بودم. در آن زمان 30 ساله بودم با دو ازدواج ناموفق".
در کتاب «علف ها آواز می خوانند» لسینگ از روزهای سخت زندگی در لندن، مسافرت به نیویورک، عکس العمل به انتشار کتاب و صحبت درباره نژادپرستی و ستم بر سیاهان در رودزیا و آفریقای جنوبی و تجربه هایش در سالهای اولیه در لندن سال های پس از جنگ صحبت می کند.
پس از آن کتاب "زیر پوست من" انتشار یافت که باز هم نوعی خاطرات و تجربیات خود او بود. لسینگ در کتاب لند لاک (1967) و زمستان در جولای (1964) و پاره ای از طوفان (1965) از رودزیا و زنانی که می شناخت و سیاهان و مزرعه داران سفید پوست که بیشترشان فقیر بودند صحبت می کند.
کتاب «لند لاک» با ظنزی از ملانصرالدین آغاز می شود: "ملا به مغازه ای وارد شد. صاحب مغازه پیش آمد تا در خدمت او باشد. ملا گفت هر چیز به جای خود. آیا تو مرا وقتی وارد مغازه ات شدم دیدی؟
آیا مرا قبلا هم دیده بودی؟
نه هرگز.
پس از کجا میدانی که من هستم؟" (از کتاب: صوفی های ادریس شاه)
کتاب «لند لاک» نیز داستان زنان و مردانی است در آفریقا و برگرفته از دیده ها و تجربیات دوریس از زندگی آن روزها و سردر گمی ها و زنانگی در قرن بیستم آفریقا.
کتاب زمستان در ماه جولای در سال 1966 انتشار یافت، زمانی که لسینگ نویسنده ای بنام شناخته می شد. در این کتاب لسینگ باز هم از آفریقا می نویسد آفریقایی که برای بیشتر اروپایی ها ناشناخته است. آفریقایی که سر کارگر مزرعه از رابطه جنسی ارباب با همسرش آگاه است اما دم بر نمی آورد.
لسینگ در سال 1995 به انتشار دومین جلد از زندگی نامه خود اقدام کرد (اولی در 1949 انتشار یافته بود) با نام "زیر پوست من". کتاب با این شعری از کول پورتر آغاز می شود:
- تو را زیر پوست خود دارم
- تو را در ژرفنای قلب خود دارم
- آن قدر عمیق که تو بخشی از منی
- تو را زیر پوست خود دارم
- تو را رها نمی کنم
در پشت جلد "زیر پوست من" می خوانیم که لسینگ اولین جلد از زندگی نامه خود را به دوران کودکی و زندگی در آفریقا و ورودش به لندن اختصاص داده است. اما در جلد دوم لسینگ فرد را در برابر تاریخ قرار می دهد. فرد در برابر همگان و نشان می دهد که چگونه تجربیات شخصی و فردی با آمیختن در ساخته های ذهنی از مرز شخصی به حوزه عمومی وارد می شوند.
در "زیر پوست من" لسینگ می نویسد: "من تاریخ را با نوعی احترام مشروط خوانده ام و به سهم خود در برخی رویدادها مشارکت داشته ام و می دانم که چگونه هر رویدادی مانند آیینه ای شکسته به ما نگاه می کند. زنان اغلب از حافظه ها پاک می شوند و به تاریخ می پیوندند. گفتن یا نگفتن واقعیت و یا درجه آن آسانتر است از دست و پا زدن در نوع دیدگاه ما به زندگی. زیرا که هریک از ما در مراحل گوناگون زندگی از فازهای گوناگون می گذریم".
لسینگ مدتی به نوشتن در حوزه داستان های تخیلی و فضایی و نیز حوزه روانکاوی روی آورد. کتاب «شی کاستا» که در سال 1994 انتشار یافت اولین مجموعه از این تخیلات فضایی است. در شی کاستا، آخرین روزهای زمین از زبان خبرنگاری به نام جوهور بازگو می شود. زمین توسط نمایندگانی از قاره کانوپیس در قرن بیستم به تصرف در می آید، که خود از قرن ها پیش در آن سکنی گزیده بودند و در این میان تاثیرات شیطانی امپراطوری موجب جنگ، قحطی و مرض و فجایع محیط زیست می شود که کره زمین را به نابودی می کشاند. در این میان، جوهور به این باور است که زمینیان خود موجب نابودی خود هستند و یک تنه برای نجات کره زمین وظیفه غیر ممکنی را به عهده می گیرد. به اعتقاد منتقد روزنامه تایمز "شی کاستا، تارخ مختصری از روند نابودی زمین و زیبایی های آن است."
نقطه عطف نوشتن و معروفیت دوریس لسینگ نزد فمینیست ها اما، کتاب "دفترچه طلایی" بود که در سال 1962 انتشار یافت و به سرعت شهرت جهانی پیدا کرد و به چندین چاپ رسید.
"دفترچه طلایی" مجموعه ای از نقد کمونیستی و ضد استالینیستی و جنگ و جنبش جنسی و آزادی بخش زنان است. در سال 2005 کتاب "دفترچه طلایی" از سوی نشریه تایمز به عنوان یکی از برجسته ترین نوشته ها از میان 100 کتاب که از سال 1923 انتشار یافته اند، برگزیده شد.
"دفترچه طلایی" شامل 4 دفتر از زندگی زنی بنام آنا است که سعی دارد در دفتر پنجم به آن سروسامان بخشد. در کتاب "دفترچه طلایی" همه موضوعات حاد روز: از شرایط سیاهان در آفریقا تا جنگ سرد و دوران استالینیسم و جنبش رهائی بخش زنان و سکس و مادرشدن و سیاست مورد نقد قرار می گیرد.
دوریس در پیشگفتار "دفترچه طلایی" چنین می نویسد: «این دفترچه شصت هزار کلمه ای به رنگهای مختلف سیاه، زرد،، قرمز و آبی نقسیم شده است. در این دفترچه مردم به همه مسائل زندگی می پردازند، آنها را تئوریزه می کنند، در بخش های مختلف قرار می دهند، به آنها برچسب های مختلف می زنند. شما می توانید به آن افراد نامی هم بدهید که برای همه ناشناس است اما همه این مباحث جنبه هایی از یکدیگرند و همدیگر را انعکاس می دهند. یادش گرامی باد.
پانوشت:
1- http://www.thefreedictionary.com/Laingian
* - برای آگاهی از لیست کامل نوشته های انتشار یافته از دوریس لسینگ به لینک زیر مراجعه فرمایید:
https://www.google.co.uk/
در لینک زیر نقل قول های معروف لسینگ آمده اند:
http://www.goodreads.com/author/quotes/7728.Doris_Lessing
یادنامه هایی بسیاری از لسینگ در مطبوعات انگلیس و جهان انتشار یافتند که برخی از آنها را در لینک های زیر ملاحظه می فرمایید:
http://www.bbc.co.uk/
http://www.thefreelibrary.com
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire