samedi 26 février 2011

وارگاس یوسا در نقش شهریار 'هزار و یک شب' روی صحنه تئاتر

آقای یوسا نقش شهریار خونریز را بازی می‌کند که ادبیات، زندگی اش را دگرگون می کند

ماریو وارگاس یوسا، نویسنده هفتاد و چهار ساله پرویی - اسپانیایی، در تئاتر هزار و یک شب به ایفای نقش خواهد پرداخت.

آقای وارگاس یوسا که برنده نوبل ادبیات سال ۲۰۱۰ شد، در تئا‌تر هزار و یک شب نقش شهریار را بازی می‌کند و همبازی او ونسا سبا، بازیگر پرویی است که در نقش شهرزاد ظاهر خواهد شد.

این تئا‌تر که کارگردانی آن را لویس یوسا، پسردایی ماریو وارگاس یوسا بر عهده دارد، از روز ۱۹ مارس امسال در سالن آسیا در لیما، پایتخت پرو، به روی صحنه خواهد رفت و بعدا در مکزیک، در طول هفته پرو، نیز اجرا خواهد شد.

هزار و یک شب حکایت تاثیر ادبیات بر متمدن ساختن انسان را روایت می کند.

شهریار پادشاه خونریزی است که هر شب را با زنی سپری می کند و صبح او را می کشد تا اینکه یک شب، شهرزاد نزد شهریار می آید و با قصه هایی که آن شب و شب های بعد برای شهریار روایت می کند، او را از غفلت بیدار می کند و از وحشی گری و بربریت نجات می بخشد.

ماریو وارگاس یوسا در نشستی مطبوعاتی گفت که او شهریار بی رحم هزار و یک شب را نماینده همه دیکتاتورها می بیند- دیکتاتورهایی که او سراسر زندگی خود را به مبارزه با آنها گذرانده است.

به گفته او "شهرزاد در مرکز این نمایش قرار دارد و نماد شعور و نبوغ است، دختری که هر شب زندگی خود را قمار می کند و شوهر خود را در قصه ها بازی می دهد تا همواره او را کنجکاو نگه دارد و یک روز دیگر مجال داشته باشد تا قصه خود را ادامه بدهد."

نمایی از تمرین نمایش هزار و یک شب

ونسا سبا، بازیگر نقش شهرزاد، توانایی های بازیگری ماریو وارگاس یوسا را تحسین کرد و گفت که مهارت زیادی دارد که با کاراکترش ارتباط برقرار کند. او گفت: "ماریو وارگاس یوسا خیلی خوب کار می کند و توانایی دارد که همراه با نقش مقابلش به خوبی روی کار تمرکز کند."

آقای وارگاس یوسا هم بازی با ونسا سبا را لذتبخش توصیف کرد و گفت که کار خانم سبا بسیار مشکل است، "چون که او نه تنها نقش شهرزاد، بلکه نقش شخصیت های قصه هایی را که تعریف می کند هم بازی می کند."

ماریو وارگاس یوسا و ونسا سبا در این نمایش لباس های ایرانی بر تن خواهند داشت و بی کفش بر صحنه ظاهر خواهند شد.

آقای وارگاس یوسا پیش از این در سال ۲۰۰۷ در سالن آسیای لیما در برنامه‌ای تئاترگونه با عنوان «حقیقت دروغ‌ها» همراه با ونسا سبا به خواندن داستان‌هایی از فاکنر، بورخس، اونتی و دیگران پرداخته بود.

او در کتابی با همین نام با بررسی چند اثر شاخص ادبی از جمله لولیتا اثر ولادیمیر ناباکوف، بخش سرطان اثر الکساندر سولژنستین و طبل حلبی اثر گونتر گراس، به بررسی قدرت ادبیات در شکستن محدودیت ها پرداخته است.

ماریو وارگاس یوسا علاوه بر رمان‌نویسی، نمایشنامه نویسی، روزنامه‌نگاری و مقاله‌نویسی را در کارنامه ادبی خود دارد؛ او تا به حال بیش از سی اثر ادبی خلق کرده و آثارش به سی‌ و دو زبان دنیا از جمله فارسی ترجمه شده است.

نخستین رمان او به‌نام سال‌های سگی در سال ۱۹۶۳ منتشر شد و پس از آن، رمان گفت‌وگو در کاتدرال را نوشت که این‌ روزها از آن به همراه چند اثر دیگر وی همچون جنگ آخر زمان و سور بز به‌عنوان شاهکارهای کارنامه ادبی یوسا نام برده می‌شود.

او جز نوبل ادبیات، جوایز معتبر دیگری همچون پرینس آستوریاس اسپانیا را نیز از آن خود کرده است.

برگرفته از بی بی سی فارسی

آينده نقش از زنان دارد - مارگارت میچرلیش، کریم قصیم


سالهاست كه در رسانه هاي آلماني زبان, وقتي سخن به خانم دكتر مارگارت ميچرليش مي رسد, همه با احترام خاص از First Lady وGrande Dame ”جامعه روانكاوي” , ”اسطوره و شخصيّت نمونه فمينيسم» آلمان ياد مي كنند.

مارگارت ميچرليش در 17 ژوييه سال 1917 در گراستن / دانمارك متولد شد. دبيرستان را همان جا به پايان برد. سپس درمونيخ و هايدلبرگ طبّ خواند و درزوريخ روانكاوي آموخت.

در اولين سالهاي پس از جنگ جهاني دوم, به اتفاق همسرش دكترالكساندر ميچرليش (در آن دوران مشهورترين روانپزشك آلمان), به احياء جامعه روانكاوي – كه در سركوبهاي دوران هيتلر از هم پاشيده بود – همت گماشت. درسفر به لندن و در طول سالهاي آموزش و كارعلمي در ايالات متحده آمريكا به تلاشهايش ادامه داد و درنوسازي پيوندهاي گسسته روانكاوان برجسته آلماني به جدّ كوشيد. سرانجام, وقتي درسال 1960 «انستيوي روانكاوي زيگموند فرويد» درشهر فرانكفورت آلمان پايه ريزي شد, مارگارت ميچرليش جزو گروه كوچك اساتيد مؤسس بود و همان جا به كار و تدريس مشغول شد.

ابتداء, براي بيش ازيك دهه, موضوع اصلي پژوهش علمي و كار تحليلگري مارگارت ميچرليش بررسي و كاوش, تشخيص و درمان عواقب روانشناختي- اجتماعي فاشيسم هيتلري بود. به اتفاق همسرش دراين زمينه آثار بديعي منتشر كرد كه فهم مسائل و تشخيص رسوبات تجربه نازيسم را ژرفا بخشيدند.

اين آثار – بيش از همه كتاب ”عاجز از غمگساري” - شهرت فوق العاده اي يافتند و نقشي مهم در كار روشنگري چند نسل بعد از جنگ داشتند. اهميت اثر فوق الذكر در حدّي بوده است كه هنوز هم, پس از حدود نيم قرن, مرتب تجديد چاپ مي شود.

از همان دهه 60 به بعد, مارگارت ميچرليش پيوسته به عمق معضلات رفتاري و روانشناختي ناشي از حاكميّت فاشيسم توجه داشته است. به ويژه مسايل و كلاف پيچيده ى «ستم و سركوب» حقوق زنان يكي از موضوعهاي اصلي كار و كوشش پژوهشي و مداخله سياسي- اجتماعي وي را تشكيل داده است. ميچرليش يكي ازفعالترين و معروفترين روانكاوان بود كه بعد از جنگ به ياري و همبستگي با جنبش زنان آلمان برخاستند. دراين مسير,مارگارت ميچرليش تحليلها و پيشنهادات تازه داشت: قدرت سياسي را نبايد كم گرفت, زنان بايد در همه عرصه ها فعال شوند. از سياستگذاري در تعليم و تربيت, تا اموراجتماعي و .... تا قدرت سياسي. مشاركت و همكاري متقابل با مردان مترقي و... خلاصه پيش بردن اصل برابري در زندگي اجتماعي و همسري.

رويكرد ميچرليش به اين مسائل از مواضع كلاسيك فمينيستي متمايز بود. رفته رفته جنبش جوانان, و بخصوص بخشهاي تازه نفس از كوشندگان جنبش زنان, به نظرات و پيشنهادهاي ميچرليش توجه فزاينده پيدا كردند. رأي و نظر او خوانندگان بسيار يافت و نويسندگان, روزنامه نگاران و بخصوص فعالان جنبش با مارگارت ميچرليش به صحبت نشستند. حاصل اين كار نوع تازه اي از آثار و كتابهاي وي بود. گفت وگوهاي تفصيلي با مارگارت ميچرليش پا به عرصه انتشار گذاشت. نه تنها راجع به فمينيسم, بلكه راجع به همه موضوعات جنبش زنان و كل جامعه. اين مصاحبه ها, كه براي توده مردم روان و قابل فهم بودند, خيلي زود محبوبيت عمومي يافتند و با تيراژ بالا تجديد چاپ شدند. بدين ترتيب كار و تلاش فكري و مبارزاتي مارگارت ميچرليش در طول بيش از نيم قرن اخير ادامه داشته است. كتابهاي ارزشمند و صدها مقاله و مصاحبه و سخنراني و...

مارگارت ميچرليش كه چند ماه ديگر 94 ساله مي شود, اكنون به سبب آسيب ستون فقراتش خانه نشين شده ولي كماكان حاضرالذهن, روشن بين و موشكاف, با حافظه اي حيرت انگيز و دقت نظر و هوشي سرشار, چون ضمير خردمند و روح شجاع جنبش زنان حضوردارد. از همه سو مورد احترام فزاينده جامعه است و باران جوايز گوناگون فرهنگي و... براي بزرگ بانوي جنبش روشنگري آلمان سر ايستادن ندارد. آثارش مرتب ناياب و بازچاپ مي شوند. كتاب – مصاحبه آخرش, « زن سرسخت و استوار» درسال 2007 منتشر و تاكنون بارها تجديد چاپ شده است. آخرين كتابش, « راديكاليسم كهنسالي», با مقدمه و يك مصاحبه آليس شوارتسر( معروفترين فمينيست كنوني آلمان) با مارگارت ميچرليش, همين پارسال انتشار يافت و مورد استقبال فراوان قرارگرفت.

يكي از معروفترين مصاحبه هاي تفصيلي و بلند مارگارت ميچرليش, همين كتابست كه برگردان فارسي آن را مي بينييد: « آينده نقش از زنان دارد » (1987). اين كار اولين بار 11 سال پيش ترجمه ,چاپ و منتشرشد واكنون آن را, پس ازبازخواني و تصحيحات لازم, با روي جلد - صفحه بندي تازه و افزودن مقدمه و فهرست مهمترين آثارش, به صورت فايل رايگان پ. د. اف, به زنان كوشنده در پيكارآزادي ايران تقديم مي شود.
  • آينده نقش از زنان دارد - مارگارت میچرلیش، کریم قصیم
  • jeudi 24 février 2011

    عکس مدرسه عشایری







    عکس ها را افسانه فرستاده

    علايم و راههاي تشخيص سرطان پستان

    سرطان پستان، شايعترين سرطاني است كه خانم ها به آن مبتلا مي شوند. در كشورهاي غربي اين بيماري بيشتر در سنين بالاي پنجاه سال ديده مي شود ولي در كشور ما بيماران جوان تر هستند و در بسياري از موارد به علت عدم آگاهي از علائم بيماري در مراحل پيشرفته تري مراجعه مي كنند.
    هر چقدر سرطان پستان زودتر تشخيص داده شود، درمان آن آسان تر و موفقيت آميز تر است. به همين دليل لازم است بانوان جهت حفظ سلامت خود، حقايقي را در مورد اين بيماري بدانند.
    به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران واحد علوم پزشكي تهران در بروشور آموزشي مركز بيماريهاي پستان جهاد دانشگاهي آمده است :
    هنوز علت اصلي ايجاد كننده سرطان پستان شناخته نشده است و در واقع همه زنان در معرض خطر ابتلا به اين بيماري هستند، ولي مهمترين عواملي كه باعث افزايش خطر ابتلا به سرطان پستان مي شوند عبارتند از :
    - سابقه فاميلي ابتلا به سرطان پستان، بخصوص در مادر، خواهر يا دختر
    - سابقه سرطان پستان در خود فرد
    - سن اولين زايمان بيشتر از 35 سال
    - نازايي
    - بلوغ زودرس
    - يائسگي ديررس
    - چاقي پس از يائسگي
    - مصرف زياد چربي حيواني در رژيم غذايي
    - سابقه تابش اشعه زياد به قفسه سينه
    - برخي از بيماريهاي خوش خيم پستان
    البته بايد تاكيد كرد كه وجود يك يا تمام اين شرايط در هر فرد به معناي ابتلاي قطعي وي به اين بيماري نيست و اين عوامل صرفا" احتمال ابتلا را افزايش مي دهند. به عبارت ديگر افرادي كه هر يك از اين شرايط را دارند بايد بيشتر از سايرين به سلامت پستان خود توجه كنند.
    همچنين بسياري از بيماران سرطان پستان هيچ يك از عوامل فوق را ندارند لذا همه زنان در معرض خطر ابتلا هستند.
    اين بيماري با علايم زير امكان بروز دارد:
    1- توده يا تومور پستان : شايعترين علامت سرطان پستان، وجود يك توده سفت، منفرد و بدون درد در پستان است.
    2- ترشح از نوك پستان : ترشحات نوك پستان بويژه اگر خوني، خونابه اي يا آبكي باشند و خروج آنها خودبخود و بدون فشار باشد، احتياج به بررسي از نظر وجود سرطان دارند.
    3- تغييرات پوست پستان : هر گونه تغيير شامل فرورفتگي، برآمدگي، تغيير رنگ يا زخم بايد مورد توجه قرار گيرد.
    4- تغييرات نوك پستان : توجه به فرورفتگي، قرمزي، پوسته پوسته شدن همراه با خارش، انحراف يا هر تغييري در نوك پستان مهم است.
    5- تغيير اندازه در پستان : غير قرينه شدن اندازه پستانها كه اخيراً ايجاد شده باشد، بايد بررسي شود.
    6- بزرگي غدد لنفاوي زيربغل
    با وجود آنكه نمي توان از ايجاد سرطان پستان جلوگيري كرد ولي با تشخيص زودرس و به موقع آن، شانس بيشتري براي درمان موفقيت آميز اين بيماري وجود دارد.
    سه روش شناخته شده براي تشخيص زودرس سرطان پستان وجود دارد كه عبارتند از:
    - خودآزمايي پستان
    - معاينه پستان توسط پزشك
    - ماموگرافي
    خودآزمايي پستان
    بهترين زمان براي انجام معاينه ماهيانه، 2 الي 3 روز پس از قطع خونريزي ماهيانه است. در دوران يائسگي، حاملگي و شيردهي معاينه را در روز اول هر ماه يا هر روز دلخواه ديگر مي توانيد انجام دهيد.
    خودآزمايي پستان شامل دو مرحله است:
    نگاه كردن
    نگاه كردن در مقابل آينه طي مراحل زير صورت مي گيرد:
    الف- دستها را در دو طرف بدن به حالت آويزان قرار دهيد و پستانها را از نظر تغييرات غير طبيعي بررسي كنيد.

    ب- دستها را در دوطرف سر بصورت صاف بالا ببريد و به پستانها خصوصاً از نظر فرو رفتگي پوست و توكشيدگي نوك پستان ها و ساير علائم غيرطبيعي نگاه كنيد.


    ج- دستها را به روي كمر فشار داده و شانه ها را به عقب بكشيد و در اين حالت پستانهاي خود رامانند حالتهاي قبل بدقت بررسي كنيد.


    د- خم شويد و دستها را به صورت آويزان در دو طرف تنه قرار دهيد و در آيينه ، بدقت به ظاهر پستانها نگاه كنيد.


    در هر يك از اين 5 حالت، پستانها را هم از روبه رو و هم از كنار نگاه كنيد و آنها را از نظر علائم سرطان پستان كه قبلاً گفته شد، بررسي كنيد.

    لمس
    براي لمس پستان ابتدا به پشت دراز بكشيد. براي معاينه پستان
    چپ، يك بالش كوچك در زير شانه چپ بگذاريد و دست چپ را نيز در زير سرتان قرار دهيد، بطوريكه پستان چپ كاملاً در وسط قفسه سينه قرار بگيرد. در مورد پستان راست، بر عكس عمل كنيد.
    براي معاينه از نرمه انگشتان (بند آخر انگشت) استفاده كنيد. هيچگاه بافت پستان را بين انگشت شست و ساير انگشتان فشار ندهيد. زيرا ممكن است اشتباهاً احساس كنيد كه يك توده را لمس كرده ايد.
    از انتهاي بالايي پستان (حدود استخوان ترقوه) تا پايين پستان (لبه پاييني دنده ها) و از جناغ سينه تا تمام زير بغل بايد معاينه شود. براي اين كار مي توانيد از اطراف پستان به طرف نوك پستان در دايره هاي فرضي هم جهت با عقربه هاي ساعت، لمس را انجام دهيد.

    صورت لمس توده در پستان و يا سفت شدن بافت قسمتي از پستان به پزشك مراجعه كنيد.

    پس از لمس هر پستان، لمس زير بغل همان طرف را انجام دهيد. در انتهاي معاينه، پستانها را در جهات مختلف مانند حالت دوشيدن فشار مختصري دهيد و به ترشحات نوك پستان توجه كنيد.
    لمس پستانها را مي‌توان در زير دوش هنگام حمام كردن انجام داد. در اين حالت كه پستان و انگشتان خيس و لغزنده هستند، ممكن است توده ها بهتر لمس شوند.

    معاينه پستان توسط پزشك

    معاينه پستان از سن 20 سالگي به بعد توصيه مي شود.
    اين معاينه بايد در فواصل 12-6 ماه انجام شود. توجه داشته باشيد كه تنها پزشك است كه مي تواند ماهيت و نوع يك ضايعه را تشخيص دهد.

    ماموگرافي

    ماموگرافي، عكس‌برداري از پستان بوسيله اشعه ايكس است. در صورتي كه خانمي مشكلي در پستان نداشته باشد، جهت تشخيص زودرس اولين ماموگرافي در سنين 39-35 سالگي انجام مي شود. هر چند در كشورهاي غربي با توجه به شيوع بيماري و امكانات موجود، در 49-40 سالگي هر 2-1 سال و پس از آن تا سن 65 سالگي و بسته به نظر پزشك بهتر است هر سال ماموگرافي انجام شود.

    samedi 19 février 2011

    تاریخ زن ستیزی: کهن ترین تعصب جهان

    کهن ترین تعصب جهان

    نویسنده: جک هلند
    مترجم: منیره محمدی

    یک پنجره برای من کافیست

    یک پنجره به لحظه آگاهی و نگاه و سکوت
    -- فروغ فرخزاد

    مقدمه مترجم

    واژه زن ستیزی برای اولین بار در سال ١٦٥٦ میلادی در فرهنگ لغات انگلیسی آكسفورد گنجانیده شد. لیكن این واژه دارای وزن و تاریخی طولانی است. معضل زن ستیزی پدیده ایست كه تاریخش به هزاره های پیش از میلاد برمیگردد و بقای خود را در اشكال گوناگون، گرچه با ماهیتی ثابت، تا به امروز حفظ كرده است.

    زن ستیزی در تمام جوامع بشری، از پیشرفته گرفته تا در حال توسعه، با خشونت پیوندی ناگسستنی دارد. حافظه و روان من متاثر از وقایع تاسف باری در ایران است كه در بطن آنها نفرت از زن و تحقیر نسبت به او به شكلی نیرومند و خشونت آمیز خود را نمایان میكند. هنوز پس از گذشت سالها از به یاد آوردن تجاوز جنسی‌ که برای دختر یکی‌ از دوستان خانوادگی مان اتفاق افتاد دچار شگفت زدگی، بهت و اندوه می شوم. او توسط پسر عموی خود به طور فجیعی مورد تجاوز قرار گرفت. موضوعی كه به شكلی ملموس در رابطه با این واقعه در حافظه من نقش بست این است كه این تجاوز جنسی به عنوان یك جنایت مشاهده نشد. چند روزی از این رویداد نگذشته بود که صحبتها از چگونگی تجاوز به موضوع ازدواج آن دختر تغییر كرد. متاسفانه خانواده او این مساله را ننگ انگاشته و بجای پیگیری و دادخواهی، قربانی را مجبور به ازدواج با مرد متجاوز كردند. آن دختر قربانی بی گناه فرهنگ مرد سالار شد. در حقیقت سرنوشت او در امتداد همان تجاوز تاریخی جامعه ای رقم خورد كه از دیرباز زن را از ابتدایی ترین حقوق خود محروم كرده و بر او ستمی مضاعف روا داشته است.

    زن ستیزی نشئات گرفته از فرهنگهایی ست كه در آنها زن جنس درجه دوم محسوب شده است. جوامعی كه به زن ستیزی مجال بروز میدهند زن را فرو دست و مرد را فرا دست می انگارند. تقریبا همیشه این نگرش فراتر از یك دسته بندی فرهنگی رفته است تا جایی قوانین آن جوامع، با پیش زمینه های ذهنی، طوری تدوین می شوند كه فرودستی موقعیت زن تضمین شود. جامعه ایران پس از انقلاب مثال بارز و عملی این ادعا است. زنان ایرانی در تاریخ پر فراز و نشیب مبارزات خود برای کسب حقوق برابر، استقرار عدالت و رعایت حقوق بشر، راه درازی را در ابعاد فرهنگی و اجتماعی پیموده اند. آنان همواره در اعتراض به موقعیت فرو دست خود تلاش كرده اند و به روشهای گوناگون جامعه مردسالار را به چالش كشیده اند. تا حدود سه دهه پیش گرچه جامعه ایران مدینه فاضله ای برای زنان نبود ولی قوانین انسانی كه با تلاش بسیاری راه به قانون مدنی ایران یافته بودند ایران را به آن جامعه ای كه میبایست باشد نزدیك تر كرده بود. ولی متاسفانه زن ستیزی موجود در بطن فرهنگ توانایی این را دارد كه تبعیض جنسی علیه نیمی از جامعه را در كلیه سطوح اجتماعی و مدنی به شكلی آشكار نهادینه كند. سنت زدگی فكری حاكمان بعد از انقلاب، برخواسته از فرهنگی زن ستیز، توانست در مدت اندكی قوانینی را كه به بهبود وضعیت زنان كمك می كردند ریشه كن كرده و آنها را با خشن‌ترین قوانین ضد زن جایگزین كند.

    قوانین مدنی در ایران، تاثیر گرفته از مذهب، بی مهابا برای تحقیر و تحت فرمان درآوردن زنان مورد اجرا قرار می‌گیرند. در ایران دسترسی زنان به محاکم طلاق بسیار محدود است. بر اساس قوانین خانواده، شمار معدودی از دلایل می‌تواند برای تقاضای طلاق از طرف زن در دادگاه مطرح شود. دست آخر، باز هم این قاضی شرع است که تصمیم نهایی را در مورد حق زن برای خروج از قرارداد ازدواج می‌گیرد. در اکثر موارد از وابستگی عاطفی زنان به فرزندانشان به عنوان وسیله‌ای برای باج‌گیری و اعمال فشار بر آنان در جهت نگه داشتن زن در یک ازدواج ناموفق استفاده می‌شود. برچسب زدن رابطه‌ نامشروع به زن، به راحتی می‌تواند به عنوان دلیلی برای ارتكاب “قتل ناموسی” و فرار از مجازات توسط مردان مورد استفاده قرارگیرد. پلیس و نظام قضایی در ایران معمولا چشم خود را بر شکایات زنان در قبال رفتار آزاردهنده‌ و خشونت شوهر یا دیگر نزدیکان مذکرشان می‌بندند. كاهش سن قانونی دختران به نه سال، نه تنها كودكان دختر را در معرض اعدام و دیگر مجازات كیفری قرار می دهد بلكه آنها را در معرض اذیت و آزارهای جنسی و ازدواجهای اجباری میگذارد. قوانینی این چنین ایران را به یکی از زن ستیز ‌ترین کشورهای جهان تبدیل کرده است.

    ریشه ها و دلایل زن ستیزی چیستند؟ فمینیسم موضوع زن و موقعیت او را با تجزیه و تحلیل مقوله های قدرت و كنترل توضیح می دهد و اعمال قدرت سیاسی را دلیل اصلی تبعیض جنسی و موقعیت فرو دست زنان قلمداد می كند. ولی آیا مقوله قدرت، با وجودی كه از مقوله هایی ست كه بشر پیوسته در طلب آن است، یکی از بزرگترین دردسرهای بشری نیست؟ اقتدارگری كه در صدد اعمال قدرت بر دیگران است خود را نیز به نحوی تحت کنترل قرار میدهد. از آنجایی كه احساس آزادی و استقلال از خصوصیات كامیابی زندگی قلمداد می شود، اقتدارگر (كه اغلب به نوعی تحت فشار و تهدید است) کمتر از افراد دیگر از آزادی و استقلال خود بهره می برد زیرا پیوسته باید به فكر چاره و راهكاری برای تحمیل سلطه خود بر دیگران باشد. برای نگه داشتن برده در چاله، باید خود نگهبان هم بالای سر چاله بایستد، و یا نگهبانی را برای تضمین اطاعت برده تعیین كند؛ اما دغدغه احتمال تبانی نگهبان و برده آرامش را از او سلب می كند. نگهبان زندان نیز حبس را تجربه میكند. اصرار برای کنترل دیگران نتیجه معکوس دارد و می تواند كنترل كننده را به دام اندازد. همانطور كه میشل فوكو می گوید: “این به ماشینی تبدیل میشود كه همه در آن گرفتار میشوند؛ هم آنانی كه سعی در اعمال قدرت دارند و هم آنانی كه قدرت بر آنها اعمال میشود.” البته این تحلیل به آن معنی نیست كه میتوان درد و رنج سلطه گر را با درد و رنج گروهی كه مورد تبعیض سیستماتیك قرار می گیرند یكسان جلوه داد. زیرا كه گرچه اعمال قدرت فرد مستبد را نیز به بردگی آن سیستمی وا می دارد كه به او مجال سلطه گری داده است ولی افرادی كه تحت سوء اعمال قدرت او قرار میگرند متحمل درد و رنج به مراتب بیشتری می شوند. حاکم مستبد، برای بقای خود، ممکن است خود را وقف سرکوب مخالفان خود كند، اما هرگز رنجی كه گروه تحت سلطه او متحمل می شود را تجربه نمی كند.

    فوكو همچنین میگوید یكی از خصوصیات قدرت این است ساكن نیست و نمیشود آنرا مانند ساختمانی اینجا یا آنجا به شكلی ثابت نصب كرد. خصوصیت گردش پذیری قدرت احتمال انتقال آن را نه تنها به آنهایی كه قدرت بر رویشان اعمال شده فراهم میكند بلكه افراد و گروههایی كه در حاشیه پیوسته در انتظار موقعیتی هستند كه آنرا از دست صاحب موقت آن بربایند نیز سلطه گر را در خطر از دست دادن قدرت و عواقب آن قرار میدهد. به همین دلیل است كه حفظ قدرت مستلزم تلاشی بی وقفه و در بسیاری از موارد مستلزم اعمال زور و خشونت است. متاسفانه زنان بیشتر از هر گروه دیگری در معرض خشونتهای حاصل از اعمال قدرت و سلطه گری اقتدارگرایان قرار گرفته اند.

    قلمرو قدرت میتواند به كوچكی رابطه دو نفر و یا به وسعت جوامع بزرگ باشد. ترکیب قدرت و امتیازات اجباری كه سیستم های فرهنگی و اجتماعی مردسالار به مردان تحمیل میكنند برای مردان نیز درد، ناتوانی و انزوا به همراه دارد. مردان ممكن است به صرف مرد بودن، و اغلب ناخودآگاه، از امتیازات قدرت اجتماعی شان لذت ببرند ولی مطمئنا در اعماق درون آنها داستانهای پنهان و ناگفته زیادی وجود دارد. به ویژه زمانیكه بر حسب شرایط مكانی، اقتصادی و غیره آنها مجبور به رها كردن قدرت كاذب خود می شوند، و موقعیت برتر آنها بحران زده و یا واژگون می شود. جای تعجب نخواهد بود اگر شوهری در زمان طلاق دچار بحرانهای روحی بیشتری نسبت به همسر خود شود؛ زیرا در چنین زمانی رنج او مضاعف است. او نه تنها باید متحمل از دست دادن كانون خانوادگی خود شود بلكه كاخ سلطه ای كه فرهنگ مردسالار برایش بنا كرده است نیز فرو می پاشد. عدالت جنسیتی و امتناع از شراكت در فرهنگ زن ستیز می تواند برای هر دو جنس نوید بخش زندگی سعادتمند باشد.

    مطالعه تاریخ زن ستیزی، كه به عنوان پدیده ای اجتماعی در اغلب فرهنگها و تمدن های دنیا سرنوشت زنان را به شكلی مشابه رقم زده است، میتواند بر صفحات تیره تاریخ بشری پرتوافشانی كند و چراغی فرا راه آینده موقعیت اجتماعی و فرهنگی زنان ایرانی قرار دهد. بحث و گفتمان پیرامون مقوله زن ستیزی و تاریخ آن، قرار دادن مردان و زنان در دو قطب متضاد نیست بلكه گفتمانی است كه میتواند به عنوان فراخوانی زنان و مردان انسان دوست را به ریشه یابی معضلی دعوت كند كه یقینا یافته های حاصل از آن منجر به بهبود شرایط برای كل بشریت می شود. چرا كه به قول سیمون دبوار بشریت زمانی به معنای راستین خود دست می یابد كه زنجیر های بردگی از نیم آن برداشته شوند. مقوله زن ستیزی گفتمانی است كه مستلزم شراكت صمیمانه هر دو جنس است.

    نویسنده این كتاب، جك هلند، با نگاهی منصفانه و همدلی خاص با زنان، به تاریخ، ادبیات و فلسفه رجوع كرده و در لابلای خطوط مكتوب تاریخی به شواهدی دست یافته است كه دلایل زن ستیزی را توضیح میدهند. در این كتاب او این شواهد را در اختیار ما قرار میدهد تا علل تنزل موقعیت زنان را در یابیم. او با قلم شیرین، طنزآمیز و نقاد خود صحنه های تاریخ را بازگویی می كند و با چیرگی بی نظیری، به زیبایی، ارتباط میان وقایع گذشته با زن ستیزی امروز را برملا می سازد. او با مرور تاریخ زن ستیزی، قابلیت رنگ پذیری این معضل را به خواننده نشان می دهد و ثابت می كند كه چطور زن ستیزی بر حسب شرایط زمانی و مكانی توانایی این را دارد كه بدون تغییر ماهیت رنگ عوض كند تا تحقیر علیه زنان را جاودانی سازد. این كتاب گنجینه ارزشمندی است كه باید در دسترس تمام كسانی قرار گیرد كه دلشان برای استقرار یك جامعه انسانی می تپد.

    منیره محمدی
    تورنتو، ژانويه ٢٠١١

    برگرفته از سایت ایرانیان آمریکا

    روز بزرگداشت زن و زمین

    جشن اسفندگان (سپندارمذگان) یکی از جشن‌های ایرانی است که در روز پنجم اسفند برگزار می‌شود. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه زرتشتیان آنرا در روز اسفند (سپندارمذ - پنجمین روز) از ماه اسفند (سپندارمذ) برابر با بیست و نهم بهمن در گاهشماری خورشیدی امروزین برگزار میکنند. آورده‌است که ایرانیان باستان روز پنجم اسفند را روز بزرگداشت زن و زمین می‌دانستند. اگرچه منابع کهن از جمله ابوریحان این جشن را در روز پنجم اسفند ذکر کرده‌اند. ولی با توجه به تغییر ساختار تقویم ایرانی در زمان خیام که پس از ابوریحان میزیست، و سی و یک روزه شدن شش ماه نخست سال در گاهشماری ایرانی، تاریخ ذکر شده در منابع کهن را باید به روز رسانی کرد. امروز بعضی زرتشتیان آنرا در روز اسفند (سپندارمذ - پنجمین روز) از ماه اسفند (سپندارمذ) برابر با بیست و نهم بهمن در گاهشماری خورشیدی امروزین برگزار میکنند.

    بسیاری از پژوهشگران ایران شناس از جمله استادان ابراهیم پور داود، جلیل دوستخواه، رضا مرادی غیاث آبادی، جلال خالقی مطلق و پرویز رجبی زمان درست این جشن را پنجم اسفند می‌دانند و ابداعات جدید در انتقال آن به ۲۹ بهمن را نادرست می‌انگارند.

    استاد ابراهیم پورداود در سال 1341 خورشیدی، روز پنجم اسفند و جشن اسفندگان را به عنوان «روز پرستار» پیشنهاد داد که پذیرفته شد و در تقویم رسمی نیز ثبت گردید. ایشان خود در این باره نوشته‌اند: "در میان جشن‌های بزرگ ایران باستان، سپندارمذگان جشنی است در پنجمین روز از اسفندماه. همین روز شایسته و برازنده است که جشن پرستاران میهن ما باشد". (پورداود، ابراهیم، مجموعه مقالات آناهیتا، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1342، ص 165).

    در گاه‌شماری‌های گوناگون ایرانی، علاوه بر این که ماه‌ها نام داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. برای نمونه روز نخست هر ماه «روز اورمزد»، روز دوم هر ماه، روز بهمن (سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم هر ماه، اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است، روز چهارم هر ماه، شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است و روز پنجم هر ماه، «سپندارمذ» بوده‌است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می‌ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می‌نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می‌دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را به‌عنوان نماد مهر مادری و باروری می‌پنداشتند.

    در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می‌شده‌است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می‌شد، جشنی ترتیب می‌دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه، «مهر» نام داشت و که در ماه مهر، «مهرگان» لقب می‌گرفت و می‌بینیم که چگونه هر جشنی با معنی و مفهوم عمیق خود برای مردم شادی می‌آفرید.

    روز آبان در ماه آبان جشن «آبانگان» است یعنی جشن ستایش آب و روز آذر در ماه آذر جشن «آذرگان» است یعنی جشن ستایش آتش و همین طور روز پنجم ماه دوازدهم (اسفند)، «سپندارمذ» یا «اسفندار مذ» نام داشت که جشنی با همین عنوان می‌گرفتند. «سپندارمذگان» روز زن و زمین است.

    روز پنجم اسفندماه در همه گاه‌شماری‌های ایرانی به عنوان روز جشن اسپندار مذگان شناخته می‌شود.

    در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگى فراوان ترى است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند. اگر مردان بدنه هواپیماى خوشبختى اند، زنان موتور آن اند که پیکره بى موتور و موتور بى بدنه هیچ کدام به تنهایى به اوج سعادت نمى رسند بلکه ذره اى حرکت و جنبش هم برایشان ناممکن است. اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها _ همه زنان و مردان _ داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند و خوشبختى همسران جوان را در زندگى زناشویى در این مى داند که هر یک بکوشند تا در راستى از دیگرى پیشى جویند

    در این روز مردان به همسران خود هدیه می‌دادند. مردان زنان خانواده را بر تخت شاهی می‌نشاندند و از آنان اطاعت می‌کردند و به آنان هدیه می‌دادند. این یک یادآوری برای مردان بود تا مادران و همسران خود را گرامی بدارند و چون یاد این جشن تا مدت‌ها ادامه داشت و بسیار باشکوه برگزار می‌شد همواره این آزرم و احترام به زن برای مردان گوشزد می‌گردید.

    سپندارمزد نگهبان زمین است و از آنجا که زمین مانند زنان در زندگی انسان نقش باروری و باردهی دارد جشن اسفندگان برای گرامیداشت زنان نیکوکار برگزار میگردد . ایرانیان از دیر باز این روز را روز زن و روز مادر و در حالت کلی این روز را روز عشاق می نامیدند. بیایید از این سال با یک شاخه گل به مادر، همسر و یا عشقمان از این روز پر شکوه و باستانی که یاد آور این است که ما ایرانیان همیشه در اکثر مسائل خود ریشه ای داشته ایم و نیازی به ریشه بیگانه نداریم، پاسداری کنیم و در ترویج دوباره آن کوشا باشیم .

    هم‌اکنون بعضی از زرتشتیان ایران، روز سپندارمذ (پنجم) از ماه سپندارمذ (اسفند) را روز ۲۹ بهمن و روز جشن سپندارمذگان می‌دانند که نادرست است چرا که جشن‌ها و فاصله‌های میان آنان در نوشته‌های کهن ایرانی دارای تعریف و اندازه‌های مشخصی است که به مانند دانه‌های یک زنجیر در پیوستگی کامل با یکدیگر هستند. تغییر جای یکی از آنان، موجب گسست همه این رشته خواهد شد.

    این پیوستگی چنانکه در منابع ایرانی آمده به این شکل است که جشن سده پس از ۴۰ روز از شب یلدا یا چله، و پس از ۱۰۰ روز از اول آبان قرار دارد. همچنین جشن سده، پیش از ۲۵ روز از جشن اسپندگان است.

    این جشن را با نام‌های جشن برزیگران هم نامیده‌اند.[۲] در روز اسپندگان چند جشن با مناسکی به‌خصوص برگزار می‌شده‌است. نخستین آنان جشن مردگیران یا جشن مژدگیران بود که ویژه زنان بود. در این روز مردان برای زنان هدیه می‌خریدند و از آنان قدردانی می‌کردند.[۳] امروزه نیز بیشترین جنبهٔ مورد تأکید در اسپندگان قدردانی از زنان است.

    برگرفته از ویکیپدیای فارسی

    dimanche 13 février 2011

    فروغ فرخ زاد در صحنه ای از فیلم خواستگاری

    در نخستین ماه های سال ۱۳۴۰، «موسسه ملی فیلم کانادا» ساختن فیلمی به نام خواستگاری را به «سازمان فیلم گلستان» سفارش داد. موسسه سفارش دهنده تهیه یک مجموعه چهار قسمتی را در دستور کار خود قرار داده بود که موضوع آن مطالعه و تحقیق درباره طرز معاشرت و زندگی زناشویی زوج های جوان در کانادا، هند، ایتالیا و ایران بود. فروغ فرخ زاد از شهریور سال 1337 به استخدام گلستان فیلم در آمده بود و در ابتدا منشی بود و سپس تقسیم بندی و ثبت مشخصات فیلم ها و گاه بازیگری و دستیاری کارگردان به او محول می شود.
    در ساختن فیلم کوتاه خواستگاری، نام ابراهیم گلستان در مقام نویسنده فیلم نامه و کارگردان و فروغ فروغ فرخ زاد در مقام دستیار کارگردان و بازیگر آمده است.
    فروغ فرخزاد در صحنه ای از فیلم خواستگاری

    با وجودی که از فروغ فرخ زاد به جای بازیگر نقش عروس یاد شده است اما در این صحنه می بینیم که عروس، دختر دیگری است که چای می آورد و فروغ نقش دیگری را به عهده دارد.
    برای ایفای نقش داماد نام داریوش ـ نویسنده و مترجم ـ آمده است در حالی که پرویز داریوش نقش پدرعروس را به عهده دارد. سایر بازیگران فیلم: طوسی حائری (دومین همسر احمد شاملو) ، محمود هنگوال (صدابردار سازمان فیلم گلستان) و هایده تقوایی (دختر جوان) بودند. خواستگاری در زمستان سال ۱۳۴۰ در چهل و سومین جلسه «کانون فیلم» به نمایش درآمد.
    دو دقیقه از فیلم «خواستگاری» بر روی یوتوب (کل فیلم نیم ساعت است)
    لینک از سایت ایرانیان اما محتوایش تصحیح و تکمیل شده است.

    رونمايي از لباس جديد ورزشكاران بانوي ايراني - گزارش تصویری

    ایسنا - از لباس‌هاي ورزشكاران بانوي ايراني در رشته‌هاي مختلف در نمايشگاه پوشش و البسه ورزش همگاني و تيم‌هاي ملي بانوان رونمايي شد.












    samedi 12 février 2011

    خطر بنیادگرایان مذهبی در مصر را نباید دست کم گرفت



    نوال السعداوی، نویسنده و فمینیست مشهور مصری، در مصاحبه ای می گوید کسانی که در رابطه با خطر قدرت گیری بنیادگرایان اسلامی در مصر هشدار میدهند، می خواهند مردم را از تغییرات جدی بترسانند و وضع فعلی را حفظ کنند.

    به نظر من ترس از به قدرت رسیدن بنیادگرایان در مصر، ترس بیجایی نیست. این به این معنی نیست که آدم نباید خواهان تغییرات اساسی در مصر باشد، بلکه به این معنی ست که باید محتاط باشد و این خطر را نادیده نگیرد.

    در زمان انقلاب 57 هم اکثریت روشنفکران ایرانی و خارجی فکر میکردند در ایران حکومتی روی کار خواهد آمد که آزادی و عدالت را با خود به ارمغان میاورد. با اینکه بسیاری از آنان می دیدند که اسلامگرایان نیروی غالب بر جنبش اعتراضی هستند، ولی خطر آن را حس نمیکردند. بسیاری از آنان بعد از روی کار آمدن خمینی هم هنوز این خوش بینی را حفظ کرده بودند تا آنکه سرکوب شدید مردم و جنایات رژیم به جایی رسید که دیگر حتی برای ساده لوح ترین افراد هم جایی برای خوش بینی نمی گذاشت.

    خود خانم نوال السعداوی از کسانی بود که از حکومت اسلامیون در ایران دفاع میکرد و فکر میکرد آنها در ایران آزادی و عدالت را برقرار خواهند کرد. این طرز تفکر خوشبینانه ی ایشان و دفاع شان از حکومت اسلامی ایران را می توانید در مقدمه کتاب "چهره عریان زن عرب" که در نخستین سال به حکومت رسیدن خمینی منتشر شده، ببینید.

    البته ایشان به احتمال خیلی زیاد بعد از تجربه جمهوری اسلامی دیگر به دنبال اسلامیون نخواهد افتاد، ولی متاسفانه هنوز هم آن خوش بینی کودکانه خود را حفظ کرده و خطری که از سمت اسلامیون مصر را تهدید میکند، درک نکرده است.

    طرز تفکر کودکانه ی ایشان در سراسر مصاحبه مشهود است. اینکه این اعتراضات هنوز خودجوش است و معترضین رهبری نمیشوند، به این معنی نیست که به زودی جریانی پیدا نشود که بخواهد رهبری معترضین را به عهده بگیرد. این اتفاق به طور حتم خواهد افتاد. فقط می توان آرزو کرد که اخوان المسلمین نتوانند رهبری اعتراضات را به عهده بگیرند و یا نقش کمرنگی در آینده ی مصر داشته باشند.

    برگرفته از وبلاگ آزاده سپهری

    vendredi 11 février 2011

    بالهای خونین قوی سفید، عارف محمدی

    باند آنونس فیلم قوی سیاه

    نقدی بر فیلم قوی سیاه

    کارگردان: دارن آرنوفسکی

    فیلمنامه: جان مک لولین، مارک هیمن، آنریاس هینز، بر اساس داستانی از آندریاس هینز

    مدیر فیلمبرداری: ماتیو لیباتیک

    تدوین: آندریا وایزبلوم

    موسیقی: کلینت مانسل

    محصول: 2010 آمریکا

    خلاصه داستان:

    نینا(ناتالی پورتمن) بالرین با تجربه یک کمپانی باله در نیویورک است. پس از برکنار کردن بت( وینونا رایدر)رقصنده اصلی کمپانی، نینا به جای او انتخاب می شود تا در تولید جدید کمپانی با نام دریاچه قو در نقش قوی سفید و سیاه ظاهر شود، اما مربی او توماس( وینسنت کسل) که به ضعف های نینا در مسائل عاطفی و جنسی پی برده از او می خواهد تا برای موفقیت در اجرای بخش های مربوط به قوی سیاه بر این ضعف ها غلبه کند. از سویی لیلی (میلا کونیس) دیگر رقصنده باله که رقیب نینا نیز محسوب می شود تمام ویژگی های اغواگرانه و احساس گرایانه مربوط به قوی سیاه را دارد. به همین خاطر نینا، لیلی را خطری برای خودش می داند. نینا که شیفته باله است برای از دست ندادن این موقعیت با تمام وجود تلاش می کند و این در حالیست که رفته رفته در مقابل مادرش اریکا(باربارا هرشی) که قبلا رقصنده باله بوده و با تولد نینا باله را کنار گذاشته و کنترل شدیدی روی نینا داشته می ایستد…

    ***

    فیلمنامه قوی سیاه بر اساس داستانی ملهم از اپرای معروف دریاچه قو نوشته نابغه موسیقی پیوتر ایلیچ چایکوفسکی است. او این باله را در سال ۱۸۷۶ میلادی نوشت و یک سال بعد در سال ۱۸۷۷ برای اولین بار اجرا شد. قوی سیاه در یک نگاه کلی تقابل زیبایی و زشتی درون انسان است. فیلمنامه از الگوهای کهنه و همیشگی در هنر بخصوص ادبیات و سینما یعنی رویارویی خیر و شر یا نیکی و بدی در داستانی مدرن استفاده کرده است.

    شیفتگی از ویژگی های اصلی قهرمان های آثار دارنوفسکی است. شیفتگی هری به مواد مخدر( مرثیه برای یک رویا)، شیفتگی رندی رابینسون به رینگ کشتی (کشتی گیر) و شیفتگی به زیستن و زنده ماندن در برابر مرگ (چشمه) و شیفتگی نینا و مادرش به باله در قوی سیاه هر کدام به گونه ای در کارهای دارنوفسکی تبلور یافته اند.

    شیفتگی نینا به رقص آنقدر شدید بوده که در سن 28 سالگی اگرچه در حرفه اش به مهارت های زیادی دست یافته، اما در جنبه های دیگر چون عشق و تمایلات جنسی اش به بلوغ نرسیده و آنها را هیچگاه جدی نگرفته است و از این منظر همانند دختری دوازده ساله است. در صحنه ای از فیلم که نینا همراه با لیلی پس از وقت گذرانی در یک کلوب شبانه به خانه می آیند در جواب نگرانی مادر با جمله “من دیگر دوازده سالم نیست” به این جنبه های سرکوب شده درونی اش صریحاً اشاره می کند.

    اگر استثنائات را در نظر نگیریم همه آنها که در یک بعد پیشرفت می کنند متوجه ابعاد سرکوب شده دیگر در پیرامونشان یا درونشان نمی شوند. برای یک قهرمان ایستادن بر بالای سکو چنان مسحور کننده است که نیرو و هوش و حواسش را فقط متمرکز آن می کند و به همین خاطر نیز رفته رفته وقتی به ارزش های انسانی دیگری که بخش مهمی از زندگی اجتماعی اش را تشکیل می دهد بی توجه می شود بیشتر و بیشتر به تنهایی اش پی می برد. قهرمانان شیفته ی دارنوفسکی نیز آدم های با مهارتی هستند که بر خلاف ظاهر قدرتمندشان، درونی سرکوب شده، ویران و غمگین دارند.

    نینا در ابتدای فیلم می گوید”دختری را در خواب دیدم که تبدیل به قو شده بود. خواب دیوانه کننده ای بود”. این خواب می تواند تعبیر موقعیت درخشانی باشد که در اپرای دریاچه قو و به زودی در انتظار اوست، اما دیوانه کننده گی اش زمانی شروع می شود که او ناچار می شود به بخش تاریک وجودش دست پیدا کند. صحنه های چندش آور و آزاردهنده از ناخن شکسته و خونین تا زخم های مداوم در پشت کتف و صحنه های هراسناک و گروتسک وار فیلم همه می تواند استعاره ای از بخش تاریک قهرمان قصه باشد.

    ناتالی پورتمن ـ عکس از عارف محمدی

    قوی سیاه فیلمی نمادین است و با انتخاب قصه دریاچه قو و قرار دادن قوی سفید و سیاه در برابر هم به عنوان مظاهر روشنی و تاریکی و با فضای کابوس وار و پارانویایی شخصیت اصلی در برابر دیگر شخصیت ها راه را برای تعابیر گوناگون بازتر و آزادتر گذاشته است. حضور لیلی به عنوان رقیب نینا و شرارت و بدجنسی هایش را می توان نمادی از صفات شرگونه بشری که در نینا هم به عنوان یک انسان وجود دارد دانست. در واقع می توان پنداشت که تمامی اتفاقات مربوط به نینا و لیلی فقط در توهمات نینا می گذرد و در واقعیت چنین اتفاقاتی هرگز برای او رخ نداده است. در ابتدای فیلم با توجه دقیق می توان دریافت دختری که نینا در واگن می بیند و برای مدتی هم او را تعقیب می کند در واقع خود نینا است و این پیش درآمدی برای توضیح سکانس درگیری نینا و لیلی و کشته شدن لیلی است. نینا پس از درگیری با لیلی در اتاق گریم او را به قتل می رساند و جنازه اش را به دستشویی می کشاند. با تماشای دقیق این صحنه درمی یابید که نماهای غیر متوالی از لیلی خیلی از تماشاگران را گول می زند، چرا که با تدوین تندی که انجام داده یک نما از صورت نینا و یک نما از صورت لیلی را به هنگام درگیری نشان می دهد، اما در برخی نماها که از دید نینا به لیلی است نینا خودش را می بیند. لیلی در واقع با خودش می جنگد و این درست زمانی ست که قرار است در نقش قوی سیاه وارد صحنه شود. او در حین درگیری نیز این جمله را بیان می کند که “حالا نوبت من است و در همین لحظه آینه شکسته را در ظاهر در شکم لیلی و در واقع خودش فرو می کند. پس از آن با هیبت قوی سیاه وارد صحنه می شود و پس از پایان نقش وقتی دوباره با نگرانی و اظطراب وارد اتاق گریم می شود و با اتاق درهم و خون انباشته شده زیر در دستشویی مواجه می شود با حوله ضخیمی خون را می پوشاند. وقتی چند لحظه بعد لیلی در را باز کرده و با او صحبت می کند، نینا شوک زده به سمت دستشویی می رود و در کمال ناباوری نه اثری از جنازه می بیند و نه از خون. همه این شواهد برای اثبات این مدعا که او تمام مدت در توهم بوده و با لیلی به عنوان صفات تاریک خودش جنگیده بیشتر می شود. در این هنگام و قبل از ورود به صحنه برای آخرین قسمت باله در نقش قوی سفید نینا متوجه آینه شکسته تیزی می شود که در شکمش فرو رفته و آن را بیرون می کشد. توماس نیز وقتی به اتاق گریم وارد میشود به نینا گوشزد می کند “تنها کسی که مانع توست خودت هستی. خودت را رها کن.”

    اگر بخواهیم این استعاره ها را از زاویه دیگری هم نگاه کنیم می شود لیلی را واسطه ای از سوی توماس کارگردان هنری باله تلقی کرد که وقتی با آزار جنسی موفق به تحریک نینا نمی شود لیلی را مامور می کند تا به کمک مواد مخدر و تمایلات همجنسگرایانه، نینا را به سمت نیمه تاریکش بکشاند تا با بیدار ساختن امیال سرکوب شده اش بتواند خود را رها سازد.

    دارن آرنوفسکی ـ عکس از عارف محمدی

    با مرگ استعاره ای لیلی، نینا در آخرین صحنه اپرا وقتی که به پایین پرت می شود و توماس را بالای سر خود می بیند و در حالیکه خون شکمش را رنگین کرده جمله”بالاخره با او جنگیدم” را به کار می برد.

    ناتالی پورتمن یکی از زیباترین نقش آفرینی های سال را رقم زده و بی شک یکی از امیدهای اسکار 2011 هست.

    قوی سیاه تلفیقی از سینمای فلسفی، روانشناسانه و وحشت و تعلیق است. عده ای از منتقدان سبک فیلمسازی دارنوفسکی را یادآور آثار رومن پولانسکی دانسته و با فیلمهای بچه رزمری و مستاجر مقایسه می کنند. به هر روی دارنوفسکی را می توان یکی از کارگردانان صاحب سبک سینمای معاصر و مدرن امروز دانست. از ویژگی های فیلمسازی او استفاده مکرر از تکنیک مونتاژ “هیپ ـ هوپ” است که در یک سکانس تصاویر یا حرکاتی را به شکل سریع همراه با صداگذاری خاص خود به نمایش می گذارد. نمونه آنرا می توان در صحنه های استفاده از مواد مخدر در فیلم مرثیه برای یک رویا به خوبی و ماهرانه دید.

    آرن دارنوفسکی متولد 1969 بروکلین در آمریکا و فارغ التحصیل سینما از دانشگاه هاروارد است. اولین فیلمش را در سال 1998 به نام پی.آی با بودجه ای حدود شصت هزار دلار ساخت و کمپانی آرتزان اینترتینمنت آن را یک میلیون دلار خرید. مرثیه برای یک رویا، چشمه، کشتی گیر از دیگر آثار او می باشند. قوی سیاه تازه ترین ساخته ی این فیلمساز مدرن سینماست.

    عارف محمدی فارغ التحصیل ادبیات فارسی و سینما از ایران و مددکاری اجتماعی از کالج جورج براون در کانادا است . به عنوان منقد فیلم با رسانه های ایرانی چون شهروند و رادیو زمانه همکاری داشته و مدت ده سال است که برنامه تلویزیونی فیلم و سینما را نوشته و اجرا می کند. مستند سازی از دیگر فعالیت های او در زمینه سینماست.

    Arefcinema@yahoo.com

    www.newwaveartistic.com

    برگرفته از شهروند

    مشهورترین دختر ایرانی در جهان


    نام آلیا صبور ۱۹ ساله به عنوان جوانترین استاد دانشگاه های معتبر جهان در کتاب رکوردهای گینس ثبت شد.

    به گزارش پایگاه خبری world bulletin، آلیا صبور شهروند امریکایی ایرانی‌الاصل است که که تمام وقت در دانشگاه نیویورک تدریس می‌کند و به عنوان یک نابغه نام خود را در ردیف جوان‌ترین استاد دانشگاه جهان ثبت کرده است.

    ساکن امریکا است. آلیا صبور نابغه ۱۹ ساله ایرانی رتبه اولین و جوانترین پروفسور زن را توانسته است بدست بیاورد

    این دختر ایرانی تبار بطور تمام وقت در دانشگاه نیویورک تدریس می‌کند و به عنوان یک نابغه نام خود را در ردیف جوان‌ترین استاد دانشگاه های معتبر جهان در کتاب رکوردهای گینس ثبت نموده است. رکوردار قبلی جوان‌ترین پروفسور دانشگاه های جهان متعلق به یک فیزیکدان اسکاتلندی بنام “کولین مک لورین” که شاگرد اسحاق نیوتن بود و در سال ۱۷۱۷ میلادی (۲۹۱ سال پیش) در سن ۱۹ سال و ۷ ماهگی این رتبه علمی را کسب کرده بود.
    آلیا صبور”در هشت ماهگی خواندن را آغاز کرد و از کلاس چهارم ابتدایی به کالج رفت تا در سطح کارشناسی ریاضیات کاربردی بخواند. وی در سن
    ۱۰ سالگی در دانشگاه استونی بروک ثبت نام کرد و در ۱۱ سالگی با گرایش به موسیقی به عنوان عضو ارکستر سمفونی “راک لند” به اجرای قره نی پرداخت.
    آلیا چهارده ساله بود که مدرک لیسانس خود را از دانشگاه نیویورک اخذ کرد و دانشجوی دوره کارشناسی ارشد و دکترای دانشگاه درکسل، نیویورک شد.
    او در
    ۱۸ سالگی مدرک دکترای خود را از دپارتمان تکنولوژی پیشرفته فوزیون در دانشگاه کانکوک سئول دریافت کرد و جوان ترین فردی بود که وارد دوره فلوشیپ پس از دکتری شد، او نشانگرهای سلولی خاصی را بر اساس تکنولوژی نانولوله ها ابداع کرد که در تحقیقات پزشکی کاربرد زیادی دارد.

    فقط سه روز مانده بود که نوزده ساله شود که برای تدریس در دانشگاه کنکوک، سئول، کره جنوبی پذیرفته شد. وی تا ماه قبل در دانشگاه دروس فیزیک دانشگاه کنکوک تدریس می‌کرد و در حال حاضر، ریاضی و فیزیک را در دانشگاه جنوبی ایالت نیواورلند تدریس می‌کند. او یکی از دلایل ترک دانشگاه سئول را مشکل تکلم به زبان کره‌ای بیان کرده است.

    خبر از مهناز

    mardi 8 février 2011

    عالمتاج قائم مقامی - ژاله

    ژاله عالمتاج قائم مقامی قرن پیش از این میزیسته است. ٢٢ سال پیش از پروین اعتصامی چشم به جهان گشوده بود. اما دریغا! بسیار کم میشناسندش. آزاده زنی که در دورانی از زمان، و مکانی از جهان به دنیا آمد که دانش و آزادگی برای زن حاصلی جز رنج نمیآورد، و او جان هوشیاری که سر تسلیم به زمانه خود را نداشت. از کجا و از کدامین روزنه ای همه به هراسناکی ها گشوده، جهانی دیگر را پاییده بود که امید رهایی زن فردا را در آن خراب آباد که نه دشمن ، بلکه انکار زن بود، سرود

    باکی از طوفان ندارم، ساحل از من دور نیست
    تا نگویی گور توست این سهمگین دریای من

    زیر دستم گو مبین ای مرد! کاندر وقت خویش
    از فلک برتر شود این بینوا بالای مـــن

    کهنه شد افسانه ات ای آدم! آخر گوش کن
    داستانی تازه می خواند تو را حوای من

    گر بخوانم قصه، گویی دعوی پیغمبری ست
    زانچه در آیینه بیند دیده ی بینای من

    اسفند ماه ١٢٦٢، در قصبه فراهان نوزاد دختری متولد شد، نواده پسری میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی میشد، وزیر دانشمند عباس میرزا نایب السلطنه، معلم و مرشد میرزا تقی خان امیرکبیر! کسی که عباس میرزا اولین اصلاحات منظم اداری در تاریخ ایران را به دانش و درایت او انجام داده بود. این دختر را به پیروی از شأن و منزلت خاندانی عالم تاج نام نهادند و ژآله نامی ست که او بعدها برای امضای اشعار خود برگزید تا شاید از گزندها مصون بماند و یا شاید ازسر بیزاری از این معنا که خود یافته بود:

    تاج عالم گر منم بی گفتگوی
    خاک عالم بر سر عالم کنید
    پدرش، میرزا فتح الله از نوادگان پسری قائم مقام فراهانی بود. در پنج سالگی خواندن و نوشتن را نزد یکی از فضلای فراهان معروف به جناب ، که معلم سرخانهٔ او بود ، فرا گرفت و به دلیل استعداد زیاد در طول چند سال صرف و نحو، معانی و بیان ، منطق، نقد شعر، مقدمات حکمت و نجوم را با شوق و علاقهٔ وافر تحصیل کرد. بعد از سن پانزده سالگی علی رغم بی علاقگی به اصرار پدرش به ازدواج یکی از خوانین بختیاری به نام علی مرادخان (مردان خان) درآمد. وی در زندگی زناشوئی همیشه با همسرش اختلاف داشت و بعد از ده سال همسرش فوت کرد و تا پایان عمر با تنها پسرش پژمان بختیاری زندگی کرد.

    ژاله حافظه ای قوی داشت و تقریباً سراسر خمسهٔ نظامی، دیوان امیر خسرو دهلوی، کلیات سعدی و دیوان حافظ را از حفظ داشت. بیشتر قصاید وی به سبک خراسانی و به تقلید از ناصرخسرو و مسعود سعد سلمان می سرود. در جریان کشف حجاب در دورهٔ رضاشاه وی هم صدا با تبلیغات رسمی به دفاع از حقوق زنان در برابر مردان برخاست. نخستین بار در سال ۱۳۱۲ش تعدادی از رباعیات وی در مجلات ادبی آن زمان و سپس در مجلهٔ "یغما" چاپ و منتشر شد. ژاله در سال 1325 در تهران درگذشت. قصاید و چکامه ها و چامهٔ های وی بالغ بر نهصد و هفده بیت می شود که پس از مرگ او توسط فرزندش به چاپ رسید.
    چه کسی باور میکند که صد سال پیش از این، زنی در ایران، ازدواج ناخواسته را با تن فروشی برابر نهاده و آنرا سروده باشد؟!

    ای ذخیره کامرانیهای مرد
    چند باید برده آسا زیستن؟
    تن فروشی باشد این یا ازدواج؟
    جان سپاری باشد این یا زیستن؟

    و یا باز در جای دیگر:

    مردسیما ناجوانمردی که ما را شوهر است
    مر زنان را از هزاران مرد نامحرم تر است

    آن که زن را بی رضای او به زور و زر خرید
    هست نا محرم به معنی، ور به صورت شوهر است
    عالمتاج قائم مقامی مادر شاعر معاصر پژمان بختیاری است و دیوان اشعارش ....هر آنچه که باقیمانده است ....توسط ایشان در سال 1345 به چاپ رسیده است.

    dimanche 6 février 2011

    زن در نقطه صفر از نوال سعداوی، برگردان: حامد شهیدیان


    نوال سعداوی (عربی: نوال السعداوی) نویسنده، فعال اجتماعی، فمینیست و پزشک مصری زاده ۲۷ اکتبر ۱۹۳۱ است.

    نوال سعداوی معتقد است پیش از آن‌که یک فمینیست باشد، نویسنده و داستان‌نویس است.[۱]

    سعداوی درسال ۱۹۵۵ لیسانس پزشکی و جراحی را از دانشگاه قاهره و فوق لیسانس پزشکی را در سال ۱۹۶۵ از دانشگاه کلمبیای نیویورک گرفت و در دانشگاه «عین شمس» قاهره به بررسی علمی - موضوعی درباره روان شناسی پرداخت . او علاوه بر زبان عربی با دو زبان انگلیسی و فرانسه آشنا است.

    در حاشیه ماندن زنان ، برای سعداوی ، همیشه پرسش برانگیز بوده است. او ، فقدان دموکراسی و آزادی را در مصر، عامل عقب ماندگی و ناآگاهی هموطنانش می‌داند. آشنایی خوانندگان عرب با نوال سعداوی ، با نخستین رمان او «مذکرات طبیبهٔ» (خاطرات یک زن پزشک ) بود. وی پس از آن به نگارش رمان های دیگری پرداخت: «امرآهٔ عندنقطهٔ الصفر» (زن در نقطه صفر)، «امر أتان فی امرأهٔ» (دو زن در یک زن) ، «الغائب» (غایب) ، «الحب فی زمن النفط» (عشق در زمان نفت) و چند داستان کوتاه دیگر. به گمان برخی، سعداوی بزرگ‌ترین نماینده زنان رمان نویس عرب است که در رمان هایش بیش از همه به زندگی خود پرداخته است.[۲][۳]

    بیوگرافی نوال السعداوی در ویکیپدیا

    «زن در نقطه صفر» را حامد شهیدیان به فارسی برگردانده است.

    داونلود کتاب «چهره عریان زن عرب» از نوال سعداوی، برگردان: مجید فروتن - رحیم مرادی


    ***




    listen download



    listen download


    listen download



    listen download




















    listen download



    بازخوانی فریده ابلاغیان بخش (1)

    listen
    download







    گفتگو با فریده ابلاغیان

    listen download