mercredi 30 mars 2011

زینب بایزیدی: آزادی را گدايی نمي كنم

زینب بایزیدی فعال حقوق بشر کرد که قریب به سه سال است در زندان مرکزی زنجان به اتهام فعالیت های حقوق بشری زندانی است در نامه‌ای از زندان، وضعیت خود را شرح می دهد:
آزادی را گدایی نمی‌کنم

خانواده‌ام را خیلی آزار داده‌اند. کلی دوندگی، به خیلی جا‌ها فرستادند. بار‌ها از قوه قضاییه نامه مبنی بر انتقالیم آوردند اما همین که به دست مسئولین دادگاه شهرمان می‌رسید، نامه‌ها گم و گور می‌شدند و به بهانه فرستادن به استان و نیامدن جواب‌ها و هر بهانه دیگری هیچ وقت جوابی نیامد و اجرا نشد، هر چند که از‌‌ همان ابتدا همه آن‌ها را بی‌فایده می‌دانستم.
به دنبال دستگیری و پیگیری پرونده از سوی وکلا و خانواده‌ام هر چه دیده‌ام بی‌نظمی و پارتی بازی و رشوه خواری بود. از‌‌ همان ابتدا دروغ گفتند و نیتشان تنها فریب بود و بس! آنقدر این کار را تکرار کردند تا جاییکه مادر خوش باورم هم به آن‌ها بی‌باور شد.
این‌ها را به این دلیل نمی‌گویم که منتظر لطف یا بخششی باشم، خیر، تا کنون هم کمترین درخواستی از آن‌ها نداشته‌ام و نخواهم داشت، نه به دلیل اینکه بخواهم خودم را زجر دهم یا دوست نداشته باشم آزاد شوم یا اینکه زندان را بر آزادی ترجیح دهم، نه‌، به هیچ وجه اینگونه نیست و آزادی حق من است، حتی یک روز حبس کشیدن برای من و امثال من که‌ به خاطر این نوع اتهامات از آزادی محروم شده‌اند، بی‌عدالتی و ظلمی بزرگ است.
از‌‌ همان زمانی که حکمهای ناعادلانه بر من و خیلی‌های دیگر تحمیل شد، به خودم تعهد داده‌ام و قسم خورده‌ام که هرگز غرورم را زیر پا نگذارم و به هیچکس و خصوصاً کسانی که این حق را از من گرفته‌اند، در حالی که‌ حق مسلم خودم است، التماس نکنم.

مدتهاست این را فهمیده‌ام که تنها به دلیل اینکه ناله سر نداده‌ام و در برابرشان احساس بیچارگی و عجز نکرده‌ام، چنین حکمی برایم صادر کردند و عدم دورویی و چاپلوسی‌ام در این مدت دلیل ادامه دار بودن این رفتارشان بوده است.
این نوع افراد یا چنین سیستمی تحمل دیدن زنانی جسور و با اراده، و یا تحمل پذیرفتن انسانهایی که برای به دست آوردن حق و حقوقشان تلاش می‌کنند را ندارند.
‌آیا واقعاً اینان نمی‌دانند؟ هنوز نمی‌دانند پیشرفت زنان یعنی موفقیت هرچه بیشتر جامعه یا …؟ اینان سالیان درازیست چشم‌هایشان عادت کرده به دیدن زنان ضعیف و بی‌اراده‌ای که به دلیل فرهنگ و قانون غلط و سنتهای نابجا، قربانی ناهنجاریهای جامعه مردسالاری شده‌اند و در صورت مرتکب شدن کوچک‌ترین خطا و از ترس از دست دادن آبرو و طرد شدن از سوی خانواده و جامعه به دست و پای این افراد می‌افتند و چه بسا گاهی اوقات مورد سوءاستفاده نیز قرار می‌گیرند.
این افراد تحمل ندارند چون ذهنشان آکنده از جنسیتی بیچاره و درمانده گشته و نمی‌خواهند ونمی توانند مبارزه زنان را تحمل نمایند.
این نوع افراد و قوانین نادرست و سنتهای غلط که تبعیض را بر آن‌ها روا داشته، راه را بر هر بی‌حرمتی و بی‌عدالتی هموار کرده است، اما من به آن‌ها می‌گویم آن هدف مهم و مقدسی که برایش تلاش می‌کنیم و بهایش را می‌پردازیم خود آبرو، ناموس، حیثیت و همه چیز است و بدون آن همه چیز پوچ و بی‌معناست، تحمل حبس و درد و رنج برای آن، مایه‌ ی افتخار و غرور است.

همانگونه که از‌‌ همان ابتدا نیز به خود تعهد داده‌ام و بعد از سپری کردن نزدیک به‌ سه‌ سال حبس نیز به آن پایبند هستم و خواهم بود، هرگزتقاضای عفو نخواهم کرد.
در این مدت هرچه بیشتر معنی ظلم را فهمیده‌ام زیرا بر این باورم، کسی باید تقاضای عفو نماید و مورد بخشش واقع گیرد، که اشتباهی کرده باشد یا به زیان شخص یا گروهی اقدام کرده باشد، کسانی را مورد آزار قرار داده یا به حریمی تجاوز کرده باشد، حقوق کسی را ضایع کرده باشد یا برعلیه ملتی اقدام کرده باشد، در غیر اینصورت فردی که عزت نفس نداشته و ترسو و بی‌باور باشد، از کسانی که حقش را از او گرفته‌اند و به او ظلم کرده‌اند خواهش و تمنا می‌نماید.
اما من باید نگران کدام آزار و اذیت باشم، از کدام رفتار زشتم خجل باشم و به خاطر کدام خطا باید عذاب وجدان داشته باشم و از چه اشتباهی باید شرمسار باشم؟ غیر از غرور راستینی که باید در وجود هر فرد سالم و نرمالی باشد، غیر از تلاش و مبارزه راستین که‌ برای همه افراد جامعه اعم از زن و مرد باید وجود داشته‌ باشد، غیر از جسارت واقعی و احترام به خود.
این ما نبودیم که باید محاکمه می‌شدیم، این ماییم که باید محاکمه می‌کردیم و آناننند که باید پاسخگوی ما باشند، پاسخگوی همه این سالهایی که ظلم را روا داشته و به‌ آن مشروعیت داده‌اند و بی‌عدالتی و تحقیر کرده‌اند. آنقدر دیده و شنیده‌ام که به همه‌شان بی‌باور شده‌ام.
در سیستمی که قانون بر طبق مقتضیات زمان و به نفع ملت به پیش نمی‌رود و در سیستمی که از انسان‌ها فقط دورویی و چاپلوسی می‌خواهند، در محیطی که بشر دوستانی مانند آقای کبودوند که تمام تلاشش در راستای انسانیت و اهداف بشردوستانه بوده‌ و در زندان دچار سکته مغزی شده و نه تنها تدبیری برایش نیاندیشیده‌اند بلکه تاکنون نیزتحت معالجه لازم و ضروری قرار نگرفته است.
اینان تحمل افکاری غیر از همانند خویش را ندارند.

در پایان باز هم بر تعهدم اصرار ورزیده که حتی اگر تا ابد در حبس بمانم هرگز درخواست عفو و بخشش نمی‌کنم و همچون دیگر زنان کرد سرزمینم، با افتخار و سربلندی فریاد می‌زنم که به عنوان یک زن مدافع آزادی هیچگاه در برابر بی‌عدالتی سر تسلیم فرود نخواهم آورد و آزادی را گدایی نخواهم کرد.

زینب بایزیدی، زندانی سیاسی

هرانا

lundi 28 mars 2011

مرگ مشکوک چند زن زندانی بی دفاع در زندان اوین


بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" در طی چند هفتۀ اخیر چند نفر از زنان زندانی بند 1 زندان اوین بطرز مشکوکی در گذشته اند در طی یکماه گذشته حداقل 3 تن از زنان زندانی این بند که آخرین آنها ، زندانی توران تربتی 38 ساله است به طرز مشکوکی در حدود 5 روز پیش در گذشت همچنین زن زندانی دیگری بنام خانم فاطمه عباسی پیش از این در زندان بطور ناگهانی درگذشت هویت زن زندانی سوم متعاقبا اعلام خواهد شد. از مدتی پیش وضعیت وشرایط زنان زندانی زندان اوین شدیدا به وخامت گراییده است। تعداد زیادی از آنها بیمارهستند و نیاز به درمان دارند با این وجود از خدمات درمانی محرم اند ।وضعیت غذایی آنها اسف بار می باشد و مدتها است که گوشت ومرغ و ماهی را از لیست غذایی آنها حذف شده است و اکثر اوقات غذای آنها تخم مرغ و سیب زمینی است।وضعیت بهداشتی زنان زندانی قرون وسطایی است و چیزی به عنوان بهداشت در این بند دیگر معنی و مفهومی ندارد।
اکثر زنانی که در بند 1 هستند به اتهام مصرف مواد مخدر بازداشت شده اند . در زندان به آنها داروی متادون با دز بالا داده می شود که باعث اعتیاد آنها شده است .متادون را به زنان زندانی که سن آنها بین 20 الی 40 سال می باشد تجویز می شود .از طرفی دیگر داروی متادن را همراه با مخلوطی از داروهایی دیگر به آنها داده می شود که باعث ایجاد زخم هایی شبیه زخم بستر بر بدن آنهاو حتی باعث مرگ آنها شده است.
از طرفی دیگر شایعاتی حاکی از آن است که قرار است زنان زندانی عادی زندان اوین به زندانی در ورامین منتقل شوند.گفته می شود که انتقال آنها قرار است پس از تعطیلات عید نوروز صورت گیرید.

dimanche 27 mars 2011

ویدئو: کاری از زنان سومالی - زیر نویس فارسی

پانزده شبه نظامی قذافی به زنی از بن غازی تجاوز کردند

“پانزده شبه نظامی قذافی به زنی از بن غازی تجاوز کردند”

أیمن العبیدی، زنی 30 ساله روز شنبه به هتل خبرنگاران خارجی در طرابلس پایتخت لیبی راه پیدا کرد تا بگفته خودش آثار آزار و ضرب و جرح بدنش را نشان دهد. گفت چون از شهر بن غازی مرکز اصلی مخالفان بود، در ایست بازرسی گرفتندش، بستندش، فحشش دادند…و پانزده نفر از شبه نظامیان سرهنگ قذافی به او تجاوز کردند.

ماموران امنیتی که در هتل حضور داشتند به او حمله کردند تا دهانش را ببندند. اما دروبین ها و میکروفونهای خبرنگاران تمام وقایع را ثبت و ضبط کرد. به خبرنگارانی که به کمک زن شتافتند نیز حمله شد.
زن از این گوشه به آن گوشه هتل می جهید تا داستان تلخ خود را بلکه تمام کند و ماموران بدنبال وی بودند تا دهانش را ببندند تا نگوید. و سرانجام بردنش به مقصدی نامعلوم.
واکنش موسی ابراهیم، سخنگوی دولت لیبی به آنچه که دیده و شنیده شد این چنین بود: “بنظر می رسد، این گزارش اولیه است، که او مشکل روحی و روانی دارد. بازجویان در حال بررسی خانواده و خود او هستند. او از گفتن اینکه خانواده، پدر، خواهر و برادرنش چه کسانی هستند خودداری می کند.
در مورد برخورد فیزیکی با او،…در همه جای دنیا با کسی که به جایی بی اجازه وارد شده است چنین برخورد می شد ، بله، بله، البته…”
و سوالی که باقی می ماند این است که آیا سخن گفتن فقط مختص سخنگوهاست و یا بدیهی ترین حق مسلم تمام انسانها و بشریت؟!
Copyright © 2011 euronews

samedi 26 mars 2011

زنان معترض مصری مجبور به آزمايش بكارت شدند

ارتش مصر اتهام شكنجه غيرنظاميان را رد مي كند

عفو بين الملل مي گويد ارتش مصر در جريان اعتراضات ماه گذشته زنان تظاهركننده را دستگير، شكنجه و مجبور به 'آزمايش بكارت' كرده است. اين سازمان از مقام هاي مصري خواستار بررسي اين موضوع شده است. به گفته عفو بين الملل ارتش مصر در جريان پراكنده كردن تظاهركنندگان ميدان تحرير در 9 مارس حداقل 18 تظاهركننده زن را دستگير كرد. اين سازمان مدافع حقوق بشر افزود دستگيرشدگان كتك خوردند، تحت شوك الكتريكي قرار گرفتند و براي بازجويي برهنه شدند. ارتش مصر اين اتهام را رد مي كند.

سخنگوي عفو بين الملل در بيانيه اي گفت: "مجبور كردن زنان به 'آزمايش بكارت' به هيچ وجه قابل پذيرش نيست و هدف از آن تحقير آنها صرفا بدليل زن بودنشان است." اين بيانيه مي افزايد: "زنان و دختران بايد بتوانند ديدگاه هاي خود را درباره آينده مصر بدون آنكه حبس و شكنجه شوند و يا تحت رفتارهاي عميقا تحقير كننده و تبعيض آميز قرار گيرند، بيان كنند."

ارتش مصر شكنجه غيرنظاميان را رد مي كند. هفته گذشته رئيس پليس نظامي به يك روزنامه مصري گفت كه عده اي براي ايجاد اختلاف بين مردم و ارتش دست به جعل تصاوير ويدئويي زده اند. گروه هاي طرفدار حقوق بشر از حاكمان جديد مصر انتقاد كرده اند كه غيرنظاميان را در دادگاه هاي نظامي محاكمه مي كنند. آنها مي گويند اين محاكمات سوابق غيرعادلانه اي دارد و حق چنداني براي تجديد نظر باقي نمي گذارد. انتشار گزارش درباره ارتش مصر بسيار دشوار است. بر اساس قانوني كه در سال 1956 وضع شد، نگارش و انتشار گزارش درباره ارتش ممنوع است.

برگرفته از سایت ایرانیان انگلستان

mardi 22 mars 2011

رابطه شلوار و آزادی زن

قدمت شلوار به سکاها و ایرانیان باستان در دوره هخامنشیان می رسد، در امپراطوری های باستان چین و مغول و عثمانی نیز شلوار به منزله لباسی برای اسب سواری و شکار و رزم رایج بوده است. شلوار در ابتدا برای سوارکاری و شکار به کار می رفت. قدیمی ترین شلوار مربوط به زن ایرانی است در حالی که زنان اروپایی مجبور شدند تا قرن بیستم صبر کنند تا حق شلوار پوشیدن را پیدا کنند.
تا قرن بیستم
پوشیدن شلوار برای زنان اروپایی ممنوع بود و از این رو برای داشتن جواز، دکتر باید گواهی می داد که به دلیل کار و یا دلیل پزشکی این زن باید شلوار بپوشد و بعد گواهی دکتر باید به ثبت شهربانی می رسید تا آن زن بتواند شلوار بپوشد و توقیف نشود! در نتیجه زن مجبور بود به دلیل کارهایی که با لباس و دامن بلند زنانه میسر نیست شلوار بپوشد و هر شش ماه یک بار، گواهی دکتر را تمدید کند چون گواهی پزشک فقط برای شش ماه معتبر بود.
در قرن نوزده، زنان پیشرویی مانند ژرژ ساند و سارا برنار و رزا بونور، برای داشتن حق
پوشش مساوی در اجتماع، از خود دفاع می کردند و شلوار می پوشیدند و در جمع ظاهر می شدند و این خود یک حرکت انقلابی بود.
بعدها زنان هنرمندی مانند مارلین دیتریش، گرتا گاربو و کاترین هپبورن در دهه سی میلادی در هالیوود شلوار پوشیدند و تابوشکنی کردند.
پس از پایان دومین جنگ جهانی بود که قانون منع شلوار برای زنان به مرور حذف شد چرا که در خلال جنگ زنان برای کار و بقای خود و خانواده به انواع و اقسام کارها در کارخانه ها و مزارع و صنعت ها مشغول شده بودند و دامن های بلند چین دار را به کنار گذاشته بودند. در دهه شصت میلادی، ایو سن لوران ، طراح مد فرانسوی با طراحی کت و شلوار بلند و اسموکینگ هایی برای زنان، انقلابی در عالم مد به وجود آورد و زنان را از حصار دامن های چین واچین و دست و پاگیر رهانید.
زنان هنرمند در کسب آزادی های کوچکی چون سیگار کشیدن در جمع (در خلوت اصلاً مهم نیست) و یا شلوار پوشیدن پیشتاز بودند و با فضاسازی و ظاهر شدن در هیتی آزاد جو را برای دیگران هموار و عادی می ساختند. گرچه هنوز در قرن بیست و یکم، در سودان پوشیدن شلوار برای زنان جرم محسوب می شود و زنانی که شلوار بپوشند به چهل ضربه شلاق محکوم می شوند!
آزادی هایی که اندک اندک به دست آمده را پاس بداریم و در برابر قوانین اجباری برای پوشش و یا تحمیل حجاب به زنان بایستیم.

آزادی پوشش یکی از ابتدایی ترین حقوق زنان در اجتماع است

lundi 21 mars 2011

نقش زنان در انقلابات (اخیر) در خاورمیانه

"نقش زنان در انقلابات اخیر در خاورمیانه" عنوان میزگردی در برنامه رادیویی هلندی "ایکون" بود که با حضور یودیت نورینک، روزنامه نگار هلندی ساکن عراق و مدیر یک موسسه آموزشی رسانه ای در سلیمانیه؛ خیجه اریب، نماینده مراکشی تبار پارلمان هلند؛ و مینا سعدادی، مدیر مسئول شهرزاد نیوز، برگزار گردید.

شهرزاد نیوز: "نقش زنان در انقلابات اخیر در خاورمیانه" عنوان میزگردی در برنامه رادیویی هلندی "ایکون" بود که با حضور یودیت نورینک، روزنامه نگار هلندی ساکن عراق و مدیر یک موسسه آموزشی رسانه ای در سلیمانیه؛ خیجه اریب، نماینده مراکشی تبار پارلمان هلند؛ و مینا سعدادی، مدیر مسئول شهرزاد نیوز، برگزار گردید. مجری این میزگرد پال روزمولر، رهبر پیشین حزب چپ های سبز، بود. برنامه با پخش ترانه ای از فیروز، خواننده نامی جهان عرب، آغاز شد.

نقش زنان در اعتراضات اخیر در مراکش

خدیجه اریب که خود در اعتراضات اخیر در مراکش شرکت کرده و به تازگی از این کشور برگشته است، از حضور زنان در این اعتراضات اظهار خرسندی می کند و می گوید: زنان، مادران و دختران شرکت فعالی در تظاهرات ها داشته اند. او به وجود تشکلی به نام "مادران سیاه پوش" اشاره می کند. اریب معتقد است رفرم هایی که اخیرا در زمینه قانون خانواده در مراکش صورت گرفته، موجب شده تا بهبودی در وضعیت زنان ایجاد شود.

اریب می گوید: " نسل جدیدی به طور غیرمترقبه به اعتراض برخاسته است. زیرا نسل جوان فاقد چشم انداز و آینده روشن است." وی می گوید مراکش را نمی توان با تونس مقایسه کرد، زیرا شاه جوان مراکش پس از مرگ پدرش، سلسله رفرم های حقوقی به ویژه در زمینه قوانین خانواده انجام داده است. در دوران شاه سابق مراکش که در سال 1999 فوت کرد، قوانین و سنن راه را بر پیشرفت زنان سد کرده بودند و سنت های دست و پاگیر مانع از مشارکت زنان بودند. اما تنها زنان نبودند که تخت ستم و فشار بودند، بلکه تک تک افراد به خاطر ابراز عقیده به زندان می افتادند و در مواردی حتی به قتل می رسیدند. از همین روست که در مراکش جنبشی از مادران، خواهران، همسران و بستگان زندانیان سیاسی و کشته شدگان فعال اند. آنها هر هفته با برگزاری تظاهرات ایستاده در برخی میادین شهرها جمع می شوند."

اریب تصریح می کند: در تظاهراتی که به دنبال وقایع مصر و تونس در مراکش برگزار شد، تظاهرکنندگان صرفا با اعتراضات خود به مقامات هشدار داده اند، اما درجه و مقیاس اعتراضات در حدی نبوده که قصد برکناری شاه این کشور را داشته باشند.

تجربه 30 ساله ایران و درس های آن برای زنان خاورمیانه

مینا سعدادی معتقد است در ایران نیز همچون مصر و تونس زنان حضور چشمگیری در صفوف اعتراضات داشته اند، اما در سال 2009، به دلائل متعددی از جمله غیرمترقبه بودن اوج گیری مبارزات و نقش سرکوب، فعالین زن موفق نشده اند خواسته ها و مطالباتی را که سال ها به طور مستقل در خیابان ها فریاد می کردند، در صفوف میلیونی تکرار کنند. زنان به اعتراضات عمومی ملحق شدند. آنها حضور فیزیکی داشتند، اما حضور نظری نداشتند. در واقع چه در ایران و چه در سایر کشورها، جنبش زنان باید از فرصت های تاریخی که با شرکت وسع مردم در خیابان ها پیش می آید، بهره برداری سیاسی کند و اعلام نماید که چه می خواهد و برای چه مبارزه می کند. در غیر این صورت از حضور فعال آنها بهره برداری سیاسی می شود. به نمونه مصر نگاه کنید. همین امروز که این میز گرد برگزار می شود، مانیفستی از سوی 11 سازمان زنان مصری منتشر شده که در آن از این که نظر و خواسته های آنها در کمیسیون بازبینی قانون اساسی نادیده گرفته شده، شکایت دارند.

در ایران نیز باید دید که اپوزیسیونی که ادعای مبارزه با دولت حاکم را دارد، چه نقشی برای جنبش های اجتماعی قائل است؟ آیا رسالتی برای اتحادیه های کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجویی و ... قائل است یا خیر؟ در کشورهای دیکتاتوری جنبش ها علاوه بر همراهی با شعارهای عمومی جنبش، - فرضا در مورد مصر و تونس شعار برکناری حسنی مبارک و بن علی- باید شعارهای خود را فعالانه طرح کنند و دوستی و دشمنی خود با گرایشات سیاسی را با توجه به خواسته های خود تعیین نمایند. در غیر این صورت در اعتراضات عمومی حل می شوند. تجربه انقلاب 1970 ایران این را به خوبی نشان داد. این تجربه بسیار مهمی است. مشارکت فعال و منسجم و تاثیر گذار جنبش ها از جمله جنبش زنان در اعتراضات عمومی نشانگر درجه بلوغ جنبش عمومی و سراسری می باشد.

زنان در کردستان عراق

یودیت نورینک در مورد نقش و مشارکت سیاسی زنان در کردستان عراق می گوید: " با این که زنان کرد در دوران صدام نقش مهمی به عنوان پیشمرگه در فعالیت های سیاسی ایفا می کردند، اما در سال های اخیر مشارکت شان در عرصه سیاسی بسیار نازل است؛ هم در پارلمان و هم در ارگان های محلی و منطقه ای. در اعتراضات اخیر کردستان نیز جای پای زنان دیده نمی شود. از طرف دیگر فرهنگ و مذهب نقش مهمی در مشارکت زنان ایفا کرده و می کنند. به طور مثال رهبران مذهبی به دشمنی با سازمان ها و گروه های زنان بلند می شوند و در کارشان تخطئه ایجاد می کنند. همین محدودیت ها باعث می شود که دامنه فعالیت وتاثیر گذاری زنان کم شود. ضرورت کار مداوم اجتماعی و فرهنگی از جملع عوامل مهم برای افزایش مشارکت زنان اند، در غیر این صورت موانع مذهبی روز به روز مشارکت زنان را به عقب سوق می دهند. در مورد شرکت زنان در اعتراضات، به طور کلی به نظر من هر جا حضور زنان در اعترضات بیشتر بوده، آن اعتراضات مسالمت آمیزتر برگزار شده است."

برگرفته از شهرزاد نیوز

vendredi 18 mars 2011

نگاه به زنان به عنوان ابژه جنسی

«هرگز چنین احساس برهنگی نکرده بودم که اینک در ایران با چادر می‌کردم.» سودابه مرتضایی، مستندساز ایرانی مقیم اتریش، در گزارشی برای روزنامه "دی پرسه" از مشاهده و احساس‌اش به هنگام ساختن فیلمی درباره صیغه نوشته است.

سودابه مرتضایی دومین فیلم بلند مستند خود را در باره صیغه (ازدواج موقت) ساخته است. این فیلم "در بازار دو جنس" نام دارد و قرار است از تاریخ ۱۶ آوریل (۲۷ فروردین) در اتریش اکران شود. نخستین فیلم مستند او "فرزندان پیامبر" که در سال ۲۰۰۷ در اروپا به نمایش درآمد، درباره مراسم عزاداری ماه محرم در ایران بود.

سودایه مرتضایی، مستندساز

مشکل سفر و اتراق زن تنها

مرتضایی برای ساختن فیلم خود درباره صیغه به تنهایی به قم سفر می‌کند. در آنجا نمی‌خواهند به او به عنوان زنی تنها، در هتل یا میهمانسرا اتاق بدهند. وی در گزارش خود برای روزنامه "دی پرسه"، چاپ وین، می‌نویسد: «زنانی که در ایران به تنهایی مسافرت می‌کنند، مظنون‌اند به اینکه روسپی باشند. من مجبور شدم با پلیس منکرات صحبت کنم و از آنها به استثناء برای اتراق شبانه اجازه‌بگیرم. خود را زائر معرفی و در مورد دلیل سفرم سکوت کردم که همانا تحقیق در مورد صیغه بود.»

مرتضایی می‌نویسد که تحقیق خود برای ساختن فیلم مستندش را در قم شروع کرده، چون این شهر به عنوان «بازار بورس صیغه» شناخته شده است. حین صحبت با کارمند دایره منکرات قم، احساس می‌کند که این کارمند با آمیخته‌ای از تمسخر، علاقه و انزجار به او می‌نگرد. چون به گفته این مستندساز محل دایره منکرات به طور معمول پذیرای دخترانی است که از خانه فرار کرده‌اند و پلیس آنها را در ترمینال اتوبوس دستگیر کرده است. مرتضایی مجبور می‌شود به پرسش‌هایی ناخوشایند پاسخ گوید که در آنها قدرت‌نمایی پلیس منکرات را حس می کند. به عقیده او، تنها این واقعیت که پاسپورت ایرانی‌اش در اتریش صادر شده ‌به او کمک می کند که پلیس استثنایی در موردش قائل شود و به او اجازه اقامت شبانه در قم را بدهد.

اخلاق دوگانه

نویسنده می‌گوید که یکی از آشنایانش برایش گفته بوده که در هتلهای قم از زیر در اتاق مردانی که تنها سفر می‌کنند، برگه‌هایی را به درون اتاق می‌فرستند که در آنها پیشنهاد صیغه داده شده است. مرتضایی می‌نویسد: «اخلاق دوگانه، خود را در تفاوتی کوچک نمایان می‌سازد؛ فحشایی که مذهب آن را مجاز می‌دارد. قم از این نظر مشهور است و نیز از این نظر که زنانی که در قم حاضر به صیغه شدن هستند، چادرهای خود را برعکس به سر می‌کنند، بطوری که خط دوخت چادر بیرون بیفتد، و این نشانه مشخص صنف آنان است.»

کنترل حجاب در خیابانی در تهران

مرتضایی اشاره می‌کند به اینکه در ایران مجازات رابطه جنسی میان دو نفری که با هم ازدواج نکرده‌اند، ۱۰۰ ضربه شلاق است و اگر ازدواج کرده باشند سنگسار. یعنی هر گونه رابطه جنسی آزاد با خطر مجازات روبروست. در نتیجه در ایران صیغه می‌تواند نقش پناهگاه را ایفا ‌کند.

جذابیت زیرکانه چادر

سودابه مرتضایی در بخش دیگری از گزارش خود به چادر و عملکرد آن می پردازد. وی می‌نویسد: «چادر همه چیزرا نشان می‌دهد. هرگز چنین احساس برهنگی نکرده بودم که اینک با چادر می‌کردم. این‌ درست سازوکارهای فراوان رژیم برای کنترل هستند (لزوم روسری به سر کردن، جدایی جنسی) که فضایی به شدت جنسی بوجود می‌آورند. چادر لباسی است که به گونه‌ای زیرکانه جذاب است. مثل اشاره‌ای مدام است به اینکه زیر این پارچه موضوعی جنسی نهفته که چنان تحریک‌آمیز است که باید پنهانش کرد.»

کارگردان جوان فیلمهای مستند می‌نویسد که هیچگاه نتوانسته این استدلال را بپذیرد که حجاب، زنان را از دست شهوت مردان در امان می‌دارد. نظر خود او این است که حجاب در حقیقت مردان را در برابر نیروی جنسی زنان حفظ می ‌کند، نیرویی که به عنوان «تهدیدگر و مخرب» درک می‌شود. او می‌نویسد که هر چه بیشتر در خیابانهای تهران گشته و ویترین‌های مغازه‌ها را با سر و سینه بریده مانکن‌ها مشاهده کرده، بیشتر به درستی نظریه خود یقین کرده است.

سرگذشت‌های مشابه زنان صیغه‌ای

زنانی که مرتضایی با ایشان درباره صیغه مصاحبه کرده، به او گفته‌اند که به عنوان زن همیشه در برابر مردان وحشی احساس بی‌پناهی کرده‌اند. داستان زندگی و تجربه‌های آنان شبیه به هم است. از خانواده‌هایی فقیر و بی‌بهره از آموزش می‌آیند ‌و در سنین خردسالی شوهر داده شده‌اند. آنجا که خواسته‌اند از شوهر خود جدا شوند، مجبور بوده‌اند مبارزه ای سخت را از سر بگذرانند، چون نظام حقوقی ایران حق طلاق را در اختیار مردان گذاشته است. زنان تنها در مواردی خاص، چون بیماری روحی، ناتوانی جنسی، اعتیاد و خشونت دائم شوهر خود می‌توانند تقاضای جدایی از او را بدهند.

بیشتر آنان در سنین بین ۳۰ و ۴۰ سال طلاق گرفته‌اند، با کودکانشان تنها و بی‌پشتوانه هستند، دستشان خالی است، در جامعه مورد تبعیض‌اند. زنانی‌اند که به گفته یک روحانی که با نویسنده سخن گفته و در حقیقت بر «نیروی جنسی تهدیدآمیز زنان» تاکید کرده، نه سایه پدر و نه سایه شوهر بالای سرشان است و «اگر نتوانند نیازهای جنسی‌شان را مهار کنند، موجب شیوع فساد در جامعه می‌شوند». آنان نه چیزی آموخته‌اند، نه شانس چندانی برای یافتن کار دارند. اغلب تنها امکانی که برایشان می‌ماند آن است که صیغه مردی مسن و متاهل شوند.

زهره ارزنی، حقوقدان و فعال حقوق زنان

مبارزه زنان ایران با سنت‌ها و قوانین زن‌ستیز

مرتضایی در گزارش خود به حرکتی اشاره می‌کند که در پاسخ به سنت‌ها و قوانین ضدزن در ایران شکل گرفته است. او از جمله با زهره ارزنی، حقوقدان و فعال جوان حقوق زنان در ایران، ملاقات داشته که برایش از "کمپین یک میلیون امضا علیه قوانین تبعیض‌آمیز ضدزن" می‌گوید و محورهای آن که از جمله جلوگیری از چندهمسری است و صیغه یا "ازدواج موقت". زهره ارزنی در مصاحبه با سودابه مرتضایی می‌گوید: «صیغه را نمی‌توان ازدواج دانست. صیغه مفری است برای مردان ثروتمند تا بتوانند معشوقه‌ای داشته باشند.»

مرتضایی در پایان گزارش خود می‌نویسد که خود دولت ایران دست به ایجاد خانه‌هایی زد که تا حدی زیر نظر مراقبت‌های پزشکی بود و ملایی هم در آن به کار بستن عقد صیغه مشغول بود و کاندوم هم به طور مجانی در اختیار مراجعه‌کنندگان قرار می‌گرفت. اما ایده تاسیس چنین خانه‌هایی، که نویسنده از آن به نام "روسپی‌خانه قانونی" نام می‌برد، با مخالفت‌های چندجانبه مواجه شد. محافظه‌کاران از آن بنام سقوط معنوی یاد کردند و فمینیست‌های سکولار آن را مروج اخلاق دوگانه دانستند.

دویچه ولهLien

هدیه نوروزی پروانه و رزا: یک فیلم کمدی فمینیستی آنلاین

1/ l made in dagenham xvid cd1 clip1
2/ l made in dagenham xvid cd1 clip2
3/ l made in dagenham xvid cd1 clip3
4/ I made in dagenham xvid cd1 clip4
5/ l made in dagenham xvid cd2 clip1
6/ l made in dagenham xvid cd2 clip2
7/ l made in dagenham xvid cd2 clip3
8/ l made in dagenham xvid cd2 clip4
***


پروانه سلطانی
فیلمی شیرین، جذاب و واقعی درباره مبارزات زنان برای حقوق برابر
پاییز امسال سینما روهای انگلستان شاهد فیلمی خوب وزیبا بودند. فیلمی به نام ساخته محله دگنهام. فیلمی درباره داستان جنگ زنان کارگر دوزنده کارخانه ماشین های فورد در سال ۱۹۶۸ در انگلستان برای به دست آوردن حقوق برابر با مردان . نایجل کولی Nigel cole فیلم ساز هشیار انگلیسی بار دیگر پس از به دست آوردن موفقیت برای ساختن فیلم (Calendar Girls 2003 دختران تقویم دیواریِ) با همراهی ویلیام ایوری William Ivory نویسنده و فیلم نامه نویس توانای انگلیسی به سرا غ مسائل زنان رفته است. این فیلم بر اساس اتفاقی واقعی ساخته شده است. شخصیتهای اصلی این فیلم در واقع آدمهایی ساده و معمولی هستند که خیلی ساده احساساتشان را بیان میکنند. آنها به سادگی برای به دست اوردن حقشان میایستند تا صدایشان را به گوش آنهایی که باید کاری بکنند برسانند.
در صحنه آغازین فیلم زنان دوزنده را میبینیم که در گرمای کارخانه نیمه عریان و گرما زده مشغول به کارند. زمان فیلم سال ۱۹۶۸ است در محله دگنهام واقع در اسکس Essex. محله ای پر از درد و خشم از فقر خویش. شروع این اعتصاب با صدای ریتا زن کارگر محجوبی آغاز میشود که تنها به خاطر اینکه آدمی است احساساتی و پر شور و ساده دل از همه کارگران میخواهد تا دست از کار بکشند و به بیرون از کارخانه بروند و تا به دست آوردن حقوق برابر به اعتصاب ادامه دهند. ادامه این اعتصاب به راه پیمایی زنان کارگر در مقابل پارلمان Westminster وست مینستر منجر میشود.
این راهپیمایی زنانه آنچنان توجه وسایل ارتباط جمعی را به خودش جذب میکند که جنجال آنها، زنان کارگر اعتصابی را تشویق به ادامه این اعتصاب میکند. راهی که دو سال تمام بطول می انجامد. شخصیت محجوب ریتا در طی این مدت تغییر میکند و او را تبدیل به زنی مصمم و آگاه میکند. او که زنی است با دو فرزند کوچک و همسری که هر چند در آغاز راه ریتا را حمایت میکند اما به علت طولانی بودن راه و مسئولیتهای سنگین خانگی و سرپرستی از فرزندانشان در نیمه راه عاجز شده و میخواهد ریتا را مثل گذشته بر سر خانه و زندگیش برگرداند اما موفق نمی شود چرا که ریتا در میانه این راه در جایی قرار گرفته که برایش تقریبا امکان ناپذیر است که توقف کند و یا تن به سازش دهد ولو اینکه ادامه این راه منجربه این شود تا حتی خانواده اش را نیز قربانی کند.
ولی از آنجایی که وقتی آدمی واقعاً چیزی را میخواهد به دست میآ ورد طوری میشود که حتی همسر تحصیل کرده کمبریج یکی از سهامداران کارخانه فورد که قاعدتا میبایست به خاطر منافع مالی اش همراه با همسرش در مقابل این اعتصاب بایستد به خاطر رابطه دوستانه ای که با ریتا به دلیل مشترک بودن مدرسه فرزندانشان و همدلی اشان در مقابل معلم قلدرمنش مدرسه پیدا میکنند در کنار او و همراه جمع زنان اعتصابی قرار میگیرد و ریتا را حمایت میکند و در انتها وزیر کشور آنزمان دولت بریتانیا زنی در قدرت از طرف حزب لیبر Laber Party به نام Barbara Castle باربارا کسل است که جذب این اعتصاب زنانه شده است و از کارگران اعتصابی میخواهد تا برای ملاقات با او به پارلمان بیایند. و اینجا است که مبارزات دو ساله زنان بالاخره به نتیجه میرسد و منجر به تغییر قانون کار و پرداخت حقوق مساوی به کارگران زن در سال ۱۹۷۰میشود. تغییری مثبت به نفع همه زنان انگلستان.
انتخاب شخصیتهای این داستان ٍ بازی های خوب و طبیعی بازیگران آن به خصوص Sally Hawkins سالی هاوکینز و Bob Hawskins باب هاسکینز بازیگر محبوب قدیمی و توانای انگلیس، رابطه انسانی کاراکترها، طنز شیرینی که دردیالوگهای این فیلم است و مهمتر از همه واقعی بودن داستان این فیلم آنرا به فیلمی جذاب و شیرین تبدیل کرده است. فیلمی که تماشاچی را در دوران تیره ای که بر جهان ما حاکم شده با روحیه ای مثبت از سالن نمایش به بیرون می فرستد. جای تردید نیست که این فیلم تاثیر گذار و به یاد ماندنی به زودی جای خودش را در دنیای جذاب سینمای جهان پیدا خواهد کرد.

پروانه سلطانی – لندن

jeudi 17 mars 2011

نقش کلیدی زنان در انقلاب مصر


ماری فردریکسن٬ از رهبران مارکسیست‌های دانمارک
ترجمه‌ی آرش عزیزی

«من واقعا باور دارم انقلاب ما را عوض کرده. مردم برخورد متفاوتی با یکدیگر دارند.» این‌ها حرف‌های خانم کاملِ ۵۰ ساله است٬ یکی از زنان بیشماری که در میدان تحریر بود و فعالانه در انقلاب شرکت می‌کرد.

***

زنان عرب بار دیگر نشان داده‌اند که زنان نقشی تعیین‌کننده در رویدادهای انقلابی بازی می‌کنند. زنان در مصر شرکتی فعالانه در انقلاب داشته‌اند٬ همان‌طور که نقشی فعالانه در جنبش اعتصابی چند سال پیش داشتند و در چندین مورد به مردان فشار آوردند تا به اعتصاب‌ها بپیوندند.
در اولین اعتراضات در مصر٬ زنان تنها شامل حدود ۱۰ درصد از معترضین می‌شدند اما در میدان تحریر در روزهای پیش از سقوط مبارک شامل ۴۰ تا ۵۰ درصد می‌شدند. زنان٬ با حجاب و بی‌حجاب٬ در دفاع از میدان مشارکت کردند٬ سنگر بستند٬ بحث کردند٬ شعار دادند و به همراه مردان جان‌شان را به خطر انداختند.
نگاهی دیگر به زنان
احتمالا قوی‌ترین نیرو تا بحال خواست مردم عادی برای احترام و حرمت بوده است (چیزی که در انقلاب روسیه و در فرانسه در مه ۱۹۶۸ نیز روشن بود). حکومت‌های دیکتاتوری٬ پلیس و رئیس و روسا با مردم نه مثل انسان که مثل حیوان برخورد می‌کنند. این در مورد تمام کارگران و فقرا صدق می‌کند اما بخصوص در مورد زنان.
تصور زنان نسبت به خودشان در طول مبارزه تغییر یافته. ریحام مونتاز٬ معلم انگلیسی ۲۵ ساله٬ در مصاحبه با روزنامه‌ی نشنال در روز ۱۴ فوریه توضیح داد: «ما رنج طعم گاز اشک‌آور را کشیدیم اما نمی‌ترسیدیم. زنانی که می‌ترسیدند از خانه بیرون بیایند هم ما را می‌دیدند و شجاعت می‌یافتند».
این فکر که مردان و زنان باید متفاوت باشند در طول انقلاب کنار زده شد. مزن حسن٬ مدیر مرکز مطالعات فمینیستی نصره در قاهره٬ می‌گوید:‌ »این‌جا هیچ کس به تو به چشم زن نگاه نمی‌کند؛ هیچ کس به تو به چشم مرد نگاه نمی‌کند. همه متحد در خواست‌مان برای دموکراسی و آزادی هستیم.» او توضیح می‌دهد که همین آزادی که زنان در میدان تحریر تجربه کردند باعث شد دوباره و دوباره بازگردند و با خود دوستان و خواهران و مادرهایشان را هم بیاورند.
انقلاب در ضمن رابطه بین دو جنس را عوض کرد. خانم حسن توضیح می‌دهد: «در میدان آدم‌ها از طبقات مختلف٬ هم مرد و هم زن٬ بودند٬ با هم قاطی می‌شدند٬ حرف می‌زدند و بحث می‌کردند. آن‌ها (مردها) می‌دیدند که زنان قوی هستند و می‌توانند مواظب خود باشند. آن‌ها می‌دیدند که زنان برای انقلاب سخت می‌کوشند٬ اعتراضات را رهبری می‌کنند و پاسخ‌شان (عدم دست‌اندازی) راهی بود برای این‌که بگویند «من به تو احترام می‌گذارم.» » آزار جنسی در مصر مشکل بزرگی بوده است. از هر پنج زن٬‌چهار نفر آزار جنسی را از سر گذرانده‌اند و پلیس از این برای ارعاب زنان استفاده کرده است اما در مبارزه علیه حکومت مبارک هیچ خبری از چنین چیزی نبوده است.
آزادی زن از طریق مبارزه طبقاتی
زنان عرب راه پیشروی را نشان می‌دهند. احزاب بورژوای راست‌گرا از سرکوب زنان در بسیاری جوامع که اسلام در آن مذهب اصلی است استفاده می‌کنند تا علیه باصطلاح «جهان اسلام» کارزار به پا کنند و اشغال عراق و افغانستان را مشروعیت دهند. متاسفانه در این کار بعضی روشنفکران و باصطلاح چپ‌ها که از «دیدگاه مسلمانان نسبت به زنان» شکایت می‌کنند نیز به آن‌ها کمک کرده‌اند. بعضی چپ‌های دیگر هم از آن‌طرفی افتاده‌اند و حتی به نیروهای مذهبی در جهان عرب امتیاز داده‌اند. انقلاب عرب نشان می‌دهد که ما مارکسیست‌ها وقتی که اصرار کردیم مبارزه برای حقوق زنان بخشی از مبارزه طبقاتی است و این دو جدایی‌ناپذیرند٬ درست می‌گفتیم.
توده‌های عرب نشان داده‌اند که شکاف طبقاتی تنها شکاف تعیین‌کننده است. در مبارزه متحد توده‌ها نه مذهب و نه جنسیت و نه نژاد نقشی بازی نمی‌کند و تعصبات در عمل کنار گذاشته می‌شوند. مارکس توضیح می‌دهد که «این‌ آگاهی انسان‌ها نیست که موجودیت‌شان را تعیین می‌کند که موجودیت اجتماعی آن‌ها است که آگاهی‌شان را تعیین می‌کند.» وقتی شرایط مادی دیگر برای اکثریت عظیم قابل تحمل نباشد٬ توده‌ها مجبور می‌شوند برای شرایط بهتر مبارزه کنند و در دل این مبارزه آگاهی و افکار آن‌ها تغییری چشمگیر می‌یابد.
آزادی برای چه؟
زنان مصری که در شمار وسیع به خیابان‌ها آمده‌اند این کار را به نام نوعی آزادی انتزاعی زنان انجام نداده‌اند. آن‌ها برای ایجاد زندگی بهتر برای خودشان و خانواده‌هایشان به خیابان آمدند.
خانم مونتاز٬ معلم انگلیسی٬ توضیح می‌دهد که چقدر باید برای گذران امور تقلا کند. «من ماهی ۴۰۰ پوند (مصری) حقوق می‌گیرم... بیمه‌ی بهداشت ندارم٬ اگر عملی داشته باشم باید خودم پولش را بدهم. قرارداد ندارم٬ امنیت شغلی ندارم. ما زندگی بهتری برای خودمان و برای کودکان‌مان می‌خواهیم. ما شایسته‌ی زندگی بهتری هستیم.»
مبارزه توده‌های عرب تازه آغاز شده. زنان عرب شجاعتی بی‌اندازه نشان داده‌اند و نشان داده‌اند که مبارزه برای آزادی زن تنها به عنوان بخشی از مبارزه برای آزادی عمومی کل زحمتکشان ممکن است. آن‌ها خواهند فهمید که آزادی حقیقی زنان نه از آزادی رسمی و دموکراسی رسمی نمی آید و نیازمند انقلاب اجتماعی واقعی است.
منبع: «در دفاع از مارکسیسم»٬ وب‌سایت گرایش بین‌المللی مارکسیستی (http://www.marxist.com)٬ ۸ مارس ۲۰۱۱

samedi 12 mars 2011

ویس و هزار سال تنهایی / ماریا صبای مقدم

ویس و هزار سال تنهایی / ماریا صبای مقدم


در ادبیات ایران تنهاست. هیچ زنی در ادبیات فارسی به صراحت ویس از خواسته خود سخن نگفته، که جوان است و می خواهد جوانی کند. که حاضر نیست جوانیش را به پای مردی پیر و فرتوت و خودکام، حتی اگر شاه مملکت هم باشد، بریزد. نه تاج و تخت میخواهد، نه زر و زیور و نه در قید نام و ننگ است. در تمامی ادبیات ایران، هیچ زنی به اندازه‌ی ویس از «زن بودن» خود اگاه نیست.

و البته بهای این آگاهی را نیز می‌پردازد. هیچ زنی در ادبیات فارسی به اندازه ویس مورد طعن و لعن و بدگویی قرار نگرفته. طی هزار سال، از نظامی و اوحدی تا وحید دستگردی هر یک به گونه‌ای به ویس و داستان او می‌تازند، ویس را بدنام و منظومه «ویس و رامین» را دشمن ناموس و اخلاق ایران می‌خوانند. چرا؟

ویس شخصیت اصلی یا پررنگ‌ترین شخصیت داستان عاشقانه «ویس و رامین» است که داستانی متعلق به دو هزار سال پیش در ایران است. این داستان توسط فخرالدین اسعد گرگانی هزار سال پیش به نظم درآمد. چکیده‌ی داستان بدین قرار است:

پادشاهی پیر و خودکام و هوسران به نام موبد، دختری نابوده را طلب می‌کند. این دختر (ویس) به دنیا می‌آید و پدرش در جنگ به دست موبد کشته می‌شود. موبد ویس را فرا می‌خواند، وقتی ویس جواب رد می‌دهد، او را با زور از شهر و دیار و خانواده دور می‌کند و بر خلاف میل ویس، او را به عقد خود در می‌آورد. ویس نمی‌تواند بپذیرد که موبد به او نزدیک شود و دایه‌ی پیرش را متقاعد می‌کند که راه دستیابی موبد به او را تا زمانی‌که او سوگوار است، با طلسمی ببندد.

دایه خواست ویس را برآورده می‌کند، اما دست بر قضا، طلسم را آب می‌برد و موبد تا به ابد بر ویس بسته می‌ماند. در این میان، برادر کوچک موبد (رامین)، به ویس دل می‌بازد و می‌کوشد که به او دست یابد. ویس مقاومت می‌کند، اما رامین پافشاری می‌کند و به کمک دایه‌ی پیر به هر راهی متوسل می‌شود که چاره‌جویی کند. غربت، تنهایی، درد و رنج و وسوسه‌های دایه و رامین، ویس را به تسلیم وامی‌دارند و به دیدار رامین رضایت می‌دهد و عاشق او می‌شود.

از این زمان ویس به فرمان عشق و جوانی گردن می‌نهد و هر آنچه ممکن است در راه این دو می‌نهد. ویس عرف را و ملاحظات اخلاقی و اجتماعی و حتی سیاسی را پس می‌زند و از عشق و جوانی دفاع می‌کند. به صراحت به موبد و به خانواده‌ی خود می‌گوید که روی رامین را به هر دو جهان بر می‌گزیند، که جوان است و می‌خواهد جوانی کند. خواسته‌اش ساده‌ترین، ابتدایی‌ترین و طبیعی‌ترین خواسته‌هاست. زمان و مکان دارد، نه در پی پیوستن به وجودی بزرگتر است و نه در پی تاج عصمت و تقوایی که جامعه و اخلاق بر سر وی نهند.

می‌خواهد زندگی کند و برای زندگی، قانونی جز طبیعت و عشق نمی‌شناسد. از رامین هم جز با او نشستن و خوردن و عشق ورزیدن و شاد بودن چیزی نمی‌خواهد. بهایی برای عشق و تن و نام و ننگ خود جز وفاداری رامین نمی‌شناسد. زندان و بند و تازیانه و ملامت و سرزنش هیچیک او را از پیمودن راهی که در پیش گرفته باز نمی‌دارند.

حضور ویس در داستان و در منظومه‌ای که گرگانی سروده، بسیار پررنگ است. بخش زیادی از کتاب به افکار و احساسات، کشمکش‌های درونی، خواسته‌ها و درد و رنج ویس می‌پردازد. شخصیت رامین و دیگران در پرتو حضور ویس جان می‌گیرند و خود می‌نمایند. ویس به صراحت از خواسته‌ی خود سخن می‌گوید. در خلال بازگویی خواب مشتاقانه‌ی خود درباره‌ی محبوبش، از خواهش و اشتیاق‌اش می‌گوید. در روی برادرش که معایب رامین را بر او بر می‌شمارد، می‌ایستد و می‌گوید که اختیار از او روی‌گردانیده و اگر در بندش کنند یا بسوزانندش، برایش مهم نیست که نامش از برای عشق رامین جاودانه خواهد شد.

طرح روی جلد: غزل رضوی

وقتی رامین او را ترک می کند و یاری دیگر می‌گزیند، ده نامه به او می‌نویسد و بر خواهش خود پافشاری می‌کند. می‌گوید که برخلاف پند دیگران، نه در پی یاری دیگر است و نه از عشق به رامین دست برمی‌دارد. بارها از اشتیاق خود به او، از روزهای خوش عشق ورزیشان، از عهد و پیمانشان می‌گوید و از اینکه راهی جز بودن با رامین برای خود نمی‌بیند.

بخش قابل ملاحظه‌ای از منظومه به این ده نامه اختصاص دارد که در آن ویس از تمام زوایای درد و رنج و خواسته و خواهش خود با رامین سخن می‌گوید. درد دوری، به دنبال گمگشته‌ای بودن، انتظار بی‌اندازه، به ظریف‌ترین اشکال از زبان ویس توصیف شده‌اند. ویس اندوه خود در دوری از رامین را به اندوه مادر فرزند گم‌کرده، به غریب دلتنگ، تشبیه می‌کند و بارها او را به خود باز می‌خواند تا سرانجام رامین را به خود باز می‌گرداند.

شخصیت‌های داستان همه و همه برخلاف هنجارهای اخلاقی و اجتماعی و ... رفتار می‌کنند، برخی چون موبد می‌خواهند با طبیعت بجنگند و در پیری با زور جوانی کنند. برخی مانند ویس و رامین با عرف و قوانین اجتماع می‌جنگند تا به جوانی و عشق مجال نفس کشیدن دهند. اما هیچیک مانند ویس سرزنش نمی‌شوند.

رامین به زن برادرش دل می‌بازد، بی مهابا او را دنبال می‌کند، برای دستیابی به او با دایه‌ی پیر خود که حکم مادر او را دارد، همبستر می‌شود تا همکاری او را جلب کند، در روی برادرش می ایستد و او را تهدید می‌کند و نهایتا تاج و تخت او را تصاحب می‌کند...

موبد پیر و فرتوت، دختری را که به وجود نیامده، طلب می‌کند. در پی ویس، با برادر و پدر ویس می‌جنگد و پدر او را می‌کشد. ویس را علی‌رغم میلش، از مادر و برادر و شهر و دیار دور می‌کند و در حالی که لباس سوگواری به تن دارد و سر و روی خود را می‌کند، به عقد خود در می‌آورد. می‌داند که ویس از او نفرت دارد و تا به ابد نمی‌تواند به ویس دست یابد، اما او را تا آخرین لحظه به زور در شبستان خود که زن‌های بسیاری در آنجا دارد، نگه می‌دارد. وقتی ویس با برادرش نرد عشق می‌بازد، چشمش را می‌بندد و وقتی ویس به همراهی رامین از او می‌گریزد، شش ماه در جستجوی ویس سر به کوه و بیابان می‌گذارد...

مادر ویس، او را پیش از آنکه به دنیا بیاید، به موبد وعده می‌دهد، بعد پیمان‌شکنی می‌کند و نهایتاً با موبد همدستی می‌کند که با حیله به ویس دست یابد...

رابطه‌ی مردی با زن برادرش البته در هنجارها، اخلاق، عرف و گهگاه در قانون دوران‌ها و اجتماعات مختلف نمی‌گنجد و می‌توان انتظار داشت که داستانی که بر حول این رابطه می‌گردد، مورد طعن و لعن باشد. اما چند نکته را در این زمینه نباید از نظر دور داشت. اول اینکه، ویس علی‌رغم در ظاهر شوهر داشتن، در عمل بی‌شوهر است چرا که موبد مردی ناتوان است.

نکته‌ی دوم اینکه، این ازدواج ظاهری، یا در زبان امروز روی کاغذ، بر خلاف میل ویس صورت گرفته. او به صراحت به موبد می‌گوید که مرگ را به نزدیکی با وی ترجیح می‌دهد و موبد بی تفاوت پاسخ می‌دهد که بهتر است که به قضا که ویس را از برای موبد به دنیا آورده، تن در‌دهد. نکته‌ی سوم اینکه ویس مانند رامین، مانند دایه، مانند شهرو ، مانند موبد به کارهایی دست می‌زند که بر خلاف اخلاق آن زمان (دو هزار سال پیش) و این زمان است و زمانه‌ی بعد از او قضاوت سختی درباره‌ی او می‌کند، اما او تنها کسی است که اینگونه مورد سرزنش قرار می‌گیرد.

این شخصیت‌ها همگی بر خلاف عرف و اخلاق رفتار می‌کنند. طی هزارسال کسی موبد یا رامین را سرزنش نمی‌کند، اما ویس به دفعات بدنام و ... نامیده می‌شود. گناه دختری را که برخلاف میلش به عقد قاتل پدرش که مردی فرتوت و ناتوان نیز هست درآمده، با چه مقیاسی باید سنجید؟

ویس اما، بی‌اعتناء به نام و ننگ، با آگاهی تمام و کمال از «زن» بودن خود، به گونه‌ای بی‌همتا در ادبیات فارسی زندگی می‌کند. اگر چه رنج می‌کشد، تازیانه می‌خورد، به بند کشیده می‌شود، اما عشق می‌ورزد، کام می‌گیرد و شادی می‌کند. هیچ زنی در ادبیات فارسی به اندازه ویس بر خواهش خود پافشاری نکرده، به این اندازه ناز نکشیده، پایداری و وفاداری نکرده، و به قولی «به گناه اینقدر جلوه نبخشیده». شاید به همین علت نیز هست که کمتر زنی در ادبیات فارسی به اندازه ویس و کمتر داستان و منظومه‌ای به اندازه «ویس و رامین» مورد حمله و انتقاد قرار گرفته است.

منابع

۱. محمد علی اسلامی ندوشن، آواها و ایماها، انتشارات طوس، تهران.

۲. جام جهان بین، محمد علی اسلامی ندوشن، چاپ گلشن، تهران.

۳. «ویس و رامین»، ماریا صبای مقدم، نغمه زندگی، تهران.

فیلم: نبرد یک زن

فیلم «نبرد یک زن» در شب هشتم مارس از شبکه تلویزیونی آرته پخش شده است و فیلم خوبی است. این فیلم زندگی زنی مدرن را در نیمه دوم قرن نوزده در اروپا نشان می دهد. بخش اول با مرگ پدر در لندن شروع می شود. پدر مهندس سرشناسی بوده و از رفقای کارل مارکس. با مرگ پدر مجبور می شوند خانه را بفروشند و با مادر راهی آلمان بشوند. در آلمان، هوپ (به معنای امید در زبان انگلیسی) وارد دانشگاه می شود او می خواهد پزشکی بخواند و طبیب شود اما طبابت شغلی مردانه است و قانوناً میسر نیست. هوپ در دانشگاه با روشنفکران انقلابی و جوان آشنا می شود از جمله کلارا زتکین که با هم دوست می شوند و کارل لمن، انقلابی چپگرای متعهد. هوپ برای گذراندن امتحان پزشکی دست به دامان ملکه می شود و از او می خواهد اجازه اش را صادر کنند. سرانجام می بینیم که او درس پزشکی خواند البته برای داشتن جواز طبابت ناچار است به لندن برگردد و آنجا جواز کار بگیرد چون در آلمان به زنان جواز طبابت نمی دهند. هوپ با اتو همدانشکده ای خود ازدواج می کند و همراه با شوهرش مطبی در فرانکفورت دایر می کنند، آنها صاحب دختری به نام مارا می شوند که برای نگهداری بچه، دایه ای به نام دوروته استخدام می کند. هوپ بیشتر به معالجه زنان و کودکان و فقرا در محلات فقیر نشین می پردازد و همین باعث می شود که دچار بیماری سل شود. هوپ سرانجام بر بیماری سل غلبه می کند و زنده می ماند و همراه با شوهرش در دامنه کوه کلینیکی برای بیماران مبتلا به سل دایر می کنند. در همین دوران کارل لمن و به دنبالش کلارا زاتکیتن به دیدار آنها می آیند. هوپ پی می برد که دلباخته کارل شده است.
در بخش دوم هوپ از شوهرش جدا می شود و شوهرش، اتو بچه و خانه و همه چیز را از او می گیرد.
پس از طلاق، هوپ با کارل به مونیخ می رود و آنجا با هم ازدواج می کنند و هوپ در بیمارستان کار می کند و به معالجه و مطالعه بر روی زنان می پردازد. برای کسب «حق سقط جنین» برای زنان و داشتن اختیار تن شان تلاش می کند. در این زمینه کتابی می نویسد و در جهت رفاه و سلامت بدن زن تلاش هایی دارد اما در برابرش زنان مذهبی با او به مبارزه برمی خیزند و او را به دادگاه می کشانند. هوپ با مبارزه فراوان موفق می شود اعتباری را که خواسته اند از او سلب کنند را دوباره به دست آورد و به خاظر تلاش های انسانی اش بسیار محبوب است. اما جنگ جهانی کارل را از او می گیرد و در پایان با بیماری دست به گریبان است. هوپ نمونه زنان مبارزی است که در جهت پیشرفت و رفاه بشریت تلاش کردند و خواستند زنان را به حقوق خود آگاه کنند تا مالک تن خود باشند. فیلم را تا شب سه شنبه پانزده مارس می توانید بر روی سایت آرته به صورت آنلاین ببینید. زبان فیلم را خودتان در قسمت راست اکران انتخاب کنید: با فرانسه یا آلمانی

Le combat d'une femme (Allemagne, 2009, 90mn) ZDF

Le combat d'une femme (Allemagne, 2009, 86mn) ZDF

jeudi 10 mars 2011

تاریخ پنهان هنر فمینیستی در برلیناله

پانورامای برلیناله عرصه نمایش فیلم‌هایی با بودجه‌های محدود، ژانرهای نامعمول و مستندهاست، فیلم‌هایی مستقل که نگاهی کاملاَ شخصی را ارائه می‌دهند. مستندی درباره هنر فمینیستی آمریکا یکی از این فیلم‌های موفق در این بخش است.

امسال در بخش پانورامای برلیناله‌۱۶ فیلم بلند، ۱۴ فیلم ویژه و ۲۰ مستند درباره موضوعات متفاوت از ۲۹ کشور جهان اکران می‌شوند. یکی از فیلم‌های بحث‌برانگیز این بخش با عنوان "یگان ویژه ۲" (Tropa de Elite 2) اکران شد. بخش نخست این فیلم به کارگردانی "ژوزه پادیا" از برزیل در سال ۲۰۰۸ برنده خرس طلایی شده بود.

باید اعتراف کرد که به سختی می‌توان موضوعات فیلم‌های بخش پانوراما را تحت دو و یا سو محور خلاصه کرد. در این بخش حتا فیلمی به عنوان "بدل شیطان" درباره پسر صدام حسین در دهه نود اکران می‌شود. در این فیلم "عدی"، پسر صدام همانند پدرش به دنبال یافتن بدلی برای خود است تا زندگی غیراخلاقی و فاسدش بر ملا نشود.

بی‌شک تحولات فنی در دهه گذشته سبب تسهیل در کار تهیه فیلم شده است. البته در اینجا سخنی درباره کیفیت فیلم‌ها در میان نیست، اما دوربینی کوچک و نرم‌افزاری برای برش کامپیوتری، شروع مناسبی برای کار به حساب می‌‌آید.

بدین لحاظ هر ساله بر تعداد فیلم‌هایی که به برلیناله فرستاده می‌شوند، افزوده می‌شود و کار انتخاب را برای مسئولان هر بخش برلیناله بسیار سخت می‌کند. با این وجود می‌توان به برخی از موضوعات مهم در فیلم‌های این بخش اشاره کرد.

ویلاند اشپک مسئول بخش پانورامای برلیناله

چهار فیلم در این بخش به مسئله مهاجرت مربوط می‌شود. انسان‌هایی که با امید در پی زندگی بهتری هستند. فساد حکومتی نیز در چندین فیلم پانوراما دنبال می‌شود.

"!زنان، هنر و انقلاب- تاریخی پنهان"

این مستند با این پرسش ساده آغاز می‌شود که از مردم عادی می‌خواهد که نام سه زن هنرمند در دوران معاصر (بویژه در حوزه هنرهای تجسمی) را بر شمارند. شاید کسانی که با هنر سرکار دارند موفق شوند از کسانی نظیر لوئیز بورژوا، کی‌کی اسمیت، نیکی د سنت فاله یاد کنند، اما معرفی سه زن هنرمند با نظرات فمنیستی کمی مشکل به نظر می‌رسد.

آیا این نا‌آگاهی تنها ریشه در بی‌اطلاعی علاقمندان هنر دارد و یا اینکه ناشی از بی‌اعتنایی آگاهانه‌ی گالری‌ها و موسسات فرهنگی نسبت به هنرمندان فمینیست است؟ آیا مسئولان هنری، موزه‌ها و گالری بطور سیستماتیک آثار هنرمندان فمینیست را پس نمی‌زنند؟ و از این طریق هنردوستان را در ناآگاهی و جهل نسبت به این هنرمندان نگاه نمی‌دارند؟

مستند "!زنان، هنر و انقلاب" با بررسی تاریخ هنر فمینیستی در چهل سال گذشته در آمریکا می‌کوشد پاسخی نسبتاَ مستدل برای این پرسش‌ها بیابد.

یکی از آثار لوئیس بورژوا

"لین هرشمن لیسون" کارگردان آمریکایی سال‌های متمادی بر روی این پروژه کار کرده است، که محصول آن فیلمی مستند، حدود ۸۰ دقیقه شده است. عنوان فیلم "!Women Art Revolution" تا حدودی چند پهلو است، از یک سو به هنر زنان فیمنیست توجه دارد، از سوی دیگر ناظر به انقلاب و تحولی است که زنان هنرمند در ده‌های گذشته بوجود آورده‌اند. البته عنوان فیلم بر تاریخ پنهان این تلاش‌ها نیز تاکید دارد. و علامت تعجب در آغاز عنوان نیز بیانگر اعلام خبری مهم در این زمینه است.

در فیلم تعریفی دقیق از هنر فمینیستی داده نمی‌شود، اما موضوع محوری مستند کنارگذاشتن آثار زنان هنرمند از موزه‌ها و گالری‌هاست. فقدان آثار زنان هنرمندان در موزه‌های مهم آمریکا به لحاظ آماری بسادگی قابل اثبات است، اما مهم‌تر از آن، امتناع از بحث پیرامون کیفیت این آثار و دلایل عدم پذیرش آنان است.

در فیلم با منتقدان هنری، صاحبان گالری‌ها و مسئولان موزه‌ها کمتر صحبت می‌شود، اما این افراد متهم به جانبداری و مخالفت با هنر فمینیستی می‌شوند. البته توجه فیلم به زنان هنرمندان است و دقیقاَ نظرات این زنان نیز بیشتر بازتاب می‌یابد. شاید با توجه به موضوع محوری این مستند این امر جای شگفتی نداشته باشد.

اثری از کی‌کی اسمیث

مخالفت با هنر فمینیستی همیشه نیز زیان‌آور نبوده است، تنها باید راه‌های مقابله با آن و استفاده بهینه از این مخالفت‌ها را یافت. گشودن بازار بر روی آثار این هنرمندان نتیجه این مخالفت‌ها نیز بوده است. این تجربه‌ای است که "دختران گوریلی" در سالیان پیش در آمریکا نیز پیموده‌اند. مخالفت پیشتر با آثار هنرمندان زن، تاییدی بر تبعیض نسبت به این هنرمندان تلقی شده و از این طریق بر کنجکاوی‌ها نیز افزوده شده است.

در این فیلم تناقضات و پیچیدگی آثار زنان هنرمندان و مخالفت با آنها پنهان نمی‌شود، ‌شاید هم بدین دلیل و به‌رغم نگاه بسیار مشخص و سوبژکتیو کارگردان، مستند در هدف خود موفق بوده است.

یکی از محدودیت‌های مستند توجه صرف به آثار زنان هنرمند در آمریکا بوده است. در بخشی از فیلم تصاویری نیز از کارهای شیرین نشاط نمایش داده می‌شود، اما شاید تنها بدین دلیل که در آمریکا نیز این هنرمند ایرانی مطرح بوده است. برخی منتقدان بر این باورند که پیچیدگی آثار زنان هنرمندان و رابطه آن با مولفه‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در این مستند غایب است.

مستند زمان طولانی را به گفت‌وگوها با زنان هنرمند اختصاص داده و از مدت نمایش آثار هنری آنان کاسته است، در حالی که این کمبود به راحتی در فیلم قابل حل است. با همه‌ی نواقص، این مستند گامی در معرفی هنر فمینیستی در آمریکا و بحث‌های پیرامون آن برداشته است. اما آنچه که اغلب منتقدان هنری درباره آن هم نظراند، این است که "جنبش هنر فمینیستی" یکی از تاثیرگذارترین جنبش‌های هنری در سده بیستم میلادی به شمار می‌آید.

شهرام اسلامی

تحریریه: فرید وحیدی

دویچه وله


عدم تمکین و شکنجه‌ی زنان

عدم تمکین و شکنجه‌ی زنان

شکوفه تقی


عدم تمکین در برابر خواست مردان برای زنان همواره پی‌آمدهای دردبار و پر شکنجه‌ای داشته است، که رد پای آن را در متون مذهبی، قانونی، تاریخی و اجتماعی، حتی در قصه‌ها تا امروز می‌توان دید.
در ارداویراف‌نامه ‬می‮‬آید‮ زنی‮ ‬که‮ ‬از‮ ‬شوهرش‮ ‬تمکین‮ ‬نکند‮ ‬و خودش‮ ‬را‮ ‬برای‮ ‬مردان‮ ‬دیگر‮ ‬بیاراید،‮ در دوزخ ‬سینه‮ ‬و پستانش‮ ‬را‮ ‬با‮ ‬شانه‮ ‬آهنی می‮‬برند‬. زنی‮ ‬که‮ ‬از شوهرش‮ ‬نافرمانی‮ ‬کند‮ ‬و بد‮ ‬زبان‮ ‬باشد‮ ‬و تمکین‮ ‬نکند‮ ‬و دزدکی‮ ‬از‮ ‬شوهرش‮ ‬برای‮ ‬خودش‮ ‬اندوخته‮ ‬داشته‮ ‬باشد‮، ‬مجازاتش این است که ‬با‮ ‬زبانش‮ ‬اجاق‮ ‬داغ‮ ‬را بلیسد‮ ‬و دستش‮ ‬را‮ ‬زیر‮ ‬اجاق‮ ‬بسوزاند و ‬زنانی‮ ‬که‮ ‬تمکین‮ ‬شوهرانشان‮ ‬را‮ ‬نمی‮‌کنند‮ مجازاتشان این است که ‬نگونسار‮ ‬آویخته ‮‌شوند.‮ و ‬خارپشتی‮ ‬آهنی‮ ‬با‮ ‬خاری‮ ‬که‮ ‬از‮ ‬آن‮ ‬رسته‮ را ‬در‮ ‬تنشان‮ ‬فرو‮ ‬ ‮‌کنند. نطفه‌ی ‬دیوان‮ ‬را‮ ‬در‮ ‬دهان‮ ‬و بینی‮ ‬آنها‮ ‬می‮‬ریزند.
در تفسیر طبری نشان داده می‌شود صرف عدم اطاعت از مردان، برای زنان چنین مجازاتی را به دنبال داشته است بی آنکه ملاحظات جنسی ملحوظ باشد. مثلا در داستان یونس می‌آید، زن پادشاهی هنگامی که آواز جرجیس را می‌شنود به دین او می‌گرود. وقتی که ملک می‌خواهد جرجیس را بدنام کند و زنش در جهت مخالفت با شوهرش از جرجیس دفاع می‌کند، پادشاه دستور می‌دهد که زن را بیاورند و با شانه آهنی گوشت و پوست او را فرو آورند (ترجمه تفسیر طبری ٣-٤:٧٠۳).
علاوه بر متون مذهبی قصه‌ها نیز به وضوح مجازاتی را که زن در قبال عدم تمکین می‌بایست متحمل شود به نمایش می‌گذارند.
در داستان سمک دختران پادشاهی پنهانی دزدیده به قصر پادشاهی فرستاده می‌شوند. وقتی دختر رسما از زناشویی با پادشاه سرباز می‌زند پادشاه دختر را به سخت‌ترین شکل شلاق می‌زند، به سیاهچال می‌اندازد. نمونه‌اش رفتاری است که گورخان پادشاه با آبان‌دخت همسر خورشید شاه می‌کند. در ادامه او را در پس دوازده پرده در غل و زنخیر زندانی می‌کند تا به این وسیله او را با خود موافق سازد. در داستان سمک عیار به وضوح نشان داده می‌شود که هرگاه زنی به خواست مردی حتی اگر جنسی نباشد نه بگوید، ولو اینکه خودش همسر مردی دیگر باشد، سخت ترین آزار و شکنجه‌ها انتظار او را می‌کشد.
در هزارویک شب نیز به عینه چنین تصویری پیش روی خواننده گذاشته می‌شود. از این رو بسیاری از زنان می‌آموزند به جای مخالفت مستقیم با شاه او را به عناوین مختلف بفریبند. مثلا وقتی پسر ارمنشاه قزل‌ملک تقاضای همبستری با آبان‌دخت را می‌کند زن به این بهانه که مدت‌ها در رنج بوده و نیاز دارد مدتی به شادی بپردازد از او مهلت می‌خواهد. و به این وسیله امیدوار است که برای او کمک برسد. یا آبان‌دخت که به زور به در دربار گورخان آورده شده، به بهانه‌ی عبادت و اعتکاف از همخوابی با پادشاه سر باز می‌زند.
در داستان ویس ورامین شاه موبد که سخت دلباخته‌ی ویس است، وقتی مقاومت او را در برابر خود می‌بیند برای شکستن اراده‌ی زن او را شدیدترین تنبیه‌ها می‌کند. در پایان ویس به نیرنگ با او از در سازش در می‌آید تا در وقت معلوم به خواست خود برسد.
اما آنچه در همه‌ی قصه‌ها مشترک است علاوه بر شکنجه و شلاق زنان، زندانی کردن آنان در سیاهچال است، تا کسی پی به وجود آنان نبرد و آنها نتوانند کسی را از جای خود خبردار کنند.
در قصه «غول و سه دختر جوان» پیرمرد خارکنی دختر کوچکش را به یک غول می‌دهد. غول وقتی می‌بیند که دختر حاضر به خوردن گوشت آدمیزاد نیست تصمیم می‌گیرد دختر را بخورد. اما چون دختر لاغر است به او مجال می‌دهد که چاق شود. تا سر آمد مهلت مقرر دختر را در زیر زمین زندانی می‌کند (افسانه‌های بلغاری ۲۴).
در قصه گودرون از مجموعه قصه‌های آلمانی چون شاهزاده خانم راضی نیست که با شاهزاده‌ای که او را دزدیده ازدواج کند، مادر شاهزاده دختر را به کار خدمتکاری و شستن رخت‌ها و سایر کارهای پست وادار می‌کند، تا اراده‌ی او را در هم بشکند.
در قصه‌های ترکستان، شاهزاده تنبل و بی هنری که به دست دختر ریسنده‌ای با سواد شده با آن دختر عروسی می‌کند، تا از او انتقام بگیرد. پس از عروسی دستور می‌دهد چاله‌ای بکنند و دختر را در آن چاله آویزان کنند. شاهزاده به دختر اجازه می‌دهد که به دیدن پدر و مادرش برود و می گوید که اگر دیر کند پوستش را پر از کاه می‌کند، می‌دهد از دروازه شهر آویزان‮ ‬کنند‮ ‬تا‮ ‬مردم‮ ‬بدانند‮ ‬که‮ ‬عاقبت‮ ‬سرپیچی‮ ‬کردن‮ ‬زن‮ ‬از‮ ‬حرف‮ ‬شوهر‮ ‬چیست، ‬در همانجا‮ ‬شاهزاده‮ ‬از‮ ‬پدرش‮ ‬می‮‌خواهد‮ ‬که‮ ‬همه‌ی‮ ‬دودمان‮ ‬زنش‮ ‬را‮ ‬به‮ ‬گاری‮ ‬ببندد‮ ‬و در‮ ‬کویر‮ ‬رها‮ ‬کند‮‬.
زنی که به غرور شوهرش توهین کند و اهمیت «قدسی» نیروی جنسی مرد را نادیده بگیرد، در قصه‌ها به اشد مجازات محکوم می‌شود. در قصه گل به صنوبر چه گفت نشان داده می‌شود که زنی تحت تاثیر غلبه قوای «شهوانی»، به مرد خودش خیانت و به دیوان خدمت کرده است. مرد او را که دختر عمویش است در قفسی گذاشته و با او مثل موجودی کثیف رفتار می‌کند. به او پس مانده‌ی استخوان و غذای مانده می‌دهد و به سگی که خدمت او را کرده جایگاه همسری و حتی سروری می‌بخشد.
در روایتی مشابه می‌آید که مرد قصابی سگش را ناز و نوازش می‌کند، بر گردن او قلاده‌ی طلا می‌اندازد، اما زنش را که بسیار وجیه و زیبا است در قفسی در صندوقخانه نگه می‌دارد و پس مانده‌ی غذای سگ را جلوی او می‌ریزد.
قهرمان قصه که معشوقش شرط رسیدن به خود را کشف راز گل به صنوبر چه گفت گذاشته، پس از پی بردن به راز گل کشف می‌کند زن براستی ارزش عشق را ندارد و باید با زن همان معامله‌ای را کند که قصاب با زنش کرده است.
پس به خود حق می‌دهد از زن بیزار باشد و از او انتقام بگیرد. از آن ببعد هرگاه پدر و مادرش می‌خواستند او را وادار به عروسی کنند می‌گفت «گل به صنوبر چه کرد؟» (گل به صنوبر چه کرد ١:١:٣۵٧). این قصه به صورت ضرب‌المثلی در زبان دری وجود دارد می‌گوید «از سگ وفا از زن جفا.»
در قصه‌های هزارویک شب صندوقی از دجله یافت می‌شود که درش گلیمی است و در گلیم جنازه‌ی زنی. وقتی در جستجوی قاتل بر می‌آیند پیرمرد و جوانی خود را بعنوان قاتل معرفی می‌کنند، که یکی عمو و دیگری برادرزاده‌ی اوست. برادرزاده خود را شوهر دختر معرفی می‌کند. علت اینکه خود را تحویل می‌دهد رهایی از عذاب وجدان است چون دختر عموی خود را که سال‌ها همسرش بوده است و از او سه فرزند داشته است به تهمتی که غلامی به او زده کشته است. قضیه از این قرار است که مرد برای زن مریضش از بصره به زحمت سه عدد به خریده و یکی از آنها را در بغداد در دست غلامی یافته است. غلام گفته که او را از معشوق مریضش دریافت کرده است. مرد خشمناک به خانه دویده و عمویش را قانع کرده که دخترش گنهکار است و با خنجر سینه زن را دریده است. اما مرد مدتی بعد از پسرش شنیده که غلامی در کوچه میوه به از دست او ربوده و به او گفته به شرطی پسش می‌دهد که بداند آن میوه چگونه به دست او رسیده است. بچه هم قصه مادر مریضش و سفر پدرش را برای به دست آوردن به برای غلام نقل کرده است.
یعنی بر طبق عرف جامعه عربی فقط کافی بوده که مرد احساس کند که زن به حقوق مردانگی او خیانت کرده است و سپس با حمایت کامل قانون و عرف زن را با مرگ مجازات نماید. در این قصه حتی وقتی مرد طالب مرگ است خلیفه «بزرگوارانه» و«دلسوزانه» او را می‌بخشد (هزار ویک شب ١:١١٢-١١۷).
قصه‌های هزارویک شب به لحاظ افشای شرایط ظالمانه‌ای که برای زنان در حکومت مذهب مردانه وجود داشته است بسیار قابل تعمق است. در همان جا نشان داده می‌شود که مردان به کمترین جرمی زنان را به زیر شلاق و تازیانه می‌اندازند و اگر احتمالا جرم بزرگ‌تر باشد که اسباب رنجش مرد را فراهم کرده باشند، یا بویی ناموسی از آن به مشام برسد مجازات شقه شدن، دو تا شدن و انداخته شدن به دجله را به دنبال دارد.
در حکایت «دختر تازیانه خورده» می‌آید که شوهر به وقت عقد با دختر عهد می‌کند که چشم زن به روی هیچ مرد دیگری نیفتد. زن به وسوسه پیرزنی بر روی کسی که در قصه روشن نیست زن است یا مرد است، نظری می‌اندازد. به دنبال آن زن بلافاصله مریض می‌شود و شوهر مریضی زن را حمل بر خیانت می‌کند. در نتیجه قصد کشتن زن را می‌کند. تنها بعد از عجز و لابه فراوان زن مرد رضایت می‌دهد که مجازات مرگ را به زدن شلاق تخفیف دهد. سپس زن را از خانه بیرون می‌کند و اثر این ضربه‌ها تا سالیان برتن زن می‌ماند (هزار و یک شب ١:١٠۴-١٠۹).
در کلیله‌ودمنه می‌آید که مردان به محض کوچک‌ترین بدگمانی نسبت به زنانشان آنها را به ستون خانه می‌بستند و با چوب به جانشان می‌افتادند. در این میان قصه زنی نقل می‌شود که شوهرش کفشگر است. مرد مست به خانه می‌آید مردی را در آستانه در منتظر می‌یابد. زن را به ستون بسته بقصد کشت می‌زند. وقتی کفشگر در خواب است زن حجام که دوست زن کفشگر است جای خود را موقتا با زن کفشگر عوض می‌کند. کفشگر به خیال اینکه زن خودش به ستون بسته مانده است از او سوالاتی می‌کند و به هنگام مواجهه با سکوت زن دماغ او را می برد (داستان های بید پای ٨٦،٨٧).
در رابطه با مجازات زنان به منظور وادار آنها به اطاعت در کتاب استر در تورات می‌آید که در ایران هخامنشی وقتی ملکه تن نمی‌دهد به خواست پادشاه در برابر چشم مردان دیگر که شاه می‌خواسته اعجاب و تحسینشان را برانگیزد، پدیدار شود مردان قدرتمند دربار موفق می‌شوند نظر شاه را نسبت به ملکه چنان برگردانند که او را طلاق دهد. زیرا می‌ترسند که خبر نافرمانی ملکه در کشور بپیچد و سبب تشویق زنان در سرپیچی از شوهرانشان بشود (استر ١:١٧-۱٨).
این مطلب از کتاب زن آزاری در قصه‌ها و تاریخ نوشته شکوفه تقی گرفته شده است و کتاب مورد نظر بوسیله‌ی نشر باران منتشر شده است.
برگرفته از سایت اخبار روز
دن کیشوت و مادام بواری

يادداشتي بر دن کیشوت از سوزان سونتاگ

برگردان: مژده دقیقی

«طوری خودش را در کتاب‌هایش غرق کرده بود که شب‌ها از تاریک‌روشن غروب تا سپیده‌دم و روزها از طلوع آفتاب تا وقتی هوا تاریک‌تر می‌شد سرگرم خواندن بود؛ و در نتیجه از کم‌خوابی و مطالعة زیاد مغزش خشک و عقلش زائل شد.»
«دن کیشوت» مثل « مادام بواری» دربارة تراژدی ِ خواندن است. اما رمان ِ فلوبر نوشته‌ای رئالیستی است: تخیل اِما را کتاب‌هایی که می‌خواند، قصه‌های مبتذل دربارة عشق رمانتیک، به انحراف کشیده است. درمورد دن کیشوت، قهرمان زیاده‌روی، مسأله صرفاَ این نیست که کتاب‌هایی که می‌خواند بد هستند بلکه کمیت خواندن اوست. خواندن تنها تخیل او را منحرف نکرده، بلکه آن را ربوده است. فکر می‌کند دنیا درون کتاب است. ( به‌زعم سروانتس، هرآنچه دن کیشوت فکر می‌کرد، می‌دید، یا تصور می‌کرد تابع الگوی مطالعة او بود.) او برخلاف اِما بواری، در اثر کتاب‌زدگی از رسوایی یا گمراهی فراتر می‌رود. دیوانه می‌شود؛ ژرف‌اندیش، قهرمان و حقیقتاَ بلند‌نظر می‌شود. نه تنها قهرمان بلکه راوی این رمان نیز از فرط خواندن گیج و پریشان شده است. راوی « دن کیشوت» می گوید دلش می‌خواهد حتی کاغذ‌پاره‌هایی را که در خیابان‌ها ریخته‌اند بخواند. اما اگر نتیجه خواندن مفرط برای دن کیشوت دیوانگی است، برای راوی نتیجه‌اش نویسندگی است.
«دن کیشوت»، این نخستین و مهم‌ترین حماسه دربارة اعتیاد، هم نکوهش نهاد ادبیات است و هم پیامی پرشور به ادبیات. « دن کیشوت» کتابی بی‌پایان است که موضوعش همه چیز( تمام دنیا) و هیچ چیز( درون ذهن یک نفر- یعنی دیوانگی) است. رمان سروانتس بی پایان، طولانی، خودویرانگر، انعکاسی، مفرح، غیر‌مسئولانه، حجیم و همانند‌سازی خود است؛ تصویر دقیقی است از آن لایتناه باشکوهی که ادبیات است، و آن هذیان شکننده‌ای که نویسندگی و گستردگی جنون‌آمیز آن است. نویسنده در درجه اول خواننده است؛ خواننده‌ای که عنان اختیار از کف داده، خواننده‌ای خودسر، خواننده‌ای گستاخ که مدعی است می‌تواند کار را بهتر انجام دهد، با این همه وقتی بزرگ‌ترین نویسنده در قید حیات، داستان روشنگر خود را دربارة کار نویسندگی نوشت، به درستی نویسنده‌ای متعلق به اوایل قرن بیستم را خلق کرد که تصمیم گرفته بود در بلندپروازانه‌ترین اقدام خود بخش‌هایی از « دن کیشوت» را بنویسد. بار دیگر، درست همان‌طور که هست( بود). چون « دن کیشوت» بیشتر از هر کتابی که تاکنون نوشته شده، ادبیات است.

منبع: روزنامه شرق، 27 تیر 89

برگرفته از سایت دیباچه


آماده سازی دختربچگان 9 ساله برای بردگی جنسی

درست یک روز پس از روز جهانی زن، یعنی در روز 9 مارس، جمهوری اسلامی در لندن برای دختربچگان 9 ساله جشن تکلیف برگزار کرده و یکی از کانالهای تلویزیونی رژیم نیز بخش هایی از آن را پخش کرده است. در این ویدئوی کوتاه بخشی از این مراسم را می بینید.

در اسلام دختران بعد از 9 سالگی بالغ محسوب می شوند و می توانند شوهر داده شوند. آنان در جشن تکلیف با وظایف زن در اسلام آشنا می شوند. این وظایف شامل هر گونه خدمات جنسی به شوهر، آشپزی و خانه داری و بچه داری، پوشش اسلامی، و از همه مهمتر تمکین به مرد، سکوت در برابر بی عدالتی علیه زن و پذیرش آن است.

در دنیای متمدن امروزی ازدواج و ارتباط جنسی با دختربچگان و دختران نوجوان، بچه بازی محسوب می شود و مورد پیگرد قانونی و مجازات قرار می گیرد، ولی اینها با وقاحت جشن تکلیف برای کودکان 9 ساله برگزار می کنند و آنان را برای بردگی جنسی آماده می سازند.
برگرفته از وبلاگ آزاده سپهری

mardi 8 mars 2011

فیلم اولین تظاهرات زنان در هشت مارس

فیلم اولین تظاهرات زنان در هشت مارس 1357
Iran 8.March1979
گر چه ما انقلاب نکرده بودیم که به عقب برگردیم اما متأسفانه به عقب برگشتیم و از صدقه سر حاج خانوم ها و حاج آقاها و آقازاده ها به سمت عقب و عقب تر خواهیم رفت و گاهی هم درجا خواهیم زد چون انقلاب واقعی ساختارشکن است و مخالف منافع نظام و به ضرراین حضرات رنگ و وارنگ
توجه: این فیلم توسط چهار زن فرانسوی از اعضای جنبش رهایی زن در فرانسه با همکاری فعالان زن ایرانی در اسفندماه سال 1357 تهیه شده است. در این فیلم می بینیم که زنان چادری هم در تظاهرات شرکت کرده اند و خواهان آزادی زنان هستند و نمی خواهند دخترانشان چادری بار بیایند. دختران دانش آموز را نیز می بینیم که خواستار آزادی هستند. در این فیلم کیت میلت فمینیست سرشناس آمریکایی را نیز می بینیم که در آن زمان در ایران حضور داشته است و با او مصاحبه می شود.
از شعارهای هشت مارس 1979: "استقلال، آزادی، حقوق مساوی"، "نه شرقی، نه غربی، آزادی جهانیست"، "حق ما، حق شماست، مردم به ما ملحق شوید"، "ما انقلاب نکردیم که به عقب برگردیم"،"زنان ما زحمتکشند، زحمتکشان آزاده اند" "لحظه به لحظه گویم، زیر شکنجه گویم: یا مرگ یا آزادی"*
***
عکس هایی از راه پیمایی زنان در هشت مارس سی و دو سال پیش
Lien
5

49 11 13
7
6

lundi 7 mars 2011

فمنیسم بازار آزاد

فمنیسم بازار آزاد

به مناسبت هشت مارس)

جوانا برنر - مترجم: اکرم پدرام نیا

در این نوشته برآنم که کتاب باارزش و خواندنی «فمنیسم گمراه شده» اثر هستر اینشتین، استاد علوم اجتماعی کالج کویینز را معرفی کنم، اثری که به نظر من همه‌ی طبقه‌های اجتماعی باید مطالعه کنند‌. هستر اینشتین در این کتاب فمنیسم لیبرالی را با استفاده از نشانه‌های تاریخی نقد می‌کند و نشان می‌دهد که پذیرش نظریه‌ی «فمنیسم رایج» یورش شرکت‌های سرمایه‌داری بزرگ را به طبقه‌ی کارگر آمریکا، به کشاورزان و کارگران شهری و روستایی در کشورهای آمریکای جنوبی و سراسر جهان موجه جلوه می‌دهد.
از دیدگاه او فمنیسم باب روز چون کُلفَت ناآگاه به طبقه‌ی سرمایه‌دار خدمت می‌کند و تاکنون تعریف رایج فمنیسم در دنیای اقتصاد سرمایه‌داری جهانی سبب رشد نولیبرالیسم شده است.
به عقیده‌ی هستر اینشتین نظریه‌ی «فمنیسم رایج» یا فمنیسم لیبرالی در فرهنگ مردم آمریکا و بسیاری از کشورهای جهان جا افتاده و بخشی از دانش همگانی شده؛ مثلا همه این را قبول دارند که وقتی زن وارد بازار کار شد و مزد گرفت، به استقلال و آزادی می‌رسد. البته موج دومی از فمنیسم نیز به وجود آمده که به فمنیسم سوسیالیستی گرایش دارد و هدف اصلی‌اش بر رشد کامل انسان و زن متمرکز است، اما بیشترینه‌ی زنان فمنیست جهان سوم و زنان فمنیست رنگین‌پوست و هم‌چنین فمنیست‌های رادیکال همه‌ی هدف‌شان را بر پیشرفت فردی و بالا بردن زمینه‌های شکوفایی ذاتی بازار آزاد رقابتی و نظام سیاسی متمرکز کرده‌اند. به عبارت دیگر، با ترویج این نوع فمنیسم بازار آزاد نولیبرالیسم از ورود زن به بازار کار سود برده و می‌برد.
درست است که فمنیسم لیبرالی در مورد زن به مسائل گوناگونی توجه می‌کند، اما هنوز در بازار کار زن را به رقابت با مرد وامی‌دارد. از یک‌سو به مبارزه با تبعیض آموزشی و کاریابی، آزار جنسی و جبران بی‌عدالتی‌های گذشته نسبت به زن و غیره اهمیت حیاتی می‌دهد و از سوی دیگر، خود این ایدئولوژی که فرهنگ و قانون‌مان را تغییر داده تا زمینه را برای مدیر و حرفه‌ای شدن زن‌ها آماده کند، سبب موجه جلوه دادن استثمار طبقه‌ی کارگر زن، بدبخت و منزوی کردن این طبقه در آمریکا و دیگر کشورهای جهان شده است. البته همین استقبال از مبارزه با تبعیض آموزشی و کاریابی و غیره که منجر به رسیدن آن‌ها به درجه‌های بالاتر شد، به این دلیل بود که ورود زن به بازار کار چشم‌انداز اقتصادی و سیاسی را تغییر داد. به این دلیل که این طبقه در هر سمتی نیروی کار ارزان‌تری نسبت به جنس مرد بود.
آن‌ها ادعا می‌کنند که هر زنی باید کسی باشد و فمنیسم عامه‌پسند علاقه‌ی زن‌ها را برای رسیدن به دانش بیش‌تر بالا برده، امروز پس از چهل سال از کوشش و مبارزات فمنیستی می‌بینیم که میان زنانی که کار می‌کنند، فاصله‌ی بزرگی ایجاد شده است. هستر اینشتین برای نشان دادن علت و چگونگی رخداد این اتفاق، تاریخچه‌ی اندیشه‌ها و سیاست‌های فمنیستی را در متن بازسازی اساسی اقتصاد جهان و سیاست‌های نولیبرالیسم بررسی می‌کند.
به گفته‌ی او صنعت‌زدایی، انتقال شرکت‌های تولیدی- صنعتی به کشورهای فقیر موسوم به جنوب، رشد بخش خدماتی، انفجار بخش مالی، مقابله‌ی کارفرمایان با اتحادیه‌ها، همه از نمادهای کلیدی تغییر رابطه‌ی زن با کارِ مزدی‌ست و تمام این‌ها در چارچوب به اصطلاح جهانی‌سازی رخ می‌دهد. در کشورهای ثروتمند معروف به شمال، جهانی‌سازی سبب کاهش شدید دست‌مزد مردها شده و خانواده‌هایی را که بنا به سنت همیشه با درآمد مرد خانواده زندگی می‌کردند، به عبارت دیگر، مرد نان‌آور خانه بوده، با مشکل مالی روبرو کرده است. هم‌زمان، اقتصاد خدماتی (کار در فروشگاه‌های زنجیره‌ای و خدمات اداری) افزایش یافته و از این روی نیاز به کار ارزان زن بالا رفته است.
در جنوب قاره‌ی آمریکا، جنبش فراگیر «فمنیسم رایج» زن‌ها را به بازار کارگری گسترده‌ای وارد کرد. چون فمنیسم زن‌ها را به انجام دادن کارهای مزدی تشویق می‌کرد تا آن‌ها را از سرکوب نظام مردسالاری در خانه نجات دهد، جمعیت بزرگی از کارگران ارزان‌قیمت (زنان) وارد بازار کار شدند و کارفرمایان سرمایه‌داری با استفاده از این کارگران ارزان‌قیمت سطح هزینه‌های شرکت‌های‌شان را کاهش دادند. از سوی دیگر میل زنان بی‌شمار به ورود به بازار کار سبب شد که شرکت‌های بزرگ در برابر هر گونه فشار برای افزایش حقوق کارگران مقاومت کنند. و وقتی فمنیسم ورود زنان به بازار کار مزدی را «آزادی» معنی کرد، بهره‌کشی شرکت‌های چندملیتی از کارگر زن در نواحی تجارت آزاد زیر این شعار مخفی ماند. به سخنی کوتاه، فمنیسم زبان سرمایه‌داری نوین شد.
نوسازی اقتصاد آمریکا به یاری و هم‌دستی جنبش نوباب محافظه‌کار و روی کار آمدن ریگان در دهه‌ی ۱٩٨٠ یورش به کارگر سازمان‌دهی شده را بی‌پرده‌تر کرد و با گذر دهه‌ها به قدرت این یورش افزود. از سوی دیگر، حذف کمک‌های رفاهی دولتی یکی از برنامه‌های اصلی حزب محافظه‌‌کار بود و اصلاح برنامه‌ی رفاه از مسائل اساسی این دولت. از آن‌جا که فمنیسم همواره و فقط به این نکته پیله کرد که کارِ مزدی اساس استقلال و آزادی زن است، حقوق مادران تنها و بی‌همسر فراموش شد و چون کمک‌های رفاهی قطع شده بود، فشار بزرگی بر این گروه وارد آمد، به‌ویژه وقتی دموکرات‌های میانه‌رو، چون بیل کلینتون به کاروان اصلاح برنامه‌ی کمک‌های رفاهی پیوستند و سرانجام همه‌ی کمک‌های رفاهی را حذف کردند.
همین ناتوانیِ فمنیسم در برانگیختن و دفاع از حقوق رفاهی زنان تا اندازه‌ای از پیامدهای تاریخی مسیرهای اشتباه فمنیسم آمریکا و دیگر کشورهای سرمایه‌داری‌ست که جنبش فمنیستی را سخت ناتوان کرده. از همان آغاز صداهای غالب در جنبش زنان رنج طبقه‌ی کارگر زن و مشکلات زنان رنگین‌پوست را منعکس نمی‌کرد. حتا مسائل بسیار مهم طبقه‌ی کارگر زن و زنان رنگین پوست وارد برنامه‌های فمنیسم رایج نشد... از نظر هستر اینشتین، جنبش زنان در سازمان‌هایی هم که برای آزادی سقط جنین تشکیل دادند، این موضوع را بیش‌تر انتخاب فردی تصویر کردند به‌جای این‌که آن را بخشی از برنامه‌ی گسترده‌ترِ «حق کامل تولید مثل» مطرح کنند. جنبش زنان هم‌چنین در ایجاد جنبش‌های ضد طبقاتی یا ضد نژادپرستی که می‌توانست در برابر حمله‌های دست راستی‌ها کم‌تر آسیب‌پذیر باشد، ناتوان بوده است.

اما به‌راستی چه‌طور فمنیسم دزدیده شد و اکنون چه باید کرد؟

به قول هستر اینشتین آن شاخه از فمنیسم که به افکار سنتی لیبرال معتقد است، و آزادی را فقط داشتن حق رقابت زن با مرد در بازی‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تعریف می‌کند، سخت در اشتباه است. این فمنیسم لیبرالی نه‌تنها با سرمایه‌داری نولیبرالیسم جور و هماهنگ است، که فقط به منافع طبقه‌ی زنان سفید‌پوست صاحب حرفه و مدیرانی که از هواداران قدرتمند سرمایه‌داری نولیبرالیسم هستند، می‌اندیشد.
به این ترتیب نباید تعجب کنیم که این نوع فمنیسم رواج پیدا می‌کند، نه فمنیسم با دیدگاه‌های ریشه‌ای‌تر. ناگفته نماند که همه‌ی کوشنده‌های فمنیستی به این سیاست‌ها گرایش ندارند و علاوه بر این گروه، موج دومی از فمنیسم با سیاست‌های دموکراتیک به راه افتاده، که من آن را فمنیسم رفاه اجتماعی می‌نامم. این گروه برنامه‌های اصلاحی گسترده‌ای دارند. فمنیسم رفاه اجتماعی از دولت می‌خواهد که به تبعیض‌ها پایان دهد و مثلا از زنانی که نقش دوگانه دارند، هم کارِ مزدی می‌کنند و هم در خانه مراقب فرزندان‌شان هستند، حمایت کند و پرستارهای کودک خوب با بهای مناسب در اختیارشان بگذارد. اما می‌دانیم که تاکنون در این هدف کاملا ناموفق بوده‌اند و به‌خاطر مخالفت‌های کارفرمایان سرمایه‌دارِ قدرتمند، اتحادیه‌های کارگری بی‌عرضه و بی‌علاقه به مبارزه برای حقوق زنان، و هم‌چنین حزب دموکراتی که شتابان به سمت راست می‌رود، جایی برای اجرای برنامه‌های فمنیسم رفاه اجتماعی نمی‌ماند. تنها با جنبش اجتماعی گسترده و مختل کننده‌ی برنامه‌های نظامی، مبارزه‌های فمنیستی و مبارزه‌ی اتحادیه‌های تجاری علیه سرمایه‌داری و نژادپرستی و با دفاع از حقوق دگرباشان و حقوق مهاجران خواهد توانست چنین امتیازهایی را به‌دست آورد... راه حل مناسب ما نقش بر آب کردن و شکست دادن است، نه گمراه شدن و فریب خوردن.
به نظر من هستر اینشتین درست می‌گوید که فمنیسم دچار دوگانگی شده، دست‌کم در مورد مادر بودن تمام وقت. اما به‌جای شماتت فمنیسم برای این دوگانگی، من معتقدم که باید ریشه‌های آن را در واقعیات مربوط به اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری جست و به بحث‌های بی‌ثمری مثل این‌که آیا زن باید در خانه بماند و به وظیفه‌ی مادری‌اش عمل کند یا سر کار برود و مزد بگیرد، پایان داد. بی‌گمان زنان، از جمله مادرانِ تنها باید راه‌هایی برای ترکیب وظایف مادری و کار مزدی داشته باشند. البته همه‌ی راه‌حل‌ها نمی‌توانند موثر باشند، مثلا حتا مادرانی که کارشان را دوست دارند، اغلب بیش از توان‌شان کار می‌کنند و تحت فشارند و آن‌هایی که تن به فشار کار نمی‌دهند، از نظر درآمد، حقوق بازنشستگی و غیره جریمه‌های سنگینی می‌پردازند. هستر اینشتین فمنیست‌های دانشگاهی را به‌خاطر پافشاری‌شان بر «حذف تفاوت‌های جنسی» مورد نقد قرار می‌دهد و می‌گوید، این انکار هر گونه ادعا در مورد «برتری زن‌ها» را از بنیاد خراب می‌کند. به‌رغم فمنیسم مادرانه که به ایده‌آل‌های سنتی معتقد است و می‌گوید تغذیه و مراقبت از کودکان دلیلی‌ست برای دادخواهی زن از جامعه و دولت، فمنیسم مدرن سرسخت در برابر استفاده از تفاوت‌های جنسی برای دادخواهی می‌ایستد، چون نگران است که چنین بحث‌هایی سبب شود زن‌ها را متفاوت و پایین‌تر از مردها تصور کرده و با همین باور با آن‌ها برخورد شود. به نظر من این نگرانی بسیار به‌جاست.
ما نباید برای نشان دادن ارزش زن کارهایی چون تغذیه و مراقبت از کودکان را از جمله کارهایی بدانیم که برتری زن را نشان می‌دهد. نیازی نیست که برای نگه داشتن مادران در خانه دلیل‌های روانشناسانه بیاوریم تا بتوانیم برای اداره‌ی زندگی آن‌ها، به‌ویژه مادرانِ تنها، خرجی بخواهیم. مثلا در سال‌های ۱٩٨٩ تا ۱٩٩٨ زمانی که کمک‌های اجتماعی زیر ضربه‌های پیاپی بود، گروه حقوق کمک‌های اجتماعی خواسته‌های مادران تنها را در برنامه‌ی حمایت همگانی و گسترده از والدین قرار داد (مثلا مرخصی زایمان برای پدر یا مادر، یارانه برای خانواده‌های کم‌درآمد، حق داشتن پرستار کودک مناسب) که سبب می‌شد مادران بتوانند هم نان‌آور خانه باشند و هم مراقبت از کودکان‌شان به شیوه‌ای مناسب با نیاز بچه‌ها میسر گردد. گذشته از بحث درباره‌ی مرخصی با حقوق برای مادران با بچه‌های کوچک، بحث بر سر این بود که وقتی کار مادر زندگی بچه‌هایش را به خطر می‌اندازد یا کیفیت مراقبت از آن‌ها را پایین می‌آورد، مادرِ تنها باید این حق را داشته باشد که از کار کردن سر باز زند و حقوق دریافت کند.
هستر اینشتین در پایان این کتاب از فمنیست‌ها می‌خواهد جنبشی برپا کنند که به رفع نیازها و منافع زنان طبقه‌ی کارگر و رنگین‌پوست و زنان جوامع فقیر بیاندیشد و برای رسیدن به این اهداف تلاش کند.

۱. جووانا برنر، استاد بازنشسته‌ی دانشگاه پورتلند و عضو سازمان فمنیستی سوسیالیستی همبستگی و کوشنده‌ی سیاسی اجتماعی آمریکایی


نوشته‌ی بالا برداشتی آزاد از مقاله‌ی او در مجله‌ی مانتلی ریویو است.

وبسایت مترجم : www.pedramnia.com