ترانه ای با غزلی از نادیا انجمن و موسیقی فرید رلاند، «دخت افغان» با صدای شهلا زلاند
نیست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟ | من که منفور زمانم، چه بخوانم چه نخوانم | |
چه بگویم سخن از شهد، که زهر است به کامم | وای از آن مشت ستمگر که بکوبیده دهانم | |
نیست غمخوار مرا در همه دنیا که بنازم | چه بگریم، چه بخندم، چه بمیرم، چه بمانم | |
من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت | که عبث زادهام و مهر بباید به دهانم | |
دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت | من پربسته چه سازم که پریدن نتوانم | |
گرچه دیری است خموشم، نرود نغمه ز یادم | زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم | |
یاد آن روز گرامی که قفس را بشکافم | سر برون آرم از این عزلت و مستانه بخوانم | |
من نه آن بید ضعیفم که ز هر باد بلرزم | دخت افغانم و برجاست که دایم به فغانم |
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire