samedi 25 janvier 2014

داستان داستان نویسی و داستان خوانی زنان، زینب پیغمبرزاده

روایتی زنانه از رمان:
ادبیات مکتوب قرن ها عرصه ای مردانه تلقی می شد. آموزش و به طور خاص آموزش ادبی مختص مردان بود و حتی مطالعه نیز برای زنان نامناسب محسوب می شد. بعد از رنسانس و به ویژه در عصر روشنگری رمان به عنوان یک گونه ادبی جدید در غرب رواج یافت. با وجود آنکه رمان در قرن هجدهم عرصه ای زنانه تلقی می شد، در قرن نوزدهم رمان نویسی نیز مانند سایر عرصه های هنری، به عنوان حوزه ای مردانه تعریف شد. با این وجود زنان در رمان بیش از هر گونه ادبی دیگری توفیق یافتند و به تدریج سنت ادبی زنانه مکتوبی شکل گرفت. منتقدان ادبی فمنیست کوشیده اند تاریخ شکل گیری این سنت ادبی را در غرب تدوین و تبیین کنند.
آیا رمان نویسی در غرب سنتی مردانه بوده است؟
رازلیند مایلز نیز مانند الن موئرز رمان را تنها گونه ادبی می داند که شماری چنین بزرگ از زنان در آن سهیم بوده اند، حضورشان در آن نمایان بوده و چند و چون مشارکتشان در خلق آن کمابیش با مردان همانندی داشته است. بسیاری از نویسندگان زن، از زمان آغاز نوشتن گونه ادبی رمان را برگونه های دیگر ادبی برتر شمرده اند و این فرم ادبی به صورت وسیله ای برگزیده درآمده است که زنان در گذشته نزدیک جنبه هایی از زندگی جنسیشان را با آن پژوهیده و منتشر کرده اند، جنبه هایی که پیش از این در عرصه هنر یا در جامعه به آن توجهی نمی شده است. وی قرن نوزدهم را که در آن رمان عرصه ای مردانه تلقی می شد و زنان مجبور بودند پشت نقاب اسامی مردانه پنهان شوند، نقطه مقابل قرن هجدهم می داند که مردان رمان نویس به خاطر فراهم آوردن امکان انتشار آثارشان مجبور بودند، به اسامی زنانه تمسک جویند. مایلز از دیل اسپندر نویسنده کتاب “مادران رمان” مثال می آورد که نیمی از دوهزار نویسنده قرن نوزدهم را زن می داند، و نیز به “فرهنگ نویسندگان زن انگلیسی و امریکایی سالهای ۱۶۶۰ تا ۱٨۰۰ ” اشاره می کند که در آن ژانت تاد، نام نزدیک به پانصد نویسنده زن را ثبت کرده است (۱٣٨۰: ٣٨- ۴۴).
وی در عین حال قرن نوزدهم را برای رمان نویسان زن مهم می داند چرا که افرابن به عنوان اولین نویسنده زن حرفه ای ـ به مفهوم کلاسیک آن ـ توانست از راه نوشتن درآمد کسب کند و نویسندگی به یک حرفه آبرومند خانگی بدل شد (۱٣٨۰: ۹۲).
مایلز داستان نویسی زنان در قرن نوزدهم را وسیله ای می داند برای مطرح کردن برتری زنان با معیارهای آن روزگار، ادامه نقش همسرانه و مادرانه، تامین معاش، به نمایش گذاشتن استعدادها با وسواس، انجام وظیفه زنانه راهنمایان اخلاقی و راهی ارزان برای پر کردن اوقات فراغت (۱٣٨۰ :۱۱۲ ).
ویرجینیا ولف در کتاب معروف “اتاقی ازآن خود “، که یکی از اولین متون نقد ادبی فمنیستی محسوب می شود، نداشتن فرصت برای تجربه حوزه عمومی را در کنار عدم استقلال مادی و نداشتن حوزه خصوصی یکی از علل عدم موفقیت نویسنده های زن در مقایسه با نویسندگان مرد می داند.
جانت ولف نیز بر محدودیت های زنان در تجربه زندگی در فضاهای شهری تاکید می کند. از دیدگاه بودلر پرسه زن که بی هدف در شهر پرسه می زند و مردم را به استهزا می گیرد، قهرمان دنیای مدرن است. جامعه شناسانی چون والتر بنیامین در کتاب”پاساژها” تحت تاثیر این شاعر قرن نوزدهم اند. جانت ولف در کتاب “جملات زنانه” پرسه زن مورد اشاره بودلر را مذکر می داند. او با اشاره به تلاش ژرژساند شاعر فرانسوی قرن نوزدهم برای تجربه پرسه زنی در پاریس با لباس مردانه، از زنان به عنوان “پرسه زنان نامرئی دنیای مدرن” یاد می کند، که فرصت تجربه حوزه عمومی را در ابتدای شکل گیری مدرنیته نداشته اند (نوذری ،۱٣٨۰: ۴٣۲ـ۴۴۷ ).

Aurore Dupin ou George SandVirginia Woolf

داستان داستان نویسی زنان غربی
آلن شوالتر با تاکید بر این که زنان منفرد در مراحل گوناگون این پیوستار قرار داشته اند، نویسندگی زنان را در غرب به سه دوره تقسیم می کند:
“نخست مرحله طولانی تقلید از شیوهای سنتی حاکم و بین المللی کردن ملاکهای آن درباره هنر و دیدگاههای آن در باب نقش اجتماعی جنس هاست. دوم مرحله اعتراض به این ملاک ها ها و ارزشها و دفاع از حقوق و ارزشهای جنس کهتر، از جمله تقاضای استقلال آن است و سرانجام مرحله خویشتنیابی، بازگشت به خود رهایی از برخی پیامدهای اعتراض و جستجوی هویت است” (به نقل از مایلز، ۱٣٨۰ : ۹۲).
به اعتقاد مایلز، زنان در قرن نوزدهم همچنان مردانه می نوشتند. قرن بیستم زمان اعتراض به نابرابری و در نهایت پیدا کردن زبانی از ان خود است.  

  


  روایتی زنانه از رمان:
ادبیات مکتوب قرن ها عرصه ای مردانه تلقی می شد. آموزش و به طور خاص آموزش ادبی مختص مردان بود و حتی مطالعه نیز برای زنان نامناسب محسوب می شد. بعد از رنسانس و به ویژه در عصر روشنگری رمان به عنوان یک گونه ادبی جدید در غرب رواج یافت. با وجود آنکه رمان در قرن هجدهم عرصه ای زنانه تلقی می شد، در قرن نوزدهم رمان نویسی نیز مانند سایر عرصه های هنری، به عنوان حوزه ای مردانه تعریف شد. با این وجود زنان در رمان بیش از هر گونه ادبی دیگری توفیق یافتند و به تدریج سنت ادبی زنانه مکتوبی شکل گرفت. منتقدان ادبی فمنیست کوشیده اند تاریخ شکل گیری این سنت ادبی را در غرب تدوین و تبیین کنند.
آیا رمان نویسی در غرب سنتی مردانه بوده است؟
رازلیند مایلز نیز مانند الن موئرز رمان را تنها گونه ادبی می داند که شماری چنین بزرگ از زنان در آن سهیم بوده اند، حضورشان در آن نمایان بوده و چند و چون مشارکتشان در خلق آن کمابیش با مردان همانندی داشته است. بسیاری از نویسندگان زن، از زمان آغاز نوشتن گونه ادبی رمان را برگونه های دیگر ادبی برتر شمرده اند و این فرم ادبی به صورت وسیله ای برگزیده درآمده است که زنان در گذشته نزدیک جنبه هایی از زندگی جنسیشان را با آن پژوهیده و منتشر کرده اند، جنبه هایی که پیش از این در عرصه هنر یا در جامعه به آن توجهی نمی شده است. وی قرن نوزدهم را که در آن رمان عرصه ای مردانه تلقی می شد و زنان مجبور بودند پشت نقاب اسامی مردانه پنهان شوند، نقطه مقابل قرن هجدهم می داند که مردان رمان نویس به خاطر فراهم آوردن امکان انتشار آثارشان مجبور بودند، به اسامی زنانه تمسک جویند. مایلز از دیل اسپندر نویسنده کتاب “مادران رمان” مثال می آورد که نیمی از دوهزار نویسنده قرن نوزدهم را زن می داند، و نیز به “فرهنگ نویسندگان زن انگلیسی و امریکایی سالهای ۱۶۶۰ تا ۱٨۰۰ ” اشاره می کند که در آن ژانت تاد، نام نزدیک به پانصد نویسنده زن را ثبت کرده است (۱٣٨۰: ٣٨- ۴۴). 


داستان داستان نویسی زنان ایرانی
در ایران نیز داستان نویسان زن تجربه نسبتاً مشابهی را از سر گذراندند. کمی پیش از انقلاب مشروطه رمان به عنوان یک گونه ادبی وارد ایران شد. در همین دوره بود که جنبش زنان ایران به مفهوم مدرن آن شکل گرفت و بستر مناسبی را برای شکل گیری ادبیات زنانه ایجاد کرد. جلال میرعابدینی داستان نویسی مدرن زنان در ایران را به سه دوره تقسیم می کند :
۱- گام‌های اولیه: در فاصله زمانی ۱٣۱۰ تا ۱٣٣۹، تعداد محدودی از زنان طبقه بالا که به آموزش دسترسی داشته اند، در کنار مردان نویسنده شروع به نوشتن می کنند.
۲- هموار کردن راه: طی سه دهه (۱٣۴۹-۱٣۶۹) با گسترش دسترسی زنان به آموزش و افزایش مشارکت شان در جامعه تعداد زنان نویسنده افزایش می یابد. زنان در هر دو حوزه ادبیات عامه پسند و ادبیات متعالی فعال می شوند و برخی از این نویسندگان به نقد نابرابری های جنسیتی می پردازند.
٣-رهسپار راه های تازه: طی دهه ۷۰ و ٨۰، تعداد زنان نویسنده به صورت چشمگیری افزایش یافت و مورد استقبال منتقدین و خوانندگان قرار گرفت.
چرا زنان به “ادبیات عامه پسند” روی می آورند؟
ویرجینیا وولف درباره تمایل زنان به ادبیات عامه پسند می‌گوید: “محدودیت تجربیات زنان در خانواده و فعالیت‌های روزمره‌شان می‌تواند خیلی راحت به شکل رمان ظاهر شود تا هر فرم ادبی دیگر… تجربیات آنان عمدتاً شامل مطالعه شخصیت‌ها و تحلیل احساسات می‌شود.” زنان بسیاری به سبب آسان بودن این نوع رمان به‌ سوی آن می‌آیند، زیرا “در میان شکل‌های هنری کمترین میزان تمرکز را می‌طلبد.” به اعتقاد او زنان “اغلب در چارچوب خانه و عواطف خود” محصورند. امکان برخی تجربیات را نمی‌یابند و رمان‌هایشان هم از این واقعیت تأثیر می‌پذیرد. پس “قوای ذهنی خویش را صرف مشاهده و تجربه و تحلیل شخصیت‌ها” می‌کنند و به تکرار وقایع و شخصیت‌ها دست می‌زنند (ولف ،۱٣٨٣ :۱۰۰).
البته بسیاری از منتقدین ادبی فمنیست رمان های عامه پسند را نوعی مقاومت در برابر نظام مردسالار می دانند. به عنوان مثال، جینیس رادوی در کتابی با عنوان خواندن رمان بر این باور است که زنان از رمانس به منزله وسیله ای برای چیره شدن بر ترس دیرینه خویش از سلطه مردان که در قالب رمانس می توان آن را رام و مهار کرد بهره می گیرند. او معتقد است حتی خواندن ادبیات داستانی به شیوه رمانس، با تکیه ای که بر رابطه ها دارد، پناه بردن به رخدادهای عاطفی، عشق و مهرورزی به پیش کشیده شده در آن نیز نوعی اعتراض در برابر مردسالاری است (به نقل از مایلز، ۱٣٨۰ :٨٨).
آلیسون لایت نیز رمان عاشقانه را “درد نشانه” (symptomatic ) و نوعی پراشتهایی ادبی در اعتراض به سرکوب و شیوه ای نو در بیان آن می داند. او با تاکید بر فاعلیت خوانندگان زن، معتقد است آن ها مدام در جستجوی چیزی فراتر از وضع موجودند. او خواندن رمان عشقی را آئینی تکراری و اعتیاد آور می داند که درآن تحقق آمال به تعویق می افتد و زنان از آن به عنوان روشی برای بقا استفاده می کنند (ولف و دیگران : ۱٣٨۲ ،۱۹۷ -۱۹٨).
helene cixous dress
آیا ادبیات جنسیت دارد؟
از نظر ویرجینیا وولف: “حاصل خشم پرهیاهوی تحکم‌آمیز مرد که بر ادعای برتری خود پامی‌فشارد، و ابراز انزجار زن که برای دست یافتن به حقوق خود جیغ می‌زند جز ادبیات بد چیزی نیست. همدردی فراگیری را می‌طلبد که بر فراز احساسات هر دو جنس قرار گیرد و آنها را درک کند. هنرمند بزرگ باید دوجنسی باشد” (ولف ، ۱٣٨٣ :۱۴۱).
البته این بدان معنا نیست که ولف مخالف زنانه نویسی است. او از زنانه نویسی جین آستین و امیلی برونته تجلیل می کند و معتقد است جای بسی تاسف که زنان مثل مردان بنویسند. او از اینکه زنان نویسنده دوره او ( دهه سی میلادی )، دیگر مردان را دشمن نمی انگارند، در آرزوی تجربه زندگی نیستند و بنابراین می توانند آزادانه بنویسند، خرسند است. در واقع او زنانه نویسی را همان گذار از خشم و رسیدن به مرحله ای می داند که آلن شوالتر از آن تحت عنوان ” مرحله خویشتنیابی، بازگشت به خود رهایی از برخی پیامدهای اعتراض و جستجوی هویت ” یاد می کند.
منتقدین فمنسیت پست مدرن فرانسوی چون هلن سیکسو، لوئیس ایریگاری و هلن سیکسو نوشتار زنانه را نوشتاری می دانند که با جای دادن عواطف و ضرب اهنگ ی خاص تن زنان در نحو و ساختارهای زبان روابطی جدید بین خوانندگان و نویسندگان به وجود می آورد و ساختارهای اندیشه مردسالارانه را زیر و رو می کند. این نوشتار تلاشی است برای یافتن نمادهایی از امیال سرکوب شده زن (هام، ۱٣٨۲ :۴٨٣-۴٨۴، ولف و دیگران، ۱٣٨۵: ٣٨۱-٣٨۴ ).
منبع:جامعه شناسی ایران

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire