فکرو ذکر بنیادگرایان مذهبی، بدن زنان است
مصاحبه روزنامه اومانیته فرانس با شهلا شفیق
در
سال ٢٠١٦ موضوع اسلام و اسلاميسم همچنان از مباحث داغ رسانه های عمومی در
فرانسه است. روزنامه اومانیته، يکی از معتبرترين روزنامههای سراسری
فرانسه، با گرايش چپ ، به تازگی ( جمعه ٢١ اکتبر) مصاحبه ای با شهلا شفیق
منتشر کرد که توجه فراوانی برانگيخت. ترجمه فارسی اين مصاحبه را می
خوانيد.
درباره حجاب اسلامی چه فکر میکنید؟
- فلسفه حجاب در هر سه دین یهود، مسیحیت و اسلام پنهان داشتن زنان از نگاه مردان نامحرم است. رويکرد تحقیقی اما نشان میدهد که حجاب زنان بیانگر موقعیت اجتماعی و سیاسی جامعه است. به محض اینکه مذهب پا از عرصه معنویت بیرون میگذارد و به قانونی برای اداره زندگی فردی و جمعی آدمی بدل میشود، فرآیند ایدئولوژی سازی از دین آغاز میشود. حجاب پرچم افراشته اسلامگرایی در متن پروژۀ ای سیاسی است. رشد و گسترش اسلام سیاسی از دهه هفتاد میلادی، در بسیاری از کشورهای خاورمیانه، به نحوی سیستماتیک با ایدئولوژی سازی از مذهب در پیوند بوده است. مصر، ایران، الجزایر، تونس یا مراکش و... از این جمله اند. در خلاء فرهنگی سياسی ناشی از نظامهای دیکتاتوری و ضعف و ناتوانی جنبشهای انسان محور، ایدئولوژی اسلاميسم پا به ميدان میگذارد . هدف اسلاميستها تاثیر گذاشتن بر قوانین و دستاوردهای سکولار و سپس تسلط کامل بر تمامی عرصههای زندگی و استقرار جامعه اسلامی است، چه به وسيله تبليغ و ترويج ، چه به واسطه مبارزه انتخاباتی و چه از راه زور و اسلحه.
چه رابطهای هست میان گسترش حجاب و وضعیت اجتماعی و سیاسی جامعه؟
- شاید در ابتدا بهتر باشد بپرسیم چرا این حجاب مقدس فقط به زنان تحمیل میشود؟ با این پرسش ما وارد وجه جنسيتی مسئله میشویم. قوانین اسلام (شریعت)، ناظر بر جداسازی جنسيتی است. قانون اسلامی خانواده به خوبی نشان میدهد که چگونه حقوق و تکالیف آدمی بسته به جنسیت او طبقهبندی شده است: مرد، پدر، شوهر و رئیس خانواده است و زن، دختر، خواهرو همسر و مادر، که به بهانۀ منافع خانواده، ملزم به فرمانبرداری است. البته همه قوانین مذهبی در خدمت سیستم پدر سالار هستند و به همين دليل هم با نظم دلخواه حکومتهای زورمدار همخوانی دارند. به همين دلیل است که در برخی از کشورها، علیرغم اينکه برابری زن و مرد در قانون اساسی تضمین شده، با وجود این، در حيطۀ قوانين خانواده و حقوق زنان، این برابری حقوقی به آسانی پایمال میشود. به طور مثال، در الجزایر، قانون خانواده در سال ۱۹۸۴تحت تاثير مذاکره با اسلامگرایان وضع شد. دولت برای حفظ موقعيت و قدرت خود محدودیتهای مذهبی-ـ ایدئولوژیک را وارد این قانون کرد. توجه کنيم که وارد کردن هويت مذهبی در هويت ملی همواره در خدمت حفظ نظامهای زورمدار بوده و هست. در کشورهای موسوم به مسلمان، نظامهای ديکتاتوری مذهب را چون ابزار به کار گرفته و با اسلاميستها وارد بده بستان شده اند. اما این تیغی دو دم بوده که گاه به اسلاميست امکان داده به سود خود بهرهبرداری کنند و پایههای خود را در جامعه گسترش دهند، و حتا در برخی موارد، این دولتها را به زیر بکشند.
چگونه حجاب نماد طرح سياسی اسلاميستها میشود؟
- اسلامگرایان حجاب را به عنوان تکیهگاه و نمادی هویتی تبلیغ میکنند و بدین وسیله به اصطلاح شأن و منزلت زنان را پاس میدارند. میگویند این طور عزیزتر اند و محفوظ و البته مکمل مردان. از دید آنان، برابری «غربی» است و ناسازگار با «فرهنگ اسلام» و بنابر این، باید طرد شود. حال آنکه برابری زن و مرد ارزشی جهانرواست که باید شامل هر انسانی در سراسر جهان بشود. اسلاميستها به عمد آزادی جنسيتی و حقوق جنسی را با فحشا و پورنوگرافی يکی میگيرند و چنين تبليغ میکنند که الگویی که آنان از خانواده پیش مینهند ضامن امنیت زنان است. در شرايط بحران اجتماعی این چشمانداز میتواند برای برخی زنان که در جستجوی هويت و يا تکیهگاهی امن هستند جذاب باشد. اسلامگرایان با احيای معیارهای جنسیتی، مدعی محافظت از "امنيت" و" کرامت" زنان اند. این بديل ایدئولوژیک، آنجا که فرهنگ و سیاست عرصه را خالی گذاشته، وارد میدان میشود و گسترش مییابد، خواه در کشوری به اصطلاح اسلامی، و خواه در کشوری اروپایی چون فرانسه.
پس حجاب اسلامی چیزی بیش از یک لباس است؟
- حجاب بر سر کردن زنان می تواند دلايل گوناگونی داشته باشد. اما، و در هرحال، حجاب نشانه ای جنسیتمحور و بیانگر زنانگی از نگاه مردان است. و به نوعی بدن زن را به ابزار جنسی فرو میکاهد. در همان حال، اسلاميستها آزادی زنان را امری شیطانی جلوه میدهند که سرچشمۀ تباهی اخلاق و فروپاشی خانواده است. آنها آزادی زنان را فرآورده «غرب کافر» مینمايانند و به عکس، حجاب را سنگر محافظ زنان جلوه میدهند.
اما بسیاری حجاب را انتخاب می کنند...
- البته مسئله بسته به اینکه ناشی از انتخاب باشد یا اجبار متفاوت میشود. و نيز نباید تصور کرد که هر زنی که حجاب دارد، اسلامگرا هم هست. اما نباید با پیش کشیدن مفهوم انتخاب بحث در باره حجاب را خاتمه یافته تلقی کرد. به عکس، می باید در سرگذشت فرد باریک شد، محیط زندگی و شرایط اجتماعی و سیاسی پیرامون او را در نظر گرفت. برخی جامعهشناسان و روشنفکران، به محض اینکه از انتخاب سخن میرود، بحث حجاب را خاتمه یافته میپندارند. در حالی که انتخاب حجاب، هیچ مشابهت یا ربطی به انتخاب مثلا رنگ ماتیک ندارد. چرا که حجاب نوعی رابطۀ جنسیتمدار را به نام امر مقدس بر زنان تحمیل میکنند. اينگونه، بدن زن همچون جايگاه وسوسه و محل گناه نمودار میشود. چنين طرز تفکری مرد را هم به موجودی با مردانگی مهارناپذیر تقليل میدهد. در نتيجه، روابط زن و مرد وجهی "شيطانی " پيدا میکند. چنين رويکردی چه تاثيرات و نتايجی در زمينۀ آزادی زنان و برابری زن و مرد دارد؟ اين پرسشی محوری است که می بايد بدان پاسخ داد.
چرا بدن زن این قدر مشغلۀ ذهنی اسلامگرایان است؟
- در لايههای زيرين همه فرهنگهای پدرسالار تصویر دوگانۀ روسپی و مادر نقش بسته است. نزد همۀ اينان، مادر در چارچوب خانواده مقام ارجمندی دارد. اما زن آزاد با روسپی یکسان به شمار میآید و آزادی جنسی با روسپیگری يکی میشود .همۀ فرهنگهای پدرسالار، این را که زن صاحب اختیار بدن خود باشد، به چشم بد مینگرند. اسلاميستها نیز چنین دیدگاهی را تبلیغ میکنند تا نظم و نظام ارتجاعی مورد نظر خود را بر جامعه تحمیل کنند؛ نظم و نظامی که در آن گويا قادر مطلق جایگاه زن و مرد را از پیش مشخص کرده است. در چشم انداز اسلاميستی اين نظم و نظام باید در تمامی عرصههای زندگی برقرار شود تا تمامگرایی (توتالیتاریسم) به نام خدا استقرار یابد. سلسلسه مراتب جنسيتی ستون فقرات نظام مبتنی بر اطاعت است، و اسلاميست ها خواهان استقرار چنین نظامی هستند.
مگر نه این است که این طرز فکر، در مورد بنیادگرایان همۀ مذاهب صادق است؟
- دقیقاً. خطوط اصلی این طرز تفکر را در همۀ افراطگرایان مذهبی میبینیم و این به اصطلاح «نظام اخلاقی» را در نزد نومحافظهکاران نیز که در پی ایدئولوژی ساختن از مذهباند مشاهده میکنیم. تبعيض جنسی و همجنسگراهراسی از مؤلفههای پايه ای اين جهان بينیها ست. چرا که آزادی زنان و حقوق همجنسگرایان، از منظر نظام واپسگرایی که در پی استقرار آنند، نظم دلخواه را به هم میریزد و بنابراین مردود است. بنیادگرایان تن زن را منشاء شرّ میدانند و آزادی و اختیار او را بر بدن خویش روا نمیدارند. هماکنون در برخی کشورها، مثل لهستان، ما شاهد حملۀ آنان علیه حق سقط جنین هستیم. کشور فرانسه در مسير تحقق نظامی لائیک، تاریخ پرتلاطمی از کشاکش با کلیسا را از سر گذرانده. و همین نظام لائیک راه برابری حقوق زن و مرد را در عرصۀ خانواده هموار کرده و رضايت بسیاری از کاتولیکها را نیز، از زن و مرد، تامين کرده است. بنیادگرایان یهودی نیز با اختلاط زن و مرد دشمنی میورزند. از هیاهو و جنجالی که اينان در اسرائیل بر سر جدا کردن زنان از مردان در اتوبوسها به راه انداختند، مدت زیادی نگذشته است.
چرا اسلامگرایان نه از مردم، بلکه از امّت حرف میزنند؟
- اسلاميست ها مفاهیم دینی را ایدئولوژیک کرده اند، تا مفهوم "امت" را به مثابه جماعتی همرنگ و یکدست جایگزین «مردم» کنند. این استحالۀ مفهومی از پایههای نظام سیاسی مورد نظر آنها ست؛ نظامی که در آن حکومت قدرت و اقتدار خود را ناشی از فرامین الهی قلمداد میکند و اعضای "امّت" مومنان را به اطاعت و فرمانبرداری ناگزير میسازد. در نظام دموکراتیک، جامعه حاصل وحدت افراد مستقل، آزاد و برابر قلمداد می شود ، در حالی که نظام اسلامی، وحدت امّت را بر اساس تعلق دينی، و به ویژه روایت حاکمان از دین، شکل میدهد، و اسلامگرایان نمایندگان خودخواندۀ خدا روی زمین میشوند.
آیا زنان آیندۀ این امّت اند؟
- خیر! آنها نگهبانان نظم محسوب میشوند. نظامهای پدرسالار برای بقا و استمرار سنتهاشان، روی نقش زنان در خانواده حساب میکنند. چرا که زنان پرورش دهندۀ فرزندان اند و خانواده سلول پایهای امّت است. قابل توجه اینکه در مخالفت با حق همجنسگرایان برای تشکيل خانواده، بنيادگرايان کلیۀ مذاهب، در کنار هم، متحدانه در اعتراضها شرکت میکنند.
آیا در میان اسلامگرایان رویکرد تازهای نسبت به زنان وجود دارد؟
اسلاميست ها با زنانی رویارویند که حق تحصیل و حق کار را به دست آورده اند. برخی از اسلامگرایان به این واقعیت بازگشتناپذیر توجه دارند، چرا که اسلامگرایی نیز شاخههای مختلفی از "لیبرال" تا رادیکال دارد. برخی از اسلاميستها حجاب را مترادف با زندانی کردن زن در فضای خانه و رانده شدن از فضای عمومی و جامعه، محیطهای علمی و شغلی نمیدانند. بلکه در تبلیغاتشان بيشتر تاکيد را بر اين میگذارند که زنان و مردان به دور از وسوسههای ناپاک بتوانند بنیان خانواده را مشترکاً بر اساس اصول و موازین اسلامی پایهریزی کنند. در این چشمانداز، تبلیغات آنها، از يکسو حجاب اسلامی را سنگری در برابر "هرج و مرج جنسی و اخلاقی"، جلوه میدهد و از سوی دیگر، ابزاری در خدمت احیای "شأن و منزلت" زن و جلوگیری از کالا شدن زنان. اینان از این دیدگاه حجاب را شرط ورود زنان به عرصۀ جامعه میدانند. همانطور که طارق رمضان و هوادارانش ادعا میکنند «حجاب پاسپورت زنان مسلمان برای شهروند شدن است». پرسش اما اينجاست که چرا زنان برای ورود به فضای شهروندی نیازمند پاسپورت اند؟ واقعیت این است که زنان حقوقی به دست آورده اند و اسلامگرایان در پی آن اند که استراتژی خود را با این وضعیت تطبیق دهند تا نیروی زنان را در جهت پروژۀ اسلامیشان بسیج کنند.
چرا مبارزه برای آزادی زنان اين قدر دشوار است؟
- فمینیستها دريافته اند که رهایی زنان زمانی به دست میآید که برابری حقوقی و آزادی، در پیوند با هم در نظر گرفته شود. آنها آگاه اند که بدون این پیوند، تحقق دستاوردهای قانونی با موانع اجتماعی و فرهنگی روبرو خواهد شد، چرا که تاریخ زنان، تابعی از تاریخ منش وکنش آدمیان است. این درست است که باید قوانین را تغییر داد، اما ذهنیتها نیز باید عوض شوند تا رهایی زنان متحقق گردد. برای مثال، برای تحقق اختيار زنان بر جسم و جان خويش، وضع قانون به سود حق سقط جنین کافی نیست، بلکه باید به طور منظم دربارۀ برابری زن و مرد و حقوق و آزادی جنسيتی، کار آموزشی و تربیتی انجام شود. وجود آزادیهای فردی برای پیشرفت و گسترش این آموزشها شرط اساسی است، به ویژه آنکه اين حيطهها به مسائل خصوصی آدمی، از قبیل بدن، روابط جنسی، اروتیسم و عشق راه می برند. آيا میشود به این مسائل بپردازيم بیآنکه آزادی را به مثابه ارزش مشترک میان آدمیان به رسمیت بشناسیم؟ وضعیت زنان رابطۀ تنگاتنگی با این آزادی دارد، و هر مدل اجتماعی باید به این پرسشها پاسخ دهد. در واقع مسئلۀ تغییر و بهبود شرایط زنان، بنیان نظامهای اجتماعی و سیاسی را به پرسش میکشد.
درباره حجاب اسلامی چه فکر میکنید؟
- فلسفه حجاب در هر سه دین یهود، مسیحیت و اسلام پنهان داشتن زنان از نگاه مردان نامحرم است. رويکرد تحقیقی اما نشان میدهد که حجاب زنان بیانگر موقعیت اجتماعی و سیاسی جامعه است. به محض اینکه مذهب پا از عرصه معنویت بیرون میگذارد و به قانونی برای اداره زندگی فردی و جمعی آدمی بدل میشود، فرآیند ایدئولوژی سازی از دین آغاز میشود. حجاب پرچم افراشته اسلامگرایی در متن پروژۀ ای سیاسی است. رشد و گسترش اسلام سیاسی از دهه هفتاد میلادی، در بسیاری از کشورهای خاورمیانه، به نحوی سیستماتیک با ایدئولوژی سازی از مذهب در پیوند بوده است. مصر، ایران، الجزایر، تونس یا مراکش و... از این جمله اند. در خلاء فرهنگی سياسی ناشی از نظامهای دیکتاتوری و ضعف و ناتوانی جنبشهای انسان محور، ایدئولوژی اسلاميسم پا به ميدان میگذارد . هدف اسلاميستها تاثیر گذاشتن بر قوانین و دستاوردهای سکولار و سپس تسلط کامل بر تمامی عرصههای زندگی و استقرار جامعه اسلامی است، چه به وسيله تبليغ و ترويج ، چه به واسطه مبارزه انتخاباتی و چه از راه زور و اسلحه.
چه رابطهای هست میان گسترش حجاب و وضعیت اجتماعی و سیاسی جامعه؟
- شاید در ابتدا بهتر باشد بپرسیم چرا این حجاب مقدس فقط به زنان تحمیل میشود؟ با این پرسش ما وارد وجه جنسيتی مسئله میشویم. قوانین اسلام (شریعت)، ناظر بر جداسازی جنسيتی است. قانون اسلامی خانواده به خوبی نشان میدهد که چگونه حقوق و تکالیف آدمی بسته به جنسیت او طبقهبندی شده است: مرد، پدر، شوهر و رئیس خانواده است و زن، دختر، خواهرو همسر و مادر، که به بهانۀ منافع خانواده، ملزم به فرمانبرداری است. البته همه قوانین مذهبی در خدمت سیستم پدر سالار هستند و به همين دليل هم با نظم دلخواه حکومتهای زورمدار همخوانی دارند. به همين دلیل است که در برخی از کشورها، علیرغم اينکه برابری زن و مرد در قانون اساسی تضمین شده، با وجود این، در حيطۀ قوانين خانواده و حقوق زنان، این برابری حقوقی به آسانی پایمال میشود. به طور مثال، در الجزایر، قانون خانواده در سال ۱۹۸۴تحت تاثير مذاکره با اسلامگرایان وضع شد. دولت برای حفظ موقعيت و قدرت خود محدودیتهای مذهبی-ـ ایدئولوژیک را وارد این قانون کرد. توجه کنيم که وارد کردن هويت مذهبی در هويت ملی همواره در خدمت حفظ نظامهای زورمدار بوده و هست. در کشورهای موسوم به مسلمان، نظامهای ديکتاتوری مذهب را چون ابزار به کار گرفته و با اسلاميستها وارد بده بستان شده اند. اما این تیغی دو دم بوده که گاه به اسلاميست امکان داده به سود خود بهرهبرداری کنند و پایههای خود را در جامعه گسترش دهند، و حتا در برخی موارد، این دولتها را به زیر بکشند.
چگونه حجاب نماد طرح سياسی اسلاميستها میشود؟
- اسلامگرایان حجاب را به عنوان تکیهگاه و نمادی هویتی تبلیغ میکنند و بدین وسیله به اصطلاح شأن و منزلت زنان را پاس میدارند. میگویند این طور عزیزتر اند و محفوظ و البته مکمل مردان. از دید آنان، برابری «غربی» است و ناسازگار با «فرهنگ اسلام» و بنابر این، باید طرد شود. حال آنکه برابری زن و مرد ارزشی جهانرواست که باید شامل هر انسانی در سراسر جهان بشود. اسلاميستها به عمد آزادی جنسيتی و حقوق جنسی را با فحشا و پورنوگرافی يکی میگيرند و چنين تبليغ میکنند که الگویی که آنان از خانواده پیش مینهند ضامن امنیت زنان است. در شرايط بحران اجتماعی این چشمانداز میتواند برای برخی زنان که در جستجوی هويت و يا تکیهگاهی امن هستند جذاب باشد. اسلامگرایان با احيای معیارهای جنسیتی، مدعی محافظت از "امنيت" و" کرامت" زنان اند. این بديل ایدئولوژیک، آنجا که فرهنگ و سیاست عرصه را خالی گذاشته، وارد میدان میشود و گسترش مییابد، خواه در کشوری به اصطلاح اسلامی، و خواه در کشوری اروپایی چون فرانسه.
پس حجاب اسلامی چیزی بیش از یک لباس است؟
- حجاب بر سر کردن زنان می تواند دلايل گوناگونی داشته باشد. اما، و در هرحال، حجاب نشانه ای جنسیتمحور و بیانگر زنانگی از نگاه مردان است. و به نوعی بدن زن را به ابزار جنسی فرو میکاهد. در همان حال، اسلاميستها آزادی زنان را امری شیطانی جلوه میدهند که سرچشمۀ تباهی اخلاق و فروپاشی خانواده است. آنها آزادی زنان را فرآورده «غرب کافر» مینمايانند و به عکس، حجاب را سنگر محافظ زنان جلوه میدهند.
اما بسیاری حجاب را انتخاب می کنند...
- البته مسئله بسته به اینکه ناشی از انتخاب باشد یا اجبار متفاوت میشود. و نيز نباید تصور کرد که هر زنی که حجاب دارد، اسلامگرا هم هست. اما نباید با پیش کشیدن مفهوم انتخاب بحث در باره حجاب را خاتمه یافته تلقی کرد. به عکس، می باید در سرگذشت فرد باریک شد، محیط زندگی و شرایط اجتماعی و سیاسی پیرامون او را در نظر گرفت. برخی جامعهشناسان و روشنفکران، به محض اینکه از انتخاب سخن میرود، بحث حجاب را خاتمه یافته میپندارند. در حالی که انتخاب حجاب، هیچ مشابهت یا ربطی به انتخاب مثلا رنگ ماتیک ندارد. چرا که حجاب نوعی رابطۀ جنسیتمدار را به نام امر مقدس بر زنان تحمیل میکنند. اينگونه، بدن زن همچون جايگاه وسوسه و محل گناه نمودار میشود. چنين طرز تفکری مرد را هم به موجودی با مردانگی مهارناپذیر تقليل میدهد. در نتيجه، روابط زن و مرد وجهی "شيطانی " پيدا میکند. چنين رويکردی چه تاثيرات و نتايجی در زمينۀ آزادی زنان و برابری زن و مرد دارد؟ اين پرسشی محوری است که می بايد بدان پاسخ داد.
چرا بدن زن این قدر مشغلۀ ذهنی اسلامگرایان است؟
- در لايههای زيرين همه فرهنگهای پدرسالار تصویر دوگانۀ روسپی و مادر نقش بسته است. نزد همۀ اينان، مادر در چارچوب خانواده مقام ارجمندی دارد. اما زن آزاد با روسپی یکسان به شمار میآید و آزادی جنسی با روسپیگری يکی میشود .همۀ فرهنگهای پدرسالار، این را که زن صاحب اختیار بدن خود باشد، به چشم بد مینگرند. اسلاميستها نیز چنین دیدگاهی را تبلیغ میکنند تا نظم و نظام ارتجاعی مورد نظر خود را بر جامعه تحمیل کنند؛ نظم و نظامی که در آن گويا قادر مطلق جایگاه زن و مرد را از پیش مشخص کرده است. در چشم انداز اسلاميستی اين نظم و نظام باید در تمامی عرصههای زندگی برقرار شود تا تمامگرایی (توتالیتاریسم) به نام خدا استقرار یابد. سلسلسه مراتب جنسيتی ستون فقرات نظام مبتنی بر اطاعت است، و اسلاميست ها خواهان استقرار چنین نظامی هستند.
مگر نه این است که این طرز فکر، در مورد بنیادگرایان همۀ مذاهب صادق است؟
- دقیقاً. خطوط اصلی این طرز تفکر را در همۀ افراطگرایان مذهبی میبینیم و این به اصطلاح «نظام اخلاقی» را در نزد نومحافظهکاران نیز که در پی ایدئولوژی ساختن از مذهباند مشاهده میکنیم. تبعيض جنسی و همجنسگراهراسی از مؤلفههای پايه ای اين جهان بينیها ست. چرا که آزادی زنان و حقوق همجنسگرایان، از منظر نظام واپسگرایی که در پی استقرار آنند، نظم دلخواه را به هم میریزد و بنابراین مردود است. بنیادگرایان تن زن را منشاء شرّ میدانند و آزادی و اختیار او را بر بدن خویش روا نمیدارند. هماکنون در برخی کشورها، مثل لهستان، ما شاهد حملۀ آنان علیه حق سقط جنین هستیم. کشور فرانسه در مسير تحقق نظامی لائیک، تاریخ پرتلاطمی از کشاکش با کلیسا را از سر گذرانده. و همین نظام لائیک راه برابری حقوق زن و مرد را در عرصۀ خانواده هموار کرده و رضايت بسیاری از کاتولیکها را نیز، از زن و مرد، تامين کرده است. بنیادگرایان یهودی نیز با اختلاط زن و مرد دشمنی میورزند. از هیاهو و جنجالی که اينان در اسرائیل بر سر جدا کردن زنان از مردان در اتوبوسها به راه انداختند، مدت زیادی نگذشته است.
چرا اسلامگرایان نه از مردم، بلکه از امّت حرف میزنند؟
- اسلاميست ها مفاهیم دینی را ایدئولوژیک کرده اند، تا مفهوم "امت" را به مثابه جماعتی همرنگ و یکدست جایگزین «مردم» کنند. این استحالۀ مفهومی از پایههای نظام سیاسی مورد نظر آنها ست؛ نظامی که در آن حکومت قدرت و اقتدار خود را ناشی از فرامین الهی قلمداد میکند و اعضای "امّت" مومنان را به اطاعت و فرمانبرداری ناگزير میسازد. در نظام دموکراتیک، جامعه حاصل وحدت افراد مستقل، آزاد و برابر قلمداد می شود ، در حالی که نظام اسلامی، وحدت امّت را بر اساس تعلق دينی، و به ویژه روایت حاکمان از دین، شکل میدهد، و اسلامگرایان نمایندگان خودخواندۀ خدا روی زمین میشوند.
آیا زنان آیندۀ این امّت اند؟
- خیر! آنها نگهبانان نظم محسوب میشوند. نظامهای پدرسالار برای بقا و استمرار سنتهاشان، روی نقش زنان در خانواده حساب میکنند. چرا که زنان پرورش دهندۀ فرزندان اند و خانواده سلول پایهای امّت است. قابل توجه اینکه در مخالفت با حق همجنسگرایان برای تشکيل خانواده، بنيادگرايان کلیۀ مذاهب، در کنار هم، متحدانه در اعتراضها شرکت میکنند.
آیا در میان اسلامگرایان رویکرد تازهای نسبت به زنان وجود دارد؟
اسلاميست ها با زنانی رویارویند که حق تحصیل و حق کار را به دست آورده اند. برخی از اسلامگرایان به این واقعیت بازگشتناپذیر توجه دارند، چرا که اسلامگرایی نیز شاخههای مختلفی از "لیبرال" تا رادیکال دارد. برخی از اسلاميستها حجاب را مترادف با زندانی کردن زن در فضای خانه و رانده شدن از فضای عمومی و جامعه، محیطهای علمی و شغلی نمیدانند. بلکه در تبلیغاتشان بيشتر تاکيد را بر اين میگذارند که زنان و مردان به دور از وسوسههای ناپاک بتوانند بنیان خانواده را مشترکاً بر اساس اصول و موازین اسلامی پایهریزی کنند. در این چشمانداز، تبلیغات آنها، از يکسو حجاب اسلامی را سنگری در برابر "هرج و مرج جنسی و اخلاقی"، جلوه میدهد و از سوی دیگر، ابزاری در خدمت احیای "شأن و منزلت" زن و جلوگیری از کالا شدن زنان. اینان از این دیدگاه حجاب را شرط ورود زنان به عرصۀ جامعه میدانند. همانطور که طارق رمضان و هوادارانش ادعا میکنند «حجاب پاسپورت زنان مسلمان برای شهروند شدن است». پرسش اما اينجاست که چرا زنان برای ورود به فضای شهروندی نیازمند پاسپورت اند؟ واقعیت این است که زنان حقوقی به دست آورده اند و اسلامگرایان در پی آن اند که استراتژی خود را با این وضعیت تطبیق دهند تا نیروی زنان را در جهت پروژۀ اسلامیشان بسیج کنند.
چرا مبارزه برای آزادی زنان اين قدر دشوار است؟
- فمینیستها دريافته اند که رهایی زنان زمانی به دست میآید که برابری حقوقی و آزادی، در پیوند با هم در نظر گرفته شود. آنها آگاه اند که بدون این پیوند، تحقق دستاوردهای قانونی با موانع اجتماعی و فرهنگی روبرو خواهد شد، چرا که تاریخ زنان، تابعی از تاریخ منش وکنش آدمیان است. این درست است که باید قوانین را تغییر داد، اما ذهنیتها نیز باید عوض شوند تا رهایی زنان متحقق گردد. برای مثال، برای تحقق اختيار زنان بر جسم و جان خويش، وضع قانون به سود حق سقط جنین کافی نیست، بلکه باید به طور منظم دربارۀ برابری زن و مرد و حقوق و آزادی جنسيتی، کار آموزشی و تربیتی انجام شود. وجود آزادیهای فردی برای پیشرفت و گسترش این آموزشها شرط اساسی است، به ویژه آنکه اين حيطهها به مسائل خصوصی آدمی، از قبیل بدن، روابط جنسی، اروتیسم و عشق راه می برند. آيا میشود به این مسائل بپردازيم بیآنکه آزادی را به مثابه ارزش مشترک میان آدمیان به رسمیت بشناسیم؟ وضعیت زنان رابطۀ تنگاتنگی با این آزادی دارد، و هر مدل اجتماعی باید به این پرسشها پاسخ دهد. در واقع مسئلۀ تغییر و بهبود شرایط زنان، بنیان نظامهای اجتماعی و سیاسی را به پرسش میکشد.
برگرفته از سایت عصرنو
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire