از نظر موريس گودليه (۱۹۷۸) رضايت و تن دادن افراد تحت سلطه به برترى
مردانه در روابط بين دو جنس، بيشتر از خشونتى كه مردان بر اين افراد تحميل
مىکنند، مولفه اصلى سلطه است. اين نظريه به اين دليل بحثبرانگيز
مىشود كه مطابق آن فرض بر اين است كه رابطهای متقارن بين دو فرد برابر
ايجاد مىشود و هر دو طرف رابطه با شناخت و آگاهى كامل از مفاد قرارداد
وارد يك رابطه شدهاند و آزادى كامل انتخاب داشتهاند. به عبارت ديگر، بر
اساس اين نظريه، فرد تحت سلطه بيشتر به عنوان فاعل اجتماعى معرفى مىشود
تا مفعول. در حالی كه فرد مسلّط و فرد تحت سلطه هيچگاه در چارچوب
قراردادی بين دو طرف برابر با حقوق يكسان جاى نمىگيرند. اين ادعا كه
امكان رضايت و توافق افراد تحت سلطه به شرايط وضع شده به دست افراد مسلّط
وجود دارد كاملا ضد و نقيض و دور از واقعيت است (مَتيو، 1985 ب/1991 ،213
). از سوى ديگر، پیير بورديو (1998) بر نوعى تفاهم تاكيد مىكند و معتقد
است «فرد تحت سلطه نمىتواند به فرد مسلّط (و در نتيجه به سلطه) رضايت
ندهد»؛ زيرا «او الگوهاى فكرى ديگرى جز الگوهاى مشترك بين خود و فرد مسلّط
در اختيار ندارد»؛ الگوهايى كه محصول «آميزش» اشكال گوناگون روابط سلطه
است. بدين ترتيب، خشونتى نمادين شكل مىگيرد كه نتيجه و اثرات آن به
گونهاى ماندنى و هميشگى و به صورت بايدها و نبايدها در بدن ثبت مىشود
به طوری كه ممنوعيتهاى اجتماعى طبيعى جلوه و در برابر آگاهى و شعور
مقاومت مىكنند. (نويسنده از «تسليمی جادويى» میگوید که از كنترل آگاهى
خارج است.) بورديو، كه بر ماهيت تیره و ایستای خشونت نمادين تاكيد مىكند،
هرگز از خود نمىپرسد كه او به چه صورتى و تا چه حدى، به عنوان نماينده
طبقه مردان و يك مقام علمى، در بازتوليد و دوام سلطه مردانه سهيم است. از
اين بابت، او مانند گودليه (1978)، نماينده «سنت روشنفكرانه مردانه غربى
است كه تمايلى به نظریهپردازی در باره حقوق و امتيازهای مرتبط به موقعیت
مسلّط ندارد؛ زيرا اين كار وضعيت موجود را به مخاطره خواهد انداخت»
(هورتادو، 1996). از آنجا که منافع دو طرف متفاوت است، معرفت و شناخت بر
اساس جايگاه و موقعيت گوينده در حوزه روابط زن و مرد هرگز يكسان نخواهد
بود» (ماتيو، 1985 ب/1991، 140). معرفت و شناخت از اين رو مبين روابط سلطه
است كه در جامعه جريان دارد. اين معرفت و شناخت تبديل به وسيلهاى در خدمت
سلطه مىشود. سخن راندن و یافتن واژههای مناسب برای صحبت كردن در مورد
سلطه براى كسانى كه تحت سلطه هستند يكى از شکلها و راههاى مقاومت و
مبارزه بر عليه سلطه است (اَپفِلبام، 1979/1999). تصادفى نيست که احياى
کلامِ زنان يكى از اولين مطالبات در بطن علوم اجتماعى بوده است؛ اين مطالبه
يكى از بُردارهاى احيا و به كارگيرى روشهاى كيفى بوده است. (از طریق
مصاحبهها، داستان هاى زندگى و غيره) ورود افراد تحت سلطه به حوزه علوم
اجتماعى، به افسانه پردازى علم و دانشى حمله مىكند كه فاعل تجریدی را
غيرتاريخى و نماينده كل بشريت محسوب مىکند، بنابراين، هويت كلّ را
مىپذيرد و از اينرو تنها روابط متقارن را تجزيه و تحليل مىكند. مطالب
بالا تا حدى دليل عدم تمايل مستمر جامعه علمى در پذيرفتن موقعيت
معرفتشناختى مكانيسم سلطه را توضيح مىدهد. موقعيتى كه در حوزه علوم
اجتماعى هم به آن مكانيسمها باز مىگردد
این کتاب را سفارش دهید
برگرفته از نشریه آرمان شهر |
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire