چه کسی از فمینیسم میترسد؟
سکسیزم در هنر تئاتر
شیرین میرزانژاد
این روزها دیگر کسی نیست که کلمهی فمینیسم به گوشش نخورده باشد. برای
خیلیها فمینیسم هیولای یک سر و دو گوشی شده که تا با آن روبرو میشوند یا
چشمها را بسته و گوشها را گرفته و پاورچین از کنارش رد میشوند تا پرش به
آنها نگیرد و یا شمشیر از نیام بر کشیده و نفسکش میطلبند و بعد هم به
سلاخی آن و گویندهاش میپردازند. دستهی دیگر روشنفکرنماهایی هستند که
بدون داشتن کوچکترین اطلاعی دربارهی فمینیسم با انواع و اقسام ژستهای
روشنفکری به افاضهی فضل پرداخته و ضدزنترین سخنان را بر زبان جاری
میکنند چنان که خداوندگاران زنستیزی انگشت به دهان جلوی پایشان لنگ
میاندازند. برای بعضی هم این موضوع دستمایهی شوخیهای خنک و خوشمزگی در
دورهمیها شده که معمولاً این دسته نه تکلیف خودشان را با ماجرا میدانند و
نه اصولاً میخواهند موضع خاصی در برابر آن بگیرند. علاوه بر گروههای
فوقالذکر، گروهی کاملاً وطنی هم وجود دارند که با اتکا به منطق «هر چیزی
که پاش به ایران میرسه معنیش عوض میشه، یکیش همین فمینیسم»، دست به
ارائهی تحلیلهایی مندرآوردی میزنند و با نگاهی عاقل اندر سفیه در صدد
برمیآیند که فمینیسم را به خود فمینیستها توضیح بدهند که «نه دوست عزیز،
فمینیسم این نیست که تو میگی، اجازه بده من برات توضیح بدم.» من اسم این
دسته را میگذارم تحلیلگران تاکسینشین، مثل بحثهایی که در تاکسی میان
راننده و مسافران صورت میگیرد و در نهایت به اینجا منتهی میشود که «آقا
قربون دستت من همین بغلا پیاده میشم.» اینها هم درست جایی که در پیچ و خم
بحث به تنگنای استدلال میافتند، کرایه را داده و نداده به سرعت پیاده
میشوند و در را هم پشت سرشان میکوبند و خلاص!
اما فمینیسم واقعاً چیست و چرا در جامعهی ما به چنین وضعیتی دچار شده است؟ مهمتر از همه اینکه چرا به فمینیسم نیاز داریم؟
فمینیسم چه نیست؟
اینجای بحث جایی است که معمولاً به تعریف و تاریخچه و اهداف موضوع بحث یعنی فمینیسم پرداخته میشود، اما من به همین بسنده میکنم که «فمینیسم مجموعهای از جنبشهای سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیهایی با هدف مشترک برقراری حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فردی برابر برای زنان از جمله فرصتهای برابر در تحصیل و اشتغال است.» باقی ماجرا را میتوانید خودتان در صدها کتاب و دایرهالمعارف و صفحات وب پیدا کنید (اگر دوست داشتید). اینجا ضروریتر به نظر میرسد که به این بپردازیم که فمینیسم چه نیست؟
۱. آقایان عزیز، کسی با شما جنگ ندارد! فمینیسم مترادف مردستیزی نیست. فمینیسم با زنستیزی مقابله میکند اما نه به قیمت چکش زدن بر سر شما. احتمالاً آنهایی که در اول جملهشان در دفاع از مسائل زنان میگویند: «من فمینیست نیستم ولی….» (چه مرد و چه زن) بیمناکاند که مبادا به تیم خودشان گل زده باشند. خیالتان راحت که اساساً بازی بین دو تیم متخاصم نیست.
۲. فمینیسم به دنبال برقراری جامعهی زنسالار نیست. قرار نیست مردسالاری تبدیل به زنسالاری شود و شکل دیگری از بیعدالتی جای آن را بگیرد.
۳. فمینیسم باشگاه زنانه نیست. مردان هم میتوانند فمینیست باشند و با فمینیست بودن، علیه جنس خودشان نمیجنگند، بلکه به مبارزهای عدالتطلبانه میپیوندند.
۴. فمینیسم به ضرر مردان نیست. برابری زن و مرد، نقشهای تعریفشده و کلیشههای جنسیتی را از بین میبرد و در نهایت میتواند برای همه رهاییبخش باشد. بسیاری از مردان شاید میترسند که با رفتار خلاف عرف جامعهی مردسالار، در چهارچوب تعریف شدهی مردانگی نگنجند، اما خبر خوب این است که همین تعریف محدود و نخنمای مردانگی یکی از کلیشههایی است که به همراه دیگر کلیشههای جنسیتی بار سفر را خواهد بست.
۵. فمینیسم به دنبال امتیاز ویژه برای زنان نیست. فمینیسم به دنبال کرامت انسانی، آزادی و فرصتهای برابر است تا زنان هم بتوانند آزادانه انتخاب کنند و به فعالیتهای مورد نظر خود بپردازند. فمینیسم آزادی انتخاب است.
۶. فمینیسم مسائل مردان را نادیده نمیگیرد. از نظر فمینیسم، مسائل مردان و زنان جدا از هم نیستند، بلکه همگی از یک سیستم نابرابر سرچشمه میگیرند و در آن ساختار نابرابر است که به مرد و زن اجحاف میشود.
۷. فمینیسم همهی مردان و زنان را به یک چشم نگاه نمیکند. فمینیسم متوجه تفاوت بیولوژیک بین زن و مرد هست اما آن را در حقوق اجتماعی آنها به عنوان انسان دخیل نمیداند. فمینیسم دشمن مردان و حامی مطلق زنان نیست بلکه مخالف ساختاری است که ارزشهای مردسالارانه در آن پیاده میشود. بدیهی است که هم زنان و هم مردان میتوانند مدافع حقوق برابر یا مدافع نظام مردسالار باشند. جنسیت اصولاً در این ماجرا تعیین کننده نیست.
حال پس از این نیمچه تعریف از موضوع، برویم سر ارتباط این بحث با هنر و حرفهی شریف تئاتر.
اگر مرد بودم چه؟
چهار سال است که به عنوان مترجم و دستیار کارگردان وارد فضای تئاتر شدهام. راستش از همان ابتدا در بدو ورود شوکه شدم. تمام تجربهی بزرگسالیام منحصر به فضای دانشگاه و بعد هم آن شرکت و این اداره میشد که نسبت به تئاتر فضایی خشک و رسمی است با مناسبات خودش. چه برخوردهای جنسیتزده و تبعیضآمیزی تا پیش از آن دیده بودم بماند. اما سادهلوحانه از فضای هنری انتظار دیگری داشتم، خصوصاً اینکه در بدو ورود تنها یک جمع صمیمی و دوستانه را دیده بودم که از قدیم با هم آشنا بودند. اما دیری نگذشت که فهمیدم کور خواندهام. انگار اینجا هم همان خبرها بود، هر چه نباشد به قول یاسمینا رضا تئاتر آیینهی اجتماع است. فرقش این بود که برای من شخصاً اینجا بیشتر توی ذوق میزد. اولین باری بود که چنین تغییر صدوهشتاد درجهای در کارم داشتم و خیلی از برخوردها را میگذاشتم به حساب تازهوارد بودنم. برای همین کفش آهنی به پا کردم. اما نه، ماجرا بیخدارتر از این حرفها بود. شروع کردم از کلیدی استفاده کردن که مدتها پیش در کارهای قبلیام آن را پیدا کرده بودم و پرسیدن این سوال که اگر مرد بودم هم همین اتفاق میافتاد؟
صحبتم از اتفاقات برجسته یا خشونتآمیز نیست. هرچند، آنها را هم دیدهام و هم از دیگران شنیدهام. حرفم از اتفاقاتی است که خیلیها ساده از کنارش میگذرند، چیزهایی که نامحسوس و زیرپوستی در اطرافمان در جریاناند. چیزهایی که آنقدر دیدهایم که دیگر انگار عادی شده و به قول بعضی «ارزش فکر کردن ندارند.» اما همینها هستند که نشانههای بارزی از نوع خاصی از تفکر هستند. به طور مثال طرف بعد از یک سال که تو را میبیند از کارت حرف نمیزند، از ظاهرت صحبت میکند: «لاغر کردی خودتو؟ چه خوب!» «چاق شدیها! مواظب باش!» انگار که مربی شخصی بدنسازی آدم هستند. «چقدر تو خوشگلی! خواهر نداری برای من جورش کنی؟» عین جنس پشت ویترین با تو برخورد میکنند. انگار چون زنی قرار نیست جور دیگری با تو رفتار کنند و این را به حساب توجه نشان دادن میگذارند. همان توجهی که به عروسکهای بازیچهی دستشان میکنند. اما زن بازیچه نیست. کسانی که در زمینهی تخصصی کاریات سررشتهی خاصی ندارند، اتوماتیک خود را در جایگاهی میبینند که در نتیجهی کارت اعمال نظر کرده و حتی بدون اجازه در آن دست ببرند. بارها شنیدهام از بازیگرانی که از دست فلان همکار بازیگر یا کارگردان در پشت صحنه آسایش ندارند، چون مدام دوربرشان میپلکد و یا به شکل لفظی و یا حتی فیزیکی به آزارشان میپردازد و اسمش را هم میگذارد ابراز علاقه. این ایستگاه آخر همان رفتار عروسکی است با زن که در فضای حرفهای نمود پیدا میکند. جرات هم ندارند صدایشان دربیاید چون طرف اسم و رسمی دارد و با یک اشاره میتواند کاری کند که بازیگر بینوا با حرفهاش خداحافظی کند و یا بدنام دو عالم شود. نمایشهای ضدزنی که با عنوان نمایش فمینیستی به روی صحنه میآیند که دیگر بماند.
این مثالها را نمیزنم که بگویم همه بد هستند و هیچ رفتار انسانی و شایستهای وجود ندارد، رفتارهای شایسته فراوانند. اما قرار نیست که میان خوب و بد تعادل ایجاد شود و چون خوب هست بشود بد را هم نادیده گرفت.
نباید عادت کرد
مثالهایی که زدم، همه برخوردهای«سکسیستی» بودند. یعنی برخوردهایی تبعیضآمیز مبتنی بر جنسیت فرد. برخوردی که کمابیش در تمام عرصهها با افرادی میشود که نیمی از جامعه را تشکیل میدهند. افرادی که بنا بر جنسیت خود چه به واسطهی قوانین و چه به واسطهی عرف پایین دست قرار گرفته و از بخشی از حقوق خود محروم شدهاند. بر اساس تعاریف کلیشهای در چهارچوبی مشخص قرار گرفتهاند. زن ناز است، لوند و تو دل برو است، خوشگل است و همین تعریف به ظاهر شیک و بیآزار سرچشمهاش به همان نگاه جنسیتی و سکسیستی برمیگردد که زن را متفکر، پرقدرت، سازنده و برابر با مرد نمیداند.
اگر زیبا هستم به تو چه؟ لوندی و تو دل برویی من یا چاقی و لاغریام اصولاً موضوع نمره دادن هیچ مرد و زنی نیست. نمرهی من به کاراییام در اجتماع، فعالیتم و ثمربخش بودنم به عنوان یک انسان بازمیگردد. این را باید در ذهن مردان و زنان این سرزمین حک کرد که در دنیای امروز، روابط انسانی بر اساس این تعارفات جنسیتی قابل قبول نیست. زن امروز نیازی به شنیدن این تعاریف سکسیستی از خود ندارد و باید قادر باشد که تفاوت بین فضای شخصی و اجتماعی خود را در درجهی اول متوجه باشد و سپس بتواند جلوی تعرض به آن را بگیرد. این موضوعات در حیطهی فضای کاملاً خصوصی اوست و تنها افراد مشخصی که به آن حیطه راه دارند اجازهی چنین ابراز نظرهایی دارند. اما در اجتماع، این فضای خصوصی به هیچ عنوان نباید شکسته شود، علیالخصوص در فضای حرفهای. جالب است بدانید که در بسیاری از کشورها چنین برخوردها و ابراز نظرهایی از نظر حقوقی میتواند پیگیری شود و ممکن است به قیمت از دست دادن شغل فرد متعرض و پرداخت غرامتهای سنگین تمام شود.
چنین امری غیر ممکن نیست. من به شخصه در همین فضای تئاتری نمونههای عملی مثبت چنین برخوردهایی را دیدهام. زنانی را در تئاتر ایران میشناسم که به پشتوانهی سالها تلاش و تجربه و از پای نایستادن جایگاهی برای خود ساختهاند که به هیچ مرد یا زنی اجازه نمیدهد حرمت کار حرفهایشان را زیر پا بگذارد.
چگونه میتوان این راه را هموار کرد؟
با نگاهی به ساختار اجتماعی میتوان دریافت که تمام تقسیمبندیهای اجتماع از جمله همین تقسیمبندی زن و مرد به گونهای مبتنی بر قدرت است، خطی که افراد را به فرادست و فرودست و اقلیت و اکثریت تقسیم میکند و شکافی که در غیاب عدالت اجتماعی میان آنها فاصله میاندازد. از سوی دیگر در طول تاریخ بسیار جنبشها و مبارزات عدالتطلبانه و آزادیخواهانه را دیدهایم که در تلاش بوده تا این شکافها را از میان برده و خطوط را از بین ببرد. دستکم تاریخ دویست سال گذشتهی ایران و جهان پر از این نمونه هاست: کمون پاریس، انقلاب اکتبر، جنبش مشروطه، جنبشهای کارگری برای حقوق سندیکایی، جنبش حقوق مدنی آمریکا، جنبش بر ضد آپارتاید و…. این جنبشها بر اساس حقوق طبیعی و اولیهی انسانها و در مطالبهی این حقوق شکل گرفتند و زنان به عنوان نیمی از اجتماع در تمام این جنبشها نقشی اساسی ایفا کردهاند و موضوع حقوق برابر زنان نیز در بسیاری از این جنبشها در کنار حقوق دیگر اجتماعی مطرح شده است. معیار آزادی و عدالت در اجتماع با حقوق برابر زن و مرد سنجیده میشود. پس چگونه میتوان حقوق زن را از بحث عدالت اجتماعی در کلیت خود جدا کرد و یا نادیده گرفت؟ چگونه میتوان نقش زنانی چون رزا لوکزامبورگ، اما گلدمن و سردار بیبی مریم بختیاری را در مبارزه برای احقاق حقوق اجتماعی همگان نادیده گرفت و آنها را در ویترینی به عنوان زیبا و لوند و خواستنی به سخره گرفت؟ در همین هنر تئاتر، چطور میتوان زنانی چون سارا برنار محبوبترین بازیگر زن تمام دورانها ، بانو لرتا اولین بازیگر زن تئاتر ایران، مهین اسکویی اولین زن کارگردان تئاتر ایران و بسیاری دیگر که در عرصهی تئاتر تاثیرگذار بودهاند را فرودست خواند؟ تئاتر به عنوان هنری که به صورت زنده با مردم در ارتباط است میتواند پیشگام باشد تا تمام این چهارچوبها و کلیشهها را در هم ریخته و الگویی از برابری را ارائه دهد. هر چه نباشد، به قول برشت، «هنر آیینهای نیست که در مقابل اجتماع قرار داده شود، بلکه چکشی است که با آن به اجتماع شکل داده میشود.»
*شیرین میرزانژاد حقوقدان، مترجم و عضو ثابت هیئت اجرایی گروه تئاتر اگزیت می باشد.
اما فمینیسم واقعاً چیست و چرا در جامعهی ما به چنین وضعیتی دچار شده است؟ مهمتر از همه اینکه چرا به فمینیسم نیاز داریم؟
فمینیسم چه نیست؟
اینجای بحث جایی است که معمولاً به تعریف و تاریخچه و اهداف موضوع بحث یعنی فمینیسم پرداخته میشود، اما من به همین بسنده میکنم که «فمینیسم مجموعهای از جنبشهای سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیهایی با هدف مشترک برقراری حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فردی برابر برای زنان از جمله فرصتهای برابر در تحصیل و اشتغال است.» باقی ماجرا را میتوانید خودتان در صدها کتاب و دایرهالمعارف و صفحات وب پیدا کنید (اگر دوست داشتید). اینجا ضروریتر به نظر میرسد که به این بپردازیم که فمینیسم چه نیست؟
۱. آقایان عزیز، کسی با شما جنگ ندارد! فمینیسم مترادف مردستیزی نیست. فمینیسم با زنستیزی مقابله میکند اما نه به قیمت چکش زدن بر سر شما. احتمالاً آنهایی که در اول جملهشان در دفاع از مسائل زنان میگویند: «من فمینیست نیستم ولی….» (چه مرد و چه زن) بیمناکاند که مبادا به تیم خودشان گل زده باشند. خیالتان راحت که اساساً بازی بین دو تیم متخاصم نیست.
۲. فمینیسم به دنبال برقراری جامعهی زنسالار نیست. قرار نیست مردسالاری تبدیل به زنسالاری شود و شکل دیگری از بیعدالتی جای آن را بگیرد.
۳. فمینیسم باشگاه زنانه نیست. مردان هم میتوانند فمینیست باشند و با فمینیست بودن، علیه جنس خودشان نمیجنگند، بلکه به مبارزهای عدالتطلبانه میپیوندند.
۴. فمینیسم به ضرر مردان نیست. برابری زن و مرد، نقشهای تعریفشده و کلیشههای جنسیتی را از بین میبرد و در نهایت میتواند برای همه رهاییبخش باشد. بسیاری از مردان شاید میترسند که با رفتار خلاف عرف جامعهی مردسالار، در چهارچوب تعریف شدهی مردانگی نگنجند، اما خبر خوب این است که همین تعریف محدود و نخنمای مردانگی یکی از کلیشههایی است که به همراه دیگر کلیشههای جنسیتی بار سفر را خواهد بست.
۵. فمینیسم به دنبال امتیاز ویژه برای زنان نیست. فمینیسم به دنبال کرامت انسانی، آزادی و فرصتهای برابر است تا زنان هم بتوانند آزادانه انتخاب کنند و به فعالیتهای مورد نظر خود بپردازند. فمینیسم آزادی انتخاب است.
۶. فمینیسم مسائل مردان را نادیده نمیگیرد. از نظر فمینیسم، مسائل مردان و زنان جدا از هم نیستند، بلکه همگی از یک سیستم نابرابر سرچشمه میگیرند و در آن ساختار نابرابر است که به مرد و زن اجحاف میشود.
۷. فمینیسم همهی مردان و زنان را به یک چشم نگاه نمیکند. فمینیسم متوجه تفاوت بیولوژیک بین زن و مرد هست اما آن را در حقوق اجتماعی آنها به عنوان انسان دخیل نمیداند. فمینیسم دشمن مردان و حامی مطلق زنان نیست بلکه مخالف ساختاری است که ارزشهای مردسالارانه در آن پیاده میشود. بدیهی است که هم زنان و هم مردان میتوانند مدافع حقوق برابر یا مدافع نظام مردسالار باشند. جنسیت اصولاً در این ماجرا تعیین کننده نیست.
حال پس از این نیمچه تعریف از موضوع، برویم سر ارتباط این بحث با هنر و حرفهی شریف تئاتر.
اگر مرد بودم چه؟
چهار سال است که به عنوان مترجم و دستیار کارگردان وارد فضای تئاتر شدهام. راستش از همان ابتدا در بدو ورود شوکه شدم. تمام تجربهی بزرگسالیام منحصر به فضای دانشگاه و بعد هم آن شرکت و این اداره میشد که نسبت به تئاتر فضایی خشک و رسمی است با مناسبات خودش. چه برخوردهای جنسیتزده و تبعیضآمیزی تا پیش از آن دیده بودم بماند. اما سادهلوحانه از فضای هنری انتظار دیگری داشتم، خصوصاً اینکه در بدو ورود تنها یک جمع صمیمی و دوستانه را دیده بودم که از قدیم با هم آشنا بودند. اما دیری نگذشت که فهمیدم کور خواندهام. انگار اینجا هم همان خبرها بود، هر چه نباشد به قول یاسمینا رضا تئاتر آیینهی اجتماع است. فرقش این بود که برای من شخصاً اینجا بیشتر توی ذوق میزد. اولین باری بود که چنین تغییر صدوهشتاد درجهای در کارم داشتم و خیلی از برخوردها را میگذاشتم به حساب تازهوارد بودنم. برای همین کفش آهنی به پا کردم. اما نه، ماجرا بیخدارتر از این حرفها بود. شروع کردم از کلیدی استفاده کردن که مدتها پیش در کارهای قبلیام آن را پیدا کرده بودم و پرسیدن این سوال که اگر مرد بودم هم همین اتفاق میافتاد؟
صحبتم از اتفاقات برجسته یا خشونتآمیز نیست. هرچند، آنها را هم دیدهام و هم از دیگران شنیدهام. حرفم از اتفاقاتی است که خیلیها ساده از کنارش میگذرند، چیزهایی که نامحسوس و زیرپوستی در اطرافمان در جریاناند. چیزهایی که آنقدر دیدهایم که دیگر انگار عادی شده و به قول بعضی «ارزش فکر کردن ندارند.» اما همینها هستند که نشانههای بارزی از نوع خاصی از تفکر هستند. به طور مثال طرف بعد از یک سال که تو را میبیند از کارت حرف نمیزند، از ظاهرت صحبت میکند: «لاغر کردی خودتو؟ چه خوب!» «چاق شدیها! مواظب باش!» انگار که مربی شخصی بدنسازی آدم هستند. «چقدر تو خوشگلی! خواهر نداری برای من جورش کنی؟» عین جنس پشت ویترین با تو برخورد میکنند. انگار چون زنی قرار نیست جور دیگری با تو رفتار کنند و این را به حساب توجه نشان دادن میگذارند. همان توجهی که به عروسکهای بازیچهی دستشان میکنند. اما زن بازیچه نیست. کسانی که در زمینهی تخصصی کاریات سررشتهی خاصی ندارند، اتوماتیک خود را در جایگاهی میبینند که در نتیجهی کارت اعمال نظر کرده و حتی بدون اجازه در آن دست ببرند. بارها شنیدهام از بازیگرانی که از دست فلان همکار بازیگر یا کارگردان در پشت صحنه آسایش ندارند، چون مدام دوربرشان میپلکد و یا به شکل لفظی و یا حتی فیزیکی به آزارشان میپردازد و اسمش را هم میگذارد ابراز علاقه. این ایستگاه آخر همان رفتار عروسکی است با زن که در فضای حرفهای نمود پیدا میکند. جرات هم ندارند صدایشان دربیاید چون طرف اسم و رسمی دارد و با یک اشاره میتواند کاری کند که بازیگر بینوا با حرفهاش خداحافظی کند و یا بدنام دو عالم شود. نمایشهای ضدزنی که با عنوان نمایش فمینیستی به روی صحنه میآیند که دیگر بماند.
این مثالها را نمیزنم که بگویم همه بد هستند و هیچ رفتار انسانی و شایستهای وجود ندارد، رفتارهای شایسته فراوانند. اما قرار نیست که میان خوب و بد تعادل ایجاد شود و چون خوب هست بشود بد را هم نادیده گرفت.
نباید عادت کرد
مثالهایی که زدم، همه برخوردهای«سکسیستی» بودند. یعنی برخوردهایی تبعیضآمیز مبتنی بر جنسیت فرد. برخوردی که کمابیش در تمام عرصهها با افرادی میشود که نیمی از جامعه را تشکیل میدهند. افرادی که بنا بر جنسیت خود چه به واسطهی قوانین و چه به واسطهی عرف پایین دست قرار گرفته و از بخشی از حقوق خود محروم شدهاند. بر اساس تعاریف کلیشهای در چهارچوبی مشخص قرار گرفتهاند. زن ناز است، لوند و تو دل برو است، خوشگل است و همین تعریف به ظاهر شیک و بیآزار سرچشمهاش به همان نگاه جنسیتی و سکسیستی برمیگردد که زن را متفکر، پرقدرت، سازنده و برابر با مرد نمیداند.
اگر زیبا هستم به تو چه؟ لوندی و تو دل برویی من یا چاقی و لاغریام اصولاً موضوع نمره دادن هیچ مرد و زنی نیست. نمرهی من به کاراییام در اجتماع، فعالیتم و ثمربخش بودنم به عنوان یک انسان بازمیگردد. این را باید در ذهن مردان و زنان این سرزمین حک کرد که در دنیای امروز، روابط انسانی بر اساس این تعارفات جنسیتی قابل قبول نیست. زن امروز نیازی به شنیدن این تعاریف سکسیستی از خود ندارد و باید قادر باشد که تفاوت بین فضای شخصی و اجتماعی خود را در درجهی اول متوجه باشد و سپس بتواند جلوی تعرض به آن را بگیرد. این موضوعات در حیطهی فضای کاملاً خصوصی اوست و تنها افراد مشخصی که به آن حیطه راه دارند اجازهی چنین ابراز نظرهایی دارند. اما در اجتماع، این فضای خصوصی به هیچ عنوان نباید شکسته شود، علیالخصوص در فضای حرفهای. جالب است بدانید که در بسیاری از کشورها چنین برخوردها و ابراز نظرهایی از نظر حقوقی میتواند پیگیری شود و ممکن است به قیمت از دست دادن شغل فرد متعرض و پرداخت غرامتهای سنگین تمام شود.
چنین امری غیر ممکن نیست. من به شخصه در همین فضای تئاتری نمونههای عملی مثبت چنین برخوردهایی را دیدهام. زنانی را در تئاتر ایران میشناسم که به پشتوانهی سالها تلاش و تجربه و از پای نایستادن جایگاهی برای خود ساختهاند که به هیچ مرد یا زنی اجازه نمیدهد حرمت کار حرفهایشان را زیر پا بگذارد.
چگونه میتوان این راه را هموار کرد؟
با نگاهی به ساختار اجتماعی میتوان دریافت که تمام تقسیمبندیهای اجتماع از جمله همین تقسیمبندی زن و مرد به گونهای مبتنی بر قدرت است، خطی که افراد را به فرادست و فرودست و اقلیت و اکثریت تقسیم میکند و شکافی که در غیاب عدالت اجتماعی میان آنها فاصله میاندازد. از سوی دیگر در طول تاریخ بسیار جنبشها و مبارزات عدالتطلبانه و آزادیخواهانه را دیدهایم که در تلاش بوده تا این شکافها را از میان برده و خطوط را از بین ببرد. دستکم تاریخ دویست سال گذشتهی ایران و جهان پر از این نمونه هاست: کمون پاریس، انقلاب اکتبر، جنبش مشروطه، جنبشهای کارگری برای حقوق سندیکایی، جنبش حقوق مدنی آمریکا، جنبش بر ضد آپارتاید و…. این جنبشها بر اساس حقوق طبیعی و اولیهی انسانها و در مطالبهی این حقوق شکل گرفتند و زنان به عنوان نیمی از اجتماع در تمام این جنبشها نقشی اساسی ایفا کردهاند و موضوع حقوق برابر زنان نیز در بسیاری از این جنبشها در کنار حقوق دیگر اجتماعی مطرح شده است. معیار آزادی و عدالت در اجتماع با حقوق برابر زن و مرد سنجیده میشود. پس چگونه میتوان حقوق زن را از بحث عدالت اجتماعی در کلیت خود جدا کرد و یا نادیده گرفت؟ چگونه میتوان نقش زنانی چون رزا لوکزامبورگ، اما گلدمن و سردار بیبی مریم بختیاری را در مبارزه برای احقاق حقوق اجتماعی همگان نادیده گرفت و آنها را در ویترینی به عنوان زیبا و لوند و خواستنی به سخره گرفت؟ در همین هنر تئاتر، چطور میتوان زنانی چون سارا برنار محبوبترین بازیگر زن تمام دورانها ، بانو لرتا اولین بازیگر زن تئاتر ایران، مهین اسکویی اولین زن کارگردان تئاتر ایران و بسیاری دیگر که در عرصهی تئاتر تاثیرگذار بودهاند را فرودست خواند؟ تئاتر به عنوان هنری که به صورت زنده با مردم در ارتباط است میتواند پیشگام باشد تا تمام این چهارچوبها و کلیشهها را در هم ریخته و الگویی از برابری را ارائه دهد. هر چه نباشد، به قول برشت، «هنر آیینهای نیست که در مقابل اجتماع قرار داده شود، بلکه چکشی است که با آن به اجتماع شکل داده میشود.»
*شیرین میرزانژاد حقوقدان، مترجم و عضو ثابت هیئت اجرایی گروه تئاتر اگزیت می باشد.
برگرفته از سایت اخبار روز
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire