چرا هنوز باید به «فمینیسم» بگوییم «فمینیسم»؟
جی. آر. ثورپ برگردان: مریم یزدانی
فمینیسم روزمره- از مسخرهبازیهایی مثل «جنبش حقوق مردان» که بگذریم، گاه حتی افراد معتقد به حقوق زنان هم این ایدهی توهینآمیز را مطرح کردهاند که کلمهی “فمینیسم” دیگر از مد افتاده و باید با کلمهای جدیدتر، شیکتر و شمولگراتر جایگزین شود. آیا میتوانیم یک جنبش برابری را در یک ایموجی جمعبندی و خلاصه کنیم؟! جدای از شوخی، آیا کلمهی “فمینیسم” باید جایگزین شود؟
به نظر من نه، و البته برای پاسخ به این سوال که چرا کلمات دیگر نمیتوانند با این کلمه رقابت کنند، درک اینکه کلمهی “فمینیسم” از کجا آمده است یک عنصر ضروری است . انسانگرایی٬ برابریخواهی (اومانیسم و ایکوالیسم) و دیگر ایدهها توسط افراد مشهوری مثل مریل استریپ به عنوان جایگزین معرفی شدهاند، اما اگر آنها واقعا کلمهای میخواهند که در مورد جنگیدن برای حقوق زنان در جهان باشد، “فمینیسم” بهترین کلمهای است که در اختیار داریم و البته این مسئله دلایل تاریخی خوبی هم دارد. پس فعلا تیشرت “یک فمینیست این شکلی است” خود را دور نیاندازید یا کلمهی دیگری به جای “فمینیست” در آن ننویسید، چرا؟ چون تاریخچهی “فمینیسم”، به عنوان یک کلمه، کمی پیچیده است و درست مثل خود موجهای فمینیسم، لحظات غیرمنتظرهای دارد. کلمهها قدرت عجیبی دارند. بیایید نگاهی داشته باشیم به اینکه کلمهی “فمینیسم” چطور به وجود آمد و چرا لازم است که همینطور باقی بماند.
کلمه “فمینیسم” از کجا آمده؟
از قضای روزگار، کلمهی “فمینیسم” که توسط نسلهای مختلف زنان برای بیان مبارزهی آنها در راه دستیابی به حقوق و موقعیتهای برابر بکار رفته، توسط یک مرد ابداع شده است. چارلز فوریه، فیلسوفی سوسیالیست با اصول رادیکال در قرن نوزدهم بود و عبارت “feminisme” که توسط او بیان شد، پایهی اصطلاح امروزی به زبان انگلیسی است. البته با توجه به خلقیات عجیب فوریه، بعضی از افراد به مناسب بودن این کلمه شک داشتند.
فوریه از برابری کامل جنسیتیِ حمایت نمیکرد، زیرا در دنیای او تفاوتِ زیستشناختی زن و مرد آنقدر جدی بود که دلیلی برای رفتارِ یکسان با آنها وجود نداشت. او متفکری آرمانگرا بود و درک او از زندگی انسانیِ ایده آل، شبیه «هتل بوداپست» بود که در آن کارگران تا ۸ بار در روز شغل عوض میکردند تا از یکنواختی پرهیز کنند. (ببینید، اگر مجبور باشیم از همه ی کلماتی که توسط مردان سفید پوست عجیب وغریب ابداع شده راحت شویم، آنگاه به احتمال زیاد حرف زیادی برای گفتن نخواهیم داشت.)
خوشبختانه “feminisme”، کلمهی ابداعی او به سرعت توسط فعالان جنبش پذیرفته شد و در زبان انگلیسی جا افتاد. حالب آنکه اولین بار این کلمه در اخبار روز انگلیس در دهه ۱۸۹۰ درباره «گروه فمینیستی» در فرانسه٬ و بهصورت هشداری نسبت به خطرِ این ایدئولوژی بیان شد.
این کلمه حدود یک دهه بعد یا بیشتر٬ در یک مقاله نوشتهی مدلین پلتیه به آمریکا آمد. مدلین پلتیه یک فعال فرانسوی حق رای زنان بود. این خانم در کت و شلوار مردانه بسیار جذاب بود، کلاه لبه دار می گذاشت و اولین روانپزشک زن فرانسوی بود.
نکته عجیب دیگر دربارهی تاریخچه کلمه “فمینیسم” این است که با وجود تلاشهای گروه بزرگی از زنان در طول تاریخ برای اهداف فمینیستی مانند حق رای زنان و دسترسی به تحصیلات، تا اواخر قرن بیستم کمتر کسی خود را به عنوان یک “فمینیست” میشناخت. مثلا افرادی مانند الیزابت کیدی استنتون این کلمه را به کار نمیبردند.
کاربرد واقعی کلمهی “فمینیسم” در زبان انگلیسی با “موج دوم” فمینیسم در دهه های ۶۰ و ۷۰ رخ داد. بیان این کلمه در زبان انگلیسیزبانها، خیلی جدیدتر از آن است که بهنظر میرسد و تنها حدود ۵۰ سال عمر دارد.
بحث فعلی درباره کلمه “فمینیسم”
اخیرا کلمهی “فمینیسم” با بحثهای زیادی روبرو شده مانند اینکه “از مد افتاده” یا باید “جایگزین شود” یا حتی “حذف شود”. این بحثها دامنهی وسیعی دارند. از حرفهای سطحی مثل “جنسیتزدگی مسئلهای حل شده است، حق رای هم که داریم، دیگر از چه شاکی هستید؟” تا حرفهای جدیتر.
“فمینیسم” متهم شده به اینکه قدیمی شده، تهاجمی است، به اندازه کافی جامع نیست، به اندازه کافی برای حل جنسیتزدگی موثر نیست و خیلی حاشیهساز است. پیشنهادهایی برای جایگزینی آن ارائه شده، مثل انسانگرایی و برابری خواهی (“اومانیسم” یا “ایکوالیسم”)، اما من فکر میکنم که ما هنوز باید با وجود تمامی مشکلات آن، از کلمه “فمینیسم” استفاده کنیم. و اما چرا…
چرا “اومانیسم” جایگزین مناسبی نیست
“اومانیسم به عنوان جایگزینی برای “فمینیسم” پیشنهاد شده است، با این توجیه که این دو کلمه شبیه هم هستند اما به نظر میرسد که “اومانیسم” بیشتر شامل همه افراد به عنوان یک کل است. به عنوان نمونه سارا جسیکا پارکر گفته که “من فمینیست نیستم، یک اومانیست هستم”، مریل استریپ هم همین طور. مشکل کجاست؟ اومانیست بودن به این معنی نیست که شما طرفدار این هستید که همه آدمها در همه جا حقوق یکسان داشته باشند. در واقع به کار بردن این کلمه بدون دانستن طبقه بندی فلسفی آن و استفاده از آن بدون فهمیدن معنی آن مشکل زاست.
اومانیسم اساسا یعنی اعتقاد به این که: منبع تمامی ارزشهای انسانی، خدا نیست، بلکه خود انسانها هستند، به طور خاص، قابلیت استدلال و منطق ما. اومانیسم همچنین حامی زندگی انسان و فردیت است. طبق اطلاعات دائرهالمعارف دنیای جدید، اومانیسم به عنوان یک سنت فلسفی از زمان عصر روشنفکری در اروپا وجود داشته است.
اومانیسم بینشی است که معتقد به مرکزیت و نفع انسان است. همچنین به این عقیده اشاره دارد که عقل و اختیار، جنبههای پایهای وجودی انسان هستند و اینکه پایهی اخلاقیات و جامعه، خودمختاری و برابری اخلاقی است.
اومانیسم بهمعنی حقوق برابر همهی انسانها نیست. همان طور که جره هاج در مورد تمرکز جنسیتی توضیح می دهد، اومانیسم “به معنای اعتقاد به ایدههای منطقی و علمی است و ایدهها و نیروهای ماوراءالطبیعه را رد میکند.” اومانیسم در مورد حقوق یا موقعیتهای برابر نیست، یا دست کم٬ این مسائل در مرکز توجه آن نیست، و استفاده از آن به این معنا کاملا استفاده نابجایی است و البته اومانیستهای ضد فمینیسم زیادی وجود دارند.
من متوجه هستم که اومانیسم اصطلاح جذابتری برای استفاده به نظر میرسد، اما اگر شما فمینیست متعهدی باشید، قطعا یک نکته را میدانید، اینکه کلمهها مهم هستند. توجه کنید که منظور ما این نیست که سارا جسیکا پارکر از نظر فلسفی یک اومانیست نیست، شاید باشد، تاکید ما در اینجا بیشتر بر روی این مسئله است که اومانیسم از نظر فلسفی معنایی خاص دارد و نباید برای بیان اعتقاد به برابری حقوق همهی انسانها بکار رود.
چرا برابریخواهی (ایکوالیسم) هم کلمهی مناسبی برای جایگزینی نیست
جان کلام فمینیسم وضع نامساعد و نابرابری یک گروه خاص است: زنان. به همین دلیل گفتن اینکه: “ولی من به برابری همه انسانها اعتقاد دارم” به نوعی نفهمیدن اصل داستان است.
اینکه شما اعتقاد دارید همه باید حقوق برابر داشته باشند به این معنا نیست که همه حقوق برابر دارند. نکته کلیدی اینجا است: مسئلهی فمینیسم رویارویی با دنیای کنونی است، جایی که نسبت به یک گروه جنسیتی خاص تبعیض اعمال میشود. درحالیکه امید داریم نتیجهی نهایی، برابری برای همه باشد، در حال حاضر تبعیضهای گوناگونی بر زنان اعمال میشود که باید آنها را حل کرد تا برابری ایجاد شود. اینکه بگویید من یک برابریطلب هستم، مثل این است که بگویید من به جهانی اعتقاد دارم که در آن همهی خانهها بخوبی ساخته شدهاند؛ اما در همان حال٬ نیمی از مواد بکار رفته برای ساخت خانهها سوخته یا پوسیده است. یک خانه نمیتواند ساخته شود مگر اینکه آن مواد تعویض شوند.
برای اینکه این کلمه جامعتر باشد، باید خود فمینیسم را تغییر دهیم، نه کلمهی “فمینیسم” را
استفاده از کلمهی “فمینیسم” نباید مانع این شود که مردم در این جنبش جنبههای دیگر نابرابری را در نظر نگیرند. کل مفهوم “فمینیسم تقاطعی” برای این ابداع شد که تلاش کنیم و فهممان را از تبعیض در مورد زنان، وسیع کنیم و این مسئله را واضح کنیم که جنسیت زدگی بهطرز جدانشدنی به نژاد، موقعیت اجتماعی و دیگر عوامل بستگی دارد.
ایدهی مشهور “womanism” که توسط خانم آلیس واکر(نویسنده) ابداع شد، تلاشی است برای پاسخگویی به ذرهای از مسائل مربوط به انحصارگرایی فمینیسم؛ پاسخ به اینکه چطور زنان رنگینپوست میتوانند در جنبشی که به طور عظیمی تحت اختیار زنان سفیدپوست قرار دارد، احساس راحتی کنند و صدای آنها شنیده شود؟ این یک گفتگوی جاری است و مهم است که همه جایی داشته باشند که در آن احساس کنند مبارزهی آنها مورد توجه است. اما جایگزینی فمینیسم با چیزی که مبارزهی هیچکس را به رسمیت نمیشناسد (گروه هدف مشخصی ندارد)، به نظر من زیادهروی است.
کلام آخر
بخشی از ارزش کلمه فمینسم در تاریخچهی آن نهفته است. فمینیسم کلمهای است که نماد مبارزات پیشین انسانهایی که با مخالفان بعضا ترسناک٬ برای ارزشهای مشترک جنگیدهاند است٬ حتی اگر همهی آنها این کلمهی مشترک را بکار نبرده باشند. از آنهایی که قبل از ابداع کلمهی فمینیسم به این مفهوم اعتقاد داشته و طبق آن عمل میکردند، تا مبارزان حق رای زنان، گلوریا استاینم و یا افرادی که از برنامه تنظیم خانواده دفاع میکنند، این کلمهای است که آشکارا تاریخ خود را پوشش میدهد و بخش عظیمی از آن تاریخ را باید گرامی داشت، حتی اگر پیچیده باشد (که اغلب هست). گرامیداشت آن هم به معنای موافقت با تمام آن نیست، بلکه به معنای آگاهی نسبت به وقوع آن در تاریخ است.
همچنین انصافا این بهترین کلمهای است که در اختیار داریم. این کلمه در خالصترین حالت به معنای بهبود وضعیت زنان -به عنوان یک گروه- در جهان است، و البته این مبارزه به هیچ وجه نزدیک به پایانش نیست. سازمان ملل تخمین میزند که افزایش حضور زنان در نیروی کار و دادن حقوق برابر به آنها در سرتاسر جهان ارزش اقتصاد جهان را به میزان ۱۷ تریلیون دلار افزایش میدهد.
ممکن است کلمه “فمینیسم” توسط عدهای یک اصطلاح “تهاجمی” به نظر برسد، ولی وقتی شما دائما با موقعیتهایی روبرو میشوید از جمله آزارهای زنستیزانهی روزمره٬ افزایش ۲۹ درصدی آمار تجاوز در انگلیس در سال گذشته، ازدواج اجباری سالانه ۱۵ میلیون کودک دختر در سرتاسر جهان و بسیار شواهد دیگری که نشان میدهند زنان همچنان شهروندان درجه دو محسوب میشوند، آنگاه ضروری خواهد بود که تهاجمی عمل کنیم.
فمینیسم باید افرادی که سفیدپوست، طبقه متوسط،همسوجنسی، یا بدن سالم نیستند را نیز به رسمیت بشناسد و برای آنها جایگاه قابل قبولی قائل شود٬ که البته این بحث آغاز شده است. در نهایت، انصافا کلمهی دیگری در جهان نیست که کارایی “فمینیسم” را داشته باشد و معنای جامع آنرا در برگیرد، حداقل تا امروز که چنین بوده است، پس زنده باد کلمه “فمینیسم”.
منبع: باستل
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire