lundi 22 novembre 2010

گیاه خواری به مثابه فمنیسم


نعما هارل برگردان به فارسی : حجت صوفی

گوشت قدرت واقعی نمی دهد گرچه چنین فرض می شود: چنین قدرتی شدیدا سمبولیک ست.


چگونه این نماد خلق شده است و چگونه عمل می کند و برقرار می شود؟ آدامز می نویسد که سرچشمه ی این اسطوره ، در افزایش نقش اجتماعی مردان شکارچی در آن دسته از اجتماعات گوشتخوار ماقبل تاریخ ست که زنان در انها مسئول تهیه خوراکهای گیاهی بوده اند. ارتباط مستقیمی میان درجه برابری مردان و زنان در جامعه و میزانی که آن جامعه با استفاده از منابع گیاهی تغذیه می شود، وجود دارد.

با بالا رفتن میزان استفاده از منابع گیاهی ، زندگی زنان از کیفیت بیشتری بهره مند بوده ست زیرا باعث اهمیت پیدا کردن نقش اقتصادی شان شده بود. از طرف دیگر کیفیت زندگی زنان با از دست رفتن موقعیت اقتصادی شان به عنوان فراهم آورندگان خوراک، محدود می شد. به بیان دیگر : شکار به برتری مردخویی انجامیده ست.


شکار همواره موضوع رایجی میان مردان بوده است، حتی امروزه با اینکه عمده ی گوشت مصرفی، از پرورشگاه های حیوانات در ارتباط با کارخانجات صنعتی ، که در آنها حیوانات را در اسارت پرورش می د هند و متعاقبا به کشتارگاه ها می فرستند، به دست می آید ، شکار به صورت سرگرمی ثروتمندان در آمده است.
برای هزاران سال گوشت به عنوان خوراکی فرض می شد که پاداش جسارت و دلاوری مردان در به دست آوردنش می باشد . حتی پس از آنکه از شکار کردن صرف نظر کردند بر قطعه قطعه کردن و حتی پختن اش اصرار ورزیدند.، در حالیکه خوراک گیاهی موضوعی صرفا زنانه تلقی می شد.؛ در قرن 18 ام میلادی در اروپا، تحصیل اشراف زادگان تا قبل از آنکه در قطعه قطعه کردن گوشت به مهارت لازم نمی رسیدند، پایان نمی یافت.
آشکارترین باقی مانده ی سنت شکار، امروزه در عمل "کباب کردن" تجلی پیدا کرده است. برخلاف پخت و پز روزانه که در آشپزخانه و غالبا توسط زنان صورت می گیرد، در بیرون از خانه انجام می شود و تنها مردان انجامش می دهند؛ به علاوه نحوه ی پختن کاملا سنتی ست ،گوشت مستقیما روی آتش قرار می گیرد و از الکتریسیته یا گاز در آن استفاده نمی شود. در این قبیل هم نشینی ها زنان مسئول آماده سازی و سرو سالاد و دسر و شست و شو می شوند.
اما کباب کردن مستقیم گوشت روی آتش ، تنها، بازنمود اسطوره ی "شکار" نیست که متعاقبا بازنمود غلبه مردخویی ست. آدامز مدعی ست که در بسیاری از موارد ضرب و شتم زنان توسط مردان، به مثابه نشان دادن مردخویی شان به دنبال فراهم نیاوردن گوشت عمل می کند و به نوعی بر آن سرپوش می گذارد. زن مردانگی همسرش را تحقیر می کند، احترامی برایش قائل نمی شود و از اینرو مورد آزار قرار می گیرد تا مسئله به شیوه خودش حل شود. ارتباط میان مردخویی و گوشت انقدر بدیهی به نظر می رسید که در قرن 19 میلادی ، مسئولین تعلیم و تربیت در اروپا، کاهش میزان مصرف گوشت در رژیم غذایی نوجوانان را به عنوان راهکاری برای مبارزه با خودارضایی توصیه می کردند.

Fides هم چنین نشان می دهد که چگونه عمل شکار ، ایده ی مردخویی را شکل بخشیده است ؛ در بسیاری از جوامع، یک مرد پس از نخستین شکار خود آمادگی ازدواج را کسب کرده و می کند. همین طور این یک رسم است که بهترین شکارچی ، برترین زن – که این جایگاه را برایش در نظر می گیرند- را تصاحب می کند . اگر مردی خوراک گوشتی بیاورد ،"سکس" اخذ می کند و اگر موفق نباشد ناکام باقی می ماند. Margaret visser در کتاب " تشریفات شام" می نویسد که قبایلی در استرالیا، گوشت کانگورو را در مراسمی موسوم به " هنگامه ی مردان" ، میان مردان تقسیم می کنند در حالیکه زنان زمان طولانی منتظر می مانند تا پس مانده هایشان را دریافت کنند. Fides می خواهد نشان دهد که مردان برتری شان را بر حیوانات، از طریق مصرف گوشت شان ابراز می کنند و از همین راه به طور غیرمستقیم بر زنان. کشتن، طبخ و خوردن گوشت حیوانات شاهد نهایی برای اعمال قدرت مردان بر بقیه ی طبیعت را فراهم می آورد. از این رو هر چه تهیه ی خوراک از حیوانی نیازمند به اعمال بی رحمی و خشونت بیشتری نسبت به او باشد، لذیذ تر تلقی می شود . برای نمونه تصور می شود که پوست کندن مارماهی زنده، بریان کردن خرچنگ زنده و بدرفتاری با گاونر و خوک کمی قبل از سلاخی ، طعم بهتری به گوشتشان می دهد. ....تحلیل تطبیقی
شکار زنان توسط مردان؛ به طور ناخودآگاه قانون " زنان = حیوانات " را نیز در ذهن مردان تداعی می کرده است . در مناطق دور افتاده کشورمان و در جاهائی که نظام کمونی نمود بیشتری دارد؛ فرهنگ شکار زنان در میان ادبیات و ترانه های فولک؛ کماکان مظاهر خود را نشان می دهد؛
×× بررسی اصطلاحات زبانی محاوره در میان فارسی زبانان به خوبی بر این مسئله صحه می گذارد؛ مردان و پسران دون ژوان در جمع شخصی خود؛ زنان و دخترکان خیابانی را با این اصطلاحات توصیف می کنند : عجب جیگریه (جگر از خوراکیهای گوشتی) ؛ بخورمت (زن به مثابه خوردنی جات) ؛ عجب گوشتیه ؛ لباتو بخورم ؛ عجب هلوئیه (هلو اگرچه از میوه جات می باشد؛ اما مراد از این اصطلاح در میان مردان ترادف زنان را با خوردنی جات بیان می کند) .
برای خواندن کل مقاله روی منبع و یا اینجا را کلیک کنیم.

پاسخ رایج به این سوال که چرا مردم گوشت می خورند این است :
"طعم خوبی دارد."چنین پاسخی صادقانه به نظر می رسد یا تا اندازه ای اینگونه اراده می شود.چنین فرض می شود که طعم غذاهای مورد پسند، ثابت و غیرقابل تغییر ند، با نادیده انگاشتن اینکه طعم تا حد زیادی وابسته به عقاید و رسوم می باشد.

به همین دلیل خوراکهایی که در یک زمینه فرهنگی دلپذیرند ، در فرهنگ دیگری فاقد هر گونه ارزش غذایی به نطر می رسند، از این رو برای یافتن اینکه چرا مردم گوشت می خورند نباید انتظار پاسخ ابژکتیوی داشت که کیفیت خود گوشت را به تنهایی بررسی می کند.


محتملا پاسخ ابژکت


یوی که تمنای
فردی برای خوردن گوشت و بررسی چنین ترجیحی را تشریح می کند، هیچ اعتباری ندارد. ممکن نیست که پاسخ اینکه چرا مردم گوشت می خورند را جز با درک زمینه ترجیح فرهنگی، عمیقا به دست آورد. برای درک چنین ترجیحی باید در پی این باشیم که انها نماد چه چیزهایی اند – به عبارت دیگر ارزش نمادین شان. یکی از متقاعد کننده ترین پاسخ ها این ست که گوشت تسلط مردانگی را نمادپردازی می کند.

رابطه ی میان مردانگی و گوشت خواری

" گوشت که به عنوان خوراک مقوی برجسته ای برای مردان در نظر گرفته می شود، خوراک قدرت، زندگی بخش ، خون ساز و تضمین کننده سلامتی ست . که آنرا دو بار می خورند، در حالی که زنان با بخش کوچکی از آن تامین می شوند. این به دلیل احتراز شان از خوردن گوشت نیست بلکه حقیقتا بیشتر از آن نیاز ندارند و این مردان اند که بر حسب طبیعت شان به مقدار بیشتری نیاز پیدا می کنند و از آن تفوقی –authority- غیر قابل صرف نظر کسب می کنند.به علاوه زنان خوراک مردان را دوست ندارند زیرا آنرا ماده ای سمی در مقادیر زیاد می دانند و همین انزجاری در آنها پدید می آورد".(سه راه برای تمایزگذلری،bourdieu)

گوشت " غذای مردان "ست آنگونه که bourdieu می نویسد ، زیرا آنها مقدار بیشتری مصرف می کنند و نیاز بیشتری هم دارند. ارتباط میان عملکردهای گوناگون خوراک گوشتی یک ارتباط دارای فیدبک مثبت است : اینکه آنها در نظر خود مرد به نظر می رسند باعث می شود بیشتر بخورند، و خوردن بیشتر تصویر مردانگی شان را تقویت می کند. با این حال ارتباط میان این دو ، دو مدعای جداگانه می طلبد و من هرکدام را به طور مجزا مورد بحث قرار می دهم.


مردها گوشت بیشتری مصرف می کنند


به دلیل فقدان اطلاعاتی که جزئیات مصرف گوشت را در اسرائبل ارائه دهد، من به کتاب" گوشت : یک سمبل طبیعی" اثر fides استناد می کنم که در تحقیقی بر روی مردان و زنان انگلیسی مشاهده کرد که 24.4 درصد زنان 16 تا 24 ساله گوشت نمی خورند یا تقریبا هرگز نمی خورند . این نسبت برای کل زنان 12.8 بود و در مقابل 9.1 درصد مردان 16 تا 24 ساله و 7.1 درصد در تمام گروه های سنی ،گوشت نمی خورند.


این به معنی ست که تعداد زنان جوانانی که در انگلستان گوشت نمی خورند، 2.5 برابر مردان جوانانی ست که گوشت نمی خورند و درصد کل زنانی که گوشت نمی خورند 80 درصد بیشتر از کل مردانی ست که از خوردن گوشت پرهیز می کنند.


از تحقیق دیگری، نتایج مشابه ای گزارش شد به علاوه اینکه در خانواده ها مردان گوشت بیشتری از زنان مصرف می کردند.


در دوره های قحطی تنها مردان گوشت می خوردند – برای مثال در انگلستان قرن نوزدهم ، زنان یک بار در هفته و مردان به طور روزانه از گوشت استفاده می کردند.


در یک بررسی محدود که من میان دانشجویان مرد و زن در تل آویو انجام دادم، نتایج زیر به دست آمد :



86 درصد دانشجویان مرد یک خوراک گوشتی را به عنوان غذای مورد علاقه خود انتخاب کردند ، و در مقابل تنها 33.3 درصد دانشجویان دختر چنین انتخابی داشتند . مردان به طور متوسط 4.5 بار در هفته گوشت می خوردند و زنان 2 بار در هفته. میان دوستان گیاهخوار دانشجویان مرد و زن ، 37 درصد مرد و 63 درصد زن بودند.
با این ملاحظات به نظر می رسد مدعایی که مردان گوشت بیشتری مصرف می کنند باید درست باشد . اکنون بایستی پرسید: این اختلاف در نوع تغذیه چه جایگاهی دارد؟

مردان گوشت بیشتری نیاز دارند


این مدعا با ارتباط آشکار میان ارزش غذایی گوشت و موقعیت زیستی مردان رو به رو ست .کارول آدامز در کتاب" سیاست جنسی ِ گوشت" نشان می دهد که اگر ، گروه هایی باشند که نیاز به پروتئین بیشتری داشته باشند( که بر طبق شرایط خاص تاریخی نمی تواند از گیاهان به دست آید) آنها زنان شیرده یا دایه ها خواهند بود. پیتر سینگر در کتاب " آزادسازی حیوانات" لیستی از ورزشکاران موفقی ارائه می دهد که هرگز گوشت نخورده اند و از آن شاهدی در رد مدعای نیاز ضروری ورزشکاران به گوشت برای حصول قدرت فیزیکی فراهم آورده ست. در واقع او نشان می دهد که گوشت به هیچ وحه یک خوراک حیاتی نیست چه برای مردان و چه برای زنان.


"متخصصین تغذیه دیگر درباره اینکه آیا مصرف گوشت ضروری ست یا خیر، بحث نمی کنند.اکنون پذیرفته اند که اینگونه نیست. اگر مردم عادی هنوز از گیاه خواری امتناع می ورزند، امتناعشان بر پایه ی نادیده انگاری ست و اغلب اینگونه ابراز می شود که گوشت، پروتئین بیشتری دارد و مدام شنیده اند که گوشت جزء مهم رژیم غذایی ست ، این درست ست که گوشت پروتئین بالایی دارد اما دو تکته دیگر هم به آن بایستی اضافه نمود، اولا متوسط امریکایی ها، پروتئین بیش از حد دریافت می کنند و ثانیا باید در نظر گرفت که گوشت تنها یکی از منابع تامین پروتئین ست با این اختلاف که گرانترین شان می باشد."


از این رو گوشت قدرت واقعی نمی دهد گرچه چنین فرض می شود: چنین قدرتی شدیدا سمبولیک ست.


چگونه این نماد خلق شده است و چگونه عمل می کند و برقرار می شود؟ آدامز می نویسد که سرچشمه ی این اسطوره ، در افزایش نقش اجتماعی مردان شکارچی در آن دسته از اجتماعات گوشتخوار ماقبل تاریخ ست که زنان در انها مسئول تهیه خوراکهای گیاهی بوده اند. ارتباط مستقیمی میان درجه برابری مردان و زنان در جامعه و میزانی که آن جامعه با استفاده از منابع گیاهی تغذیه می شود، وجود دارد.


با بالا رفتن میزان استفاده از منابع گیاهی ، زندگی زنان از کیفیت بیشتری بهره مند بوده ست زیرا باعث اهمیت پیدا کردن نقش اقتصادی شان شده بود. از طرف دیگر کیفیت زندگی زنان با از دست رفتن موقعیت اقتصادی شان به عنوان فراهم آورندگان خوراک، محدود می شد. به بیان دیگر : شکار به برتری مردخویی انجامیده ست.



Fides هم چنین نشان می دهد که چگونه عمل شکار ، ایده ی مردخویی را شکل بخشیده است ؛ در بسیاری از جوامع، یک مرد پس از نخستین شکار خود آمادگی ازدواج را کسب کرده و می کند. همین طور این یک رسم است که بهترین شکارچی ، برترین زن – که این جایگاه را برایش در نظر می گیرند- را تصاحب می کند . اگر مردی خوراک گوشتی بیاورد ،"سکس" اخذ می کند و اگر موفق نباشد ناکام باقی می ماند.

Margaret visser در کتاب " تشریفات شام" می نویسد که قبایلی در استرالیا، گوشت کانگورو را در مراسمی موسوم به " هنگامه ی مردان" ، میان مردان تقسیم می کنند در حالیکه زنان زمان طولانی منتظر می مانند تا پس مانده هایشان را دریافت کنند.
شکار همواره موضوع رایجی میان مردان بوده است، حتی امروزه با اینکه عمده ی گوشت مصرفی، از پرورشگاه های حیوانات در ارتباط با کارخانجات صنعتی ، که در آنها حیوانات را در اسارت پرورش می د هند و متعاقبا به کشتارگاه ها می فرستند، به دست می آید ، شکار به صورت سرگرمی ثروتمندان در آمده است.

برای هزاران سال گوشت به عنوان خوراکی فرض می شد که پاداش جسارت و دلاوری مردان در به دست آوردنش می باشد . حتی پس از آنکه از شکار کردن صرف نظر کردند بر قطعه قطعه کردن و حتی پختن اش اصرار ورزیدند.، در حالیکه خوراک گیاهی موضوعی صرفا زنانه تلقی می شد.؛ در قرن 18 ام میلادی در اروپا، تحصیل اشراف زادگان تا قبل از آنکه در قطعه قطعه کردن گوشت به مهارت لازم نمی رسیدند، پایان نمی یافت.


آشکارترین باقی مانده ی سنت شکار، امروزه در عمل "کباب کردن" تجلی پیدا کرده است. برخلاف پخت و پز روزانه که در آشپزخانه و غالبا توسط زنان صورت می گیرد، در بیرون از خانه انجام می شود و تنها مردان انجامش می دهند؛ به علاوه نحوه ی پختن کاملا سنتی ست ،گوشت مستقیما روی آتش قرار می گیرد و از الکتریسیته یا گاز در آن استفاده نمی شود. در این قبیل هم نشینی ها زنان مسئول آماده سازی و سرو سالاد و دسر و شست و شو می شوند.


اما کباب کردن مستقیم گوشت روی آتش ، تنها، بازنمود اسطوره ی "شکار" نیست که متعاقبا بازنمود غلبه مردخویی ست. آدامز مدعی ست که در بسیاری از موارد ضرب و شتم زنان توسط مردان، به مثابه نشان دادن مردخویی شان به دنبال فراهم نیاوردن گوشت عمل می کند و به نوعی بر آن سرپوش می گذارد. زن مردانگی همسرش را تحقیر می کند، احترامی برایش قائل نمی شود و از اینرو مورد آزار قرار می گیرد تا مسئله به شیوه خودش حل شود. ارتباط میان مردخویی و گوشت انقدر بدیهی به نظر می رسید که در قرن 19 میلادی ، مسئولین تعلیم و تربیت در اروپا، کاهش میزان مصرف گوشت در رژیم غذایی نوجوانان را به عنوان راهکاری برای مبارزه با خودارضایی توصیه می کردند.



Fides می خواهد نشان دهد که مردان برتری شان را بر حیوانات، از طریق مصرف گوشت شان ابراز می کنند و از همین راه به طور غیرمستقیم بر زنان. کشتن، طبخ و خوردن گوشت حیوانات شاهد نهایی برای اعمال قدرت مردان بر بقیه ی طبیعت را فراهم می آورد. از این رو هر چه تهیه ی خوراک از حیوانی نیازمند به اعمال بی رحمی و خشونت بیشتری نسبت به او باشد، لذیذ تر تلقی می شود . برای نمونه تصور می شود که پوست کندن مارماهی زنده، بریان کردن خرچنگ زنده و بدرفتاری با گاونر و خوک کمی قبل از سلاخی ، طعم بهتری به گوشتشان می دهد.
استعاره های مربوط به گوشت در زبان و فرهنگ


اغلب مردم در دنیای غرب ، در مواجهه با فرهنگهایی که در آنها حیوانات اهلی با زنان پایاپای تلقی می شوند، اظهار شگفتی می کنند. اما در فرهنگ خودشان نیز همان معامله برقرار است ولو استعاری – اینجا مردان در نحوه ی صحبت کردن خود و تصویری که از خود به دست می دهند، در برابر زنان چنین استعاره ای را برقرار می سازند.


(1) مردان با زنان یکی نیستند


(2) مردان با حیوانات یکی نیستند


از این دو چنین بر می آید که:


(3) زنان با حیوانات برابرند.


واژه ی مردان-men- در انگلیسی معنای دوگانه ای دارد، از طرفی به همه ی نوع بشر دلالت می کند و از سوی دیگر تنها به اعضای مذکر محدود می شود. این رده در برابر زنان و حیوانات قرار می گیرد و تلویحا می رساند که این دو با هم برابرند.


برخلاف این واقعیت که ظاهرا هم مردان و هم زنان نظیر حیوانات شکار شده تلقی می شوند ، fides نشان می دهد که این تناظر میان زنان و حیوانات استعاری ست و میان مردان و حیوانات مجازی . به این معنی که زنان هم چون خوراک فرض می شوند و مردان به دلیل بازنمایی قدرتی که حیوانات ابراز می کنند ، با آنها، هم نام می شوند.


تحلیل تطبیقی


حامد صوفی


××× در زبان پارسی نیز واژه "مرد" با تظاهرش در واژه "مردم" (که به همه نوع بشر دلالت دارد) به تائید ادعای بالای بر می خیزد .

××× در اینکه در ادبیات گوشتخواری؛ زنان به مثابه حیوانات دیده می شوند، دلایل زبانشناسانه و مردم شناسانه دیگری نیز وجود دارد :
×× در کتاب "منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت" نوشته "فردریش انگلس" گفته شده است که در جوامع بدوی؛ مردان به شکار زنان می پرداخته اند ؛ چرا که در این جوامع فرهنگ توتمیسم (و قانون منع زنای با محارم) مراحل ابتدائی خود را می گذرانده است و در آن روزگاران (پیش از برقراری نظام تک همسری) همه زنان یک قبیله بر مردان آن قبیله محارم محسوب می شدند .

شکار زنان توسط مردان؛ به طور ناخودآگاه قانون " زنان = حیوانات " را نیز در ذهن مردان تداعی می کرده است . در مناطق دور افتاده کشورمان و در جاهائی که نظام کمونی نمود بیشتری دارد؛ فرهنگ شکار زنان در میان ادبیات و ترانه های فولک؛ کماکان مظاهر خود را نشان می دهد؛


×× بررسی اصطلاحات زبانی محاوره در میان فارسی زبانان به خوبی بر این مسئله صحه می گذارد؛ مردان و پسران دون ژوان در جمع شخصی خود؛ زنان و دخترکان خیابانی را با این اصطلاحات توصیف می کنند : عجب جیگریه (جگر از خوراکیهای گوشتی) ؛ بخورمت (زن به مثابه خوردنی جات) ؛ عجب گوشتیه ؛ لباتو بخورم ؛ عجب هلوئیه (هلو اگرچه از میوه جات می باشد؛ اما مراد از این اصطلاح در میان مردان ترادف زنان را با خوردنی جات بیان می کند) .

×× کسانی که در سمینار دکتر بسکی در دانشکده دارو بهشتی حضور داشتند؛ به خوبی به یاد می آورند که آقای دکتر به کباب می گفت " دسته خر " و در واقع من این را بارز ترین نمود و تجلی فرهنگ " مردانگی = گوشتخواری " در میان عوام فارسی زبان می دانم .
×× در عهد ساسانیان و هخامنشیان؛ جدای از تفریحی که توسط حیوانات برای مردان خلق می شد (با شکار شدنشان) ؛ زنان نیز با نواختن آواز و اجرای موسیقی بر مراتب این تفریح می افزودند که این خود تلویحا بر این گزاره که " زنان = حیوانات " ؛ تائید و صحه می گذاشت
از رزا