jeudi 2 mai 2013

مفهوم سازی واژه گونه (١٣)، دکتر آزاده آزاد، جامعه شناس

مفهوم سازی واژه گونه (١٣)ا

ساختا رهای  روابط  گونه ای

واژه گان کلیدی: روابط قدرت، روابط تولیدی،  وابستگی های عاطفی، روابط نمادین یا فرهنگ،  کنترل فضاهای عمومی،  درگیری های سازمانی  

 
همانطور که در قسمت ١٠ این سری ازمقالات بیان شد، در فرهنگ های پدر /مردسالاری- سرمایه داری ، چهار ساختاراصلی روابط تنگاتنگ میان گونه ها وجوددارد: روابط قدرت، روابط تولیدی ، روابط عاطفی و روابط نمادین .
 
I. روابط قدرت
در جوامع پدر/ مرد سالاری، روابط گونه ای عبارت است از روابط قدرتی که هم نهادینه است و هم شخصی یا  گفتمانی . در برگیرندگی نهادین قدرت گونه مند و کنشگری شخصی زنان و مردان در ایجاد نابرابری های گونه مند نقش دارند.
از لحاظ نهادی، قدرت اصلی را مردان هم در دولت وهم درتشکیلات اقتصادی در دست دارند ومقام های برجسته نیز تحت کنترل تقریبا انحصاری آنان است . مردان عمدتا فرماندهی فضاهای عمومی مانند خیابان ها و مناطق بازی در فضای باز، و فضاهای اینترنتی از قبیل اتاق های گفتگو و سایت های اینترنتی اجتماعی را بعهده دارند.  نخبگی دولتی بطور چشمگیری قلمروی مردان است ، با تعداد بسیار کمی از زنان، آنهم فقط در نقشهای کاملا زیردست . دولتهای پیشتاز سیاست های دیپلماتیک، نظامی واستعماری ای اتخاذ میکنند که ازدیدگاه ایدئولوژی های مردانه که  برای قدرت، زور وخشونت جایزه تعیین میکند بنا شده است .
در بسیاری از خانواده ها و ﺩﺭتعداد بی شماری از نهاد های جامعه مدنی، مردان در مواضع قدرت قراردارند. آنان کنترل تقریبا مطلق نهادهای اعمال‌ زور (پلیس،ارتش) و کنترل روندهای خشونت (آموزش نظامی، سلاح ها) را دردست داشته،  به ندرت در معرض خشونت خانگی خطرناک و مجازات برای تجاوزجنسی هستند.
برای مردان، یکی از ضررهای اعمال قدرت بر زنان آنست که آنان اکثریت بزرگی از کسانی هستند که دستگیر، زندانی و اعدام میشوند. مردان آسیب دیدگان اصلی تهاجم های نظامی و کیفری بوده، بیشتراز زنان در معرض قربانی شدن در کشمکش های انگیزشی سازمانی و درگیریهای اقتصادی هستند. 
در مورد زنان، آنان تقریبا همواره در ساختار قدرت مردسالارانه تحت سلطه هستند،  و این بدان معناست که منافع اجتماعی و ساختاری شان درایجاد تغییرات است؛ همانطور که درجنبش های فمینیستی جوامع غربی دیده ایم و در حال حاضر درجنبشهای فمینیستی کشورهای در حال توسعه مشاهده می کنیم .
 
II. روابط تولیدی
تقسیم کاربر اساس جنس به تدریج تغییر کرده، وازجامعه ای به جامعه دیگرمتفاوت است. به عنوان مثال، شغل منشی گری درقرن نوزدهم امریکا شغل یک مرد بود، اما درقرن بیستم به شغل یک زن تبدیل شد. دلیل این تغییراین باور پیشین بود که زنان پس ازازدواج، از کارکردن در خارج از خانه خود داری میکنند .
در دو جنبه ای که در بالا مطرح شد، روابط اجتماعی ای که کار را تنظیم میکند متفاوت است.
از لحاظ تاریخی، یک تقسیم کار دیگر براساس جنس آنست که مردان به کارهای مزدی خارج از خانه می پرداختند، حال آنکه زنان در خانه مانده و انجام کارهای بدون مزد خانگی را بعهده داشتند . دراین نوع تقسیم کار، مردان برای پول در آوردن کار میکنند و زنان برای  نگهداشتن خود و عشق به خانواده.  کارهایی هست که هنوز هم برای مردان مناسب تر تلقی میشود . این کارها،  مانند مهندسی، معمولا بالاتر از میزان معمول پرداخت میشوند؛ حال آنکه کارهای مربوط به خدمات انسانی که برای زنان مناسب  تر تصورمیشود، در عین حال درآمد پایین تر و منافع کمتری نیز دارد .
در روابط تولیدی ، مدل شوهر کارگر مزدی و زن خانه دار تمام وقت بی مزد در قلب "روند انباشت گونه " (٢) ، که  یک مزیت مرد سالارانه برای مردان ایجاد میکند، قراردارد . این روند انباشت گونه  مورد تأکید  سازمان های چند ملیتی  نیز قرار دارد . الگوی رژیم های گونه ای  این موسسات تبدیل به تقسیم کار  شده است.  این رژیم های گونه ای  از فرهنگی به فرهنگ دیگر و در طول دوره های مختلف تاریخ متفاوت است. در        جائی که اعتقاد پایدار بر آنست که  که زنان در انجام وظایف روابط عمومی بهتراز مرداناند و مردان برای مشاغل  دستی مناسب ترند،   در روند کارگزینی جانبداری وجود خواهد داشت؛  تدریس سهم زنان خواهد بود، و مهندسی از آن مردان .
در نظام سرمایه داری،  اگر چه زنان و مردان به طور مشابه مجبور به شرکت در اقتصاد هستند، مردان، بدلیل تقسیم گونه ای کار، به طور کلی حقوق بالاتر و منافع بیشتری نسبت به زنان دریافت میکنند - یعنی تقریبا دو برابردرآمد متوسط​​زنان . آنها کنترل اغلب  سرمایه های عمده  و منابع دیگر را  که در برخی از مناطق انباشته شده اند در دست دارند، در فعالیتهای اقتصادی بیش از زنان شرکت میکنند،  از فرصت هایی مانند ارتقاء بیشتر بهره میبرند، و در نقش شوهر از کمک ها و دستاوردهای کار خانگی بی مزد زنان که ایوان ایلیچ آن را  "کار پنهانی"  یا "کار نامرئی" مینامد  بهره مندند. (٣)
کنترل تقریبا تمام ماشین آلات، مانند تولید برق، حمل و نقل و کامپیوتر، که پایه واساس اقتصاد معاصربوده و به خصوص هزینه سودآور کار را افزایش میدهد، در دست مردان است . 
شرایط نابرابری بین زنان و مردان با خشونت مردان علیه زنان ایجاد و ابراز میشود.
هرنوع سیستم نابرابری اجتماعی برای جلوگیری ازفروپاشی اش باید بطور روزانه بازتولید شود. مقررات مربوط به نابرابریها باید با یادآوریها  و تأييد و تأكيد ها  تکرار شود. کنشگران اجتماعی باید در گستره های روابط نابرابر قدرت باقی بمانند، چرا که بدون استفاده از آنان مقررات منسوخ شده وقدرت های گستره ها از دست میروند. این ظرفیت انفجاری گستره های تفکیک شده را نشان میدهد که منع شدگان هیچ کنترلی بر آن ندارند. این همچنین نشان میدهد که چگونه ساختارهای همجنسگرای زندگی اجتماعی درک ها و برنامه ریزیهای دگرجنسگرائی را تهدید میکند . (٤)ا
یکی از مضرات تقسیم جنسی کار برای مردان، غلبه شان در مشاغل خطرناک وبسیار سمی است . درصد بالاتری از مردان تنها نان آور خانواده اند و بدلیل فشار و تعهد اجتماعی به کارخودادامه میدهند.  تخصص مردان به سرعت غیرضروری می شود . آنها بیشتر از زنان مالیات میپردازند ودردولت های رفاه ، درآمد شان دوباره به زنان اختصاص داده میشود.
در فرهنگ های غربی، گفتمان عمده در باره جنسیت (تمایلات جنسی) و گرایش های جنسی است - یعنی اختلاف در ایده دگرجنس خواهی و همجنس خواهی . این تقابل در فرهنگ هایغربی که سعی به توضیح آنچه که توجیه نشدنی است میکنند ، بیشتر به چشم میخورد. در برخی از دیگرجوامع، مانند تایلند، مفهوم یک فرد همجنسگرا به عنوان یک واقعیت طبیعی  دیده میشود، چرا که آنان وجود یک جنس سوم را می پذیرند .
 
III. دلبستگی عاطفی
در گستره عاطفی روابط گونه ای مردسالار، مردان در مورد وظیفه اجتماعی دادن وگرفتن به راحتی حمایت عاطفی فراوانی از زنان میگیرند . در این وضعیت، ناراحتی مردان همانا محدودیت شان درآزادی بیان احساسات خود، به ویژه حساسیت شان است، گرچه این در حال حاضر احتمالا در روال  تغییراست. بعلاوه، از رابطه دوستانه مردان با بچه های بسیار کوچک به میزان قابل توجهی جلوگیری میشود .
در واقع، منع برخی از لذت ها ، امیال و دلبستگی های عاطفی در خودش یک تضاد  درون نظام پدر/ مرد سالاری است . این به آن معنا ست که سیستم پدرسالاری قدرت مرکزی روابط میان گونه ها پنداشته میشود، اما پس از آن، خود مانع خودش میشود ،  بطوری که از پسران انتظار می رود  احساسات خود را سرکوب کنند، در تقابل با زنان که در نشان دادن آشکار احساسات خود مجاز هستند .
 
IV. روابط نمادین   
آخرین ساختارنظام روابط گونه ای، روابط نمادین است. درنظام پدر/ مرد سالاری، جایگاه   گونه مند قدرت به طور مداوم یک جایگاه مذکر است . به عنوان مثال، در فیلم های سالهای١٩٦٠، مردان همیشه نقش های فعال را بعهده داشتند، در حالی که نقش های زنان معمولا انفعالی بود.  به عبارت دیگر، نماد مردانگی مفهوم فعالیت بود و نماد زنانگی، ایده انفعال. زنان، تنها زمانی که فیلمساز یک زن بود فرصت شناساندن نظرات خود را داشتند .
مزیت مردان درروابط نمادین فرهنگ پدر/ مردسالاری آنست که آنان کنترل اکثریت نهادهای اجتماعی (رسانه ها، کلیساها، کنیسه ها و مساجد، مدارس و دانشگاه ها) را در دست دارند.  اکثرادیان مردان را برتر از زنان توصیف میکنند . مردان بیشتراز زنان ارزش گذاری میشوند .  به عبارت دیگر، آنان و سرگرمی هایشان،  مانند ورزش، برای گزارش داده شدن مهم تر، جالب تر ومناسب تر به حساب میآیند . مردان در بخش هائی از آموزش با بازدهی بالا وامکانات بیشتر، مانند بیوتکنولوژی، ام بی ا،  و..آی.تی،  زنان را تحت الشعاع قرار میدهند.
یکی از زیان های اجتماعی مردان در سیستم پدر/مردسالاری، شکست در آموزش عمومی است . تعداد کمتری از آنان در مقایسه با  زنان، در عرصه های آموزشی ارزشمند،  مانند مطالعات اجتماعی و انسانی، شرکت می کنند . درنبردهای طلاق ونگهداری از کودکان درفرهنگ های غربی، برخلاف کشورهای زیر سلطه قوانین شریعت، اقتدار مادران درمراقبت از کودکان، وزنه بیشتری دارد تا منافع پدران.
 
نتیجه
این الگوهای رابطه ممکن است درامتداد مسیرهای مختلف تاریخ حرکت کرده، بحرانی ایجاد کند که در آن کشمکشی داخلی ترتیبات حاضررابه چالش کشیده و بزور در خود ساختار اجتماعی تحول ایجاد میکند . بنابراین، زنانگی ها ومردانگی ها ، به عنوان الگوهای پراتیک اجتماعی ، همیشه مستعد فروپاشی تاریخی هستند .
 
ادامه دارد .
   
یادداشت ها
 
.1
Connell, R. W. 1995. Masculinities. London, UK: Polity. PP.74-75.1
 
.2
2. Mies, Maria. 1999 (1986). Patriarchy and Accumulation On A World Scale: Women in the International Division of Labour.  Zed Books: London, UK
 .3
llich, Ivan. 1981. Shadow Work. Salem, Marion Boyars: New Hampshire and London
.4
 Breines, Ingeborg and R.W.Connell and Ingrid Eide (editors). 2000. Male roles, masculinities and violence: a culture of peace perspective. UNESCO Publishing, Cultures of Peace Series. PP. 182-3

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire