jeudi 10 mars 2016

«خطابه ی زنان» شعری از محمود درويش، ترجمه : حسن عزیزی


 بر هر زنی دو نگهبان است..
و در هر زنی ، دو افعی نر .
هان ای مردم.. زنان را تازیانه زنید- پیش و پس از عادت ماهانه شان ..
یک بار ، در بامداد ،
تا از وسوسه ی شیطان دور شوند ..
و یک بار،در شامگاه ،
تا به لذت گناه باز نگردند .
از خدا بخشش بخواهید ..
و بر جای زخم شان ، شاخه گلی بگذارید .

آنان را بر مخده رها نکنید ..
زیرا که بر انجام هر گناهی قادرند .
و از گذشته های دور، محبوب ما بوده اند .

* * * *

پنجاه بار ازدواج کردم ،
تا یک بار بدانم ..
پسر من ، واقعاً از آنِ من است...
یا من ، پدر کدامین ولی عهدم؟
اما هر بار مردی را می بینم ، ایستاده میان قلب من و همسرم ..
نه دستم رسد که او را بکشم ، یا همسرم را..
ولی اوست که هر روز مرا می کشد .
هر شب معشوق قبلی ، کنار بسترم ، به من حمله می کند ..
تا به رختخواب می آیم ، ناپدید می شود ..
و چون به خواب می روم ، باز وارد می شود .

پس چگونه باید زنان ام را از چنگ بیگا نگان دور سازم ؟
چگونه زنی سپیده روی بیآ فرینم ؟
تا وارد داستان شوم ..
و یک شب از ٌ هزار و یک شب ٌ را داشته باشم ؟
فلبی دارم لطیف و مهربان ..
و بارگه ام ، پناه همه گان .

درون هر زنی ، شهرزادی است.. و روباهی ..
و در قلب هر زن سرکشی ، شهریاری است رنج دیده ..
زنان بر انجام هر گناهی قادرند ..
اگر چه محبوب مان هستند .

* * * *

پرده ازجادوی شان برتافتییم ..
کتاب پیامبر را برای شان خواندیم ..
اما ، تنها به نیمی از آن باور آوردند .
عایشه را از تهمت های علی مبرا کردند...
و از پس این سرزنش ، آه برکشیدند .
به راستی ، در آن شامگه ، ٌ حمیرا ٌ * با جوانکی خوش روی در صحرا ، مانده بود ؟
چرا...؟ چرا...؟
چگونه آن دخترک نمکین ، با آن پیراهن ابریشمین ، فریب خورد ..
و رد پایی از او نبود؟
پرده از جادوی شان بر تافتییم .
و این رازشان را آشکار کردیم .
مگر طوفان خیزش ابر را توان پوشاند ؟
اما ، چه رازی است در پس این حجاب ؟
مگر آنان دلبران ٌیوسف ّ نبودند ..
با تمامی گناه و کیفرشان ؟
جام هائی شکسته شد ،
و اسطوره هائی بدل به جادو ..
و تنها خاطره ای باز ماند.
پس در کدامین چاه پنهان کنیم همسران مان را..
یا در کدامین بیشه زار؟
آنان می توانند هر لحظه به دیدار معشوقی روند..
چه بر فراز ابر باشد ، یا در سراب .
و آن گاه که در آغوش مان هستند ، به ماخیانت می کنند ..
یا راز خود را پنهان ..
برای عشق ما اشک می ریزند ، و از ما دورمی شوند ..
- هم چون مگسی .
می توانند که رازشان را از ما بپوشا نند ..
هر دو روز، قلب نوی را رام کنند..
- هم چون پوشیدن لباسی نو.
پس ، این حجاب برای چیست.. و این کیفر برای چه ؟
و حال که ، بر انجام هر گناهی قادرند..
اگر چه محبوب های ما هستند .
دیگر از آنان خسته ام .
اگر در توان داشتم ، همه را در یک کالبد می آفریدم و آسوده می شدم ..
و از او صا حب پسری ..که ولی عهد من باشد ..
مانند خودم ، سالم و خوش بیان ..
و ادامه دهنده ی راه ام .
تبار برتری بر جای گذارد...برای رسالتی برتر .
شما را در کاخ من با هاله ی نوری ، گرد آورد ..
که نشان از شکوه و جلال من باشد .

با این همه ،اما ، آشفته ام ..
زنان مانند آب اند و هوا.
یا میوه ی زمستانی ..
و خاطره ای از یاد رفتنی .

زنان هر لحظه به دیگری دل می بندند..
- با نیرنگ ویژه شان .
اما نمی دانند که نیرنگ من بسیار برتر است .
گرچه از موهبت گریستن برخوردار اند ..
و پیامبران را هم به اندوه می کشانند ..
می توانند میان ملت ها جنگ افروزند ..
و مردان را از ملکوت آسمان دور سازند .
پس ، با این زن چه باید کرد؟
و چگونه شما را از نیرنگ شان ، دورکنم ؟
* * * *
هر زنی باید به همراه من ، به همسرش خیانت کند ..
تا بدانم که پدر شما هستم .. و از همه ی شما بیعت گیرم ..
می پرسید : چگونه این دستور اجرا می شود ؟
می گویم : با اعلام جنگی علیه کشوری ورشکسته..
که همه ی بزرگ سالان در آن شرکت کنند ..
- و مردان بیش از ده ساله .
جنگی یک ساله را سازمان می دهم ..
که زنان تان بر شما حرام خواهد بود .
غلامان کاخ را – که البته اخته اند – روانه ی هر خانه خواهم کرد..
تا هر دختر جوان و باکره را بیآورند ..
و در هر کدام که بخواهم بکارم .**
یکی در نیمه ی روز.. یکی در شب.. و یکی هم بامداد ..
تا همه از من بارور شوند ..
و از من پسری زایند..تا یکی را به ولی عهدی برگزینم ..
سالم و خوش بیان و خوش قامت .
پس از یک سال ، به جنگ پایان می دهم ..
و جشن صلح بر گزار خواهم کرد .
و یک بار برای همیشه ، خواهم دانست که ،
ولی عهد من ، فرزند واقعی من است.
کشوری می سازم پاک و منزه .
هزار بار درود بر شما ،
زنان تان ، برشما حلال باد .
آنان را تنها مگذارید..و کتک نزنید ؛
که کبوتران و محبوب های ما هستند .

درود بر شما..
و هزاران درود برآنان !

----------------------------------------------------

*) حمیراء به معنی " د خترک سرخ گونه " لقب عایشه همسر محمد .
**) اشاره ای طنزآمیز به آیه ۲۲۳ ، سوره بقره " زنان شما کشتزارتان هستند، هر گونه که خواستید در آنان بکارید .." م . 
برگرفته از سایت عصر نو

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire