درباره فیلم «اتاق*»برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر زن
بیا با اتاق خداحافظی کنیم …
یاسمن دادور
خشونت بس: جوی دختر جوانی است که از ۷ سال پیش توسط مردی به نام نیک ربوده و در اتاقی زندانی شده است. طی این ۷ سال، نیک به او تجاوز کرده بود و جوی، کودکی به نام جک را که اکنون ۵ ساله است، به دنیا آورد. جوی طی سالهای اسارت بارها تلاش کرده بود تا از چنگ نیک که در فیلم او را به نام نیک پیر[۱] صدا میکنند، فرار کند اما هر بار، ناکام مانده است. جوی اسارت هفت ساله را با مراقبت و عشق به فرزندش جک سر میکند. در حقیقت، جوی که خود بسیار رنجدیده و افسرده از اسارت ۷ ساله است، تمام تلاشش را میکند تا اجازه ندهد روح و جسم جک ویران شود. او با حداقل امکانات توانسته یک محیط غنی برای پرورش جک فراهم آورد. در همان اتاق کوچک با کودک صبحها ورزش میکند، کتاب میخواند، کاردستی درست میکند و صحبت میکند تا جک بتواند درک درستی از خودش و دنیای پیرامونش داشته باشد. جوی که میداند زندگی واقعیای در خارج از اتاقی که اسارتگاهشان است جریان دارد، باید مدام پاسخگوی سوالات جک باشد که از ذهن کنجکاوش سرچشمه میگیرد. جک فقط با دیدن برنامههای تلویزیون، درکی مجازی از دنیای خارج از اتاق دارد.
زندگی روزانه جوی و جک بسیار سخت میگذرد. مایحتاج ناچیز و اولیه روزانهشان توسط رباینده، نیک پیر که هر شب به آنها سر میزند، بهسختی تامین میشود. تولد ۵ سالگی جک، سرآغاز تغییر بزرگی در زندگی این مادر و پسر است. دیگر جک به سنی رسیده که بتواند واقعیتها را درک کند. جوی که دیگر تاب زندگی در اتاق را ندارد، جک را به واقعیت هولناک زندگیشان آگاه میکند و جک میشود کلید رهایی از اتاق. پسربچه با کمک مادرش خود را به مردن میزند و جوی او را لای قالی وسط اتاق میپیچید. نیک پیر جسد را به بیرون از اتاق برده تا دفن کند و در این حین جک از وانت نیک به پایین پریده و فرار میکند و نهایتا پلیس جوی را نیز نجات میدهد.
اما این همه ماجرا نیست؛ بخش دوم فیلم در مورد کنار آمدن جوی و جک با زندگی جدید، ارتباط با آدمهای پیرامون و مشکلات روحی و روانی سالهای اسارت است. فیلم بر اساس چند مورد آدمربایی واقعی که کشف و گزارش شده، ساخته شده است. در یک مورد، پدر اتریشی دخترش را برای ۲۴ سال زندانی کرده و به وی تجاوز میکرد به طوری که ۷ بار دختر از پدرش باردار شده بود. مورد دیگر زندگی غمانگیز دختری به نام ناتاشا کامپوش است که در سن ۱۰ سالگی ربوده شده بود و در طول هشت سال و نیمی که در اسارت به سر میبرد، مرتب کتک میخورد و گرسنگی میکشید. پس از رهایی، ناتاشا گفت که ربایندهاش شیفته آدولف هیتلر بود و خودش را از خدایگان مصر باستان میدانست.
«اتاق» بهخوبی توانسته درد و رنج زنی که ربوده شده و فرزندش را به نمایش بگذارد. فیلم، قصه راحت و سرراستی دارد که این سادگی روایت، باعث میشود بیننده تحت تاثیر اتفاق هولناکی که برای شخصیتهای فیلم افتاده قرار گیرد. جوی به عنوان زنی که سالهاست در چرخه خشونت مرد ربایندهاش گرفتار است پس از سالها توانسته با کمک عشقی که به فرزندش دارد، به وضعیت خود عادت کند و برای زنده ماندن تلاش کند. غمانگیز اینجاست که بقای زندگی جوی و فرزندش (و احتمالا تمام زنانی که این ماجرای هولناک را تجربه کردهاند یا در چرخههای دیگری از خشونت هستند)، بهدست فرد رباینده/ یا فردی که به نحو دیگری خشونت میکند، میافتد. حتی اگر این دو موفق میشدند تا نیک پیر را از پا دربیاورند باز رها نمیشدند چون رمز قفل در را تنها نیک میداند. زنان دیگری نیز که در چرخه خشونت گرفتارمی شوند، از آنجا که به انحای مختلف به فرد خشونتگر وابسته هستند، پس از چند بار تلاش ناکافی یا ناکام، کمکم به وضعیت خود عادت میکنند و حتی به فرد خشونت گر تعلقخاطر و دلبستگی عاطفی نیز پیدا میکنند. در این فیلم جوی توانست رهایی پیدا کند اما در عالم واقعیت بسیاری زنان هرگز تا آخر عمر از این چرخه هولناک خشونت بیرون نمیآیند.
ولی نیک پیر کیست و چه اتفاقی افتاد تا اینچنین بیرحم شود؟ فیلم به این سوالها پاسخ نمیدهد. ما هیچ تاریخچهای از شخصیت این فرد نداریم؛ اما مشخص است که وی یک بیمار روانی است که در قفسی از عقدهها و حقارتها اسیر است. او برای اثبات قدرت و برتری خویش دو انسان را زندانی کرده و مورد آزار قرار میدهد. او برای آنکه پادشاه فضای چندمتری آن اتاق محقر باشد ، دست به این جنایت میزند.
نقطه درخشان فیلم قسمت دوم آن، یعنی زمانی است که جوی و جک آزاد میشوند. جوی هنگامیکه میخواهد جک را قانع کند که خود را به مردن بزند به او میگوید وقتی دنیا را ببینی عاشقش میشوی. در حقیقت، جوی و جک سفری زایش گونه را از تاریکی به نور طی میکنند. رهایی آنها از اتاق به معنای شناخت دوباره زیباییهای دنیایی است که برای آدمهای دیگر تکراری و ملالآور و یا حتی نازیبا شده است. بعد از آزادی، جک مشکل چندانی ندارد. او میتواند بهخوبی با دنیای بیرون ارتباط بگیرد. ولی جوی در تطبیقپذیری دچار اشکال میشود. شرایط بیرون فرق کرده و آدمها دیگر سر جای خود نیستند. پدر و مادرش از هم جدا شدهاند، پدرش نمیتواند جک را به عنوان نوه خویش بپذیرد و رسانهها نیز جویِ آسیبدیده را راحت نمیگذارند و با سوالات کلیشهای و آزاردهنده مثل اینکه وقتی جک بزرگ شد در مورد پدرش به او چیزی خواهی گفت؟ روح مجروح جوی را بیشتر میآزارند. در نهایت همه این عوامل منجر به خودکشی ناموفق زن میشود که این بارهم، جک مادرش را از مرگ میرهاند. واقعیت این است که زنان آسیبدیده از خشونت پروسهای مانند جوی را طی میکنند. زنانی که به هر نحوی از چرخه خشونت بیرون آمدهاند نیاز به بازتوانی و مهمتر از آن فضای امن و آرامش دارند که بتوانند خود را ترمیم کنند و اگر این امنیت وجود نداشته باشد، تطبیقپذیری و بازتوانی ناممکن میشود.
پایانبندی فیلم بسیار تاثیرگذار است جک از مادرش میخواهد که یکبار دیگر اتاق را ببینند. وقتی وارد اتاق میشود، میگوید که این اتاق که اینقدر کوچک نبود. گویی که جک پس از درک دنیای بیرون متوجه حقیر بودن و تنگ بودن فضای اتاقی که در آن ۵ سال زندگی کرده، میشود. سپس شروع به خداحافظی از اشیای داخل اتاق میکند: خداحافظ صندلی، خداحافظ میز، خداحافظ سینک. این خداحافظی به معنای بهبود و شروع زندگی در دنیای واقعیتها با تمام زیباییها و سختیهایش است…
* «اتاق» فیلمی کانادایی ایرلندی به کارگردانی لنی آبراهامسون و نویسندگی اما داناهیو است که بر اساس رمانی به همین نام ساخته شدهاست. از بازیگران فیلم میتوان به بری لارسون، جیکوب ترمبلی، جوآن آلن و ویلیام اچ میسی اشاره کرد. نخستین نمایش فیلم اتاق در ۴ سپتامبر ۲۰۱۵ و در فستیوال فیلم تلیوراید بود، و سپس به صورت اکران محدود در تاریخ ۱۶ اکتبر ۲۰۱۵ توسط ای ۲۴ فیلمز در ایالات متحده اکران شد.
[۱] Old Nick
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire