دوریس
لسینگ از جمله نویسندگانی است که پس از برنده شدن جایزه نوبل آثارش در
ایران ترجمه و منتشر شدند. "زندانهایی که برای زندگی انتخاب می کنیم" نه
رمان، بلکه مجموعه مقالههایی از اوست در زمینههای فرهنگی و اجتماعی. او
در بیشتر این مقالات همچون رمانهای خویش به انسان و موقعیت او در جهان
معاصر نظر دارد و می کوشد آدمها را از بیتفاوتی به مقاومت و مبارزه
بکشاند.
در نگاه به تاریخ، او به حزب،
دولت و قدرت می پردازد و اینکه بسیاری از نهادها به ضرورت شکل می گیرند،
ولی به تجربهی گذشتگان توجه ندارند و اینجاست که فاجعه رخ می دهد و جنگ و
دیگر گرفتاریهای وحشیانه، صلح و آرامش را از جامعه و مردم می رباید.
لسینگ نه به عنوان سیاستمدار و یا
جامعهشناس، بلکه نویسندهای معترض به این مسائل می پردازد تا ویژگی
گرایش به خشونت را در انسان عمده کند. انسانها گاه گوسفندانی هستند که
چوپان را می جویند و گاه سربازانی هستند که همنوع خویش را می کشند. علت چه
می تواند باشد؟ لسینگ تجربه و نظر شخصی خویش را در این مورد نوشته است.
این کتاب مجموعهای است از پنج
مقاله با نامهای: "آنگاه که آیندگان به ما میاندیشند"، "تو لعنت شدهای،
ما رستگار"، "عوض کردن کانال برای تماشای دالاس"، "ذهنهای جمعی" و
"آزمایشگاههای تغییر اجتماعی". او می گوید:
"فکر میکنم وقتی آیندگان به زمانه ما فکر کنند، از یک موضوع بیشتر از هر چیز حیرت خواهند کرد. و آن این است که ما اکنون در باره خودمان بیشتر از آن میدانیم که در گذشته مردم در باره خودشان میدانستند. ولی مقدار خیلی کمی از این دانستهها به مرحله عمل درآمده است. انفجار اطلاعات عظیمی در مورد خودمان رخ داده است. این اطلاعات نتیجه توانایی هنوز نوپای بشر در نگاه بیطرفانه به خویش است... حجم عظیمی از اطلاعات جدید از طریق دانشگاهها، موسسات پژوهشی و افراد غیر حرفهای با استعداد فراهم شده، ولی شیوههای اداره خودمان تغییر نکرده است". لیسینگ از "زمانهای كه در آن زنده بودن هولناك است"، سخن می گوید، "زمانهای كه فكر كردن به انسان به عنوان موجودی منطقي دشوار است". در چنین زمانی است که ادبیات می تواند نقش بزرگی بر عهده داشته باشد: "يكي از ارزشمندترين كارهای رماننويسان آن است كه كه به ما توانايی مي دهند خود را آن طور ببينيم كه ديگران ما را مي بينند".
"فکر میکنم وقتی آیندگان به زمانه ما فکر کنند، از یک موضوع بیشتر از هر چیز حیرت خواهند کرد. و آن این است که ما اکنون در باره خودمان بیشتر از آن میدانیم که در گذشته مردم در باره خودشان میدانستند. ولی مقدار خیلی کمی از این دانستهها به مرحله عمل درآمده است. انفجار اطلاعات عظیمی در مورد خودمان رخ داده است. این اطلاعات نتیجه توانایی هنوز نوپای بشر در نگاه بیطرفانه به خویش است... حجم عظیمی از اطلاعات جدید از طریق دانشگاهها، موسسات پژوهشی و افراد غیر حرفهای با استعداد فراهم شده، ولی شیوههای اداره خودمان تغییر نکرده است". لیسینگ از "زمانهای كه در آن زنده بودن هولناك است"، سخن می گوید، "زمانهای كه فكر كردن به انسان به عنوان موجودی منطقي دشوار است". در چنین زمانی است که ادبیات می تواند نقش بزرگی بر عهده داشته باشد: "يكي از ارزشمندترين كارهای رماننويسان آن است كه كه به ما توانايی مي دهند خود را آن طور ببينيم كه ديگران ما را مي بينند".
لسينگ در این اثر از زندان هايي
ميگويد كه در ذهنهای ما انسانها آگاهانه و ناآگاهانه وجود دارد و ما
اسیر آن هستیم. متأسفانه کمتر می کوشیم تا خود را از آن برهانیم.
این اثر در سال 1988 یعنی زمانی که نویسنده 66 سال بیش نداشت، انتشار یافته است.
بهومیل هرابال، نویسنده نامدار
چک، در ایران با رمان کوتاه "تنهایی پُرهیاهو" به شهرت و محبوبیت رسید.
"همه ترسهایم" سومین اثری است از او که اخیراً با ترجمه خانم شیما روحانی
به بازار آمده است.
میلان کوندرا هرابال را از
"بزرگترین نویسندگان چک" می داند، نویسندهای که همیشه در ترس زیست و از
ترس نوشت. تأثیر خفقان حاکم بر کشور را می توان در تمامی آثار او بازیافت.
حقوقدانی بود که در عشق به ادبیات، نویسندگی پیشه کرد ولی سراسر عمرش
سانسور شد و از مشاغل دولتی محروم گشت. سوزنبان، پستچی، کارگر ساختمان،
راننده تاکسی از جمله مشاغلی بود که از طریق آنها روزگار گذرانید.
آثار هرابال پیش از آنکه در
چکسلواکی منتشر گردند، در خارج از کشور منتشر می شدند. بر این اساس در
کشورهای غربی بسیار شناختهشدهتر بود تا در کشور خویش. در چکسلواکی او به
همراه تنی چند از نویسندگانی که وضعی مشابه داشتند، ادبیات زیرزمینی
(سامیزدات) را سازماندهی کردند. آثار بسیاری از نویسندگان تحتِ فشار از
طریق آنان تکثیر و پخش شد.
هرابال پس از فروپاشی دولت
توتالیتر سالها ریاست انجمن قلم آن کشور را بر عهده داشت و این زمانی بود
که آثارش بدون سانسور در کشور انتشار می یافتند.
"همه ترسهایم" همچون "تنهایی
پُرهیاهو" تکگویی درونی راوی است که بدینشکل مکتوب گشته. حوادث بیشتر در
ذهن راوی می گذرند و خیالهایی آشفته هستند که نویسنده کوشیده به آنها
نظمی داستانی بخشد. ترس حاکم بر زندگی، جانمایه داستان است؛ داستانی که می
توان آن را تاریخ نانوشته مردم چکسلواکی به حساب آورد، تاریخی که هیچگاه
رسمیت نیافت. و این ارزش والای کار نویسندهای است که وجدان بیدار مردم
کشور خویش بود.
"همه ترسهایم" اثریست که به شکل
نامهنگاری نوشته شده. مخاطب دانشجویی آمریکاییست. راوی ذهنی سورئال
دارد، مُدام فکر می کند و خیال می بافد و این دنیای اوست که منِ خواننده در
جملاتی کوتاه، گاه ناتمام و چه بسا بیپایان می بینم. انگار من نیز به سان
راوی در تعلیق به سر می برم و کتاب سراسر داستان تعلیق است. از راوی تا
حوادث و حتا جملات و کلمات همه در تعلیق هستند.
در چنین فضایی بود که می بینیم
نویسنده خود نیز همچون راوی داستان خویش، در تعلیق زندگانی را پشت می
گذارد. پایان زندگی او نیز چنین بود. در 1997، در 83 سالگی، زمانی که در
بیمارستان بستری بود، به بهانه غذا دادن به کبوترها، به پنجره اتاق در طبقه
پنجم نزدیک می شود و از آنجا به پایین سقوط می کند؛ به اختیار یا حادثه،
معلوم نیست.
شهرزاد نیوز
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire