vendredi 19 septembre 2014

زندگی شیرین با دگمه‌‌‌های داستان‌گو، نسیم روشنایی

اشیا و موجودات مختلف هر کدام برای خود جهانی دارند. جان‌بخشی به این موجودات بی‌جان و ورود به دنیایشان، یکی از لذت‌های زندگی به‌خصوص در دوران کودکی است.
گفت‌و‌گو با اسباب‌بازی‌ها و زنده فرض کردن بشقاب و کاسه و لیوان. اینها بازی‌‌هایی است که بعید است کسی تجربه آن را نداشته باشد. این بازی‌ها اما گاهی در دل و جان عده‌ای می‌ماند تا در بزرگسالی هم با آن زندگی کنند. جسارت و خلاقیتی که ممکن است بتواند زندگی‌ را زیر و رو کند و خاصیت ویژه‌ای به آن ببخشد.
یکی از ایرانی‌هایی که زندگی‌اش با جان دادن به اشیا پیوند خورده، جوانی ۲۶‌ساله است که در رشته ارتباط تصویرى از دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شده است. او با «دگمه»‌ها قصه می‌گوید و با این داستان‌ها، روزگار و زندگی‌اش را می‌گذراند. شیرین افضل‌زاده که به «شیرین دگمه» معروف شده است، در گفت‌و‌گو با رادیو زمانه از تجربه یک کار و زندگی خلاق می‌گوید. او که متولد سال ۱۳۶٧ است، در حال حاضر طراحی و ساخت دگمه‌هاى داستانى و تصویرى «شیرین دگمه» را انجام می‌دهد که ادامه و دنباله موضوع پایان‌نامه‌ دانشگاهی‌اش است.
آنها که دوست دارند سبک زندگی‌شان خاص و متفاوت از دیگران باشد، می‌توانند با دوختن دگمه‌های «شیرین دگمه» بر لباس‌هایشان، هم به چشم بیایند و هم برای دیگران داستان بگویند. داستان‌هایی که تعریف کردنشان نه با چرخاندن زبان، که با نشان دادن دگمه‌ها میسر می‌شود.
ایده انجام این کار چطور به ذهنت رسید؟
- دنبال موضوعى بودم براى پایان‌نامه‌ام. عاشق تصویر‌سازى و شخصیت‌پردازى هم هستم، اما دوست داشتم تصویر‌سازى‌هایم از روى کاغذ و کتاب بیرون بیاید و علاوه بر سه بعدى شدن، کاربردى هم باشد. از بچگى می‌دیدم که مادرم گهگاه خیاطى می‌کند و به همین دلیل با دنیای دگمه‌ها آشنا بودم. بعد یک جرقه باعث شد که موضوع پایان‌نامه‌ام را طراحى و ساخت دگمه‌هاى داستانى و تصویرى انتخاب کنم.
منظورت از یک جرقه چیست؟ یعنی اتفاق خاصی برایت افتاد؟
- خب جرقه جرقه است دیگر. منظورم این است که یکهو انگار یک چراغی در ذهنم روشن شد. حالا اینکه چه کسى آن چراغ را روشن کرد، نمی‌دانم. شاید سرنوشت! من باید موضوعی انتخاب می‌کردم و در آن دوران به موضوعات زیادی فکر کردم اما در نهایت از ایده دگمه راضی شدم و انتخابش کردم.
همین؟
- راستش یکهو که نمی‌شود گفت. باید بیشتر فکر کنم اما من براى تصویر‌سازى به چند موضوع فکر کرده بودم، دگمه یکى از آنها بود و با توجه به اینکه با خیاطى هم ناآشنا نبودم، برایم خیلى هیجان‌انگیزتر بود.  راستى! یک روز هم همین‌طور که با استادم درباره موضوع پایان‌نامه حرف می‌زدم، گفتم دگمه و فکرهاى اولیه‌اى که داشتم را برایش گفتم. او هم خیلى استقبال کرد و تشویقم کرد. این جریان هم شاید در انتخاب این موضوع بی‌تأثیر‌ نبود.
شیرین افضل‌زاده
شیرین افضل‌زاده
چطور این کار را می‌کنی؟
- چیزى که در طراحى دگمه‌ها برایم مهمتر است ایده‌هاى پشت‌شان است. وقتى به ایده‌اى می‌رسم که راضى‌ام می‌کند، شروع می‌کنم به طراحى کردنش و بعد از طراحى می‌شود آن را با هر ماتریالی ساخت. در حال حاضر من از نوعى پلاستیک براى ساخت دگمه‌ها استفاده می‌کنم که بعد از برش مثل پازل کنار هم چیده و چسبانده می‌شوند.
گویا این کارها داستان‌های متفاوتی را روایت می‌کنند. همین‌طور است؟
- بله! مهمترین نکته‌اى که در دگمه‌ها توجهم را جلب می‌کند چند تایى بودن، چینش و نحوه پشت سر هم قرار گرفتن‌شان است. به نظرم این موقعیت و امکان خوبی است که دگمه‌ها با کنار هم قرار گرفتن یک داستان را روایت کنند. به همین دلیل قرار نیست همه دگمه‌های ما یک شکل و یک طرح باشند. مثلاً می‌شود گربه‌اى (دگمه آخر) باشد که از ترس باران (ابرى که دگمه اول است) رفته باشد زیر چتر (دگمه دوم).
«شیرین دگمه» اسمی است که برای خودت انتخاب کرده‌ای. چرا این اسم را انتخاب کرده‌ای؟
  - چون اسمم شیرین است و دوست داشتم فعالیتى که عاشقانه انجامش می‌دهم و تقریباً همه وقت و انرژى روزانه‌ام را صرفش می‌کنم در کنار اسمم بیاید. خیلى از دوستان و مشترى‌هایم من را به این اسم صدا می‌زنند و می‌شناسند که این خیلی برایم لذت‌بخش است.
مشتری‌های کارهایت بیشتر از چه افراد و گروه‌هایی هستند؟
- هر فردى که یکنواختى را دوست نداشته باشد و بخواهد لباسش به نوعى خاص باشد، می‌تواند در میان مشتری‌های کارهای من قرار بگیرد، اما بیشتر جوان‌ها و کودکان مخاطب داستان‌های دگمه‌هایم هستند.
دکمه 4
طراح این دکمه‌ها تصمیم گرفته از راه خلاقیت خودش زندگی کند.
تا به‌حال پیش آمده که خیلی اتفاقی با کسی که دگمه‌های تو را به لباسش دوخته، برخورد کرده باشی؟
- بله! یک بار توی ایستگاه مترو بودم. خیلى هم خسته بودم. روى لباس خودم شیرین دگمه داشتم. طرح آن گربه و چتر را که قبلاً گفتم. مترو تأخیر داشت و ایستگاه خیلى شلوغ شده بود. یکهو یک خانمى آمد و از روی شانه‌ام گفت که خانم! دگمه‌ها را از کجا خریدى؟! من هم با کمی بى‌حوصلگى گفتم من این‌ها را نخریدم، خودم درستشان کرده‌ام، اما اگر شما می‌خواهید بخرید، می‌توانید از شهر کتاب تهیه کنید. هنوز حرفم تموم نشده بود که ناگهان چشم‌هاى آن خانم برقی زد و گفت که یعنى شما «شیرین دگمه» هستی؟! خب قیافه من هم قابل تصور است دیگر. انگار دنیا را به من داده بودند. اصلاً فکر نمی‌کردم «شیرین دگمه» را دیده باشد یا بخواهد اسمش را بداند. من البته دگمه‌ها را روی لباس مشتری‌هایم هم دیده‌ام. یا عکس لباس‌شان را برایم فرستاده‌اند یا اینکه خودشان را از نزدیک دیده‌ام که در کل خیلى لذت‌بخش و امیدوار‌کننده است.
با این شغل می‌توانی خرج زندگی‌ات را در بیاوری؟
- بله! تا امروز بیشتر از سه سال است که دارم روى این طرح و ایده کار می‌کنم و حدود دو سال است که به طور رسمى به عنوان شغل انتخابش کرده‌ام.
در کارت معمولاً با چه سختی‌ها و موانعی رو‌به‌رو می‌شوی؟
- بیشترین سختى کار من این است که همیشه باید ایده داشته باشى. اگر یک روز از خواب بیدار بشوم و دیگر ایده و داستانی براى دگمه‌هایم نداشته باشم، تمام می‌شوم. یعنی «شیرین دگمه» دیگر نمی‌تواند به فعالیتش ادامه دهد. مشکل بعدى که در کار آزاد عمومیت دارد و کسانى که کار آزاد می‌کنند را به نوعى آزار می‌دهد، مسئله بیمه است و این‌که هیچ ضمانت شغلى‌ای برایت وجود ندارد. خودمانی‌تر اگر بگویم، باید همیشه شش دنگ حواسم به کارم باشد. از طرفى همیشه کسانی هم هستند که تنها هنرشان تقلید کردن و کپی کاری از روی دست دیگران است. حواسم باید به آنها هم باشد تا بتوانم کارم را پیش ببرم.
چقدر از کارت لذت می‌بری؟
خیلى! شیرین دگمه جزوى از وجودم شده است. من با دگمه‌ها زندگى می‌کنم.

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire