تنها 19 سال دارد، شوهر ، برادر شوهر، پدر شوهرش را قبلا از آنکه به عنوان کنیز همراه باصدها زن و دختر ایزدی به موصل منتقل ومورد خرید و فروش واقع شوند در مقابل چشمانش گلوله باران کردند.
از صورت آفتاب سوخته اش آنچه را که در این چند روز بر او گذشته می توان خواند چند روزی که یادآوری اش تا ابد زخمی عمیق است بر روح او.
(ح.ع) مادر کودکی 3 ساله اهل روستای گرعوزێره یکی از زنانی که به صورت جمعی داعش دستگیرشان کرده بود و بعدا در موصل فروخته شد ولی با یک معجزه نجات پیدا کرد و الان در استان دهوک است .
این زن به این شرط حاضر به صحبت با روداو شد که عکس او پخش نشود نه به خاطر بازگویی آنچه بر او گذشته بلکه ترس او از آن است داعش از خواهر شوهر و مادر شوهرش که هنوز در دستشان اسیر هستند انتقام بگیرند.
(ح) می گوید :افراد مسلح که آمدند زن و بچه و مردان را از هم جدا کردند، دست مردان را بستند و سپس گلوله باران کردند که شوهر، برادر شوهر و پدر شوهرم در بین آنها بودند.
آن طور که خودش می گوید : اول به سیبا شێح خدر، بعد به ناحیه ی به عاج، شنگالو در آخر با گروهی از زنان به موصل برده شدند.
(ح) متولد 1995 و تنها یک فرزند دارد. می گوید افراد داعش به ما توهین می کردند . می گفتند دین شما باطل است به دین ما ایمان بیاورید و چند آموزه دینی بهمان گفتند که با آن مسلمان شویم .اما متوجه شدند که برایمان دشوار است مسلمان شویم.
او می گوید: دختران و زنان جوان را از مسن ها جدا کردند به همین دلیل دیگر اطلاعی از مادر شوهرم ندارم . من و خواهر شوهرم با هم بودیم . گفتند شما را به خانه می بریم ولی ما را به خانه ای بزرگ بردند و گفتند هرکس به این مکان می آید چاره ای جز شوهر کردن ندارد.
آن زن با گریه از مسائلی گفت که هیچ وقت نمی خواست بازگو کند . به 10-15 هزار دینار خرید و فروش می شدند، روزانه 10 بار می آمدند و آن هایی را که می خواستند با خود می بردند مخصوصا دختران را .
می گفت : افرادی بودند که دختری را می خریدند بعد از دو روز که سیر می شدند او را به کس دیگری می فروختند. یکی از مقامات دختری را به راننده اش فروخت ، با گوش خودم شنیدم بعضی ها به تر کی حرف می زند برای خرید دختران آمده بودند.. خریدار عرب سوری هم در میانشان بود. بعضی از خریدار ها به زور لباس عروس بر تن دختران می کردند و می بردنشان.
(ح) با چشمان پراز اشک می گوید : من را هم به عرب سوری فروختند اما نمی دانم چند ؟ آن مرد به او گفته بود تو دیگر زن من هستی ، پدر و مادرت را فراموش کن، همه را کشتیم و کوردستان عراق دیگر زیر سلطه ماست.
چطور نجات پیدا کردی؟
(ح) می گوید:شبی حدود ساعت 12 پسرم تشنه بود و گریه می کرد، در اتاقی بودیم که در رویمان قفل شده بود. در پلاستیکی بود هر چقدر در زدم کسی نیامد. در را شکستم و برای پسرم آب آوردم. دیدم سی نفر در خانه بودند ولی همه خواب بودند از فرصت استفاده و فرار کردم.
(ح) بعد از مدتی به خانه عربی پناه می برد و داستانش را بازگو می کند، قول می دهند از او محافظت کنند. مرد صاحب خانه صبح من را سوار اتومبیل کرد، به هر پاسگاه داعش که می رسیدیم می گفت : همسرم است . تا این که کاملا مرا نزدیک کرد و راه را بهم نشان داد و من هم پیاده خود را به پیشمرگه رساندم .
منبع: کردانه
ترجمه به فارسی: رویا طلوعی
"ژنێکی فرۆشراو"ی کوردی ئێزدی بهسهرهاتی خۆی دهگێڕێتهوه
rudaw.net
برگرفته از سایت اخبار روز
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire