«از جبهه جنگ برایت جواب خواهم فرستاد. شهید شدن برایم افتخار است. رفیق! شاید نتوانم باز ببینمت... نیروهای پیشمرگه شکست نمیخورند؛ همه انقلابی هستند. امروز شهید شدن برای ما افتخار است. مادران! برایمان گریه نکنید.»
این بخشی از یک ترانه حماسی کردی است که «نگار حسینی»، پیشمرگه کرد ایرانی خوانده و ویدیوی آن این روزها در شبکه های اجتماعی دست به دست می چرخد.
او اهل بوکان، شهری واقع در جنوب استان آذربایجانی غربی بود و عضو حزب آزادی کردستان؛ قد بلند، جسور و زیبا. گفته میشود نگار در حوالی محور کرکوک، هنگامی که مشغول آموزش نظامی به تعدادی از زنان پیشمرگه کرد بود، بر اثر گلوله باران سنگرهای پیشمرگه ها توسط نیروهای «داعش» کشته شد.
مشارکت نظامی زنان در میان کردها موضوع جدیدی نیست. یکی از پیشمرگههای قدیمی زن در این زمینه میگوید: «حضور زنان در احزاب کردستانی ایران بهعنوان نیروی نظامی، سابقهای تقریباً ٣۰ ساله دارد. اولین حزبی که زنان را در صفوف مبارزان خود برای مقابله با جمهوری اسلامی پذیرفت، "حزب کومله" در دهه ۶۰ شمسی بود. پس از آن در دهه ۷۰ احزاب با سابقهای همچون "دمکرات" و یا احزاب کوچکتری مانند "حزب آزادی کردستان" (PAK) زنان را در بخشهای نظامی خود با عنوان پیشمرگه قبول کردند. در حال حاضر "پژاک" یا "حزب حیات آزاد کردستان" میگوید بیشترین مشارکت زنان را در میان احزاب دارد.»
زنان نظامی در این حزب «گریلا» نامیده میشوند. آمار دقیقی از شمار زنان نظامی فعال در احزاب کرد ایرانی وجود ندارد و آماری از تعداد زنان پیشمرگه و یا گریلای حاضر در جبهه جنگ با داعش منتشر نشده است. در عین حال، تصاویر ویدیویی از اعزام نیروهای پیشمرگه نشان میدهند که تعداد زنان اعزامی زیاد نیستند.
زنان پیشمرگه و گریلا همانند مردان، داوطلبانه به عضویت احزاب در میآیند. این افراد پس از گذراندن مراحل مقدماتی پذیرش که معمولاً تشریفاتی است، آموزش نظامی-سیاسی و ایدئولوژیک میبینند. پس از اتمام این دورهها، به عضویت رسمی حزب در میآیند و در بخشهای مختلف نظامی، فرهنگی و یا سیاسی به فعالیت میپردازند.
افزون بر این موارد، برای اعضای با سابقهتر نیز دورههای کادرسازی موسوم به «کلاسهای ارتقا» برگزار میشود که شرکت در آن ها اجباری است.
احزاب قدیمیتر مانند حزب دمکرات و کومله پس از ترک مواضع خود در ایران در دهه ۷۰ شمسی، طبق توافقی نانوشته با جمهوری اسلامی، مبارزه علنی مسلحانه را از دستور کار خود خارج کردند. برپایه همین توافق، آموزشهای نظامی کمتری به پیشمرگهها در اردوگاههای محل سکونت خود میدهند.
اما با این وجود، یک عضو پیشین یکی از این احزاب میگوید: «برخی از احزاب سالانه و هر از چند گاهی دستههایی از پیشمرگههای خود را به داخل ایران اعزام میکنند که در برخی مواقع دچار تلفات هم میشوند.»
احزاب جدیدتر مانند پژاک به دلیل حضور در «کوهستان قندیل»، با شرایطی متفاوتتر روبه رو هستند. کوهستان قندیل، منطقه محافظت شدهای در میان سه کشور ترکیه، ایران و عراق است. این منطقه که به «مدیا» معروف است، در اختیار هیچ یک از این دولتها قرار ندارد و حدود ٣۰ سال است که نتوانستهاند به آن وارد شوند.
گریلاهای زن همانند مردان در کوهستان زندگی و آموزش میبینند. پس از آتش بس پژاک و ایران در سال ۱٣۹۰، گریلاهای وابسته به این گروه همچنان در خاک ایران فعالیت میکنند و گاه خبرهای پراکندهای از درگیری بین آنها با ایران منتشر میشود.
یکی از اعضای این حزب می گوید: «برخی از تیمهای اعزامی به ایران حداقل یک سال در کوه هایی مانند "شاهو" میمانند. آن ها حتی در زمستانها نیز در کوه مستقر هستند. به همین دلیل، آموزشهایی متناسب با آن شرایط را میبینند. در این تیمهای اعزامی، تناسب زن و مرد رعایت میشود. معمولا تیمهای اعزامی شامل هم زن و هم مرد است و در بیشتر مواقع، زنان سرگروه هستند.»
یکی از کارشناسان مسایل کردستان معتقد است: «با تسامح میتوان بر مبنای حزب دمکرات و کومله، خاستگاه زنان و حتی پیشمرگههای مرد را بیان کرد. معمولا حزب دمکرات در مناطق روستایی، به ویژه منطقه "مکریان" دارای پایگاه اجتماعی است و کومله بیشتر در مناطق شهری نفوذ دارد و در طول سال های گذشته، بیشتر زنانی که به این احزاب پیوسته اند، حداقل یکی از نزدیکان نسبی یا سببی آن ها عضو این احزاب بوده اند. این مساله هنوز هم یکی از دلایل عضویت زنان در احزاب کردی است.
در واقع، عضویت در احزاب کردی را باید چه در گذشته و چه در حال حاضر، ادامه حس نوستالژیک جامعه کُرد به جنبش کُردها دانست.
در مورد پژاک هم ابتدا زنانی که عضو این حزب میشدند، دارای پایگاه اجتماعی روستایی بودند اما پس از فعال تر شدن این حزب، در مقاطعی پایگاه شهری قابل ملاحظه ای هم پیدا کرد. با این وجود، دلیل پیوستن تعدادی از زنان به این احزاب (قدیم و جدید) در دو سه سال گذشته، فراتر از مسایلی مانند استقلال کردستان و یا مطالبات هویتطلبانه است. در مواردی مشاهده میشود که زنان جوان به ناچار و اجبار ساختاری که در مناطق کردنشین وجود دارد، راهی جز پناه بردن به حزب نمیبینند.»
میانگین سنی دختران و زنانی که به عضویت این احزاب در میآیند، بین ۱٨ تا ۲۴ سال است. با وجود این که تعداد قابل توجهی از پیشمرگههای قدیمی زن هماکنون در کشورهای اروپایی و یا اقلیم کردستان ساکن هستند اما هنوز هم میتوان تعدادی از آن ها را در اردوگاههای این احزاب دید.
یک عضو پیشین یکی از احزاب کرد ایرانی میگوید: «در گذشته برای پیوستن به خطوط مبارزه، زنان و مردان توسط پیشمرگههایی که در کوهستانهای منطقه فعال بودند، به کمپهای آموزشی منتقل میشدند اما امروزه این شرایط تا حدی متفاوت شده است. زنان و مردانی که میخواهند به احزابی که در اردوگاههای اقلیم هستند بپیوندند، با عبور قانونی از مرز و مراجعه به اردوگاه، به حزب میپیوندند. هر چند استثنا هم هست و هنوز مواردی از عبور غیرقانونی از مرز وجود دارد».
یک عضو رسمی پژاک در خصوص پیوستن زنان به حزب خود میگوید: «زنانی که تمایل به عضویت در پژاک را دارند، بیشتر از طریق گریلاهای ما در داخل ایران و از مسیر کوهستانی به قندیل میآیند. البته در مواردی هم به صورت قانونی به اقلیم کردستان وارد میشوند و سپس به حزب میپیوندند.»
پیشمرگههای زن در دهه ۶۰ و ۷۰ همانند مردان در کوهستان زندگی میکردند. یکی از پیشمرگههای قدیم میگوید: «در آن زمان ما مکان مشخصی برای زندگی نداشتیم و به طور مستمر، بنا به شرایط جنگی که با ایران داشتیم، تغییر مکان میدادیم. معمولا در مسیر روستاهای کردستان ایران و عراق در آمد و شد بودیم.»
امروزه به روشنی تغییر سبک زندگی را میتوان در اردوگاه این احزاب دید. یک کارشناس مسایل کردستان میگوید: «پس از اردوگاهنشینی این احزاب، رکود سیاسی و بی انگیزگی که در جامعه ایران وجود دارد، به اتمسفر اردوگاه احزاب هم سرایت کرده است. پیشمرگهها همانند دیگر افراد جامعه دچار نوعی رکود هستند. بر خلاف گذشته، تعداد قابل توجهی از این زنان ازدواج میکنند و بیشتر به فعالیتهای روزمره روی میآورند. حزب با تامین مایحتاج اولیه آنها، همچنان سعی در به روز نگه داشتن این زنان دارد و به نیروهای نظامی بر مبنای سابقه عضویت، حقوق ناچیزی با عنوان کمک داده میشود.»
معمولا اعضای این احزاب اجازه رفت و آمد به شهر را دارند و هر زمان بخواهند میتوانند از عضویت در حزب استعفا داده و به زندگی عادی بازگردند. به دلیل مشکلاتی که در اقلیم کردستان برای پناهندگان و به ویژه زنان وجود دارد، اعضا تلاشی برای خروج از حزب نمیکنند مگر آن که شرایطی برای رفتن به اروپا پیدا کنند.
در مورد گریلاهای زن، وضعیت نسبت به پیشمرگهها تا حدودی متفاوت است. آنها اجازه حضور در شهر را ندارند و زنان و مردان گریلا نمیتوانند ازدواج کنند.
یکی از دختران گریلا میگوید: «ما زنان گریلا بنا به ایدئولوژی خود که همان رهایی زن است، در کوهستان ازدواج نمیکنیم.»
در واقع، آن ها هدف خود را والاتر از تولید مثل توصیف میکنند. گریلاها در کوهستان بدون داشتن امکانات مدرن زندگی میکنند. معمولا بیشتر از یک ماه در جایی ساکن نمیشوند و تقریبا در حال حرکت مداوم هستند. مایحتاج اولیه آن ها از طریق حزب تامین میشود و برای فعالیت حزبی، پولی دریافت نمیکنند.
بنا به گفتههای یکی از همین گریلاها، آنها همیشه در وضعیت آماده باش هستند زیرا «هر لحظه امکان بمباران توسط هواپیماهای دشمن وجود دارد.»
گریلاهایی که در داخل کوههای ایران به فعالیت میپردازند نیز به همین منوال زندگی میکنند. یکی از اعضای رسمی این حزب میگوید معمولا تیمهایی از قبل غذای آن ها را تامین میکنند: «ما از یک سال قبل غذاهای مورد نیاز خود را در مکانهای مشخصی پنهان و با استفاده از تاکتیک هایی، در صورت نیاز از آن استفاده می کنیم.»
اگر پیشمرگهها و گریلاها از حزب خود به هر دلیلی خارج شوند و تصمیم به بازگشت به ایران بگیرند، مشکلات زیادی را در پیش روی خود خواهند دید؛ آن ها با زندان و یا اجبار به همکاری با نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی روبهرو میشوند. از سوی دیگر، با بازگشت به کشور از سوی اکثر مردم منطقه سکونت خود به عنوان فردی بریده از مبارزه و آرمان کُرد تلقی شده و حتی تهمتهایی بدتر روبهرو میشوند. چنین وضعیتی سبب می شود که آن ها ترجیح دهند کماکان به راه خود ادامه داده و سرنوشتی چون نگار حسینی داشته باشند.
منبع:ایران وایر
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire