ایران وایر- صبح روز دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۵ «ویدا حاجبیتبریزی»، نویسنده،
فعال سیاسی و از نخستین زنان زندانی سیاسی ایران در سن ۸۱ سالگی بر اثر
سکته مغزی در بیمارستان «پیتیه-سلپتریر» پاریس درگذشت. دو کتاب «داد بیداد»
و «یادها» مشهورترین آثار زنی است که تمامی عمر خود را به مبارزه گذراند.
حاجبی در سال ۱۳۱۴ در تهران به دنیا آمد، در سال ۱۳۳۵ برای تحصیل در مدرسه عالی معماری، به پاریس رفت و در دوران دانشجویی با «فرح پهلوی» همکلاسی و دوست صمیمی شد. او در اواخر دهه ۱۳٣۰ به جنبش چریکی ونزوئلا پیوست تا در مبارزات انتخاباتی حزب کمونیست آنجا مشارکت کند؛ آنهم در روزگاری که هنوز خودش در ایران حق رای نداشت؛ سال ۱۳۳۸. همانجا بود که او مبارزه مسلحانه را با عضویت در «سازمان جوانان حزب کمونیست» آغاز کرد.
ویدا حاجبی به الجزایر و کوبا هم سفر کرد، با «چهگوارا» و «فیدل کاسترو» همراه شد و در نهایت در بازگشت به ایران، به «سازمان چریکهای فدایی خلق» پیوست. برای همین از سال ۱۳۵۱ تا آبان ماه ۱۳۵۷ در زندانهای مختلف ایران حبس بود و تحت شکنجه قرار گرفت.
حاجبی آبان ماه ۱۳۵۷ به همراه زندانیان سیاسی آزاد و سال ۱۳۵۸ از سازمان فداییان خلق جدا شد و گروهی به نام «جناح چپ» را پایهگذاری کرد. سال ۱۳۶۱ اما به فرانسه گریخت و با جمع کوچکی، مجله «آغازی نو» را در تبعید برای مدت ۱۰ سال انتشار داد.
اختلافات داخلی اما باعث تعطیلی این مجله شد. پس از آن بود که حاجبی به بازنگری گذشته خود و تاریخ سیاسی ایران پرداخت. «بازنگری نقادانه» یا «بازاندیشی سنجیده در تاریخ» یکی از وجوه تمایز ویدا حاجبی است. ماحصل این بازنگری تاریخی را میتوان در دو کتاب او مشاهده کرد: «مساله من این شده بود که ما برای گذار درست از این وضعیتی که پیش آمده، باید یک بازنگری نقادانه یا بازاندیشی سنجیدهای به تاریخمان بکنیم. چرا این به ذهنم رسید؟ چون در این بازنگری و بازاندیشی، این پرسش برایم پیش آمد که چه شد یک رژیم این چنینی که از دید من از نظر استبداد و خشونت دهها برابر بدتر از رژیمی بود که ما با آن مخالفت داشتیم، سر کار آمد؟»
کتاب داد بیداد، خاطرات گردآوری شده زنان زندانی همدوره با او، یعنی نخستین زنان زندانی سیاسی ایران است؛ روایتهایی از اوضاع سیاسیـاجتماعی آن دوران و شیوههای مبارزه علیه شاه، وضعیت زندانها و زندانیان و هم چنین مناسبات میان زندانیان از گروهها و سازمانهای مختلف؛ این نگاه در بازنگری به مبارزات آن دوران تازگی داشت.
حاجبی در اینباره گفته بود: «در جریان نوشتن این کتاب، دیدم خود ما هم چه قدر بیدادها داشتهایم؛ بیدادهایی هر چند کوچک که دیدنشان اهمیت دارد مثل تحریم، نادیده گرفتن وضعیت دیگری، تفکری که حقانیت ۱۰۰ درصدی برای خود قائل است و تحمل و مدارا ندارد و از این قبیل مسایل.»
او در توضیح داد بیداد نوشت: «بدون دغدغه خاطر پذیرفته بودم که زندان سیاسی زنان بخشی از تاریخ سیاسی جامعه ما است. اما دیگر در پی آن نبودم که به تحلیل و برداشت خودم اکتفا کنم. گرچه گفتنی کم نداشتم. بیش تر در پی آن بودم که بدانم همبندان سابقم پس از ۲۰ سال، چه خاطره، برداشت و تحلیلی از آن سالها دارند.»
این کتاب نتیجه گفتوگوهای حاجبی با بیش از ۳۵ همبند سابق و چند خانواده زندانی است.
حاجبی اما گفتنیهایش را برای کتاب «یادها» گذاشت؛ روایتی از زندگی سراسر مبارزه و پر فراز و نشیب خود در کشورهای مختلف. این کتاب با کودکی حاجبی و صحنه کشف حجاب اجباری از سر دایهاش شروع میشود، در امتداد سفرهایش به کشورهای مختلف و تجربههای مبارزات چریکی ادامه پیدا میکند و با روایتهای او از دوران زندان و انقلاب پایان مییابد. در سرتاسر این کتاب، نقش پررنگ «رامین»، فرزندی که در این مسیر او را همراهی کرده بود، چشمگیر است. مرگ رامین اما در سال ۱۳۹۴ سایه غمی سنگین و همیشگی بر چهره مادرش افکند.
ویدا حاجبی از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ در زندانهای مختلفی به سر برد و از سوی ماموران رژیم شاه مورد شکنجه قرار گرفت. آنطور که خودش در کتاب یادها روایت کرده است، دستور شکنجهاش را «پرویز ثابتی»، رییس «ساواک» صادر کرد وقتی در حین بازجویی به او گفت: «ما تو رو خوب میشناسیم. امشب یا حرفهات رو میزنی و همکاری میکنی و خوب و خوش به خانه برمیگردی یا زیر شکنجه میکشیمت، ماشینت رو آتش میزنیم و از پل ازگل میاندازیم تو دره.»
اما وقتی با مقاومت ویدا حاجبی مواجه شد، فریاد کشیده بود: «این پتیاره رو آن قدر بزنین تا آدم بشه.»
دستور شکنجه اما فقط از سوی بازجو صادر نشده بود؛ پرویز ثابتی هم چنین نظری داشت: «تا آخر شب که زیر شلاق بیهوش شدم، پاهایم تا زانو سیاه شدند و آنقدر ورم کردند که جابه جا پوستشان ترکید. نمیفهمیدم چه سوالی از من دارند، فقط میگفتند جای اسلحهها را نشان بده و حرف هایت را بزن.»
در کنار شلاقها و سرپا بیدار نگه داشتنها اما سختترین شکنجه برای حاجبی چیز دیگری بود: «از همه سختتر برایم رفتن به مستراح بود که اجازه نداشتم در آن را ببندم. زیر نگاه یک نگهبان مرد، با پاهای برهنه، ورم کرده و خونین روی زمین کثیف و پر از سوسک، حتی نمیتوانستم تعادلم را سرپا حفظ کنم تا چه رسد به نشستن.»
او بارها در صحبتهایش تاکید داشت مبارزه با حکومت محمدرضا پهلوی اجتنابناپذیر بود. پس از آنکه مستندی با عنوان «از تهران تا قاهره» از شبکه «من و تو» پخش شد، ویدا حاجبی ، به نقد این مستند و ملکه سابق ایران پرداخت: «فرح در انتقال رخدادهای جامعه و پاسخ به این سوال که چه شد انقلاب اتفاق افتاد، صداقتی نداشت. رخدادها را واژگون کرد و آنها را تقلیل داد. اظهارات او هم غیرصادقانه است و هم غیرمسوولانه. هر انسانی در جایگاه اجتماعی که قرار دارد، نسبت به آن جایگاه در قبال جامعه مسوول است. رفتار مسوولانه در قبال جامعه یعنی کمک به بالارفتن اطلاعات و شناخت مردم یک کشور. اما وقتی اطلاعات غلط بدهد، یعنی غیرمسوولانه برخورد کرده است.»
«محمود»، عموی ویدا حاجبی که رابطه نزدیکی با خانواده شاه داشت، بارها از طرف فرح پهلوی برای او پیام برده بود که ملکه سابق میخواهد با رفیق روزهای دانشجوییاش دیدار داشته باشد اما حاجبی هیچوقت به دعوتهای او پاسخ نداد.
داستان زندگی بیپروا و جسورانه ویدا حاجبی پس از چند روز کما و قطع امید پزشکان از بازگشت او، در پاریس به پایان رسید. هرچند خودش در روایت فراز و نشیبهای زندگی خود نوشته بود: »من از مسیری که در گذشته پیمودهام، هیچگاه پشیمان نبوده و نیستم چراکه همواره با شعور و فهمی که در هر دوره از زندگیام از آن برخوردار بودم، عمل کردهام؛ حتی اگر امروز آن عمل را نادرست بدانم. از این که فکر و نظر امروزم با دیروزم متفاوت است، نه تنها پشیمان نیستم بلکه خشنود هم هستم.»
*ویدا حاجبی تبریزی، فعال سیاسی چپ و یکی از اعضای پیشین سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بامداد دوشنبه ۱۳ مارس در اثر سکته مغزی در بیمارستان پیتیه-سلپتریر پاریس درگذشت. او هنگام مرگ ۸۱ سال داشت.
www.facebook.com اظهارات محمد اعظمی از چهره های چپ و از دوستان زنده یاد ویدا حاجبی در گفتگو با بی بی سی
حاجبی در سال ۱۳۱۴ در تهران به دنیا آمد، در سال ۱۳۳۵ برای تحصیل در مدرسه عالی معماری، به پاریس رفت و در دوران دانشجویی با «فرح پهلوی» همکلاسی و دوست صمیمی شد. او در اواخر دهه ۱۳٣۰ به جنبش چریکی ونزوئلا پیوست تا در مبارزات انتخاباتی حزب کمونیست آنجا مشارکت کند؛ آنهم در روزگاری که هنوز خودش در ایران حق رای نداشت؛ سال ۱۳۳۸. همانجا بود که او مبارزه مسلحانه را با عضویت در «سازمان جوانان حزب کمونیست» آغاز کرد.
ویدا حاجبی به الجزایر و کوبا هم سفر کرد، با «چهگوارا» و «فیدل کاسترو» همراه شد و در نهایت در بازگشت به ایران، به «سازمان چریکهای فدایی خلق» پیوست. برای همین از سال ۱۳۵۱ تا آبان ماه ۱۳۵۷ در زندانهای مختلف ایران حبس بود و تحت شکنجه قرار گرفت.
حاجبی آبان ماه ۱۳۵۷ به همراه زندانیان سیاسی آزاد و سال ۱۳۵۸ از سازمان فداییان خلق جدا شد و گروهی به نام «جناح چپ» را پایهگذاری کرد. سال ۱۳۶۱ اما به فرانسه گریخت و با جمع کوچکی، مجله «آغازی نو» را در تبعید برای مدت ۱۰ سال انتشار داد.
اختلافات داخلی اما باعث تعطیلی این مجله شد. پس از آن بود که حاجبی به بازنگری گذشته خود و تاریخ سیاسی ایران پرداخت. «بازنگری نقادانه» یا «بازاندیشی سنجیده در تاریخ» یکی از وجوه تمایز ویدا حاجبی است. ماحصل این بازنگری تاریخی را میتوان در دو کتاب او مشاهده کرد: «مساله من این شده بود که ما برای گذار درست از این وضعیتی که پیش آمده، باید یک بازنگری نقادانه یا بازاندیشی سنجیدهای به تاریخمان بکنیم. چرا این به ذهنم رسید؟ چون در این بازنگری و بازاندیشی، این پرسش برایم پیش آمد که چه شد یک رژیم این چنینی که از دید من از نظر استبداد و خشونت دهها برابر بدتر از رژیمی بود که ما با آن مخالفت داشتیم، سر کار آمد؟»
کتاب داد بیداد، خاطرات گردآوری شده زنان زندانی همدوره با او، یعنی نخستین زنان زندانی سیاسی ایران است؛ روایتهایی از اوضاع سیاسیـاجتماعی آن دوران و شیوههای مبارزه علیه شاه، وضعیت زندانها و زندانیان و هم چنین مناسبات میان زندانیان از گروهها و سازمانهای مختلف؛ این نگاه در بازنگری به مبارزات آن دوران تازگی داشت.
حاجبی در اینباره گفته بود: «در جریان نوشتن این کتاب، دیدم خود ما هم چه قدر بیدادها داشتهایم؛ بیدادهایی هر چند کوچک که دیدنشان اهمیت دارد مثل تحریم، نادیده گرفتن وضعیت دیگری، تفکری که حقانیت ۱۰۰ درصدی برای خود قائل است و تحمل و مدارا ندارد و از این قبیل مسایل.»
او در توضیح داد بیداد نوشت: «بدون دغدغه خاطر پذیرفته بودم که زندان سیاسی زنان بخشی از تاریخ سیاسی جامعه ما است. اما دیگر در پی آن نبودم که به تحلیل و برداشت خودم اکتفا کنم. گرچه گفتنی کم نداشتم. بیش تر در پی آن بودم که بدانم همبندان سابقم پس از ۲۰ سال، چه خاطره، برداشت و تحلیلی از آن سالها دارند.»
این کتاب نتیجه گفتوگوهای حاجبی با بیش از ۳۵ همبند سابق و چند خانواده زندانی است.
حاجبی اما گفتنیهایش را برای کتاب «یادها» گذاشت؛ روایتی از زندگی سراسر مبارزه و پر فراز و نشیب خود در کشورهای مختلف. این کتاب با کودکی حاجبی و صحنه کشف حجاب اجباری از سر دایهاش شروع میشود، در امتداد سفرهایش به کشورهای مختلف و تجربههای مبارزات چریکی ادامه پیدا میکند و با روایتهای او از دوران زندان و انقلاب پایان مییابد. در سرتاسر این کتاب، نقش پررنگ «رامین»، فرزندی که در این مسیر او را همراهی کرده بود، چشمگیر است. مرگ رامین اما در سال ۱۳۹۴ سایه غمی سنگین و همیشگی بر چهره مادرش افکند.
ویدا حاجبی از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ در زندانهای مختلفی به سر برد و از سوی ماموران رژیم شاه مورد شکنجه قرار گرفت. آنطور که خودش در کتاب یادها روایت کرده است، دستور شکنجهاش را «پرویز ثابتی»، رییس «ساواک» صادر کرد وقتی در حین بازجویی به او گفت: «ما تو رو خوب میشناسیم. امشب یا حرفهات رو میزنی و همکاری میکنی و خوب و خوش به خانه برمیگردی یا زیر شکنجه میکشیمت، ماشینت رو آتش میزنیم و از پل ازگل میاندازیم تو دره.»
اما وقتی با مقاومت ویدا حاجبی مواجه شد، فریاد کشیده بود: «این پتیاره رو آن قدر بزنین تا آدم بشه.»
دستور شکنجه اما فقط از سوی بازجو صادر نشده بود؛ پرویز ثابتی هم چنین نظری داشت: «تا آخر شب که زیر شلاق بیهوش شدم، پاهایم تا زانو سیاه شدند و آنقدر ورم کردند که جابه جا پوستشان ترکید. نمیفهمیدم چه سوالی از من دارند، فقط میگفتند جای اسلحهها را نشان بده و حرف هایت را بزن.»
در کنار شلاقها و سرپا بیدار نگه داشتنها اما سختترین شکنجه برای حاجبی چیز دیگری بود: «از همه سختتر برایم رفتن به مستراح بود که اجازه نداشتم در آن را ببندم. زیر نگاه یک نگهبان مرد، با پاهای برهنه، ورم کرده و خونین روی زمین کثیف و پر از سوسک، حتی نمیتوانستم تعادلم را سرپا حفظ کنم تا چه رسد به نشستن.»
او بارها در صحبتهایش تاکید داشت مبارزه با حکومت محمدرضا پهلوی اجتنابناپذیر بود. پس از آنکه مستندی با عنوان «از تهران تا قاهره» از شبکه «من و تو» پخش شد، ویدا حاجبی ، به نقد این مستند و ملکه سابق ایران پرداخت: «فرح در انتقال رخدادهای جامعه و پاسخ به این سوال که چه شد انقلاب اتفاق افتاد، صداقتی نداشت. رخدادها را واژگون کرد و آنها را تقلیل داد. اظهارات او هم غیرصادقانه است و هم غیرمسوولانه. هر انسانی در جایگاه اجتماعی که قرار دارد، نسبت به آن جایگاه در قبال جامعه مسوول است. رفتار مسوولانه در قبال جامعه یعنی کمک به بالارفتن اطلاعات و شناخت مردم یک کشور. اما وقتی اطلاعات غلط بدهد، یعنی غیرمسوولانه برخورد کرده است.»
«محمود»، عموی ویدا حاجبی که رابطه نزدیکی با خانواده شاه داشت، بارها از طرف فرح پهلوی برای او پیام برده بود که ملکه سابق میخواهد با رفیق روزهای دانشجوییاش دیدار داشته باشد اما حاجبی هیچوقت به دعوتهای او پاسخ نداد.
داستان زندگی بیپروا و جسورانه ویدا حاجبی پس از چند روز کما و قطع امید پزشکان از بازگشت او، در پاریس به پایان رسید. هرچند خودش در روایت فراز و نشیبهای زندگی خود نوشته بود: »من از مسیری که در گذشته پیمودهام، هیچگاه پشیمان نبوده و نیستم چراکه همواره با شعور و فهمی که در هر دوره از زندگیام از آن برخوردار بودم، عمل کردهام؛ حتی اگر امروز آن عمل را نادرست بدانم. از این که فکر و نظر امروزم با دیروزم متفاوت است، نه تنها پشیمان نیستم بلکه خشنود هم هستم.»
*ویدا حاجبی تبریزی، فعال سیاسی چپ و یکی از اعضای پیشین سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بامداد دوشنبه ۱۳ مارس در اثر سکته مغزی در بیمارستان پیتیه-سلپتریر پاریس درگذشت. او هنگام مرگ ۸۱ سال داشت.
www.facebook.com اظهارات محمد اعظمی از چهره های چپ و از دوستان زنده یاد ویدا حاجبی در گفتگو با بی بی سی
برگرقته از سایت اخبار روز
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire